✍نماز در آیات
بعضی ها انسان را از نماز خواندن نهی میکنند می گویند نماز نخوان چقدر نماز می خوانی اینقدر نماز خواندی به کجا رسیدی چی بهت دادند.
خداوند در سوره علق می فرماید:
"أرءیت الذی اذا عبدا اذا صلی"
آیا دیدی آن کسی را که نهی می کند بنده مارا هنگامی که نماز می خواند.
آیه مربوط به نماز خواندن پیامبر (ص) هست که ابوجهل اورا از نماز نهی می کرده است .
درتفاسیرآمده است ابوجهل سوال کرد آیا پیغمبر درمیان شما برای سجده صورتش را بر خاک میگذارد؟
اطرافیان گفتند:بله
باناراحتی گفت سوگند می خورم اگر او را در این حالت ببینم گردنش را زیرپا گذارم .
درهمین حال بعضی ها پیامبر را به ابوجهل نشان دادند که در حال نماز بود.
ابوجهل با ناراحتی نزدیک پیامبر(ص) شد همینکه نزدیک پیامبر شد دیدند اوبایک حالتی که گویا داشت کسی را از خودش دور میکرد برگشت.
بهش گفتند چی شد چه اتفاقی افتاد ؟
ابوجهل گفت :همینکه نزدیک پیامبر رسیدم یک دفعه بین خودم و محمد(ص) یک خندقی از آتش دیدم منظره وحشتناکی بود.
خود رسول خدا (ص) قسم خوردن وفرمودن قسم به کسی که جانم به دست اوست اگر ابوجهل به من نزدیک می شد فرشتگان خدا بدن او را قطعه قطعه می کردند.
پناه می بریم به خدا مبادا یک وقتی یکی را از نماز نهی کنیم چون نهی از نماز یک مرتبه از ترک نماز بالاتر است وگناه نماز نخواندن بعضی ها روی دوش بعضی هااست که نهی از نماز می کنند گرچه همه افراد درمقابل اعمال خودشان مسئولند.
@Emam_kh
🌹🌹🌹🌹🌹
گلچین
قسمت_اول
به نام خدا
۱
محمد برای چندمین بار پهلو به پهلو شد، اما هر چه می کرد، خواب به چشمانش نمی آمد، گویی خواب آهویی گریز پاست و او هم شکارچی ماهریست که از آهو از کمند صیاد میگریزد.
محمد دوباره اندکی چرخید و به پشت خوابید و چشمانش را به سقف سفید و یک دست که در تاریکی شب و نور چراغ خواب، کدر دیده میشد، دوخت.
محمد میترسید دوباره مثل چندین سال پیش، آن واقعه تکرار شود، اما نمی بایست تکرار شود، اینبار فرق داشت و این دیدار آخرین دیدار خواهد بود، وای آخرین دیدار!
محمد ذهنش به چند سال پیش کشید، اون زمان هم هیجانی عجیب وجودش را فرا گرفته بود، هیجانی که مانع آن شد محمد بخوابد، شب تا صبح آنقدر این پهلو و آن پهلو شد که سپیده دم نفهمید چه موقع خوابش برده؟!
نور آفتاب که از پشت پرده توری پنجره به چشمانش خورد، باعث شد، محمد بیدار بشود.
محمد مانند برق گرفته ها از جا پرید و روی تشک نشست و همانطور که به پنجره نگاه می کرد گفت: ماماااان ساعت چنده؟
چند لحظه بعد، سر مادرش از لای درز در اتاق داخل آمد و گفت: چیه مامان؟! چت شده؟! نزدیک اذان ظهر هست.
محمد مثل اسپند روی آتش از جا بلند شد و گفت: مامان چرا بیدارم نکردی؟
مادر همانطور که از جلوی در اتاق کنار میرفت تا محمد رد بشود، گفت: واه! مگه امروز مدرسه ها تعطیل نیست؟ خوب تعطیل بود، تو که نمی خواستی بری مدرسه..
محمد دستی داخل موهای بهم ریخته اش کشید و گفت: مامان من می خواستم برم راهپیمایی خوب..
مامان نیشخندی زد و گفت: تو که نگفتی می خوای بری راهپیمایی وگرنه بیدارت می کردم مادر..
محمد داخل آشپزخانه شد و همانطور که آبی به صورتش میزد، گفت: اینبار فرق می کنه، آخه... آخه
مامان جانانی را از یخچال بیرون آورد و روی اُپن گذاشت و گفت: آخه چی؟!
محمد درِجانانی را باز کرد و تکه نانی کند و توی دهانش گذاشت و گفت: آخه امروز سردار میومد، امروز حاج قاسم سخنرانی داشت و من می خواستم برم و حاج قاسم را از نزدیک ببینم، اینبار در لباس سرداری، نه مثل شبهای فاطمیه در لباس خادمی عزاداران.....
مامان با تعجب به قد بلند و لاغر پسرش نگاه کرد و محمد در چشم بهم زدنی لباس پوشید و مادر از پنجره اتاق، پسرش را دید که سوار بر دوچرخه اش بیرون رفت... و آن روز محمد دیر رسيد و نتوانست سردارش را از نزدیک ببیند، آرزویی که بر دلش ماند.
و امشب محمد سعی داشت بخوابد تا دوباره آن داستان تکرار نشود.
محمد آه کوتاهی کشید و چشمانش را بست و سعی کرد که بخوابد.
📝ط_حسینی
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🍃✨⚘🍃⚘﷽⚘🍃⚘✨🍃
صدای قدمهای ماه خوبیها
دل خاکیام را آگاه ساخته است
که لحظه وداع نزدیک است
لحظه وداع با ماه مهدی با شعبان
و من در آخرین لحظههای این ماه
به مناجات شعبانیه نشستهام
《وَاسْمَع دُعائی اِذا دَعَوتُک》
را فریاد میزنم تا پس از آن
《وَاسْمَع نِدائی اِذا دَعَوتُک》
را با ناله و زاری هجی کنم
و اینک رمضان است
ماه خدائی که قلبم حرم اوست
ماه بینیاز مطلق، ماه الله
و من در این ماه مهمانم
دلم برای واژه واژه کتاب خدا تنگ است
و من میخوانم «الف لام میم»
عشق من در دستان تو ای تنها مونس من
«ذلک العشق» «من لا ریب فیه»
ای خدای عاشقیام من در آغوش
مُهر دلدادگیام و باران روزهداریام
«انتَ ربُّ العظیم» را برای تو
ای بی مثال داد میزند
صبح دلدادگیام را با آهنگ دل نواز
《اَلّلهُمَّ اِنّی اَسئَلُک مِن بَهائِک》
و عطر سحری که با صلواتهای مادر
عجین گشته است و شبنم انتظار
بر مژگانم آغاز میکنم
تا با صدای 《فَاَجِبنی یا الله》
دو رکعت نماز عاشقی به جا آورم
و دل خاکی بیپناهم را در پناه
«یس والقرآن الحکیم» پناه دهم
که تنها مأمن من تو هستی ای خدای دیدگانم
و من زیر چتر پروردگاریت از باران غم
که در این زندان بر سر و رویم میبارد
ایمن شوم
من روزهدار عاشقیام تشنه دیدار توأم
نگاهم کن تا سیراب شوم نگاهم را پذیرا باش
که هر چه سفیر تو قرآن را مینگرم
سیر نمیشوم
@Emam_kh
📢 به امید چشیدن شیرینی فتح میدانها
✏️ دعای رهبر انقلاب پس از اعطای نشان درجه یک فتح به فرماندهان ارتش و سپاه:
انشاءالله که خداوند، شیرینی فتح را در همهی میدانها به شما، به همهی دوستان و به جمهوری اسلامی بچشاند. ۱۴۰۲/۱۲/۲۰
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🌹اَللّٰهُمَّ_عَجِّلْ_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
🇮🇷 @Emam_kh