8.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔸آقای رئیس جمهور محترم تا کی سکوت؟؟
آقای مجلس به اصطلاح انقلابی تا کی سکوت!؟
آقای رییسی نکند، وزیر میراثتان پاشنه آشیل شما شود!؟
قبل از سوئد، به همین هایی که کنار دستتان به قرآن و ارزشها اهانت می کنند، رسیدگی نمائید!
🔹گزیدهای از بیانات حجتالاسلام والمسلمین ارزنده امام جمعه محترم شهرستان ملایر در خطبههای نماز جمعه این هفته
#حجاب
#هویت_اسلامی_را_به_ایران_برگردانیم
#برکناری_ضرغامی
@Emam_kh
☘ مولای من
زمستان غیبت
تا مغز استخوانمان را
منجمد کرده است
در حوالی ما اندوه و اضطراب و بیکسی،
جولان میدهد...
در حوالی ما جای بهار، خالی است
کاش نسیم معطر ظهورتان
بوزد و غرق شکوفه شویم
#اللهمعجللولیکالفرج
#التماس_دعا
🇮🇷 @Emam_kh
احکام؛ شیر دادن🍼 بچه هنگام نماز
اگر صورت نماز را به هم نزنند و لباس و بدن بچه هم نجس نباشد، اشکال ندارد و در صورت نجس بودن بدن یا لباس او، در آغوش گرفتنش در حال نماز در حکم همراه داشتن چیز نجس است.
🔸نکته:
اگر نسبت به وجود نجاست در لباس یا پوشک بچه یقین دارید، بنابر احتیاط واجب، برداشتن و در آغوش گرفتن او در حال نماز جایز نیست و در صورت بغل کردن، بنابر احتیاط، نماز باطل است؛ ولی تا یقین به وجود عین نجس در آن نباشد، بغل کردن بچه در حال نماز اشکال ندارد و جستجو و نگاه کردن هم لازم نیست.
📚 آموزش مصوّر احکام آیتالله خامنهای، ص274.
@Emam_kh
🔴 بی حجابی باعث تضعیف جنبه ملکوتی زن و جامعه است
🔶قطعا خیلی از شما تجربه های بسیاری دیده یا شنیده اید.
برای مثال خبر هایی از شفای بیماران لاعلاج در حرم ها، گره گشایی بعد از دعا، آثار ادعیه بر رزق و بیماری، که همه اینها به خاطر جنبه معنوی وملکوتی انسان است. انسانی که جسمش از ماده ارتزاق میکند، جنبه معنوی او از دین داری و عبودیت ارتزاق میکند و سلیم میشود.
⬅️جامعه هم اینگونه است وجه مادی و معنوی دارد. شهر سازی، خانه سازی، تکنولوژی و تمام این ابنیه ها وجه مادی است و بینش، اندیشه، محبت، روابط،وسبک زندگی جنبه معنوی این شهرهاست.
⏪غرب مدت هاست که اصالت را از معنا گرفته وتماما روی ماده سرمایه گذاری کرده است وامروز آثار شوم آن را در غرب میبینیم.
⏪با این مقدمه باید بگویم شاید ما آثار حجاب را برای خودمان درک نکنیم اما طبق آیه قرآن حجاب باعث غنای شخصیتی زن و زنان جامعه و تقویت بعد معنوی انسان و جامعه میشود. ومبارزه یک عده با رهبری غرب دقیقا مبارزه با جنبه معنوی زن وجامعه است.
✍عالیه سادات
@Emam_kh
22.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❍آیازمانپیامبرگشتارشادبود؟‼️
▫️ #استاد_غلامی
@Emam_kh
روایت دلدادگی
قسمت ۷۶🎬 :
شور و شوقی زیاد، همراه با جنب و جوشی تمام نشدنی در قصر برپا بود .
هر کس پی کاری که بر عهده اش گذارده بودند ، میرفت ، کم کم سر و کله ی میهمانان هم پیدا شده بود .
مراسم ازدواج تک دختر حاکم خراسان بود و از هر طرف باران هدیه های مختلف به سمت قصر باریدن گرفته بود.
روح انگیز در حالیکه چهره اش از شادی میدرخشید ، مدام طول و عرض اتاق را می پیمود و گاهی جلوی آینه می ایستاد و لباس زیبایی را که پوشیده بود از نظر می گذراند و منتظر بود تا کار مشاطه ی قصر تمام شود و چهره ی زیبای دخترش را ببیند و سپس به همراه حاکم برای خواندن خطبه ی عقد به سمت حرم برود.
بالاخره درب اتاقش را زدند و خدمتکاری به او خبر داد که مشاطه کارش تمام شده..
روح انگیز با حرکاتی که سرشار از شادی بود به سمت اتاق مورد نظر رفت ، وقتی داخل شد و صورت زیبای فرنگیس را که در نیم تاج زرّین و سکه های طلایی که بر پیشانی اش آویزان شده بود ، دید .
زیر لب وان یکادی خواند و به او فوت کرد و خیره در چشمان درشت و زیبای دخترش با لحنی ذوق زده گفت : سریع اسپند و نمک آورید ....
براستی که فرنگیس زیباترین دختر روی زمین است و بلافاصله دستی که پر از اسپند بود ، دور سر فرنگیس به گردش در آمد ، سرو گل ، دایه ی فرنگیس که او را چون جان خود دوست می داشت ، شروع کرد زیر لب ورد خواندن: شنبه زا، یک شنبه زا ، دوشنبه زا....نظر درگذر....به حق قران ...نظر درگذر...
و فرنگیس با چشمانی بی روح به آینه ی پیش رویش که گرفته بودند تا خود را ببیند ، خیره شده بود و پلک نمی زد.
روح انگیز پشت صندلی که فرنگیس نشسته بود ایستاد و از پشت سر به طوریکه آرایش و لباس عروس را بهم نریزد ، شانه های او را در بر گرفت و گفت : عروسک قشنگم...با دیدنت خیالم راحت شد که همه چیز رو به راه است ، من و پدرت زودتر به حرم می رویم و ان شاالله پشت سر ما، کاروان شما که برادرت فرهاد و سربازانش شما را همراهی می کنند ، حرکت می کند و سپس بوسه ای نا ملموس از گونه ی او گرفت و بدون اینکه بداند چه در دل دخترش می گذرد ، از اتاق خارج شد....
ادامه دارد....
📝به قلم :ط_حسینی
روایت دلدادگی
قسمت ۷۷🎬:
حاکم و همسر و همراهانش وارد حرم شدند و پس از عرض ارادت و زیارت ،روی صندلی های سلطنتی با پشتی بلند و کنده کاری شده ،نشستند و کمی آن طرف تر تختی که برای جلوس عروس و داماد فراهم کرده بودند ، قرار داشت و آن طرف تخت هم دو صندلی دیگر برای سلمان خان و همسرش ، مشاور اعظم و پدر داماد ، قرار داشت.
با نشستن حاکم و روح انگیز بر کرسی هایشان ، گویی اجازه ی جلوس به جمع حاضر را دادند.
البته به جز پدر عروس و داماد و عاقد ، مردی در حرم وجود نداشت و کل جمعیت را زنانی از بزرگان و بزرگ زادگان تشکیل می داد.
از آن طرف ، کاروان عروس، با کالسکه ای مجلل که تزیین شده با گلهای زیبا و رنگارنگ بود ، در حال رسیدن به حرم بود ، جلوتر از کالسکه فرهاد و دوست صمیمی اش مهرداد حرکت می کردند و اطراف کالسکه ی عروس هم ، نگهبانان و گارد مخصوص سلطنتی که مهرداد ریاست آن را بر عهده داشت ، گرفته بودند.
بالاخره کاروان عروس کشان به حرم رسید و با بلند شدن صدای صلوات و پیچیدن بوی مشک و عنبر و عود ، عروس را در حالیکه چادری سفید برسر و صورت انداخته بود و دستش در دست زهرا، همسر شاهزاده فرهاد ،قرار داشت، بر تخت نشاندند.
کمی با فاصله ، مهرداد این داماد بلند بالا که شادی از چشمانش میبارید و چون کودکی خجل و سربه زیر، چشم به گلهای قالی زیر پایش دوخته بود ،بر روی تخت ،کنار دختری که میرفت همسفر زندگی اش باشد ،نشست.
عروس خانم از زیر چادر حریر سفیدش ،چشم به دختری داخل آینه دوخت که قرار بود همسر مهرداد شود و دلش مانند گنجشککی بی پناه خود را به دیواره ی بدن می کوبید ،چون بیم داشت از حوادث بعد خواندن صیغه ی عقد.
تمام کارهایی که می بایست بشود ، انجام شده بود و عاقد که انگار عجله داشت ، می خواست شروع به خواندن خطبه کند.
فرهاد سر در گوش عاقد گذاشت و او هم همانطور که سرش را تکان می داد ، از زیر چشم به داماد و عروس مجلس نگاه می کرد.
عاقد آرام مطلبی را گفت که در هیاهوی جمع گم شد و بلندتر ادامه داد: دوشیزه ی مکرمه....آیا بنده وکیلم؟
و عروس که انگار بسیار ذوق زده و یا شاید هراسان بود ، با صدایی که میلرزید در همان لحظه ی اول گفت : با اجازه ی آقا امام رضاعلیه السلام و بزرگترهای مجلس،بله....
با گفتن این حرف ، صدای کِل کشیدن زنها به هوا رفت ، اما روح انگیز با تعجب خیره به دخترکش که در زیر چادر پنهان شده بود ، نظر افکند ، او فکر می کرد که گوشهایش اشتباه شنیده ....
تا اینکه عاقد از جا برخواست و بیرون رفت...
چون قرار بود هدایا را داخل سالن بزرگ قصر به عروس و داماد دهند ، پس لازم بود سریع تر به قصر بروند.
قبل از بلند شدن ، روح انگیز اشاره به مهرداد کرد و گفت : نمی خواهی روی همسرت راباز کنی و به اتفاق هم، اولین زیارت متأهلی را به جا آورید؟
مهرداد همانطور که عرق بر پیشانی اش نشسته بود بریده بریده گفت :ب....ب...بله..
و با دستانی لرزان ، چادر را از سر همسرش کنار زد و ناگهان....
ادامه دارد...
📝به قلم :ط_حسینی
زمزمه کن صلوات خاصه امام رضا (علیه السلام ) رو:☺️
اللهّـــمَ صَلّ عَلي عَلي بنْ موسَي الرّضـا
المرتَضی، الامــام التّقي النّقي و حُجَّّتكَ
عَلي مَنْ فَــوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثري
الصّدّيق الشَّهيد صَلَوةً كثيرَةً تامَة زاكيَةً
مُتَواصِلــةً مُتَواتِـــرَةً مُتَرادِفَـــه كافْضَل
ماصَلّيَتَ عَلي اَحَدٍ مِنْ اوْليائِكَ 🍀
@Emam_kh