دست_تقدیر۲
قسمت_چهل
آقا مهدی یاالله یاالله گویان وارد خانه مامان رقیه شد و کیسان هم بی خبر از همه جا به دنبالش روان بود، انگار یک حکمی نانوشته به او ابلاغ شده بود که به جبران یک عمر دوری از پدر، حتی لحظه ای هم نباید از او جدا شود
عباس آقا برای استقبال روی حیاط خانه ایستاده بود و همانطور که با تعجب سراپای مهدی با میهمانی ناخوانده را به تماشا نشسته بود، آنها را به داخل دعوت کرد.
در هال باز شد و صادق جلوی در انتظارشان را می کشید و رقیه خانم هم در کنارش ایستاده بود و آقا رضا همانطور که در خود فرو رفته بود و انگار هیچچیز از وقایع اطرافش نمی فهمد روی مبل کنار اوپن نشسته بود.
مهدی و کیسان وارد هال شدند و سلام کردند و مهدی جلو رفت تا همچون همیشه دست مامان رقیه را ببوسد که رقیه خیره به میهمان ناخوانده اش پلک نمیزد،کیسان نگاهی به مامان رقیه انداخت و با حالت سؤالی پدرش را نگاه کرد، چون مهدی گفته بود خانه یکی از دوستان می روند و کیسان تعجب کرده بود از اینهمه گرمی روابطی که حاکم بود.
کیسان نگاه سوالی اش را به پدر دوخته بود که از کنار گوشش صدای سلام کردن بلند شد و تازه متوجه صادق شد.
کیسان نگاهی به صادق کرد و همانطور که آشکارا یکه ای می خورد گفت:توو...
صادق کیسان را در آغوش گرفت وگفت: بالاخره به هم رسیدیم داداش و بعد آهسته تر ادامه داد: من اون پذیراییت را فراموش نکردم عزیزم اما ناراحت نشدم چون هر چه از برادر رسد نیکوست و بعد بوسه ای از گونهٔ کیسان گرفت.
دست سرد رقیه در دستان مهدی بود و همانطور که هنوز با نگاهی سرشار از تعجب هر دو نفر را می نگریست بغضش شکست وگفت: دیدی چه خاکی به سرم شد مهدی؟! نفیسه و کمیل هم رفتند و بعد اشکش جاری شد و ادامه داد: آخه قربون خدا بشم این چه تقدیری دردناکی هست که برای من نوشتن، اون از بچه ام محیا که یکدفعه می گن کشته شده و یکدفعه می گن زنده است و الانم معلوم نیست محیا و پاره جگرش کجا هستند و اینم از پسرم رضا و زن و بچه اش...
رقیه حرف میزد و حرف میزد گریه می کرد و اشک میریخت اما در مغز کیسان مدام اکو میشد: بچه ام محیا...
کیسان ناخوداگاه قدمی به سمت رقیه برداشت و گفت: شما...شما چی گفتین؟!
رقیه همانطور که پرده ای از اشک جلوی چشمهاش را گرفته بود گفت: پسرم تو از همکارای آقا مهدی هستی؟! من داشتم از درد روزگارم میگفتم، دردی که درمان نداره...
کیسان سرش را به دو طرف تکان داد و گفت: نه...نه...شما گفتین محیا...
در این هنگام مهدی با دست کیسان را گرفت و روی دست رقیه گذاشت و گفت: آره پسرم، این خانم مادر بزرگت هست، مادری چشم انتظار که سالها در انتظار تو و محیا سوخته و گریه کرده...
رقیه انگار زبانش بند آمده بود و اینبار عباس جلو آمد و همانطور که خیره به صورت کیسان بود ناخوداگاه لبخندی زد و گفت: به خدا خودشه...چقدر شبیه شماست... اما چشماش مثل چشم های محیاست...
رقیه دستان کیسان را در برگرفت و با لکنت گفت:ت...ت...تو پسر محیای منی؟!
اشک چشمان کیسان هم جاری شده بود، انگار هوای حرم امام رضا رقت قلبی به کیسان داده بود که با اولین تلنگر چشمانش آماده باریدن بود.
رقیه قدم جلو آمد و ناگهان در آغوش کیسان آرام گرفت و چشمانش روی هم آمد.
صدای مهدی بلند شد مامان رقیه...
در این لحظه رضا که انگار تازه از عالم خودش بیرون آمده بود به سمت کیسان آمد و با کمک هم رقیه را روی مبل خواباندند و صادق با ستپاچگی مقداری آب اورد و به صورت رقیه می پاشید و مدام نام مامان رقیه را میگفت و رضا با تعجب نگاهی به کیسان کرد و گفت: شما کی هستی؟ چرا مامانم توی آغوش تو بود؟!
در این هنگام پلک های رقیه تکان خورد...
ادامه دارد..
📝به قلم:ط_حسینی
🌺🍂🌼🍂🌺🍂🌼
🔹آیت الله حائری شیرازی🔹
🔸چرا اقتدا به ولیفقیه، تا این اندازه مهم است؟🔸
عصر ما عصری است که به خاطر حاکمیت طاغوتها، هزار سال است که عدهای از نور به ظلمت میروند «وَ الَّذينَ کفَرُوا أَوْلِياؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمات» و به خاطر ولایت الله، عدهای هزار سال است از ظلمت به نور میروند. فاصله اینها در این عصر ما بیشتر از یک سال قبل است، بیشتر از ده سال قبل است، بیشتر از صدسال قبل است؛ چرا؟ چون هر دو در حال دور شدن از هم هستند.
بشر به ظلمتی رسیده است که در هیچ تاریخی سابقه چنین ظلمتی نداشته است. ظلمهایی در این عصر میشود که در هیچ عصری چنین ظلمتی نبود. بالعکسش هم هست. پاکهایی پیدا میشوند در این عصر که در هیچ عصری چنین پاکهایی نبودند! اینها به خاطر ولایت الله است. «اللَّهُ وَلِيُّ الَّذينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّور». اصل، ولایت است. انسان اگر تحت ولایت الهی باشد مرتباً از ظلمت به سمت نور میرود.
طاغوت اسم خاصی ندارد. هر جا خدا نبود طاغوت است. خود انسان وقتی غیر خدایی عمل کند، میشود طاغوت. ظلمتش را زیاد میکند. اما هنگامی که با ولایت الله است، از ظلمت به نور میرود.
شما میپرسید «من با نماز از ظلمت به نور میروم یا با ولایت الله از ظلمت به نور میروم»؟ نه؛ با نماز نمیروی، با ولایت میروی! وقتی ولایت نبود، انسان را دور میکند از خدا.
به عاشورا نگاه کن. مگر عاشوراییها نماز نمیخواندند؟ نماز بیولایت میخواندند. با همان نماز، شدند اشقیای کربلا. با همان حج، با همان جهاد، با همان امربه معروف، با همان نهی از منکر، با همان روزه، با همان زکات، با همان صلهرحم. همه اینها را انجام میدادند، اما شدند اشقیای کربلا. چرا؟ چون با ولایت طاغوت بودند.
این مهم است که انسان بگوید من حواسم به این رهبر (آیتالله خامنهای) هست و به او اقتدا کردهام. حرفهای دیگران، هر که باشند، حواست را پرت نکند.
@Emam_kh
🔴شجاع ترین رهبر جهان، شجاعت را در قلب احاد مردمش تقویت میکند. همه آمدند نماز جمعه را خواندند و اسرائیل جنایتکار را هم تهدید به زدن کردند .
حال نماز امروز رهبر انقلاب را با سخنرانی پشت شیشه ترامپ مقایسه کنید و خدا را بابت این رهبر قوی شکر کنید.
◀️امروز برگ زرین تاریخ مقاومت ایران بود همگی افتخار کنیم.
✍عالیه سادات
@Emam_kh
🔺 واکنش کاربر عرب زبان به خطبه عربی رهبرانقلاب : فصاحت او در زبان عربی و بلاغت او از همه حاکمان عرب بهتر است.
@Emam_kh
💠عفونت کلیه و مثانه
🔹یک تجویز کلی در مورد عفونت کلیه و عفونت مثانه
🔹اگر سوزش و تکرر ادرار دارید و رنگ ادرار پر رنگ می شود،
🔻از گرمیجات بپرهیزید،
🔻عرق کاسنی با خارشتر مخلوط کرده یک قاشق تخم بارهنگ اضافه کنید و روزی 2-3 لیوان میل کنید.
🔻اما اگر ادرار سفید رنگ است و سوزش و التهاب و گرمی در مجرا احساس نمی کنید، شربت عسل بخورید
🔻 پونه + سنبل الطیب + هواچوبه هر ۱۲ ساعت، یک لیوان دم کنید بخورید
🔻دمنوش آویشن نیز توصیه می شود
💢در مورد عفونت مثانه نیز موارد فوق الذکر نافع است.
🍎🍃🍎🍃🍎
🍵سوپ قارچ و جو
🧅جو پرک 1 لیوان
🥔قارچ خرد شده 2 لیوان
🧅هویج 3 عدد
🥔شیر 2 لیوان
🧅سیر 3 حبه
🥔سینه مرغ 1 عدد
🧅خامه 5 قاشق غذاخوری
🥔کره 2 قاشق غذاخوری
🧅شوید، نمک و فلفل به مقدار لازم
🍲طرزتهیه 🍲
برای تهیه سوپ قارچ و جو، ابتدا درون قابلمهای 5 لیوان آب بریزید و سینه مرغ، جو پرک، نمک و فلفل را درون آب بریزید و روی حرارت ملایم گاز قرار دهید تا در مدت زمان 2 الی 3 ساعت آرام آرام با هم بپزند و جو لعاب بیندازد.
در اواسط پخت مرغ میتوانید هویج نگینی خرد شده یا رنده شده را اضافه کنید. پس از این مدت زمان و پخت مواد، سینه مرغ را خارج کرده و به صورت مکعبی یا ریش ریش خرد کنید و دوباره درون قابلمه برگردانید.
سپس کره، شیر داغ و قارچ خرد شده را نیز اضافه کنید و اجازه دهید 15 الی 30 دقیقه دیگر سوپ با حرارت ملایم بپزد. پس از آماده شدن سوپ، خامه را اضافه کنید و کمی مخلوط نمائید. پس از آن، درون کاسههای سوپخوری بریزید و با شوید خشک و کمی خامه تزئین کنید.
6.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
روایتی از شجاعت رهبر ایران
✅ به این میگن شجاعت👆
⁉️ شما بگو؛ قیمت این صلابت، اقتدار، افتخار و استقلال چند؟؟؟
♨️ هر ملتی با #رهبر_شجاع خود احساس عزت و آرامش خواهد داشت
🔰 بازنشر سخنرانی #حجت_الاسلام_راجی به مناسبت نماز جمعه تاریخی، توسط رهبر شجاع و حکیم انقلاب
💠 اندیشکده راهبردی سعداء
@Emam_kh