فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صلوات خاصه حضرت زهرا سلاماللهعلیها
| استاد فاطمی نیا رحمتاللهعلیه |
اللّهُمَّ صَلِّ عَلَى الصِّدّیقَةِ فاطِمَةَ الزَّکِیَّةِ حَبیبَةِ حَبیبِکَ وَنَبِیِّکَ وَاُمِّ اَحِبّآئِکَ وَاَصْفِیآئِکَ الَّتِى انْتَجَبْتَها وَفَضَّلْتَها وَاخْتَرْتَها عَلى نِسآءِ الْعالَمینَ اللّهُمَّ کُنِ الطّالِبَ لَها مِمَّنْ ظَلَمَها وَاسْتَخَفَّ بِحَقِّها وَکُنِ الثّائِرَ اَللّهُمَّ بِدَمِ اَوْلادِها اللّهُمَّ وَکَما جَعَلْتَها اُمَّ اَئِمَّةِ الْهُدى وَحَلیلَةَ صاحِبِ اللِّوآءِ وَالْکَریمَةَ عِنْدَ الْمَلاَءِ الاَْعْلى فَصَلِّ عَلَیْها وَعَلى اُمِّها صَلوةً تُکْرِمُ بِها وَجْهَ اَبیها مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ وَتُقِرُّ بِها اَعْیُنَ ذُرِّیَّتِها وَاَبْلِغْهُمْ عَنّى فى هذِهِ السّاعَةِ اَفْضَلَ التَّحِیَّةِ وَالسَّلامِ.
@Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
انا لله و انا الیه راجعون
کشته شد زهرا
یا یومّاه یا یومّاه
@Emam_kh
سردار فدوی: مردم منتظر وعدهٔ صادق ۳ باشند
🔹جانشین فرماندهکل سپاه در پاسخ به این سوال که «آیا مردم منتظر عملیات وعدهٔ صادق ۳ باشند؟» گفت: انتظار، کار بسیار پسندیدهای است و یکی از نشانههای مؤمنان واقعی است؛ مردم در رابطه با انجام این عملیات منتظر باشند.
🔹 همواره وعدهٔ امامین انقلاب و پاسداران انقلاب وعدهای صادق بوده و تاکنون انجام شده و از این به بعد هم انجام میشود.
@Emam_kh
🍁🍃 🍁🍃 🍁🍃
🌷چرا فاطمه زهرا، فاطمه نامیده شده است؟
روایات در این باره متعدد است و به نظر هر کدام از روایات به بعدی از حقیقت این معنا اشاره دارند و همه معانی می تواند صحیح باشد:
🔹فاطمه، فاطمه ناميده شده است چرا كه از شر و بدی بريده و جدا است.
(ابن شهر آشوب، مناقب ج 3 ص. 230)
✨اين جمله اشاره به عصمت زهرا است زيرا مسلما معصومه است و آيه «انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا» درباره او است.✨
🔹فاطمه، فاطمه نام گرفت زيرا مردم از معرفت او بريده شده اند و قدرت بر شناخت حقيقت او ندارند و اين تفسير اشاره به همان مقامى دارد كه به واسطه آن مقام ام ابيها ناميده شده است.
(علامه مجلسی، بحارالانوار، ج43، ص65)
🔹فاطمه را فاطمه گفتند چون او و شيعيانش از آتش بریده شده اند.
(عیون اخبار الرضا ج2، ص73)
🔹فاطمه را فاطمه گفتند، چون دشمنان او بريده میشوند ازمحبت او.
📕(بحارالانوار، ج43، ص4)
@Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹پنجشنبه است
ثانیه هایمان بوی
دلتنگی میدهد
چه مهمانان ساکتی
هستند رفتگان
نه بدستی
ظرفی آلوده میکنند
نه به حرفی دلی را
تنها به فاتحه قانعند
شادی روح تمام
اموات #فاتحه و #صلوات
🍃🌼 اَللّهُمَّ اغفِر لِلمُومِنینَ وَ المُومِنَاتِ وَ المُسلِمینَ وَ المُسلِمَاتِ اَلاَحیَاءِ مِنهُم وَ الاَموَاتِ ، تَابِع بَینَنَا وَ بَینَهُم بِالخَیراتِ اِنَّکَ مُجیبُ الدَعَوَاتِ اِنَّکَ غافِرَ الذَنبِ وَ الخَطیئَاتِ وَ اِنَّکَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ بِحُرمَةِ الفَاتِحةِ مَعَ الصَّلَوَاتِ 🌼🍃
💔فاتحه کبیره بسته هدیه اموات💔
💫1 مرتبه سوره حمد
💫1مرتبه سوره توحید
💫1مرتبه سوره ناس
💫1مرتبه سوره فلق
💫1مرتبه سوره کافرون
💫7مرتبه سوره قدر
💫3مرتبه آیه الکرسی
✨شادی روحشان صلوات✨
🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌹
@Emam_kh
نواختن شیپور از سر گشاد!
🔹امروز در ملاقات مردمی، یکی از مراجعه کنندگانم گفت که تمام مراحل مربوط به استخدام در آموزش و پرورش (اعم از آزمون کتبی و ...) را با موفقیت سپری کرده اما نهایتا به او اعلام کردهاند که مشمول ماده ۱۹ است و امکان استخدام ندارد. گفتم ماده ۱۹ چیست؟ گفت یعنی نهاد گزینش اعلام کرده که به دلیل برخی مواضع سیاسی و امنیتی صلاحیت ندارم. گفتم مگر چه کرده بودی؟ پاسخ داد که در ایام اغتشاشات زن زندگی آزادی، یک استوری در حمایت از اغتشاشات گذاشته بودم و حالا به خاطر همان، اجازه نمیدهند که معلم شوم. گفتم که خب من چه کنم؟ حق با آنهاست و کاری از دست من ساخته نیست؛ معلمی کاری خطیر است و صلاحیتهای خودش را میطلبد.
🔹اما او در پاسخ گفت که اگر این نوع موضع گیریها اینقدر اهمیت دارد که حتی یک معلم را هم با اینها غربال میکنید پس چرا دیروز در مجلس، برخی وزرا که در آن ایام، دهها برابر بیش از من علیه نظام موضع گیری داشتند را رای اعتماد دادید؟! برخی نهادهای امنیتی که حتی از استوری یک معلم نیز کوتاه نمیآیند چطور دهها موضع ضد امنیتی را برای مقام عالی وزارت نادیده میگیرند؟! متاسفانه هیچ پاسخی برای ایشان نداشتم جز آنکه نزد وجدان خود اعتراف کنم که ظاهرا برخی دوستان ما عادت کردهاند که شیپور را از سر گشادش بنوازند!
✍ دکتر منان رئیسی
🇮🇷 @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹آیت الله حائری شیرازی🔹
🔸امیرالمؤمنین و حضرت زهرا (ع) و مشارکت در کار خانه🔸
بعضی شوهرها فکر میکنند اگر در کارِ خانه کمکی بکنند، زنها سوارشان میشوند؛ خانم خانه هر دفعه یک مقدار رخت گذاشته، به شوهر میگوید بشور؛ ظرف گذاشته، میگوید بشور. مرد هم به زنش میگوید: ما تقسیم کار کردهایم؛ کار بیرون با من، کار خانه با تو ...
درحالیکه روزی رسول خدا (ص) آمد به خانه فاطمه و علی (ع). خوراکشان عدس بود. علی مشغول پاک کردن عدس بود. فاطمهٔ زهرا هم داشت آتش درست میکرد برای پخت و پز. رسول خدا (ص) هم شروع کردند به توضیح درباره اینکه کمک به همسر چقدر ثواب دارد ...
📹 فیلم پیوست: مشارکت آیتالله حائری شیرازی در امور منزل
@Emam_kh
34.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 اقتدا به کسی که نماز قضا میخواند
💬 سوال:
آیا می توان به کسی که در حال خواندن نماز قضا می باشد، اقتدا کرد؟ اگر نه، تکلیف نمازهای گذشته که از این حکم خبر نداشته ایم، چیست؟
✅ پاسخ:
اگر امام جماعت، نمازی می خواند که یقینا آن نماز قضا شده است ، می توان به او اقتدا کرد، ولی اگر نماز امام، قضای احتیاطی باشد (یعنی قضا شدن آن قطعی نیست)، نمی توان به او اقتدا کرد. البته نمازهای قبلی اگر رکنی از آنها، کم یا زیاد نشده باشد، به صورت فرادا صحیح است.
📚 بخش استفتائات پایگاه اطلاع رسانی دفتر مقام معظم رهبری
@Emam_kh
✹﷽✹
نـاحــله
قسمتاول
نوشتهفاطمهزهرادرزیوغزالهمیرزاپور
با باد سردی ک تو صورتم خورد لرزیدم و دوطرف سوییشرتم و محکم تر جمع کردم...
همینطور که سعی میکردم قدمامو بلندتر وردارم زیر لب به آسمون و زمین غر میزدم
حالا ی روز که من بدبخت باید پیاده برم کلاس، هوا انقدر سرد شده...
لباس گرم ترم نپوشیدم لااقل.
مسیر هم که تاکسی خور نیس
اه اه اه
کل راهو مشغول غر زدن بودم
انقدر تند تند قدم برمیداشتم ک نفسام ب شماره افتاد
دیگه نزدیکای خونه معلمم بودم کوچه ی تاریک و که دیدم یاد حرف بابام افتادم که گفته بود
اینجا خطرناکه سعی کن تنها نیای
با احتیاط قدم ور میداشتم
یخورده که گذشت حس کردم یکی پشت سرمه وقدم ب قدم همراهم میاد
به خیال اینکه توهم زدم بی تفاوت به راهم ادامه دادم اما هر چی بیشتر میرفتم این توهم جدی تر از ی توهم ب نظر میرسید
قدمامو تند کردم و به فرض اینکه یه ادم عادیه و داره راه خودشو میره و کاری با من نداره برگشتم عقب تا مطمئن شم
بدبختانه درست حدس نزده بودم
از شدت ترس سرگیجه گرفتم
اب دهنم و به زحمت قورت دادم وسعی کردم نفسای عمیق بکشم
تا خواستم فرار و بر قرار ترجیح بدم و در برم یهو یه دستی محکم نشست رو صورتم و کشیدم عقب هرکاری کردم دستش و از رو دهنم ور دارم نشد
چاقوشو گذاش رو صورتم و در گوشم گفت :هییییس خانوم خوشگلهه تو که نمیخوای صورتت شطرنجی شه ها ؟
لحن بدش ترسم و بیشتر کرد
از اینهمه بد بیاری داشت گریه ام میگرفت
خدایا غلط کردم اگه گناهیی کردم این بارم ببخش منو . از دست این مردتیکه نجاتم بده
اخه چرا اینجا پرنده پر نمیزنه ؟؟
چسبوندم به دیوار و گفت :یالا کوله ات و خالی کن
با دستای لرزون کاری ک گفت و انجام دادم
وسایل و ک داشتم میریختم پایین
چشم خورد ب اینه شکسته تو کیفم
ب سختی انداختمش داخل استینم
کیف پولم و گذاشت تو جیبش
بقیه چیزای کیفمم ی نگا انداخت و
با نگاهی پر از شرارت و چشایی ک شده بودن هاله خون سرتا پام و با دقت برانداز میکرد
چسبید بهم
از قیافه نکرش چندشم شد
دهنش بوی گند سیگار میداد
با پشت دستش صورتم و لمس کرد و گفت:جوووون
حس کردم اگه یه دیقه ی دیگه تو این وضع بمونم ممکنه رو قیافه نحسش بالا بیارم
اب دهنمو جمع کردم و تف کردم تو صورتش
محکم با پشت دست کوبید تو دهنم
و فکم و گرفت و گفت: خوبه خوشم میاد از دخترای این مدلی
داشتم فکر میکردم یه ادم چوب کبریت مفنگی چجوری میتونی انقدر زور داشته باشه
فاصله امون داشت کم تر میشد
با اینکه چادری نبودم و حجابم با مانتو بود ولی تا الان هیچ وقت ب هیچ نامحرمی انقدر نزدیک نشده بودم
از عذابی که داشتم میکشیدم
بغضم ترکید و زدم زیر گریه ولی نگاه خبیثش هنوز مثه قبل بود
آینه رو تو دستم گرفتم
وقتی دیدم تو ی باغ دیگه اس از فرصت استفاده کردم و با تمام زور ناچیزم آینه رو از قسمت تیزیش کشیدم رو کمرش صدای آخش بلند شد
دیگه صبر نکردم ببینیم چی میشه با تمام قدرت دوییدم
از شانس خیلی بدم
پاهام به یه سنگ گنده گیر کرد و با صورت خوردم زمین
دیگه نشد بلند شم بهم رسیده بود
به نهایت ضعف رسیدم و دیگه نتونستم نقش دخترای شجاع و بازی کنم
گریه ام ب هق هق تبدیل شده بود
هم از ترس هم از درد
اینبار تو نگاهش هیچی جز خشم ندیدم
بلندم کرد و دنبال خودش کشوند
هرچی فحشم از بچگی یاد گرفته بود و نثارم کرد
همش چهره ی پدرم میومدم تو ذهنم و از خودم بدم میومد
مقاومت کردم ،از تقلاهای من کلافه شده بود
چاقوش و گذاشت زیر گلوم و گفت : دخترجون من صبرم خیلی کمه میفهمی ؟ خیلی کم
یهو ....
ادامهدارد...
✹﷽✹
نـاحــله
قسمتدوم
نوشتهفاطمهزهرادرزیوغزالهمیرزاپور
ی صدایی از پشت سرش بلند شد
(صبر منم خیلی کمه)
با شنیدن این صدا دلم اروم شد ولی اشکام بی اختیار رو گونه ام جاری بود
ولم کرد ی نگاه ب پشت سرش انداخت
وقتی کنار رفت تازه متوجه شدم صدای کی بود
صاحب صدا قبل اینکه این آشغال فرار کنه یقش و گرفت و کوبید زمین
دستش درد نکنه تا جون داش زدتش..
اون پسری هم که باهاش بود یه قدم اومد جلو ...
ترسیدم ...خودمو کشیدم عقب
ی دستمال گرفت سمتم
با تعجب به زاویه دیدش نگاه میکردم
سرشو گرفته بود اون سمت خیابون
دستاش از عصبانیت میلرزید
مزه ی شورِ خون و رو لبم حس کردم
لبم بخاطر ضربه ای که زده بود پاره شده بودو خونریزی میکرد.
دستمالو ازش گرفتمو تشکر کردم.
ازم دور شد.
اون یکی دوستش اومد جلو ...
جلو حرف زدنمو گرف
_نامرد در رفت وگرنه میکشتمش ...
بابا مگه ناموس ندارین خودتون ...
رو کرد به منو ادامه داد
شما خوبین ؟
جاییتون که آسیب ندید ...؟
ازش تشکر کردمو گفتم که
نه تقریبا سالمم چیزیم نشده ...
هنوز به خاطر شوکی که بم وارد شد از چشاماشک میومد انگار کنترلشون دست خودم نبود
دستمال و گذاشتم رو جای دستای کثیفش...
اه چقدر از خودم بدم اومد
پسره ادامه داد
_ما میتونیم برسونیمتون
سعی کردم آروم باشم
+نه ممنون مزاحمتون نمیشم خودم میرم
_تعارف میکنین ؟
+نه !
پسره باشه ای گفت و رفت سمت دوستش ...
همین طور که کتاباو وسایلامو از رو زمین جمع میکردم به زور پاشدم که لباسامو که پر از خاک شده بود بتکونم
به خودم لعنت فرستادم که چرا
گذاشتم برن ...
وای حالا چجوری دوباره این همه راهو برم
اگه دوباره ...
حتی فکرشم وحشتناکه ....
اه اخه تو چرا بیشتر اصرار نکردی که من قبول کنم .
مشغول کلنجار رفتن با خودم بودم که دیدم یهو یه اِل نود وایستاده جلوم
توشو نگاه کردم دیدم دیدم همونایین که بهم کمک کردن .
کاش از خدا یه چی دیگه میخواسم ...
همون پسره دوباره گف میرسونیمتون ...
بدون اینکه دیگه چیزی بگه پریدم تو ماشین ...
تنم میلرزید
خون خشکیده رو لبمو با دستمال پاک کردم .
چند بار دیگه دست به سر و روم کشیدم که عادی به نظر برسم.
وای حالا نمیدونم اگه مامان اینا رو ببینم چی بگم
دوباره همون پسره روشو کرد سمت صندلی عقب و ازم ادرس خونمونو پرسید .
اصلا نمیدونم چی گفتم بهش
فقط لای حرفام فهمیدم گفتم
شریعتی اگه میشه منو پیاده کنین ...
با تعجب داشت به من نگاه میکرد که اون دوستش که در حال رانندگی بود یقه لباسشو کشید و روشو کرد سمت خودش.
کل راه تو سکوت گذشت...
وقتی رسیدیم شریعتی تشکر کردمو پیاده شدم ...
حتی بدون اینکه چیزی تعارف کنم ...اصلا حالم خوب نبود .
دائم سرم گیج میرفت .
همش حالت تهوع داشتم .
به هر زوری شده بود خودمو رسوندم خونه...
ادامهدارد...
﷽
🔰 قاتلان سر به زیر
✍️🏻 در ماجرای فاطمیه، معمولاً میگوییم اهل سقیفه و آنهایی که به خانه حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) حمله کردند، قاتلان ایشان بودند. معمولا مردم ساکت و منفعل را شریک نمیدانیم.
▫️اما تعبیر امیرالمؤمنین(علیهالسلام) هنگام دفن حضرت زهرا(سلاماللهعلیها) نشان میدهد ماجرا فراتر از این است.
ایشان در حالی که خطاب به پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) درد دل میکردند، عرض کردند: «سَتُنَبِّئُكَ ابْنَتُكَ بِتَضَافُرِ أُمَّتِكَ عَلَى هَضْمِهَ»
دخترت به تو گزارش خواهد داد که امت تو همه دست به دست هم دادند تا او را از صحنه به در کنند.
✍️🏻 همه امت در این قتل شریک بودند؛ چه آن چند نفر که مستقیماً اقدام کردند، و چه آنهایی که با سکوت و انفعال، زمینه این فاجعه را فراهم کردند.
@Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روزهای دلشکستگی علی علیهالسلام..💔
@Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️عملیات روانی تروریستهای تکفیری
📌 تزویر به شما امان میدهد تا مقاومت تان را بشکند
محمد_جوانی
🇮🇷 @Emam_kh
⭕️فکر نمی کردیم ترکیه با آمریکا و اسرائیل ببندد
فکر نمی کردیم نصرالله را ترور کنند
فکر نمی کردیم آمریکا تحریم ها را برگرداند
فکر نمی کردیم ترامپ رای بیاورد
فکر نمی کردیم قطر پولمان را قفل کند
فکر نمی کردیم مردم رأی ندهند
فکر نمی کردیم مردم اعتراض کنند
✍شماها دقیقا کی میخاید فکر کنید؟
@Emam_kh