فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نماهنگ "برای ایران"
همچنانبرشانهها،
میآیندمیآیند،یارانما
#شهید_جمهور
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🌹اَللّٰهُمَّ_عَجِّلْ_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
🇮🇷 @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
برگبرنده خدا برای #ریاستجمهوری ایران
♨️ ۲مسئول ایران که آبرومند ۲عالَم شدند!
⁉️ محبوبترین سیاستمدار ایران چه شخصی است؟
#سیدالشهدای_خدمت
🔰 برشی از سخنرانی #حجت_الاسلام_راجی
@Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️معاون سیاسی دفتر رئیسجمهور: شهید رئیسی ماموریت دلاری را ممنوع کرد
✍دیگه اِشل داریم، تراز داریم، دکون دستگاه و بریز و بپاش دیگه تعطیل!
شهید رئیسی به ما یادآوری کرد و یاد داد شان رییس جمهور جز خدمت نیست!
هیچ میدونید تیم مذاکره کننده هسته ای دوره روحانی که جاسوس هم داخلشون بود چه بگیر و ببند و حق ماموریت هایی دریافت میکردن؟!
@Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تو عربستان همه سایتهای ایرانی فیلتره به جز سایتهای اصلاحطلب!
علاوه بر نتانیاهو، بن سلمان هم این جماعت رو دوست داره :)
#سرطان_اصلاحات
@Emam_kh
❤️#مثل_شهدا_زندگی_کنیم
مادر بزرگ شهید #جھاد_مغنیه میگفت:
مدت طولانـی بعد از شھادتش اومد به خوابم
بھش گفتم: چرا دیر کردی؟
منتظرت بودم . . !💔
گفت: طول کشید تا از بازرسـیها رد شدیم
گفتم چه بازرسی؟!
گفت: بیشتر از همه سر بازرسـی نماز وایسادیم
بیشتر هم درباره نمازصبح میپرسیدن!
@Emam_kh
🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸
بسم الله الرحمن الرحیم
🌹 آیه ۷ سوره مائده
🌸 وَ اذْكُرُواْ نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ مِيثاَقَهُ الَّذِى وَاثَقَكُم بِهِ إِذ قُلْتُمْ سِمِعْنَا وَ أَطَعْنَا وَاتَّقُواْ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ عِلِيمُ بِذَاتِ الصُّدُور
ِ
🍀 ترجمه: و به یاد آورید نعمتى را كه خداوند بر شما عطا كرده و پیمانى را كه بطور محكم با شما بست، هنگامی كه گفتید: شنیدیم و اطاعت كردیم. و خداوند را تقوا پیشه كنید، زیرا كه خدا از درون سینه ها آگاه است.
🌸 در اين آيه بار ديگر مسلمانان را به اهميّت نعمت هاى بى پايان خداوند كه مهم ّترين آنها نعمت ايمان و هدايت است، توجّه داده است و مى فرمايد: « وَ اذْكُرُوا نِعْمَةَ اللّهِ عَلَيْكُمْ: و به یاد آورید نعمتی را که خداوند بر شما عطا کرده است.» چه نعمتى از آن بالاتر كه در سايه اسلام، همه گونه مواهب و افتخارات و امكانات نصيب مسلمانان شد و جمعيّتى كه قبلاً كاملاً پراكنده و جاهل و گمراه بودند به صورت جمعيّتى متشكّل و متحّد و دانا با امكانات مادّى و معنوى فراوان درآمدند.
🌸 سپس پيمانى را كه با خدا بسته اند، يادآور شده و مى فرمايد: وَ مِيثاقَهُ الَّذِي واثَقَكُمْ بِهِ إِذْ قُلْتُمْ سَمِعْنا وَ أَطَعْنا: و پیمانی را که بطور محکم با شما بست، هنگامی که گفتید: شنیدیم و اطاعت کردیم. اين آيه مىتواند اشاره به تمام پيمان هاى تكوينى و تشريعى باشد. پيمان هايى كه خدا به حكم فطرت گرفته و يا پيامبر «صلّى اللّه عليه و آله و سلم در مراحل مختلف از مسلمانان گرفته باشد. و در پايان آيه براى تأكيد اين معنى مى فرمايد: وَ اتَّقُوا اللّهَ إِنَّ اللّهَ عَلِيمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ: و خداوند را تقوا پیشه کنید، زیرا که خدا از درون سینه ها آگاه است.
🔹 پيام های آیه ۷ سوره مائده 🔹
✅ یاد نعمتهاى الهى لازم است.
✅ یاد و یادآورى نعمت ها، میثاق ها، گفته ها و علم و آگاهى خدا، عامل و زمینه ى تقواست.
✅ به فكر پیمان شكنى نباشیم كه خدا آگاه است.
آیه 7🌹 ازسوره مائده🌹
وَ اذْكُرُوا=ویادکنید
نِعْمَةَ =نعمت
اللَّهِ=الله را
عَلَيْكُمْ =برخودتان
وَ مِيثاقَهُ=پیمان استوار اورا
الَّذِي=که
واثَقَكُمْ =پيمان بسته است باشما
بِهِ =به آن
إِذْ=آنگاه که
قُلْتُمْ=گفتید
سَمِعْنا=شنیدیم
وَ أَطَعْنا =وفرمان بردیم
وَ اتَّقُوا=وپرواکنیداز
اللَّهَ=الله
إِنَّ=همانا
اللَّهَ =الله
عَلِيمٌ =بسی داناست
بِذاتِ =به آنچه
الصُّدُورِ =درسینه هاست
🌹🍃🌹🍃🌹
05.Maeda_.007.mp3
1.56M
آیه ۷ ازسوره مائده
🌹استاد قرائتی
@Emam_kh
🔴 فریب !
⏪چرا افزایش مشارکت را به تصمیمات شورای نگهبان گره میزنند؟
▪️اولویت مردم ما برای مشارکت در انتخابات چیزهای دیگری هست ،چرا عده ای برای تخریب شورای نگهبان گرای غلط میدهند؟ مردم ما به گفتمان ها و طرح ها و ایده های جدید رای میدهند. کسانی در انتخابات گذشته توانستند مشارکت را افزایش دهند که راهکارهای نو و جدید برای عبور از مشکلات کشور داشتند. شورای نگهبان معمولا کسانی را رد صلاحیت میکند که آزمون پس داده هستند و غالبا هم موفقیتی در عملکرد خود نداشته اند .
▪️بجای تخریب شورای نگهبان و فریب مردم ،از کاندیداهای تایید صلاحیت شده بخواهیم با ایده ها و راهکارها و گفتمان های نو و اصولی مردم را امیدوار کنند و مشارکت را افزایش دهند.
🇮🇷 @Emam_kh
⭕️ ۱۰ مولفه مهم خصوصیات فردی، سلوک سیاسی و مدیریتی و دستاوردهای شهید رئیسی از زبان رهبر معظم انقلاب
#شهید_جمهور
@Emam_kh
🔴اسامی تایید صلاحیتشدگان نهایی اعلام شد:
▪️مصطفی پورمحمدی
▪️سعید جلیلی
▪️محمدباقر قالیباف
▪️علیرضا زاکانی
▪️امیرحسین قاضی زاده هاشمی
▪️مسعود پزشکیان
@Emam_kh
💠 گم شدن مهر در هنگام نماز
💬 اگر در حال نماز مهر گم شود يا بچه اى مهر را بردارد و از دسترس خارج شود بايد مطابق يكى از حالات زير عمل كرد:
🔹1. اگر چيزى كه سجده بر آن صحيح است مانند خاك و سنگ و چوب و كاغذ در دسترس است، بر آن سجده كند.
🔹2. اگر نبود و وقت بود، نماز را بشكند و دوباره با چيزى كه مى توان بر آن سجده كرد نماز خواند. (1)
🔹3. و اگر وقت تنگ بود بر لباس اگر از كتان يا پنبه است سجده كنده و اگر نبود بر پشت دست سجده كند.
@Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رد صلاحیت شدن عضو شورای نگهبان!
🔹 برشی از سخنرانی #حجت_الاسلام_راجی
@Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 و امّا داستان این لباس...
✍ معاون تشریفات شهید آیت الله رئیسی
🔹در حاشیه ی بازدید از یک نمایشگاه در سفر استانی
گفت: این لباسو بپوشم برم جلوی حاج اقا؟
گفتم: عمرا نمیپوشی
گفت: اگه پوشیدم چی؟
گفتم: همینو برات هدیه میگیرم.
گفت: میپوشم فقط بخاطر اینکه حاج اقا رو خوشحال کنم.
گفتم: ببینیم و تعریف کنیم.
پوشید...
به حاج آقا خوشامد گفت
حاج آقا هم خندید و ابراز محبت کرد بهش.
همین جور ساده؛ همینجور بی غلّ و غش...
@Emam_kh
دست_تقدیر۱۴
قسمت_چهاردهم
ورودی نجف اشرف بودند، رقیه از جا بلند شد و محیا هم پشت سرش جلو امد، رقیه نزدیک صندلی راننده شد و با لحنی آرام به راننده گفت: اگر امکان دارد ما را ورودی وادی السلام پیاده کنید.
راننده سرش را به عقب برگردانید، انگار از لهجه عربی رقیه که شباهتی به لهجه های عراق عرب نداشت متعجب شده بود، گفت: مقصد من جلوی حرم بود، اما چون شما می خواهید اونجا پیاده بشید و به نظر میرسه میهمان ما هستید، چشم خواهرم...
رقیه تشکر کرد و سر در گوش محیا برد و گفت: ما باید جایی پیاده شویم که اولا شلوغ باشد و دوم اینکه ماشین رو نباشد و تا راننده بخواهد ماشینش را پارک کند ما بتوانید خودمان را جایی پنهان کنیم.
محیا در زیر روبنده لبخندی زد و بر زیرکی مادرش آفرین گفت...
مینی بوس جلوی شلوغ ترین ورودی وادی السلام توقف کرد، رقیه اسکناس را به طرف او داد و همراه محیا اولین نفر از ماشین پیاده شدند.
هر دو وارد باریکه ای که به وادی السلام می رسید، شدند و محیا یک لحظه سرش را به عقب برگرداند و ماشین ابومعروف را دید که راننده در حال پارک کردن بود.
محیا نیشخندی زد و زیر لب گفت: تا او به ما برسد که ناگهان دید، راننده ماشین را درست پارک نکرد و بدو به دنبال آنها آمد.
رقیه که کاملا حواسش بود، لحظه ای ایستاد، اطرافش را با دقت نگاه کرد و جایی را زیر نظر گرفت و دست محیا را در دست گرفت و شروع به دویدن کرد..
محیا بی انکه بداند مقصدشان کجاست به دنبال مادرش کشیده میشد.
رقیه همانطور که نفس نفس میزد، وارد قسمتی از قبرستان شد که سقفی گلی و نیمه مخروبه داشت.
گوشهٔ دیوار آنجا از دید رهگذران پنهان بود و جایی مناسب برای مخفی شدن بود.
رقیه و محیا مثل دو تا چوب صاف کنار هم ایستادند و حتی نفسشان را در سینه حبس کردند در همین حین صدای مردی از پشت سرشان بلند شد: سلام خواهرم کسی مزاحم شما شده و قصد اذیت کردنتان را دارد؟
رقیه به عقب برگشت و چهره مردی نا آشنا را دید و همانطور که روبنده اش را بالا میزد، به بیرون اشاره کرد و گفت: مردی به دنبال ما هست و نیت بدی نسبت به من و دخترم دارد، اگر کمکم کنید تا از دستش رها شویم تا عمر دارم دعایتان می کنم.
مرد که انگار صورت رقیه یاداور چهره عزیزی آشنا برایش بود گفت: باشه ، بفرمایید چه کمکی از دستم برمیاد تا انجام دهم؟!
رقیه آه کوتاهی کشید و گفت: اگر بتوانید به نحوی ما را از اینجا بیرون ببرید که آن مرد متوجه خروجمان نشود و به جای امنی برسانید، من و دخترم را مدیون خود کرده اید.
مرد که به نظر می رسید از رقیه بزرگتر باشد و میانسال بود، لحظه ای به فکر فرو رفت و بعد بدون گفتن چیزی به عقب برگشت.
رقیه که با نگاهش حرکات او را دنبال می کرد دید که او به سمت قبری آنسوتر رفت، پیرزنی سر مزار نشسته بود، کنارش زانو زد و چیزی در گوشش گفت، پیرزن به عقب برگشت و محیا و رقیه را نگاه کرد و بعد عصای چوبی کنارش را برداشت و با گفتن یک «یاعلی» از جا برخاست و به سمت آنها آمد.
رقیه و محیا جلو رفتند و سلام کردند، پیرزن که مهربانی یک مادر در چهره اش موج میزد بدون سوال و پرسشی جواب سلامشان را داد رو به محیا کرد و گفت: عزیزم تو همراه من بیا و محیا بدون حرفی همراه او راه افتاد
پیرزن که کمری خمیده داشت به محیا گفت دست مرا بگیر و وانمود کن که در راه رفتن به من کمک می کنی و دقایقی بعد، آن مرد که خودش را عباس معرفی کرد، همانطور که سرش پایین بود گفت: روبنده تان را پایین بیاندازید و شانه به شانه من حرکت کنید
رقیه چشمی گفت، نمی دانست چرا به این مادر و پسر اعتماد کرده اما حس خوبی نسبت به آنان داشت
ادامه دارد...
📝به قلم:ط_حسینی
🌺🍂🌼🍂🌺🍂🌼