10.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥این کلیپ کوتاه از مرحوم علامه مصباح رو ببینید خطاب به همه ما مدعیان؛ که فردا چه جوابی داریم در برابر خداوند متعال؟ انقلاب اسلامی فرصت بینظیری را برای اسلام سیاسی فراهم کرد. فرصت خوبی بود که کارآمدی اسلام را اثبات کنیم.. ما در دفاع از انقلاب اسلامی و آرمانهای بینظیرش چه کردیم...
خدایش رحمت کند و روح عالی او را متعالی گرداند...
@Emam_kh
حتما بخونید 👌
یکی از صالحان دعا میکرد:
پروردگارا در روزی ام برکت ده »
کسی پرسید:چرا نمیگویی روزی ام ده؟
ڱفت روزی را خدا برای همه
ضمانت کرده است...
اما من برکت را در رزق طلب میکنم چیزیست
که خدا به هرکس بخواهد میدهد
(نه به همگان)
اگر در مال بیاید ، زیادش میکند .
اگر درفرزند بیاید ،صالحش میکند .
اگر درجسم بیاید، قوی وسالمش میکند .
و اگر درقلب بیاید،خوشبختش می کند.
@Emam_kh
‼️ به زبان آوردن نیت نماز
🔷 س ۶۵۵۹: نیت نمازهای روزانه و نماز مستحبی آیا باید به زبان آورده شود یا اگر در قلب بگوید (مثلاً چهار رکعت نماز ظهر میخوانم قربة إلی الله)، کافی است؟
✅ ج: به زبان آوردن نیت (مانند اینکه بگوید: چهار رکعت نماز ظهر میخوانم قربة إلی الله) و نیز گذراندن آن از ذهن و دل، لازم نیست، همین اندازه که برای اطاعت از فرمان الهی، انجام عملی را قصد کند، کفایت میکند؛ (بلکه احتیاط مستحب است که نیت نماز را به زبان نگوید).
@Emam_kh
7.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♨️افزایش حضور شیاطین جن و شیاطین انس، در زمین😱
💫 علامت واضح #آخرالزمان !
🌸استاد شجاعی
@Emam_kh
✍ فایده ذکر استغفروالله بعد از نماز
🔰امام صادق عليه السلام:
هر كس بعد از نماز عصر، هفتاد بار از خداوند عز و جل آمرزش بخواهد [یعنی بگوید : « أستَغفِرُ اللّهَ رَبّي و أتوبُ إلَيهِ »] ، خداوندْ در آن روز، هفتصد گناه او را مىآمرزد.
و اگر خودش اين اندازه گناه نداشته باشد، از گناهان پدرش مىآمرزد.
و اگر پدرش گناهى نداشت، از [گناه] مادرش مىآمرزد.
و اگر مادرش نداشت، از [گناه] برادرش مىآمرزد.
و اگر برادرش نداشت، از [گناه] خواهرش مىآمرزد.
و اگر خواهرش گناهى نداشت، از خويشانش، به ترتيب نزديكترى به او مىآمرزد.
📚بحار الأنوار: ج 86 ص 78.
@Emam_kh
🌷🌷🌷:
دختر_شینا
#قسمت_54
حالا یڪ نفر را می خواستند ڪه آن ها را بغل ڪند و دور اتاق بچرخاند.
ظهر شد و حتی نتوانستم اتاق را جارو ڪنم، به همین خاطر بچه ها را هر طور بود پیش صمد گذاشتم و رفتم ناهار درست ڪنم. اما صمد به تنهایی از عهده بچه ها برنمی آمد. از طرفی هم هوای بیرون سرد بود و نمی شد بچه ها را از اتاق بیرون آورد. به هر زحمتی بود، فقط توانستم ناهار را درست ڪنم. سر ظهر همه به خانه برگشتند؛ به جز خواهر و مادر صمد. ناهار برادرها و پدر صمد را دادم، اما تا خواستم سفره را جمع ڪنم، گریه بچه ها بلند شد. ڪارم درآمده بود. یا شیر درست می ڪردم، یا جای بچه ها را عوض می ڪردم، یا مشغول خواباندنشان بودم.
تا چشم به هم زدم، عصر شد و مادرشوهرم برگشت؛ اما نه خانه ای جارو ڪرده بودم، نه حیاطی شسته بودم، نه شامی پخته بودم، نه توانسته بودم ظرف ها را بشویم. از طرفی صمد هم نتوانسته بود برود و به ڪارش برسد. مادرشوهرم ڪه اوضاع را این طور دید، ناراحت شد و ڪمی اوقات تلخی ڪرد. صمد به طرفداری ام بلند شد و برای مادرش توضیح داد بچه ها از صبح چه بلایی سرمان آوردند. مادرشوهرم دیگر چیزی نگفت. بچه ها را به او دادیم و نفس راحتی ڪشیدیم.
از فردا صبح، دوباره صمد دنبال پیدا ڪردن ڪار رفت. توی قایش ڪاری پیدا نڪرد.
ادامه دارد...✒️
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
دختر_شینا
#قسمت_55
مجبور شد به رزن برود. وقتی دید نمی تواند در رزن هم ڪاری پیدا ڪند، ساڪش را بست و رفت تهران.
چند روز بعد برگشت و گفت: «ڪار خوبی پیدا ڪرده ام. باید از همین روزها ڪارم را شروع ڪنم. آمده ام به تو خبر بدهم. حیف شد نمی توانم عید پیشت بمانم. چاره ای نیست.»
خیلی ناراحت شدم. اعتراض ڪردم: «من برای عید امسال نقشه ڪشیده بودم. نمی خواهد بروی.»
صمد از من بیشتر ناراحت بود. گفت: «چاره ای ندارم. تا ڪی باید پدر و مادرم خرجمان را بدهند. دیگر خجالت می ڪشم. نمی توانم سر سفره آن ها بنشینم. باید خودم ڪار ڪنم. باید نان خودمان را بخوریم.»
صمد رفت و آن عید را، ڪه اولین عید بعد از عروسی مان بود، تنها سر ڪردم. روزهای سختی بود. هر شب با بغض و گریه سرم را روی بالش می گذاشتم. هر شب هم خواب صمد را می دیدم. وقتی عروس های دیگر را می دیدم ڪه با شوهرهایشان، شانه به شانه از این خانه به آن خانه می رفتند و عیدی می گرفتند، به زور می توانستم جلوی گریه ام را بگیرم.
فروردین تمام شده بود، اردیبهشت آمده بود و هوا بوی شڪوفه و گل می داد. انگار خدا از آن بالا هر چه رنگ سبز داشت، ریخته بود روی زمین های قایش.
ادامه دارد...✒️
دختر_شینا
#قسمت_56
یڪ روز مشغول ڪارِ خانه بودم ڪه موسی، برادر ڪوچڪ صمد، از توی ڪوچه فریاد زد.
ـ داداش صمد آمد!
نفهمیدم چه ڪار می ڪنم. پابرهنه، پله های بلند ایوان را دو تا یڪی ڪردم. پارچه ای از روی بند رخت وسط حیاط برداشتم، روی سرم انداختم و دویدم توی ڪوچه. صمد آمده بود. می خندید و به طرفم می دوید. دو تا ساڪ بزرگ هم دستش بود. وسط ڪوچه به هم رسیدیم. ایستادیم و چشم در چشم هم، به هم خیره شدیم. چشمان صمد آب افتاده بود. من هم گریه ام گرفت. یڪ دفعه زدیم زیر خنده. گریه و خنده قاتی شده بود.
یادمان رفته بود به هم سلام بدهیم. شانه به شانه هم تا حیاط آمدیم. جلوی اتاقمان ڪه رسیدیم، صمد یڪی از ساڪ ها را داد دستم. گفت: «این را برای تو آوردم. ببرش اتاق خودمان.»
اهل خانه ڪه متوجه آمدن صمد شده بودند، به استقبالش آمدند. همه جمع شدند توی حیاط و بعد از سلام و احوال پرسی و دیده بوسی رفتیم توی اتاق مادرشوهرم. صمد ساڪ را زمین گذاشت. همه دور هم نشستیم و از اوضاع و احوالش پرسیدیم. سیمان ڪار شده بود و روی یڪ ساختمان نیمه ڪاره مشغول بود.
ڪمی ڪه گذشت، ساڪ را باز ڪرد و سوغاتی هایی ڪه برای پدر، مادر، خواهرها و برادرهایش آورده بود، بین آن ها تقسیم ڪرد.
ادامه دارد...✒️
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
دختر_شینا
#قسمت_57
همه چیز آورده بود. از روسری و شال گرفته تا بلوز و شلوار و ڪفش و چتر. ڪبری، ڪه ساڪ من را از پشت پنجره دیده بود، اصرار می ڪرد و می گفت: «قدم! تو هم برو سوغاتی هایت را بیاور ببینیم.»
خجالت می ڪشیدم. هراس داشتم نڪند صمد چیزی برایم آورده باشد ڪه خوب نباشد برادرهایش ببینند. گفتم: «بعداً.» خواهرشوهرم فهمید و دیگر پی اش را نگرفت.
وقتی به اتاق خودمان رفتیم، صمد اصرار ڪرد زودتر ساڪ را باز ڪنم. واقعاً سنگ تمام گذاشته بود. برایم چند تا روسری و دامن و پیراهن خریده بود. پارچه های چادری، شلواری، حتی قیچی و وسایل خیاطی و صابون و سنجاق سر هم خریده بود. طوری ڪه درِ ساڪ به سختی بسته می شد. گفتم: «چه خبر است، مگر مڪه رفته ای؟!»
گفت: «قابل تو را ندارد. می دانم خانه ما خیلی زحمت می ڪشی؛ خانه داری برای ده دوازده نفر ڪار آسانی نیست. این ها ڪه قابل شما را ندارد.»
گفتم: «چرا، خیلی زیاد است.»
خندید و ادامه داد: «روز اولی ڪه به تهران رفتم، با خودم عهد بستم، روزی یڪ چیز برایت بخرم. این ها هر ڪدام حڪایتی دارد. حالا بگو از ڪدامشان بیشتر خوشت می آید.»
همه چیزهایی ڪه برایم خریده بود، قشنگ بود.
ادامه دارد...✒️
در بازار شلوار زنانه بلندتر از ۹۰ و ۱۰۰ سانتیمتری پیدا نمیشود.
آیا باید با ۴۰ میلیون زن ایرانی برخورد کرد یا با ۴ شیطانی که امسال تصمیم گرفتند شلوارها کوتاه شوند؟
اگر کسی تصور کند این اقدام برنامهریزی شده نیست یک احمق به تمام معناست.
دقیقا مثل حذف دکمه از مانتوها و... عدهای سرمایهدار که تولیدکننده و واردکننده عمده لباس هستند دور یک میز نشستهاند و تصمیم گرفتند شلوار زنانه کوتاه شود.
این مساله نه تنها خلاف عفت و حیا و اسلام است که قطعا خلاف آزادی و انتخاب آزادانه انسان است.
دیکتاتورهای بندهی شیطان که صاحبان ثروت و قدرتند برای شخصیترین مسائل انسانها تصمیم میگیرند و دم از آزادی هم میزنند!
این #برهنگی_اجباری نتیجه بازار انحصاری است که از ثمرات نئولیبرالیسم است. فلذا #نه_به_نئولیبرالیسم یعنی نه به بیغیرتی
نه به بیعفتی
نه به انحصار
نه به تبعیض
نه به اجبار
نه به بردگی و بندگی شیاطین
زنان بزرگوار سرزمینم دقت کنند که اسیر این حربههای شیاطین نشوند و به بهانه مُد و ... اجازه ندهند کسانی برای نوع پوشش آنها تصمیم بگیرند و عفت و حیاء آنها را بدزدند.
ابزار بسیار قدرتمندِ "نخریدن" در دست شماست تا با آن از آزادی و انتخاب خودتان حراست کنید.
وظیفه دولت، نهادهای امنیتی، قضائی و انتظامی هم مشخص است: حراست از آزادی مردم.
#حسین_عباسی_فر
🇮🇷 @Emam_kh