فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 ماه رمضان، فرصت همراهی با امام عصر(عج) در تلاوت قرآن
@Emam_kh
🔹آیت الله حائری شیرازی🔹
🔸تقصیر توست!🔸
🧥 من در مدرسۀ حقانی، برای خواهران، درسی با موضوع «حقانیت مکتب توحید» میگفتم. [مرحوم شهید] آقای قدوسی [که مدیر مدرسه بود]، به خواهرها گفته بود که تا سه سال ازدواج نکنند تا درسشان به یک جایی برسد.
گاهی بعضی از اینها در این مسئله متحیر میشدند که چکار کنند؟ حالا که خواستگار برایشان آمده، با این تعهدات مدرسه چکار کنند؟ لذا با من مشورت می کردند که ادامه تحصیل بدهیم یا جواب رد بدهیم؟ من در تمام موارد میگفتم جواب رد ندهید. من معتقد بودم که دخترها اگر خواستگار برایش آمد حتماً شوهر کنند.
🧥 آقای قدوسی به من میگفت: تو کاسه کوزۀ ما را به هم زدهای! به ایشان گفتم: «دید من این است. من برای زن، شوهر کردن را از همه چیز بالاتر میدانم. بر اساس دید خودم عمل میکنم. اگر شما نمیخواهید دیگر نمیآیم برای تدریس»!
🧥 آقای قدوسی بعدش دیگر حرفش را ادامه نداد. از او پرسیدند که چطور شد؟ گفت: «من خواب دیدم یک مشت زن برهنه در یک جایی هستند. گفتم اینها چرا برهنه هستند؟ گفتند تقصیر توست!»
اینکه قرآن میفرماید: «هُنَّ لِبَاسٌ لَّكُمْ وَ أَنتُمْ لِبَاسٌ لَّهُنَّ»(1) یعنی همین! ایشان هم دیگر بعد از این خواب، ممانعتش را برداشت. میگفت: «اگر خواستگار آمد، ازدواج بکنید».
———————————
(1) آنها لباس شما هستند؛ و شما لباس آنها.
@Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سامری در فیسبوک
قسمت_یازدهم
مردی با کت و شلوار مشکی و پیراهن سفید و کرواتی با خطهای موازی سیاه و سفید صندلی روبه روی او را عقب کشید، همبوشی که نگاه خیره اش را به او دوخته بود با سرعت از جا بلند شد و همانطور که دست روی سینه میگذاشت، با احترام سلام کرد.
مرد پیش رو که قدی متوسط و هیکلی گوشتالود داشت به طوریکه برآمدگی شکمش بیرون زده بود با سر جواب سلام او را داد و روی صندلی نشست.
مرد لحظه ای به همبوشی که خیره به او پلک نمیزد، نگاهی انداخت و گلویش را صاف کرد و گفت: من مایکل هستم، یک محقق که خاورمیانه را مثل کف دست میشناسم، تقریبا بر اعتقاد ملت ها اشراف کامل دارم و خصوصیات رفتاری آنها را می دانم، سالهای زیادی را صرف تحقیق و پژوهش کرده ام، امیدوارم مدتی که اینجا بودی به شما خوش گذشته باشد و بتوانیم همکاری دوستانه ای با هم داشته باشیم.
مایکل برگه ای را که به دستش بود روی میز گذاشت و گفت: قبل از اینکه موضوع اصلی را شروع کنیم، اگر سوالی دارید، می توانید بپرسید.
احمد که انگار هول شده بود گفت: س..سوال ...آره سوال دارم.
برای اولین سوالم خوبه بپرسم،با اینکه شما عربی صحبت می کنید، اما مشخص هست که از اهالی عراق نیستید، می خواهم بدانم، من الان کجا هستم و با چه کسی از چه ملیتی صحبت می کنم و قرار است برای کی کارکنم؟! و اصلا چه کاری باید انجام دهم و سود و منفعت من از انجام این کار چیست؟! و از همه مهم تر چرا مرا انتخاب کردید؟!
مایکل نفس بلندی کشید و گفت: شما الان در خاک اسرائیل هستید و من هم یکی از شهروندان اسرائیل هستم، انگار توجه نکردید که گفتم محقق هستم زبان عربی و فارسی را مانند زبان مادری می دانم.
همانطور که در بدو ورود به تو گفتیم، تو باید برای ما کار کنی، هر کاری که ما بخواهیم و به طریقی که ما بگوییم باید پیش بروی، هر گونه امکاناتی تحت اختیارت قرار می دهیم، از لحاظ مالی تو را تامین می کنیم و تمام خواسته های مالی، جسمی و حتی جنسی و روانی تو را تامین می کنیم و تو باید فقط به وظیفه ای که بر عهده ات می گذارند به بهترین نحو عمل کنی و مطمئن باش ما هیچ وقت به تو پشت نمی کنیم و هوایت را خواهیم داشت به شرط آنکه تو انگونه باشی که ما می خواهیم و در باره سوالت که چرا تو را انتخاب کردیم، آنهم دلایلی دارد که کم کم برایت خواهیم گفت، حالا نظرت را بگو؟!
احمد ابروهایش را بالا داد و همانطور که سرش را تکان میداد گفت: به نظر می رسد معاملهٔ پر منفعتی هست، امیدوارم که کاری از من می خواهید سخت نباشد و از عهدهٔ انجامش بربیایم.
مایکل لبخندی زد وگفت: کمی سخت هست منتها ما به تو آموزش می دهیم و تو هم باید تلاشت را بکنی، ما می خواهیم از تو مردی نامدار بسازیم، مردی که می تواند مانند یک رهبر، ملت ها را به خوش جذب کند و البته اعتقاد مریدانش را به سمتی ببرد که ما می خواهیم.
احمد با شنیدن این حرفها که برایش بسیار رؤیایی می آمد ذوق زده شده بود اما سعی می کرد حرکاتش عادی باشد تا مایکل متوجه هیجان درونی اش نشود.
مایکل نفسی گرفت و گفت: برای شروع کار می خواهم از کتابی که برایت فرستاده بودیم شروع کنم، آیا این کتاب را به طور عمقی مطالعه کردید؟
احمد همبوشی سری تکان داد و گفت: بله، میتوانم بگویم که تمام مباحث کتاب را حفظ کرده ام گرچه فهم بعضی موارد نوشته های کتاب برایم سخت بود.
مایکل سرش را تکان داد و گفت: آفرین خوب است و با اشاره به کتاب های پشت سرش گفت: ان کتابی که برایت فرستادیم حاصل جستجو در انبوه کتاب های پشت سر من است، مدتها تعداد زیادی از محققان ما کتاب های قدیمی و نسخه های خطی را که میبینی و هر کدام را از یکی از کشورهای مسلمان وارد اسرائیل کردیم را بررسی کرده اند و در مجموعِ نظراتشان، کتابی را که نزد توست گردآوری شده، این کتاب برای تو، مثل قرآن است برای پیامبرتان، یعنی قرار است تو رهبری باشی که به این کتاب استناد میکنی، حالا بگو ببینم از مطالعهٔ این کتاب چه چیزی دستگیرت شد؟! یعنی به نظرت مهم ترین موضوع این کتاب چه بود؟
ادامه دارد..
📝به قلم:ط_حسینی
🎞🎞🎞🎞🎞🎞🎞
🍁🍃 🍁🍃 🍁🍃
دلنوشته رمضان
✍️ برای رفتن... چقدر بی تابی....؟
از لحظه ای که سیاهی، یقه آسمان را گرفته است ...چند بار نگاهت را به بالا دوخته ای؟؟
منتظر کدام اشاره ای....بابا؟
❄️دل دل میکنم...بی خیال رفتن شوی...
با رفتن تو...فقط زینب...نیست..که زمین می خورد....
تمام فرزندان تو... تا قیامت، به خاک می افتند....
❄️نرو ...بابا
درد نداشتنت ، سلولهای قلب مرا، از هم باز میکند...
وقار حیدری ات، حتی اجازه پلک زدن را هم، از من ، ربوده است ..
تو می روی....و تمام چشم مرا...با خودت میبری....
تو میروی ، تا با یک ضربه...رستگار شوی...
اما من با همان یک ضربه...به غربتی هزار ساله، مبتلا می شوم....
❄️نرو ...بابا...
تکرار هر رمضان ... تکرار از دست دادن قدم های سنگینی است...که راه نفس های مرا ، مسدود می کند....
همان قدم هايي...که سنگ و کلوخ خیابان نیز... از رفتنش...به درد آمده اند..
❣️بابا...
هنوز هم ، درد امشب زینب... چون آتشفشانی مذاب، در میان قلبمان می جوشد ...
من یقین دارم ...؛
تا لحظه دیدارت...هیییچ مرهمی، این انفجار مداوم را خاموش نخواهد کرد...
❣️تمام راز زمین ... تویی بابا....
و خداوند....لیلةالقدرش را نیز...با تو هماهنگ کرده است ...
و این....
شرافتیست ... که هزااار سال است، جان مرا در تحمل این درد... تسکین داده است...
❄️می روی.... چاره ای نیست...جان دلم !!!
اما به جان بی نظیرت قسم...؛
من به اعتبار تو ، در زمین راه می روم...
و به اتصال تو...، راه آسمان را ، طی می کنم.....
❄️دستان خالی مرا....
تا آخر بازار دنیا....رها مکن....
شلوغی اش.....مرا نااابود خواهد کرد .
@Emam_kh
30.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
عالیه این کلیپ بشنويد از زمانی که امیرالمومنین(علیهالسلام )حتی دربستر و در وصیتنامه خود از «صلاح» مومنین پس از خود می گوید😔
▪️ساکت بمانید تقاص می دهید🤐
باید دست به کار شیم✊🏻🇵🇸
همگی باهم کنار مردم غزه♥️
🖤، نشر این کلیپ #صدقهجاریه است
#امر_به_معروف
#تحریم_اسرائیل
#دکتر_تقوی
#نشر_حداکثری
🇮🇷 @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 پروردگارا! ما را از ارادتمندان اهلبیت قرار بده
✏️ حضرت آیتالله خامنهای: پروردگارا! به محمد و آل محمد تو را سوگند میدهیم ما را از شناسندگان و دوستداران و ارادتمندانِ اهلبیت (علیهمالسّلام) قرار بده؛ ما را با این ایمان و اعتقاد زنده بدار و با این ایمان و اعتقاد بمیران؛ ما را در دنیا و آخرت از آنها جدا مفرما. پروردگارا! وظائف ما را برای ما تسهیل بگردان؛ آنچه که از ما سؤال خواهی کرد، ما را بر انجام آن موفق بدار؛ قلب مقدس ولیعصر را از ما راضی و خشنود گردان.
🌙 بهار_معنویت
@Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻چرا امیرالمومنین(ع) از ۱۴۰۰سال پیش تا همین امروز غریب است؟
🔻چرا ایشان در بین ما که به فضائل حضرت آگاه و معتقد هم هستیم، باز هم غریب است؟
🔻ریشه این غربت کجاست؟
@Emam_kh
🔴 مرام علوی
🔹یک کارشناس شبکه بی بی سی پیش بینی کرده که هدف بعدی انصارالله تاسیسات عظیم آب شیرین کن عربستان است ...
🔺در ابتدای جنگ صفین لشگر معاویه آب را بر روی سپاهیان #امام_علی (ع) بست و یاران امام که یک روز تمام تشنه مانده بودند مجبور شدند در نبردی سخت و طاقت فرسا بر شریعه فرات مسلط شوند.
در شرایطی که همه منتظر مقابله به مثل و بستن آب بر روی لشگر معاویه بودند ، امیرالمومنین(ع) این کار را خلاف مروّت و مردانگی دانستند و اجازه دادند که دشمن از آب فرات استفاده کند.
🔺آری ... انصارالله شیعه ی علی(ع) است و شیعه علی(ع) هیچ گاه جوانمردی اش را کنار نمی گذارد ؛ حتی اگر دشمنش در اوج وحشی گری و ناجوانمردی باشد.
به سعودی ها بگویید منتظر ضربات سهمگین تر در هر جایی باشند غیر از تاسیسات آب شیرین کن ...
☑️ ۲۶ شهریور ۱۳۹۸
✍"قاسم اکبری"
@Emam_kh
✅درمان چاقی ناشی ازکم کاری تیرویید👇
✅بابونه
✅به لیمو
✅بادرنجبویه
✅اسطوخودوس
👌از هریک1ق.چ در1قوری ریخته بمدت20دقیقه دم بکشد روزی 3الی5بار استفاده نمایید.
🍎 🍏🍎🍏🍎
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴محراب مسجد کوفه
محل ضربت خوردن امیرالمؤمنین حضرت علی علیه السلام
🇮🇷 @Emam_kh
تفسیر گزیده ۲۶۹.mp3
20.18M
☘ محمدرضا رنجبر
🌒 شب دویست و شصت و نهم
#نحل
#صفحه_ ۲۶۹
✅ ترجمه صوتی و تصویری ، کاری است از موسسه پیامبر مهر و رحمت
@mrranjbar3
@Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 دنیا بمونه برای اهلش...
ما مردمی هستیم که نیازی به دنیا نداریم. ما آخرت را داریم.. ما بهشت را داریم...😭
@Emam_kh
🍁🍃 🍁🍃 🍁🍃
تقدیم به همه مادران
داشتم فکر می کردم، شیخ عباس قمی صاحب مفاتیح، می توانست در آخر هر کدام از اعمال، بابی باز کند با عبارت «و اما مادران...»
اجر هر عمل را که میگوید، دستور هرکدام را که توضیح میدهد، زیرش بنویسد: اما برای مادران، این چنین است که ....
👌مثلاً همین شب قدر!
سخنی هست دربارهٔ زنی که سجادهاش را پهن میکند و قرآن و مفاتیحش را میگذارد گوشهاش
و بعد
شروع میکند
مدام میرود به آشپزخانه؛ چای میگذارد، میوه تکه میکند، سقا میشود،...
و اشکهایش، با زمزمهی جوشن، میچکد پای گاز، وقت چشیدن نمکِ سحری و نهار فردای بچهها؟
گفتیم اشک و گریه
اصلاً چه میگویید دربارهٔ زنی که تا شانهاش تکان میخورد و میخواهد کمی اشک بریزد، کودکش سرش را خم میکند زیر چادرش و ملتمسانه میگوید «گریه نکن 😯😢»؟
بگویید اجر این خندههای اجباری تلخ و شیرین چند؟
زنی که عادت ندارد تنها، جامهٔ نور بپوشد
و بچههایش را یکی یکی میبرد غسل شب قدر بدهد، تا طهارتِ مضاعف شود برایشان تا سال بعد،
و از خستگی این غسلها، خوابش بگیرد و کمی چرت بزند،
بهرهای از این لحظات ناب از دست رفتهٔ لیلة القدر، دارد؟
نمیدانم........
فقط.... اگر این دقت هاواعمال سادهٔ این مادرهانبود
و شب های قدر، به جای خواباندن کودکانشان
و نشستنِ فارغ بال تا خود سحر بر سر سجاده
آنان را با پاشیدن آب به صورتشان و هزار وعده و سرگرمی بیدار نگاه نمیداشتند،
به گمانم نه شیخ مفیدی در این دنیا یافت میشد، نه شیخ صدوقی، نه سیدرضی، نه طباطبائی، نه امینی نه...!
راستش… فکر میکنم
سهم قابل توجهی از ثواب تمام اعمالی که ما عاملین به مفاتیحالجنان، تا خودِ صبحِ قیامت، انجام میدهیم،
ثواب تمام جوشنها، کمیلها، نمازها، توسلها، زیارتها،صاف میرسد به مادرانمان!
@Emam_kh