راز پیراهن
قسمت پنجاه و یکم:
ژینوس که اصلا نمی دانست چه کار کرده و در کدام عالم است ، مانند مجسمه ای یخی به دنبال زری راه افتاد و پشت سر او سوار بر ماشین مشکی رنگ با شیشه های دودی شد.
ژینوس احساس خستگی شدیدی می کرد ،اما نیرویی درون وجودش مانع از آن میشد که بخوابد.
پس روی خود را طرف زری کرد و می خواست بگوید کجا میروند، دهن باز کرد که حرف بزند ،ناگهان صدای انگلیسی مردی از گلویش خارج شد، ژینوس با وحشت به دستان خود نگاه کرد و سپس عاجزانه به زری چشم دوخت.
راننده ماشین بدون توجه به پیش میرفت.
زری که نگاه وحشت زدهٔ ژینوس را دید ،قهقه ای بلند سر داد و گفت : نترس دختر ، این طبیعی است ، جنّی زبر و زرنگ در وجود تو لانه کرده ، اینک هر کاری که آدمیزاد از انجام آن عاجز است ، تو می توانی انجام دهی ، تو خارق العاده شده ای...
و سپس نگاهی به پیراهن قرمز و نیمه عریان تن ژینوس کرد و ادامه داد: رازهایی در این پیراهن نهفته است که امیدوارم هیچ وقت از آنها سر در نیاوری که نمی آوری.
ژینوس دوباره به خود فشار آورد و اینبار با صدایی کودکانه گفت : کجا میریم؟!
زری لبخندی زد و گفت : انگار جن درونت بازیش گرفته، هر بار به شکلی حرف میزنی، نگران نباش یه جای خوب میریم...یه جشن بزرگتر...خیلی بزرگ...و تو باز آنجا میدرخشی..
ژینوس نفسش را به تندی بیرون داد و گفت : اذیت میشم ، انگار توی دلم پر از آتش هست ، خواهش می کنم یه کاری کن ،من دوباره عادی بشم ، من نمی موام خارق العاده باشم...
زری سری تکان داد و گفت : صبر کن دختر، دندون روی جگر بزار ، قبل از جشن همه چی عادی میشه....
ژینوس خیره به جلو اما ذهنش ،مملو از افکار گوناگون بود، هیچ آرامشی نداشت ، او دلش برای روزهای قدیمی و خاطرات گذشته تنگ شده بود ، اما گویی ،اختیاری در این زندگی کنونی نداشت..
ادامه دارد..
📝به قلم:ط_حسینی
🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿
۱۰ شهریور ۱۴۰۲
راز پیراهن
قسمت پنجاه و دوم:
بالاخره بعد از چندین ساعت رانندگی، انگار به مقصد رسیدند، باز هم جایی در قلب جنگل ، ساختمانی بزرگ با آجرهای قرمز رنگ پدیدار شد ، ساختمانی که در نگاه اول هر بیننده ای فکر می کرد اطرافش پر از دود سیاه است.
با نزدیک شدن ماشین ، درب بزرگ و سیاهرنگ خانه باز شد و ماشین وارد خانه شد.
خانه ای دقیقا شبیه همان خانه ای که چند ماه ژینوس در انجا زندانی بود.
وارد خانه شدند، ژینوس از ماشین پیاده شد و مانند جوجه ای که به دنبال مادرش راه می افتد به دنبال زری راه افتاد.
درب اصلی ساختمان ،دربی شیشه ای با شیشه های دودی، انگار اینها در دنیای سیاهی و تاریکی باید زندگی می کردند.
وارد خانه شدند، پیش رویشان ،هالی بزرگ ،سمت راستش آشپزخانه و انتهای هال هم به راهرویی می خورد که دو درب روبه روی هم به چشم می خورد.
در این خانه خبری از فرش نبود و کف هال پوشیده از سنگ های مرمر سیاهرنگ بود و کنار دیوارها کاناپه های نوک مدادی قرار داشتند.
سر و صدایی که از داخل آشپزخانه می امد ،نشان میداد که به جز زری و ژینوس ، افراد دیگری هم در آنجا حضور دارند.
چند لحظه تامل کردند و بعد از چند دقیقه ، مردی قوی هیکل با چشمهای درشت مشکی رنگ و خط بخیه ای که از گوشهٔ چشم شروع شده بود و تا شقیقهٔ مرد کشیده شده بود ، جلو آمد و به ژینوس اشاره کرد که دنبالش برود.
ژینوس با اضطرابی در نگاهش به زری چشم دوخت و زری ،آهسته گفت به دنبالش برو ، خطری تو را تهدید نمی کند.
ژینوس بدون اینکه اختیاری داشته باشد در پی آن مرد روان شد و وارد یکی از اتاقهای انتهای سالن رفت.
وارد اتاق شد ومتوجه شد همان چهار مرد سیاهپوش که در کلبه چوبی حضور داشتند ، اینجا هم هستند.
دیوارهای اتاق با عکس های عجیب و غریب که اینک برای ژینوس ترسناک نبود ،تزیین شده بود وکف اتاق با فرشی که شبیه صفحه شطرنج بود پوشیده شده بود ، باز هم حلقه ای دایره وار توسط مردان سیاه پوش درست شده بود که ژینوس با اشاره استاد بزرگ متوجه شد باید در وسط این دایره قرار گیرد.
ژینوس با اشاره او وارد جمع انها شد و همچون آنها در وسط دایره بر زمین نشست.
با نشستن ژینوس ، انگار مهر سکوت را شکستند وهر چهار مرد با حرکات هماهنگ دست چیزهایی می خواندند، وردهایی که بیشتر شیبه آهنگ های ماسون ها بود و اگر فرد عادی وارد این اتاق میشد ، بی شک سکته میکرد. اما برای ژینوس این حرکات دیگر وحشتناک نبود.
اما او احساس خستگی می کرد..
ادامه دارد
📝به قلم :ط_حسینی
🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺
۱۰ شهریور ۱۴۰۲
۱۰ شهریور ۱۴۰۲
🔸استغفار حمام نفس است کسی که چند روز حمام نرود خودش و اطرافیانش عذاب میکشند کسی که استحمام ندارد روحش کثیف می شود و آن وقت است که غم و غصه و عصبانیت تنگ خلقی، زودرنجی و حساسیت به سراغش میآید
🌸🌿پیامبر ص فرمودند : روی قلب من هم گاهی گردی می نشیند و من ۷۰ بار استغفار میکنم که این گرد از روی قلب من برود.
🦋 حمام نفس انسان استغفار است.
✔️هر روز رو به قبله بنشینید و ذکر یا غفور را ۱۰۰ بار بگویید ،نفستان تخلیه شود و خوابهای پریشان نبینید .
📛 کسانی که ترس،اضطراب، افکار منفی دارند، استغفار و صدقه شان کم است .
🌺🌿 با اینها نفس ارامش پیدا میکند و ظرفیت اش زیاد میشود و رحمت و ارامش خدا را دریافت میکند
استادمحمدشجاعی
@Emam_kh
۱۰ شهریور ۱۴۰۲
۱۰ شهریور ۱۴۰۲
5.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 اطلاعیه مهم سازمان اطلاعات سپاه
در صورت مشاهده موضوع فوق به شماره تماس ستاد خبری سازمان اطلاعات سپاه (۱۱۴) اطلاع رسانی شود.
🇮🇷 @Emam_kh
۱۰ شهریور ۱۴۰۲
11.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 نماهنگ | شهریورِ پُرخاطره
🔍 مروری بر حوادث شهریورماه و نقش رژیم آمریکا در آنها
✏️ رهبر انقلاب: جوانهای ما باید این☝ خاطرات را فراموش نکنند. این حوادث نباید کهنه بشود؛ حافظهی تاریخی یک ملّت نباید ضعیف بشود.
@Emam_kh
۱۰ شهریور ۱۴۰۲
۱۰ شهریور ۱۴۰۲
🔴 مراسم اربعین بزرگترین چالش علیه ارزش های لیبرالیسم
🔹اساس تفکر لیبرالیسم بر پایه ارزش های شیطانی مثل فردگرایی ، کاپیتالیسم ، اصالت سود ، اصالت لذت و ... استوار است.
🔹اما در مراسم عظیم پیاده روی #اربعین همه این ارزش های اهریمنی به چالش کشیده می شوند.
🔺میلیون ها زائر #کربلا در اجتماعی بزرگ (و نه بصورت فردی) با پای پیاده و در گرمای طاقت فرسای عراق همه لذت ها را کنار می گذارند و خادمین و موکب داران از مال و اموال و راحتی خود می گذرند تا به زوار آقا #امام_حسین (ع) بدون هرگونه منت و چشم داشتی خدمت کنند.
🔺اگر لیبرال های حاکم بر دنیا و نوچه های داخلی آن ها همه توان خود را برای ضربه زدن به اجتماع آخرالزمانی اربعین به کار نگیرند باید تعجب کنیم ...
✍"قاسم اکبری"
@Emam_kh
۱۰ شهریور ۱۴۰۲
۱۰ شهریور ۱۴۰۲
850.8K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
منزلت و جایگاه زن
🎙دکتر انوشه
@Emam_kh
۱۰ شهریور ۱۴۰۲
23.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢 مسیر_عشق
📽 تصاویری بسیار جالب و دیدنی از پیاده روی اربعین حسینی با نوحه ای زیبا و شنیدنی به زبان آذری که واقعاً هوای دل آدم را بارانی می کنه
👆 تقدیم به جاماندگان از پیاده روی اربعین حسینی
@Emam_kh
۱۰ شهریور ۱۴۰۲