14_901025_Qeraati_Tafsir_www.RASEKHOON.net.mp3
656K
آیه ۱۴۹ ازسوره نساء
🌹استاد قرائتی
@Emam_kh
7.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نه گردهماییهای همیشگی و نه یک جشن ساده بود. این برکت قرآن بود که جمعیت بیمقدار را در ویژه برنامه محفل قم جمع کرده بود.
این صحنهها را حتما تماشا کنید و حیرت نکنید. قرآن همیشه معجزه میکند. به فضل الهی برنامه قرآنی محفل نقطهای باشد برای توجه مضاعف صاحب الزمان(عجل الله) به ملت ایران./ سید علی مومنی
🇮🇷 @Emam_kh
💬پرسش
گناهان کبیره چه گناهانی است؟
✅پاسخ
مقصود، هر معصیتی است که نسبت به آن وعده به آتش یا عقاب داده شده است یا شدیداً با آن برخورد شده است یا دلیلی دلالت می کند که آن گناه از بعضی از کبایر بزرگ تر یا مانند آن است یا عقل حکم می کند که کبیره است یا در اذهان اهل شریعت و تدین چنین است یا نصی (آیه یا روایتی) وارد شده که کبیره است.
🔺 گناهان کبیره زیاد است از جمله مأیوس شدن از رحمت خدا، دروغ بستن بر خدا و رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و اوصیای او علیهم السلام، کشتن نفسی که خدا کشتن آن را حرام کرده است، خوردن مال یتیم از روی ظلم، قطع رحم، زنا، لواط، دزدی، شرب خمر، ربا، خوردن مال باطل، قماربازی، خوردن مردار و خون و گوشت خوک و.... همچنین اصرار بر گناهان صغیره موجب کبیره شدن آن می گردد.
📚 پی نوشت:
بخش استفتائات پایگاه اطلاع رسانی دفتر آیت الله خامنه ای.
@Emam_kh
✅ نشانه قبولی نماز
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم
از کجا بفهمیم نمازی را که خواندیم خدا قبول کرده یا نه؟
جواب: از اثرش.
همانطور که خاصیت آتش، سوزاندن است، و اثر آب، خاموش کردن آتش است، اثرِ نماز ما هم دور کردن است. دور کردن انسان از گناه.
خدا در قرآن می فرماید « إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَر ».[1]
رابطه نماز و گناه رابطه دو کفه ی ترازو هست.
اگر ۱۰ درصد از نماز ما قبول شود، ۱۰ درصد از گناه ما کم میشود، اگر ۵۰ درصد نمازمان قبول شود، ۵۰ درصد گناه ما کم میشود، اگر ۱۰۰ درصد نمازمان قبول باشد گناه ما میشود صفر، یعنی تا نماز بعدی به عصمتِ از گناه میرسیم.
امام صادق علیه السلام فرمودند: به مقداری که نماز، انسان را از گناه دور کرده به همان مقدار نمازش پذیرفته شده. [2]
[1] سوره عنکبوت ، آیه 45.
[2] «مَنْ أَحَبَّ أَنْ يَعْلَمَ أَ قُبِلَتْ صَلَاتُهُ أَمْ لَمْ تُقْبَلْ فَلْيَنْظُرْ هَلْ مَنَعَتْهُ صَلَاتُهُ عَنِ الْفَحْشَاءِ وَ الْمُنْكَرِ فَبِقَدْرِ مَا مَنَعَتْهُ قُبِلَتْ مِنْهُ» (بحار الأنوار، ج 79، ص 198)
@Emam_kh
41.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️چرا خیلیا با نماز درگیرن؟
❌چون هنوز خدابراشون حل نشده...
🔰قسمت اول
#دکتر_سعید_عزیزی
@Emam_kh
سامری_درفیسبوک۲
قسمت_هفتم
بعد از چندین روز سفر، حیدر مشتت به همراه عیسی مزرعاوی یا عیسی مزرعه، به استان خوزستان و شهر شادگان رسیدند.
عیسی مزرعه، به دنبال آدرس یکی از دوستانش، حیدر مشتت را به خانه ای در مرکز شهر شادگان برد، خانه ای که انگار برای اقامت آنها فراهم شده بود و به جز همان لحظه ورود، حیدر مشتت دیگر صاحبخانه را ندید.
جلوی در خانه رسیدند، آنطور که از شواهد بر می آمد، خانه ای کوچک و نقلی بود، عیسی زنگ در را زد و بعد از لحظاتی، مردی با چهره ای آفتاب سوخته و ریش و سبیل پر و جو گندمی در را باز کرد و با دیدن میهمانان لبخندی روی لب نشاند و گفت: سلام بر برادران عزیزم، خانه ام را منور کردید و بعد نگاهی پر از محبت به حیدر کرد و گوشه شال سبز دور گردن او را با احترام به دست گرفت و بر آن بوسه زد و همانطور که بغضی گلوگیرش شده بود گفت: به قربان امام زمان، غریب دوران بشوم که بالاخره قرار است از پرده غیبت به در آید و بر من منت نهاده اند و یمانی ظهورش، بازوی پرتوان لشکرش را به میهمانی کلبه حقیرانه من فرستادند و بعد رو به عیسی مزرعه کرد وگفت: خدا خیرتان دهد که همچی مهمان عزیزی را به خانه این حقیر آوردید، از همان روز که امر فرمودید خانه را مهیا کردم و خانواده ام را فرستادم نزد اقوامم، اینجا تا هر وقت که اراده کنید در خدمت شماست، بفرمایید بفرمایید که جسارت کردم و سراپا نگهتون داشتم.
عیسی و حیدر مانند انسان هایی روحانی و معنوی لبخندی زدند و با لحنی آرام تشکر کردند و وارد خانه شدند.
در ورودی خانه همان در هال محسوب میشد، هالی که با دو قالی لاکی رنگ فرش شده بود و دور تا دور آن پتوهای کناره ای و پشتی های طاووسی قرار داشت .
هر سه مرد وارد خانه شدند و صاحبخانه که نامش آقا جواد بود آنها را بالای هال نشاند و به طرف آشپزخانه رفت تا وسایل پذیرایی را فراهم کند که عیسی به حرف درامد و بلند گفت: راضی نبودیم که خانواده ات را به خاطر ما به جایی دیگه بفرستی...
آقا جواد از داخل آشپزخانه گفت: این چه حرفی هست ما جونمون را در راه امام زمان میدیم، خانه و کاشانه که قابلی نداره
عیسی نیشخندی زد و سرش را نزدیک گوش حیدر مشتت اورد و گفت: کیف می کنی چه جوری اینو پختم، الان فکر می کنه تو از پیش خود خود امام زمان میای...
حیدر مشتت هیسی کرد و گفت: ما قراره با چندین جامعه همچین کاری کنیم و در همین حین آقا جواد با سینی چای در دست آمد و چای را تعارف کرد و دو زانو کنار آنها نشست و متواضعانه گفت: فقط اگر اجازه بدین فردا تعدادی از اقوام به همراه همسر و فرزندانم بیایند و از نزدیک شما را ببینند و از بیاناتتون فیض ببرن و بعد در حالیکه اشک گوشه چشمش را میگرفت گفت: می خواهم به امام زمان پیغام دهیم که آقا دوری ازشما سخت است به خدا ما در نبود شما یتیمانی بیش نیستیم و با زدن این حرف هق هقش به هوا بلند شد و با اجازه ای گفت و به سمت آشپزخانه رفت.
حیدر مشتت همانطور که رد رفتن او را نگاه می کرد گفت: کاش همهٔ شادگان و اصلا کل ایران به ساده انگاری آقا جواد باشند
و این شد شروعی بر تبلیغ جریان احمدالحسن یا همان یمانی دروغین در ایران...
ادامه دارد
📝به قلم:ط_حسینی
🎞🎞🎞🎞🎞🎞