دست_تقدیر۸۵
قسمت_هشتاد_پنجم
ابو معروف بار دیگر با صدای بلندتر فریاد زد: فرمانده عزت الباردی! در همین حین در باز شد و فرمانده عزت خودش را هراسان به داخل اتاق انداخت او هم می خواست سر از کار محیا در آورد و ببیند فراری دادن اسیرها زیر سر اوست یا نه؟ و هم اینکه می خواست بداند چه رابطه ای بین محیا و ابومعروف هست کهکاملا مشهود بود این دو نفر از قبل یکدیگر را می شناختند. بنابراین داخل شد و پایی به هم چسباند و گفت: بله قربان! امر بفرمایید.
ابومعروف نگاه خشمگینی به فرمانده عزت الباردی کرد و گفت: ببینم با چه جرأتی این خانم محترم را اینجا اسیر نگه داشته اید؟ و با اشاره به شکم برجسته محیا ادامه داد: آن هم با این وضعیت!
فرمانده عزت به تته پته افتاد و می خواست بگوید که او را بین ایرانیان اسیر کرده و دو رگه است که، ابومعروف به او مهلت نداد و همانطور که با تهدید او را نگاه می کرد، گفت: مگر نمی دانی او از نزدیکان من است؟! او به شما نگفته که اهل تکریت است؟ به شما نگفته که نزدیکی زیادی با ابومعروف دارد؟! به چه جراتی او را نگه داشته اید؟! شما چطور کسی را که هموطنتان است اسیر می گیرید و از آن بدتر با وجود وضعیت جسمانی اینچنینی او را وادار می کنید در محیطی مردانه بماند و مانند یک خدمتکار برای تو و سربازانت کار کند؟! شما به خاطر این کارتان حتما توبیخ خواهید شد و بعد چند قدم به فرمانده نزدیک شد و با اشاره دستش به درجه های روی شانه او گفت: من ترتیبی می دهم که این درجه ها را از شما بگیرند و همانطور که این خانم را اینجا اسیر کرده اید شما را در مخوف ترین زندان عراق زندانی کنند.
فرمانده عزت که انگار شوکی بزرگ به او وارد شده بود گفت: به خدا من نمی دونستم از نزدیکان شماست و بعدم نمی دونم این خانم چه به شما گفته اما من سعی کردم به خاطر اینکه هموطن بود با احترام با او برخورد کنم، من حتی او را زندانی هم نکردم و همیشه خانه ای جدا تحت اختیارش می گذاشتم.
ابو معروف چشمانش را از حدقه بیرون آورد و گفت: تو خیلی غلط کردی که این خانم را اینجا نگه داشتی، مگر جای زن در میدان جنگ است؟! و بعد صدایش را بلند تر کرد وادامه داد: یکی از سربازان به این خانم کمک کند تا وسایلش را بسته بندی کند، من او را با خود میبرم.
محیا با دیدن برخورد محکم و تند ابو معروف به خاطر او با یک فرمانده بعثی، تعجب از نگاهش می بارید و کمی گیج شده بود، دستش را روی قلبش گذاشت و کمی خوشحال بود، چرا که می دانست بی شک عباس و آقای سعادت و دوستانشان بیرون این ساختمان، منتظر هستند تا محیا را نجات دهند.
محیا با اشاره ابومعروف بیرون رفت تا وسایلش را جمع کند، او خنده اش گرفته بود، چرا که هیچ وسیله ای برای جمع کردن نداشت.
در که بسته شد، ابو معروف سرتاپای فرمانده عزت را که از ترس مانند موشی در خود فرو رفته بود نگاه کرد و بعد سرش را به گوش فرمانده نزدیک کرد وگفت: می خواهی نجاتت دهم و همه چیز را نادیده بگیرم؟!
فرمانده عزت که باورش نمیشد این حرف را از ابومعروف که بین بعثی ها به خاطر غضبش به عزرائیل معروف بود، بشنود. آب دهانش را به سختی قورت داد و همانطور که سرش را تکان میداد گفت:ب...ب...بله قربان
ابو معروف قهقه ای پیروزمندانه زد و گفت: راه حلش خیلی راحت است، اگر پیشنهادم را بپذیری، ترتیبی میدهم که نه تنها درجه هایت را از تو نگیرند بلکه ترفیع درجه هم بگیری و حتی از حضور در خط مقدم جنگ هم معاف شوی..
فرمانده عزت که همچی چیزی را بخواب هم نمی دید گفت: چکار باید بکنم، یعنی پیشنهادتون چیه ژنرال؟!
ادامه دارد...
📝ط:حسینی
🌺🍂🌼🍂🌺🍂🌼
🌹صراط یعنی چه؟
♦️ راوی می گوید از امام صادق علیه السلام درباره ی "صراط" پرسیدم. آن حضرت فرمودند: "صراط" راه به سوی معرفت خدای عزوجل است و آن دو صراط است:
♦️ یکی صراط در دنیا و دیگری صراط در آخرت. اما صراط در دنیا، امام واجب الاطاعة است؛ کسی که او را در دنیا بشناسد و از راهنمایی او پیروی کند در آخرت از صراطی که پل جهنم است عبور خواهد کرد و کسی که او را در دنیا نشناسد در صراط آخرت، پایش می لغزد و در آتش دورخ هلاک می گردد."
📚 معانی الاخبار، ص۳۲، ح۱
@Emam_kh
💥توییت جالب رانیا العسال روزنامه نگار مصری:
💥مهم نیست از چه مذهبی است و عمامه اش چه رنگی دارد؛ همین که آمریکا زیر پاهایش درحال نابود شدن است و کرامت اسلام زنده شده است، کفایت میکند.
🇮🇷 @Emam_kh
🌍 داشت جارو می کرد، گفتم؛ مگه به خاطر گرمای شدید شما تعطیل نیستید؟
🔹خندید و گفت:
فقط کارمندهایی که زیر کولر نشستند تعطیل شدند!
🔹سپس با لبخندی گفت:
ما که برق مصرف نمیکنیم ،
🔻درادامه گفت خدا را شاکریم که در خدمت مردم هستیم
🔹پرسیدم دریافتی شما چقدر است ، گفت: الحمدالله،
🔹یک خبرنگار آمریکایی مدتی در ایران در اکثر مناطق گزارشهای تصویری و مصاحبه ای تهیه میکرد در مصاحبه ای وضعیت مردم ایران را اینطورشرح داد:
🔹از کشوری( ایران) میایم که ثروتمند است مردمش دوست دارند بگویند بدبخت و فقیریم هرچه تلاش کردم که از وضعیت گرسنه ها و بی خانمانهای آمریکایی و اروپایی بگویم مرا مسخره میکردند
🔻 و میگفتند: مهره نظام ایران هستی!
🔹کشور ایران دارای بالاترین جراحی بینی و لب در دنیا، کشوری با بالاترین مصرف انرژی مساوی با کل اروپا، کشوری با میزان بیشترین سفر و گردش در طول سال کشوری که با آب آشامیدنی ماشین و کوچه میشویند،
🔹کشوری که وقتی مقابل فروشگاههای زنجیره ای ایستاده و نظاره گر بودم سبد سبد پر از کالا خارج میشدند و فقط نق میزدند و توهین میکردند و میگفتند بدبختیم،
🔹کشوری که دردنیا در مصرف لوازم آرایش و کاشت ناخن دردنیا اول هستند
🔹کشوری که در جشنهای آنها در تالارها حضور یافتم و غذاهای متنوع در روی میز، اما همان موقع هم میگفتند بدبختیم،
🔹کشوری با ضریب امنیتی بالا که تا پاسی از شب بیرون و در جادها بودند اما آمریکا؟؟
🔹اما برای یک چیز خوشحال بودم و آن اینکه رسانه های ما( غربیها) چقدر توانسته بودند خود تحقیری و سیاه نمایی را در بین ایرانیها رواج دهند
@Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 دروغ هفتادساله مدعیان علم
🎥 دکتر حسن اکبری متخصص آسیب شناسی سلولی از ۷۰ سال دروغ پزشکی نوین درباره روغن حیوانی می گوید!
قابل توجه کسانی که هرگونه سوال، ابهام و شک به برخی یافته ها و توصیه های پزشکی نوین و اوامر ملوکانه سازمان بهداشت جهانیWHO را بی سوادی و مقابله با علم می دانند! ...
#انحصار_بهداشتی
✍ "قاسم اکبری"
@Emam_kh
❤️ دستخط | در این راهپیمائی مقدس، فرصت توجه و توسّل را از دست ندهید
🌷 رهبر انقلاب در پاسخ به نامه جمعی از دانشآموزان درباره راهپیمائی اربعین: زیارتتان قبول باشد عزیزان. در این راهپیمائی مقدس، فرصت توجه و توسّل را از دست ندهید، و نیز فرصت تأمل و تفکر در مجاهدت سیدالشهداء علیهالسلام و هدف آن و برکاتی را که خداوند به این فداکاری بزرگ عطا کرده است. آن هدف، باید هدف هر انسان مؤمن باشد. از خداوند توفیق و هدایت بخواهید و در راه آن هدف ثابت قدم بمانید. شهریورماه۱۴۰۲
🏴 @Emam_kh
5.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
▪️گلایهی امام زمان علیهالسلام از زائران کربلا...
@Emam_kh
33.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🚨رونمایی از فوردگاه نظامی زیر زمینی ارتش جمهوری اسلامی ایران
🔹 اهمیت پایگاه هوایی مخوف عقاب ۴۴ ارتش از زبان سرلشکر باقری و امیر عبدالرحیم موسوی
@Emam_kh