🌱 به نام حق
چه خوب پرچمی است حجاب !
يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِأَزْوَاجِكَ وَبَنَاتِكَ وَنِسَاءِ الْمُؤْمِنِينَ يُدْنِينَ عَلَيْهِنَّ مِنْ جَلَابِيبِهِنَّ ذَٰلِكَ أَدْنَىٰ أَنْ يُعْرَفْنَ فَلَا يُؤْذَيْنَ وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحِيمًا (احزاب، ۵۹)
«ای پیامبر! به همسران و دخترانت و زنان مؤمنان بگو جلبابهای [پوشش بلند] خود را بر خویش فروافکنند، این کار برای اینکه شناخته شوند و مورد آزار قرار نگیرند بهتر است؛ خداوند همواره آمرزنده رحیم است»
🔹تعبیر قرآن بسیار دقیق و لطیف است. حجاب و پوشش بلند و مناسب برای شناخته شدن است نه شناخته نشدن!
🔹بانویی که با حجاب مناسب وارد فضای جامعه میشود نزدیکتر است به اینکه به عنوان اهل عفت و صلاح شناخته شود. چون خودش را زیر پرچم اهل عفاف و صلاح معرفی میکند؛ لذا مورد آزار افراد فاسد و هوسران قرار نمیگیرد (ترجمه المیزان، ج۱۶، ص۵۱۰).
🔸غالب بانوان بدپوشش یا بیحجاب سرزمین ما اهل عفت و ایمان هستند؛ اما با پرچم و نمادی وارد اجتماع میشوند که متناسب با اهل ایمان نیست و مردان فاسد و هرزه را به طمع و غلط میاندازد!
بانوی نجیب و عفیف سرزمینم!
⚠️ اگر با پرچم اشتباه وارد جامعه شوی ممکن است از سوی نااهلان به درستی شناخته نشوی و خاطرت آزرده گردد❗️
این را خدای آمرزنده و مهربان ما فرموده!
✍️ سیدجواد میرزازاده
🇮🇷 @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴در قرآن اشاره ای به حجاب در خصوص موی سر شده است؟
حجت الاسلام خسروپناه توضیح میدهد.
♦️درقرآن به حجاب برای موی سر اشاره شده است.
♦️تمام علمای اهل سنت و شیعه نیز به اجماع این موضوع را گفتند.
@Emam_kh
‼️ به زبان آوردن نیت نماز
🔷 س ۶۶۳۷: نیت نمازهای روزانه و نماز مستحبی آیا باید به زبان آورده شود یا اگر در قلب بگوید (مثلاً چهار رکعت نماز ظهر میخوانم قربة إلی الله)، کافی است؟
✅ ج: به زبان آوردن نیت (مانند اینکه بگوید: چهار رکعت نماز ظهر میخوانم قربة إلی الله) و نیز گذراندن آن از ذهن و دل، لازم نیست، همین اندازه که برای اطاعت از فرمان الهی، انجام عملی را قصد کند، کفایت میکند؛ (بلکه احتیاط مستحب است که نیت نماز را به زبان نگوید).
@Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حتما حتما ببینید.....
@Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌️ نهاد های مربوطه نمیخوان نظارت کنن این قلاده های برده داری رو از مغازه های فروشگاه های اینترنتی جمع کنن؟؟؟😡
🔻 براندازا گوش فلکو کر کردن برا زن زندگی آزادی مرد میهن آبادی بعد دنبال برده داری جنسی هستن!
این بود آبادی و آزادیتون؟
👈🏻 آقای مسئول ! به جای معلول ، علت ها رو دریابید ! عفاف و حجاب رو از تو فروشگاه های لباس شروع کنید !
🇮🇷 @Emam_kh
لقمه حلال
قسمت بیست و هفتم
چادرم را به سر کردم وکوله پشتی را به پشتم ,شال سفید هم برای احتیاط از روی چادر به گردنم انداختم وزیرگلوم گرهش زدم,ورودی صحن حرم امام علی ع خیلی خیلی,شلوغ بود,به هرترتیبی شده خودم را به صحن حرم رساندم....خدای من چه حال وهوایی داشت,چه صفایی داشت,من مثل قطره ای دراقیانوس علویان محوشدم ,قاطی دیگر زایران ،به هرطرف نگاه میکردم ,عشق بودوعشق....همانجا وسط صحن روی دوزانو نشستم ,سرم را گذاشتم کف دودستم وزار زدم....چه حس قشنگی داشتم,زار زدم وگریه کردم,اخه چرااا؟چرا منی که ادعای شیعه بودن میکنم تااین لحظه ازاین وادیها دوربودم؟چرا ازاین عشق زیبا کناره میگرفتم؟چرا خودم را به زروزیور ودنیای پوچ ورنگارنگ اطرافم سرگرم کرده بودم وازاین اقیانوس الهی دور بودم.....
زار زدم.....گریه کردم...به مولایم عرضه داشتم:مولا گدا اوردم گدا....دخترت اومده برای شفا....روحم راکه اسیر دنیاست شفا بده اقاااا....
بپذیر دخترک گنهکارت را وحلقه درگوشش کن تا اخرعمر غلام حضرتت باشد.
همینطور که درحال وهوای,خودم غرق بودم ,ناگاه دستی به پشتم خورد...
دخترم.....دخترم....عزیزم...
خدای من چقد صدایش اشنا بود...
ادامه دارد....
لقمه حلال
قسمت بیست و هشتم:
سرم را بالا گرفتم,با چشمان اشک الودم انچه راکه میدیدم باور نداشتم.....
بالکنت گفتم:ب ب بابا....شمااا اینجا؟؟!!
بابا محکم بغلم کرد وبا دوتا دستش ,اشکهای چشمام را پاک کرد واشاره به گنبد کردوگفت:مگه میشه مولا دختر را بی پدرش دعوت کنه؟؟خوب منم دعوت کرد اومدم دیگه, لبخندی زد وادامه داد اگه ناراحتی برگردم؟
محکم خودم راچسپاندم بهش وگفتم :نه نه...اتفاقا خیلی هم خوشحالم....فقط غیرمنتظره بود برام,همین....
بابا دستم رانوازش کردوگفت,باهمون پرواز توامدم,درست پشت سرت بودم اما تواینقد از این سفروهمایش ازخودبیخودبودی که توجهی به اطرافت نداشتی,سایه به سایه باهات اومدم,جلو روذی حرم ,جمعیت زیاد بود یک آن گمت کردم اما وقتی وارد صحن شدم ,بعدازکمی کنکاش پیدات کردم.
خوب که نگاه کردم بابا,یه پیراهن سفید وشلوارپارچه ای مشکی, پوشیده بود,عه این را......
باتعجب برگشتم طرفش وگفتم:بابااااا,این این,شال سفید رابرای چی پوشیدی؟؟
بابا لبخندی زد وگفت:برای اینکه اعضای گروه بتونن شناساییم کنند.....تمام حوادث این چندوقته اومد جلوی چشمام...من....گروه....همایش....درسته خودشه غلام حسین...
من:یعنی ,یعنی شما همون غلام حسین هستید؟؟
بابا دوباره خنده ای زدگفت:اگه خدا قبول کند...
من:ولی بابا,خودت همیشه میگفتی فضای مجازی هم مثل واقعی هست ,پس نباید دروغ بگیم,چراخودت رابه دروغ غلام حسین معرفی,کردی؟
بابا دستی به,سرم کشیدوگفت:برای اینکه خودم را غلام امام حسین ع میدونم .....
عجب زیرکی هست این بابای ما.....
بابا اشاره کرد به ساعتش وگفت,دیگه باید کم کم بریم سمت خیابان امام حسین ع,گروه راکه جمع کردیم دوباره برمیگردیم ,حرم به صرف عشق وصفا....
وای خدایا شکررررت......
چقد من خوشبختم....
ادامه دارد..