eitaa logo
پیروان امام خامنه ای 🇮🇷
2.1هزار دنبال‌کننده
26.3هزار عکس
17.5هزار ویدیو
14 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
11.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 برای کنترل جمعیت کشور سه میلیون و هشتصد هزار زن ایرانی را کردیم ♦️این کلیپ رو از دست ندهید 🔺تبیین و تشریح کامل از اتفاقات و خسارت سنگین کنترل جمعیت ایران در دهه هفتاد رسوخ تفکرات و ادامه سیاست های غلط فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی دولت هاشمی در دولت اصلاحات به ویژه در دولت حسن روحانی، تیر خلاصی بود بر پیکره آخرین روزنه های امید به تشویق جوانان به ازدواج و فرزند آوری، نمونه بارز این سیاست های لیبرال سرمایه داری را در حوزه مسکن به وضوح میتوان دید که مسکن را به یک کالای سرمایه ای لوکس و دور از دسترس عموم مردم و جوانان قرار داد. بزرگترین افتخار عباس آخوندی وزیر مسکن دولت روحانی این بود که در طول ۸ سال دولت گذشته حتی یک مسکن برای مردم نساخته است! چرا که اعتقاد داشتند وظیفه دولت ساخت مسکن برای مردم نیست؟ و همین تفکر غلط باعث کاهش عرضه در برابر تقاضا، کمبود مسکن و رشد نجومی قیمت آن شد به طوری که امروز خانه دار شدن تبدیل به یک رویای دست نیافتنی برای توده مردم شده است، در چنین شرایطی چطور میشود جوانان را تشویق به ازدواج و فرزندآوری کرد! درحالیکه این تنها یکی از مشکلات بر سر راه ازدواج جوانان است و معضلاتی همچون بیکاری، نداشتن درآمد کافی، تورم لجام گسیخته و غیره را نیز باید به آن اضافه کرد. @Emam_kh
⁉️حالا ایران سقوط کرد یا شما؟! 🔻دولت ‎نفتالی بنت نخست وزیر ‎اسرائيل که ایران را تهدید به تابستانی داغ کرده بود هم سقوط کرد! ⭕ قبل از او هم ترامپ، نتانیاهو، بولتون و امثالهم رویای نابودی ایران برایشان کابوس شد! 🔺خانه ‎عنکبوت شوم این روزها از همیشه سست تر است! ✅‌‌ن @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پروانه ای دردام عنکبوت ۳۱ 🎬 من:خاله هاجر منم سلما ,چرا میزنی؟ لیلا هم دیگه هق هقش هوا شده بود. ام عمر:من خاله ی تو نیستم عفریته,من ام عمرهستم,مادر عمر,همونکه توی چشم سفید دست رد به خواسته ی دلش زدی وبرای انتقام از تو به جنگ تمام ایزدیهای مغرور وکافر به روستاهای ایزدی اطراف, حمله برد ویک ایزدی کافر اورا شهید کرد....ودوباره افتادبه جانم وتا زمانی که خسته نشد ,دست اززدن نکشید. ابوعمر خنده تمسخرامیزی کردوبه زیرزمین خانه اشاره کرد وگفت:آنجا محل اقامت شماست ,البته پراز خرت وپرت واشغال است ,زود بروید وبرای خودتان جایی باز کنید. لنگ لنگان در حالی که لیلا دستم راگرفته بود وارد زیرزمین شدیم,معماری خانه های این محله شبیهه به هم بود ,یعنی خانه ابوعمر هم دقیقا نقشه خانه ماراداشت وهمین باعث میشد بیشتر وبیشتر احساس تألم وغصه کنیم. داخل زیرزمین هیچ جای خالی نبود,با کمک هم ,دستهایمان راباز کردیم وشروع کردیم وسایل یک طرف را به ان طرف حمل کردن وروی هم انباشته کردن ,بالاخره یک گوشه, اندازه ی خواب دونفر جابازشد واز داخل وسایل زیرزمین تکه حصیری کهنه پیدا کردیم وبه جای,قالی وتشک و..زیرپایمان انداختیم. خورشید غروب کرده بودومادرتاریکی محض درسکوتی سنگین نشسته بودیم وهرکدام درافکارخودغرق بودیم,بس که این چندروز گریه کرده بودیم,انگار چشمه ی اشکمان خشکیده بود , باید تغییری دراین وضعیت میدادم بلندشدم وبرق زیرزمین را روشن کردم. لیلا:سلما خاموشش کن ,یه بارمیبینی اومدن وهمین را بهانه کردن ودوباره اذیتمان میکنند... من:بزار روشن باشه,انگاری یادشان رفته ماهم هستیم. نزدیک نیمه شب بود هیچ کس به ما سری نزد وما هم میترسیدیم که حتی به توالت برویم..گرچه احتیاجی هم نبود چون آدمی که هیچ نخورده لاجرم به قضای حاجت هم احتیاج ندارد اما من باید نمازمیخواندم. چون امکان رفتن به توالت نبود,تیمم کردم . لیلا این چندروزه متوجه شده بود که شیعه شدم ,پس گفت تا هیچ کس نیامده نمازت رابخوان... سریع شروع به خواندن کردم. بعدازنماز ,کنارلیلا دراز کشیدم ودیگر چیزی نفهمیدم. وای کاش میمردم وصبح فردا رانمیدیدم وشاهد حوادث غمبارش نمیشدم. .. ‎‌‌‌‌‌‎‌‎
پروانه ای دردام عنکبوت نویسنده خانم ط_حسینی ۳۲ 🎬 همانند شبهای قبل با تکرار دیدن صحنه ی سربریدن پدرومادرم وهق هق های لیلا ازخواب پریدم...صدای اذان صبح بلند شد....انگار با این اذانها میخواستند بگویند ما مسلمان راستین هستیم. لیلا رادربغل گرفتم ومحکم به خودم چسپاندم وشروع به نوازش سرش کردم:گریه نکن عزیزکم,گریه نکن خواهرکم ماهنوز همدیگر راداریم بایدعماد راپیداکنیم,طارق هنوز هست علی هنوز هست وبالاتر ازاین ما خدارا داریم. دلم گرفته بود,خواهر نازپرورده من که ازمورچه هم میترسید ,امشب بین موش وسوسک وپشه و. ..بر کف خاکی زیرزمین همسایه به خواب رفت.عجب دنیایست....خدایا مپسند ازاین خوارتر شویم....خدایا به دادمان برس... بازهم باتیمم نمازم راخواندم,دمدمه های صبح بود که صدای تلق تلق راه رفتن کسی برپله های زیر زمین باعث شد سریع بلند شویم وچادروروبنده هایمان رابپوشیم. دربازشد وقامت ابوعمر درچهارچوب درنمایان شد,کلید برق رازد وتاچشمش به ما افتاد,قهقه ای زدوگفت:عجب زنده اید؟فکرکردم تاحالا مرده اید...عجب جان سختید ,مثل گربه هفت جان دارید,اگر جلوی چشمان من, پدرومادرم راکشته بودند تاحالا هفت کفن پوسانده بودم وبه طرف ما امد بایک دستش چادرلیلا وبادست دیگرش چادر من را کشید وگفت:شما کنیز من هستید ,لازم نکرده حجاب داشته باشید ,سریع بیایید بالا,باید کمک ام عمر کنید تا وسایل سفرش رامهیا کند....بعد خنده ای زد وارام ترگفت:بزار ام عمربرود...خانه که خالی شد باشما دوتا کارها دارم.....سریع ....درضمن دیگه به من عمو وابوعمر و...نمیگویید فقط اررررباب....متوجه شدید؟؟ سرمان رابه علامت تصدیق تکان دادیم ورفتیم بالا... ترس تمام وجودم رافراگرفته بود,یعنی این کفتارپیر چه نقشه ی شومی درسرش داشت. من مشغول اتوکردن کوله باری ازلباسهای ام عمرودخترانش وبکیر ,پسردیگرش که یک سال ازعمر کوچکتر بود شدم ولیلا هم ظرفهای کثیف رامیشست ,هیچکدام ازدختران ام عمرکه روزگاری باهم همبازی بودیم ,جلویمان ظاهر نشدند ,دلیلش رانمیدانستم اما ازاین موضوع خوشحال بودم...دوست نداشتم انها هم به چشم کنیز به ما نگاه کنند. درحین کار صدای ابوعمروزنش رامیشنیدم که باهم صحبت میکردند. ابوعمر:زن,شما باید زودتر میرفتید,مگه نمیبینید که دولت اسلامی حکم کرده اگر زنی بدون مردش ازخانه خارج شود درجا تیرباران میشود,میترسم روزی من یا بکیرنباشیم وشما مجبور به بیرون رفتن شوید وجانتان رااز دست دهید,با بکیر بروید...بکیر شمارا میرساند وفردا برمیگردد,میخواهم سلما را به بکیر هدیه کنم که دلش خوش,شود. خدای من اینان که خود ازسینه چاکان دولت داعش هستند بازهم برای خانواده شان احساس امنیت نمیکنند,پس بدا به حال ما که ازجنس اینان نیستیم. درهمین لحظات فکری به خاطرم رسید...درسته...بعدازرفتن ام عمروبچه هایش ما دونفر باابوعمر تنهاییم ,اگر فرصتی پیش بیاید با لیلا تنها شوم,باید نقشه ام رابه لیلا بگویم وخیالش را راحت کنم. هرچه که بیشتر فکر میکردم,بیشتر ایمان میاوردم که ما میتوانیم کلک ابوعمر رابکنیم ,اری ارزوی کنیزی بکیر رابردلشان میگذارم .... اگر قرار است که همش کشت وکشتار باشد چرااینبار یک خونخواری مثل ابوعمر نمیرد... ادامه_دارد .. ‎‌‌‌‌‌‎‌‎
╭❁━═━⊰✼❆🍃🌹🍃❆✼⊱━═━❁╮ ✨بسم الله الرحمن الرحیم ✨ 🌹شرح حکمت96 ( 2 ) 🔹 ارزش علم و بندگی 🔻 در جای جای نهج‌البلاغه، مولا علی (علیه‌السلام) به رونمایی از علم بی نظیر خودشان اشاره کرده اند؛ 🔻 کدام شخصیت است که جسارت و جرأت داشته باشد مثل امیرالمؤمنین (عليه‌السلام) در خطبه ۱۸۹ بر فراز منبر بنشیند، در جمعی که دوست و دشمن بدخواه و نصیحت گر همه نشسته اند و بفرماید: « أَيُّهَا النَّاسُ سَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي فَلَأَنَا بِطُرُقِ السَّمَاءِ أَعْلَمُ مِنِّي بِطُرُقِ الْأَرْضِ » ؛ " ای مردم! قبل از آنکه مرا از دست بدهید، از من بپرسید. پس قطعاً من راه های آسمان را از زمین هم بهتر می‌شناسم. " 🔻 همين امیرالمؤمنین (عليه‌السلام) است که در خطبه ۱۷۵ اینگونه با قسم جلاله می‌فرماید: " سوگند به خدا ، اگر بخواهم می‌توانم هر کدام از شما را از آغاز و پایان کارش و از تمام شئون زندگی اش آگاه سازم؛ ولی از آن می ترسم که یا اینگونه خبرها، نسبت به رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) کافر شوید. آگاه باشید که من این اسرار گرانبها را به یاران رازدار و مورد اطمینان خود می‌سپارم؛ سوگند به خدایی که محمد (صلی الله علیه و آله و سلّم) را به حق برانگیخت و او را برگزید، جز به راستی سخن نگویم. پیامبر اسلام، همهٔ اطلاعات را به من سپرده است و از محل هلاکت آن کس که هلاک می‌شود و جای نجات کسی که نجات می یابد و پایان این حکومت، همه را به من خبر داده و مرا آگاه کرده است. هیچ حادثه ای بر من نگذشت جز آنکه در گوشم نجوا کرد و مرا مطلع ساخت. " 🎙حجت الاسلام مهدوی ارفع
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📸 تصویرے از اهداے انگشتر توسط رهبر انقلاب به یکے از عشایر در دیدار اخیر غلام همت آنم کہ زیر چرخ ڪبود ز هر چہ رنگ تعلـق پذیرد آزاد است 🇮🇷 @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 ربا جنگ با خدا ♨️ کلمه بانک بیشتر در گیتوی‌های ونیز کابرد داشت و نام میزی بود که روی آن پول‌ها را خرید و فروش میکردند! ❌ این عمل قبیح که در دین اسلام به "ربا" مشهور است، چنان نزد خداوند متعال منفور بود که حضرت مسیح در جنگ با آن به زعم یهود به صلیب کشیده شد! ⚠️ بانک‌ها با ایجاد تسهیلات بانکی و چاپ پول و پرداختی‌های نجومی به همراه پاداش‌های کذایی به کارکنان خود، دسترنج مردم را مانند یخ، آب و بی ارزش میکنند. 👤 استاد حسن عباسی @Emam_kh
✅ «سلام فرمانده» در دست صبا افتاد 1⃣ مطلع یکی از غزلیات حافظ است: گر زلف پریشانت در دست صبا افتد هرجا که دلی باشد در دام بلا افتد ما کشتی صبر خود در بحر غم افکندیم تا آخر از این طوفان هر تخته کجا افتد این رباعی هم از شیخ اشراق، شهاب‌الدین سهروردی است: گر عشق نبودی و غم عشق نبودی چندین سخن نغز که گفتی؟ که شنودی؟ ور باد نبودی که سر زلف ربودی رخساره معشوق به عاشق، که نمودی؟ ... و این رباعی نیز از سروده‌های ابوسعید ابوالخیر است: راه تو به‌هر روش که پویند خوشست وصل تو به‌هر جهت که جویند خوشست روی تو به‌هر دیده که بینند نکوست نام تو به‌هر زبان که گویند خوشست 2⃣ او را غایب نامیده‌اند، چون «ظاهر» نیست، نه اینکه «حاضر» نباشد. «غیبت» به معنای «حاضر نبودن»، تهمت ناروایی است که به او زده‌اند و آنان که بر این پندارند، راه به خطا می‌پیمایند‌، آمدنش که در انتظار آنیم به معنای «ظهور» است، نه «حضور» و دلشدگانش که هر صبح و شام او را می‌خوانند، ظهورش را از خدا می‌طلبند نه حضورش را. وقتی ظاهر می‌شود‌، همه انگشت حیرت به دندان می‌گزند و با تعجب می‌گویند که او را پیش از این هم دیده‌اند. و راست می‌گویند‌، چرا که او در میان ماست، زیرا امام ماست و هیچ امامی نیست که در میان امت خود نباشد‌... از قول حضرتش‌(ع) است که؛ «‌اِنّا غَیْرُ مُهْمِلینَ لِمُراعاتِکُمْ وَ لا ناسینَ لِذِکْرِکُمْ وَ لَوْلا ذلِکَ لَنَزَلَ بِکُمُ اللأّْو اءُ وَاصْطَلَمَکُمُ الاَعْداءُ...؛ از یاری رساندن به شما کوتاهی نکرده، فراموشتان نمی‌کنیم، و اگر چنین نبود، سختی‌ها و ناگواری‌ها بر شما نازل می‌شد و دشمنان، نابودتان می‌کردند». 3⃣ این روزها سرود « » با سرعتی فراتر از تصور و با شتابی معجزه‌گون، نه فقط سراسر ایران اسلامی را فرا گرفته، بلکه مرزهای جغرافیایی را نیز پشت سر گذاشته و هرجا مسلمانی هست و در هر منطقه‌ای که مسلمان‌نشین است، دل‌ها را به تسخیر درآورده و لب‌ها را از ژرفای قلب‌ها به زمزمه واداشته است. سلام فرمانده را نمی‌توان در حد و‌اندازه یک سرود معمولی به ارزیابی نشست. این سرود با لطافت آهنگین و صلابت آهنین خود به سرود ملی و پرچم فراگیر امت اسلام تبدیل شده است. متن زیبا و روحنواز آن، نماد اسلام ناب محمدی‌(ص) است و مرزهای اسلام ناب را از آنچه به بدعت و تحریف بر آن افزوده‌اند تفکیک می‌کند. خطابی از ژرفای دل به مراد غایب -ارواحنا له الفداء- است که «‌سلام فرمانده، ‌ای قبله هر قافله! ‌ای قافله‌سالار من...» 4⃣ « سلام فرمانده » برگه و شناسنامه ملت‌های مسلمان است. «‌عشق جانم امام زمانم ... دنیا بدون تو معنایی نداره ... بیا جون من بیا‌، بیا یارت میشم ... هوادارت میشم ... گرفتارت میشم ... سیدعلی دهه‌ نودی‌‌هاشو فراخوانده ... عهد می‌بندم روزی لازمت بشم‌، عهد می‌بندم حاج قاسمت بشم ... عهد می‌بندم که می‌مونم پای کار این‌نظام ... نبین قدم کوچیکه پاش بیفته من برات قیام می‌کنم ... غصه سربازو نخور‌، آقا سربازات هزار و چهارصدی‌اند و‌...‌». زنان، مردان، پیران و جوانان و بیشتر از همه نوجوانان و کودکان کم سن و سال با سری پر‌شور و قلبی سرشار از عشق به مراد غایبمان حضرت بقیهًْ‌‌الله الاعظم (ارواحنا له الفداء‌) سرود سلام فرمانده را همخوانی می‌کنند. در این همخوانی همه اقشار مردم با سلیقه‌های اجتماعی متفاوت حضور دارند‌. نوبت به سلام نظامی که می‌رسد، قطره‌های اشک در چشم‌ها حلقه می‌زند. چشم‌های آن کودکان ۶ یا ۷ ساله چرا اشکبار است؟!‌... انگار سند « ‌نبین قدم کوچیکه پاش بیفته من برات قیام می‌کنم‌» را به اشک چشم تضمین می‌کنند و‌... 5⃣ امام راحلمان - رضوان‌الله تعالی علیه- به دگرگونی در نامعادله حاکم بر دنیای سلطه اشاره می‌فرمود و حضرت‌آقا، بارها از «‌» خبر داده‌اند. چه می‌دانیم؟ شاید سرود «سلام فرمانده» همان زمزمه ملکوتی است که راهیان راه امام و ملتزمان رکاب رهبر انقلاب در عبور از پیچ تاریخ بر لب دارند. زمزمه‌ای که از دل‌ها برخاسته و بر دل‌ها نشسته است ✍ نویسنده: @Emam_kh