eitaa logo
پیروان امام خامنه ای 🇮🇷
2.1هزار دنبال‌کننده
26.2هزار عکس
17.4هزار ویدیو
14 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠 پوشش در مقابل محارم 🔹 حدیث: مردی از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم پرسید: ای رسول خدا! خواهرم موهای خود را در مقابل من باز می گذارد. حضرت فرمودند: نه (نباید این کار را انجام دهد)؛ زیرا می ترسم وقتی چیزی از زیبایی ها و موها یا ساعد خود را برای تو نمایان کند, به گناه بیفتی. بحارالأنوار, ج 101, ص 38؛ مستدرک الوسائل, ج14, ص 303. 🔸 هرچند بر اساس متون اسلامی, مقدار پوشش محارم - مانند برادر و خواهر - در منزل کم تر از مواقعی است که در مقابل نامحرم هستند، ولی این بدان معنا نیست که محارم با نگاه به هم به گناه نمی افتند (میل جنسی به یکدیگر پیدا نمی کنند) و می توانند به هر صورتی در برابر هم ظاهر شوند. گاهی پوشش، بدن نما یا چسبان و تنگ است که می تواند آثار بدی بر فرزندان داشته باشد. 1️⃣- پوشیدن لباس آستین کوتاه یا آستین حلقه ای و مانند آن در برابر پدر ، برادر و دیگر محارم، در صورتی که باعث مفسده نبوده و مهیج شهوت نباشد، اشکالی ندارد. 2️⃣- رعایت مسائل عفّت و حیا در حضور فرزندان، از سوی پدر و مادر واجب است. 📚 پی‌نوشت: «احکام مصور پوشش بانوان» ص 116، مسئله 49، 50، 51 و 52 @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷از مادر شهید حسن باقری پرسیدند: چی شد که پسری مثل حسن‌آقا تربیت کردی؟! جمله خیلی قشنگی گفتند: نگذاشتم (عجل‌الله تعالی فرجه الشریف ) در زندگی‌مان گُم شود.... @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠نماز_ذی‌حجه 💬 دو رکعت نماز بخونید و بدون هیچ خرجی با حاجیان در ثواب اعمال حج شریک بشید 👈در هر رکعت باید سوره حمد و توحید و آیه ۱۴۲ سوره اعراف رو بخونید. ✅ آیه سوره اعراف رو اگر حفظ نیستید می‌تونید از روی قرآن یا گوشی یا کاغذ بخونید.. 📍 از امشب تا ۱۰ شب باید خونده بشه. 👈 سعی کنید حتما بین نماز مغرب و عشاء بخونید، ولی اگر یه وقت مشکلی پیش اومد بعد از نماز عشاء هم به نیت رجاء(به امید ثواب)میشه خوند. @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دست_تقدیر۱۲ قسمت_دوازدهم: نماز ظهر را در حرم مطهر سیدالشهدا خواندند، رقیه حسی غیر قابل تعریف داشت مدام به ضریح مبارک چشم می دوخت و اشکهایش بی امان می ریخت، محیا که حال مادر را اینچنین دید، با دستان ظریف و کشیده اش دست مادر را در دست گرفت و گفت: اینقدر بی قراری نکن، مشکل ما هم حل می شود و بالاخره خدا یک راهی برایمان باز می کند. رقیه همانطور که اشک چشمانش را پاک می کرد گفت: نه گریه ام برای این نیست، حسی درونی به من می گوید که انگار این آخرین باری هست که به زیارت مولایمان حسین مشرف میشوم، من...من بدون حسین و کربلا میمیرم محیا سر مادر را در اغوش گرفت و گفت: ان شاالله که هر سال خواهیم آمد، فکر می کنم وقت رفتن است، برویم حرم علمدار کربلا هم زیارت کنیم و سپس... رقیه از جا برخاست و همانطور که دستش را روی سینه اش گذاشته بود، دوباره سلام داد و با احترام عقب عقب آمدند تا به روی صحن رسیدند هر دو زن درحالیکه روبنده را پایین انداخته بودند به سمت حرم حضرت عباس روانه شدند، محیا که حس کنجکاوی اش گل کرده بود به عقب برگشت و یک لحظه چشمش به دو مردی افتاد که گویا تنها کارشان در این دنیا پاییدن او و مادرش بود، سرش را برگرداند و خودش را به مادرش چسپانید و گفت: مادر هر دویشان دنبالمان هستند. رقیه دست محیا را گرفت و گفت: نترس، آنها داخل حرم نمیایند، همانطور که قبلا نیامده بودند و با زدن این حرف وارد حرم علمدار کربلا شدند. بعد از زیارت و راز و نیاز، با احتیاط به پشت دیوار حرم رفتند، کسی پیش رویشان نبود، ابتدا رقیه از شیار دیوار گذشت و سپس محیا، محیا در حین آمدن متوجه جاسم شد که کمی آنطرف تر کنار ماشین منتظر انان بود، رقیه دستی تکان داد و ناگهان محیا روبه رویش، کارگر هتل را دید که به آنها چشم دوخته. محیا همانطور که قلبش به تپش افتاده بود، چادر مادر را کشید تا او را متوجه آن مرد کند. رقیه متوجه او شد، نمی دانست چکار کند؟و جاسم که از دور شاهد قضایا بود و کاملا فهمیده بود چه شده با قدم های شمرده جلو آمد و در همین حین از داخل کوچه روبه رو جمعی که تابوت میتی را روی دست داشتند بیرون آمدند، مردها جلو می رفتند و زنان شیون کنان به دنبال آنان روان بودند. اینها که آمدند، انگار ورق برگشت، بهترین موقعیت بود. محیا و رقیه خودشان را داخل جمع عزادار چپاندند و محیا به پشت سر نگاه کرد و متوجه شد جاسم با آن کارگر که گویا او هم اتومبیل داشت، درگیر شده محیا صدایش را بلند تر کرد و گفت: مامان جاسم و اون آقا دارن دعوا می کنند، خواه ناخواه اون آقا به نحوی خودش را به ما میرسونه، چکار کنیم؟! صدای محیا در صدای گریه زنها گم شد و در یک چشم بهم زدن رقیه دست محیا را چسپید و به سمتی کشاند. محیا روبه رو را نگاه کرد...درست است بهترین راه همین بود. مینی بوسی می خواست حرکت کند که رقیه صدا زد: صبر کن، ما هم مسافریم و با گفتن این حرف خودشان را به مینی بوس رساندند و با سوار شدن آنها، ماشین حرکت کرد. ادامه دارد.. 📝به قلم: ط_حسینی 🌺🍂🌼🍂🌺🍂🌼
✨﷽✨ 🔴رحمت خدا ✍زنی زیبا که صاحب فرزند نمی شد پیش پیامبر زمانش میرود و میگوید از خدا فرزندی صالح برایم بخواه. 🔆پیامبر وقتی دعا میکند و وحی میرسد او را بدون فرزند خلق کردم. 💯زن میگوید خدا رحیم است و میرود. 👈سال بعد باز تکرار میشود و باز وحی می آید  که بدون فرزند است.زن اینبار نیز به آسمان نگاه میکند و میرود. 🤱سال سوم پیامبر وقت زن را با کودکی در آغوش می بیند. با تعجب از خدا می پرسد : بارالها،چگونه کودکی دارد او که بدون فرزندخلق شده بود!!!؟ ✨وحی میرسد:هر بار گفتم فرزندی نخواهدداشت ،او باور نکرد و مرا رحیم خواند. رحمتم بر سرنوشتش پیشی گرفت. 🤲 با دعا سرنوشت تغییر میکند... از رحمت الهی ناامید نشوید 🕋اینقدر به درگاهی الهی بزنید تا در باز شود... 🖋 اين نوشته رو خيلی دوست دارم ميان آرزوی تو و معجزه خداوند، ديواري است به نام اعتماد. پس اگر دوست داري به آرزويت برسي با تمام وجود به او اعتماد کن. هيچ کودکی نگران وعده بعدی غذايش نيست زيرا به مهربانی مادرش ايمان دارد. اي کاش ايمانی از جنس کودکانه داشته باشيم به خدا... ⭐️رحمت خدا ممکن است کمی تاخیر داشته باشد اما حتمی است. @Emam_kh