📢 ماجرای ایجاد بسیج مردمی سوریه توسط شهید سلیمانی و تضعیف آن توسط مسئولان نظامی سوریه
🔹️رهبر انقلاب اسلامی صبح امروز در دیدار اقشار مختلف مردم در سخنان پیرامون تحولات اخیر منطقه:
✏️ در سوریه شهید سلیمانی یک گروه چند هزار نفری را از جوانهای خود آنها آموزش داد، مسلح کرد، سازماندهی کرد، آمادهشان کرد ایستادند.
✏️ بعد البته خب بعدها متأسفانه بعضی از خود مسئولان نظامی آن کشور ایراد درست کردند، مشکل درست کردند، چیزی که به نفع خودشان بود از آن صرفنظر کردند متأسفانه. و بعد از آن که فتنهی داعش خاموش شد نیروها بخشی از نیروها برگشتند، بخشی ماندند در آنجا.
✏️ در همین قضایا هم بودند و حضور داشتند منتها همانطور که عرض کردم جنگ اصلی را ارتش آن کشور باید بکند. در کنار ارتش آن کشور است که نیروی بسیجی که از جای دیگر آمده میتواند بجنگد. اگر ارتش آن کشور ضعف نشان داد از این بسیجی کاری برنمیآید و این اتفاق متأسفانه افتاد.
✏️ وقتی روح ایستادگی و مقاومت کم بشود میشود این. این مصیبتهایی که امروز بر سر سوریه دارد میآید که خدا میداند تا کی ادامه پیدا کند تا کی جوانهای سوریه انشاءاللّه بیایند در میدان و جلویش را بگیرند این بر اثر همان ضعفهایی است که آنجا نشان داده شد.
📢 ماجرای درخواست فرماندهان نیروهای مسلح از رهبر انقلاب برای کمک به لبنان و سوریه
🔹️رهبر انقلاب اسلامی صبح امروز در دیدار اقشار مختلف مردم در سخنان پیرامون تحولات اخیر منطقه:
✏️ مسئولان بالای نیروهای مسلح، سازمانهای مسلح به من نامه مینویسند که ما در قضیهی لبنان، در قضیهی حزباللّه که ما تاب تحمل نداریم اجازه بدهید ما برویم.
✏️ این را مقایسه کنید با آن ارتشی که تاب تحمل ندارد و میگریزد. دوران رژیم طاغوت متأسفانه ارتش ما همینجور بود؛ آنها هم در مقابل حملهی دشمنان، خارجیها در جنگهای مختلف از جمله در جنگ [جهانی] دوم ایستادگی نکردند، نایستادند. دشمن آمد تا خود تهران را گرفت آن روز. ایستادگی نکردند، ایستادگی نکردند. وقتی ایستادگی نمیکنند نتیجه این میشود. بایستی مقاومت کرد.
✏️ ما در همین شرایط دشوار هم آماده بودیم اینجا به من آمدند گفتند که همهی امکاناتی که برای سوریها امروز لازم است ما آماده کردهایم آمادهایم که برویم. آسمانها بسته بود، زمین بسته بود، رژیم صهیونیستی و آمریکا هم آسمان سوریه را بستند هم راههای زمینی را بستند، امکان نداشت. اینجوری است قضایا. انگیزهها اگر چنانچه در داخل آن کشور به حال خود باقی میماند و میتوانستند در مقابل دشمن حرفی داشته باشند دشمن آسمانشان را هم نمیتوانست ببندد، راه زمینی را هم نمیتوانست ببندد. میشد بهشان کمک کرد. ۱۴۰۳/۹/۲۱
@Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌️ یک تروریست حرامی، حرم خانم رقیه جان سلام الله علیها را تهدید می کند.
✍ولله العلی العظیم قسم غلطی بکنند جوی خون راه می اندازیم...
🇮🇷 @Emam_kh
💠 نگاه کردن در جلسه خواستگاری
💬 سوال:
آیا در جلسه خواستگاری، برای اطلاع و آگاهی پسر از خصوصیات ظاهری دختر، جایز است به دختر بدون چادر و روسری نگاه کند؟
✅ پاسخ:
اگر برای ازدواج با آن دختر مانعی نیست و پسر در صورت پسندیدن، قصد دارد با او ازدواج کند و احتمال می دهد با نگاه، آگاهی بیشتری به دختر پیدا می کند و با قصد لذت نگاه نکند، اشکال ندارد؛ البته اگر یک نگاه، کافی باشد، تکرار نگاه جایز نیست.
📚 سایت آیت الله خامنه ای
@Emam_kh
🌹خودتان را برای ظهور #امام_زمان و جنگ با کفار به خصوص اسرائیل آماده کنید که آن روز خیلی نزدیک است...
🌹شهید_محسن_حججی
@Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️این کلیپ را حتما ببینید تا متوجه بشید وقتی #آقا_جان میفرمایند: دولت سوریه در دفاع مقدس به ایران کمک حیاتی کرد، منظورشون چیه:
🔻اقدامات حافظ اسد(پدر بشار اسد) در حمایت از ایران: قطع صادرات نفت عراق به اروپا، حمایت در مجامع بینالمللی از ایران، تا حد توان کمک فکری و تسلیحاتی به ایران در ۸ سال دفاع مقدس، ایستادن مقابل حکام عرب در دفاع از ایران و...
@Emam_kh
✹﷽✹
نـاحــله
قسمتسیزدهم
نوشتهفاطمهزهرادرزیوغزالهمیرزاپور
محسن صداش بلند شد :
دیگه خبری از لحن شیطونش نبود و خیلی جدی گفت
+شما اشتباه فکر میکنید ما منظوری نداشیم!
از اینکه نتونستم گریه امو کنترل کنم و برای دومین بار شاهد اشکام بودن از خودم کلافه بودم
گفتم
_اینو نگین چی دارین بگین
محسن با نگرانی ب محمد خیره شد و صداش زد
+داداش خوبی؟؟
رفت سمتش
نگاش کردم.
نفسای عمیق میکشید و دستشو گذاشت رو قلبش.
دوباره ادامه دادم
_آره دیگه خوب بلدین نقش بازی کنین .
هرچی میخواین میگین دل بقیه رو میشکونین مظلوم نماییی ...
محسن نزاشت حرف بزنم و بلند گفت
+اههه بسه دیگهههه اگه کاری کردیم یا چیزی گفتیم که ناراحت شدین معذرت میخوایمم منظوری نداشتیم لطفا بریدو نمونید اینجا.
خواستم جوابش و بدم ک صدای مصطفی و از پشت سرم شنیدم
+شما غلط کردی کاری کردی ! چ خبره اینجا ؟به چه جراتی سر یه خانوم هوار میکشی ؟
برگشتم عقب ک با چهره ی جدی و اخمای گره خورده مصطفی رو به روشدم
با ترس گفتم:چیزی نشده بریم ...
مصطفی طوری که انگار حرفم و نشنیده گفت :خب جوابی نشنیدم؟؟؟
محسن :چیکارشی؟
مصطفی:همه کارش.چ غلطی کردین که اشکش و درآوردین ؟
محسن ک جوش اورده بود ب مصطفی نزدیک شد و
+ همه کاره؟
جنابِ همه کاره بردار ببر این خانومو از این جا.
محمد با صدایی که ب زور سعی داشت لرزشش و پنهون کنه بلندگفت
+محسننن کافیهه
ولی قبل اینکه کامل این جمله از دهنش خارج شه مصطفی با مشت زد تو دهن محسن
محکم زدم رو صورتمو گفتم
_تو رو خدا مصطفی ولش کن بیا بریم .
شدت گریم بیشتر شد .
مصطفی دوباره بدون توجه به من رو به محسن ادامه داد .
+بگو چه غلطی کردین؟؟؟
دختر تک و تنها گیر میاری نکبت؟
مگه خودتون ناموس نداریین؟؟
ایندفعه محسن نزاشت مصطفی حرف بزنه .
سرشو کرد سمت مصطفی وگفت
+هوی ببین خوشگل پسر!!!
دست این خانم و میگیری و ازین جا میرین تا اون روی سگم بالا نیومده
اینجا هیئته حرمت داره!!
نگام رفت سمت محمد که با عجله قدمای بلند برمیداشت سمت خیابون هیئت!
صدای نفساش خیلی بلند بود.
رفتم سمت مصطفی کتشو محکم کشیدم
تو چشام نگاه کرد
گفتم : خواهش میکنم مصطفی.خواهش میکنم دیگه ادامه نده.بیا برو تو ماشین منم الان میام .
کولمو انداختم رو زمینو دوییدم سمت محمد.
بادستش اشاره زد بهش نزدیک نشم .
یه لحظه ایستاد و صورتش جمع شد.
محسن که دیگه متوجه حالِ محمد شده بود با عجله رفت سمتش .
+محمد ؟؟
محمد داداش حالت خوبه ؟؟
محمد ببینمت !!
چرا اینطوری شدی داداشم؟؟
نگاه کن منو نفس عمیق بکش .
زل زدم تو صورت محمد که از درد قرمز شده بود.
حتی نمیتونست حرف بزنه
یخورده نزدیک تر شدم که محسن گف
+میشه لطف کنید برید؟
دلم میخواست جیغ بکشم .
محسن دستشو گذاشت پشت محمد و بردتش سمت حسینیه.
از چشاش ترس میبارید
کولمو از رو زمین برداشتمو بی اختیار دنبالشون میرفتم
بردنش تو یه اتاق پراز باندومیکروفون و..
بیرون منتظر موندم که محسن داد زد
+مجید ماشینتو آتیش کن محمد و ببریم بیمارستان
حالش خوب نیست
بعد رو ب محمد داد زد
_اهههه محمددد!!
تو تازه عمل کردی چرا حرص میخوری روانی!!!!
دستشو گرفت و دوباره اومد بیرون.
از دور نگاشون میکردم
سوار ی ماشین شدن
محسن پالتوی محمد و از تنش در اوردو پرت کرد تو همون اتاق.
بعدش نشست کنارش و ماشین راه افتاد.
ب رفتنشون نگاه کردم.
خیالم که جمع شد ، خواستم برم که یه چیزی یادم اومد .
زیپ کوله رو باز کردم و قرآنمو از توش در آوردم و لای پالتوی محمد گذاشتم.
کولمو گذاشتم رو دوشم و آروم از اون جا دور شدم.
بابت کار احمقانه ای که کرده بودم حالم از خودم بهم میخورد .
نمیتونستم خودمو ببخشم .الان که بهش فکر کردم فهمیدم لازم نبود انقدر بزرگش کنم .
دست و صورتم از ترس یخ کرده بودن. خبری از مصطفی هم نبود .
رفتم سمت خانوما و یه گوشه رو زمین نشستم .
مداح شروع کرد به خوندن...
ادامهدارد...
✹﷽✹
نـاحــله
قسمتچهاردهم
نوشتهفاطمهزهرادرزیوغزالهمیرزاپور
با شنیدن صدای مداح اشکام رو گونم لیز خورد
نمیدونم چم شده بود . دلم گرفته بود
اسم حضرت زهرا رو که شنیدم گریم شدت گرفت .
یه خورده که سبک شدم از جام بلند شدم
از نبود مصطفی که مطمئن شدم ،حرکت کردم سمت خونه .
وسط راه یه دربست گرفتمکه سریع تر برسم ...
هول ولا داشتم که نکنه بابا برسه خونه و من نباشم .
تو راه کلی دعا کردم و بلاخره رسیدم خونه . پول راننده رو حساب کردمو پیاده شدم
نفسمو حبس کردمو کلید و انداختم تو در .
در که باز شد و ماشین بابا رو ندیدم با عجله پریدم تو و درو بستم .
سر سه سوت رفتم بالا و در اتاقمو بستم و با عجله لباسامو عوض کردم و همه چیو ب حالت عادی برگردوندم
بعدش کتابامو پخش کردم رو زمین که بابام شک نکنه .
بعدشم رفتم سمت دسشویی .
به چشای پف کردم نگاه کردم و زدموسط پیشونیم .
وای اگه بابا منو اینجوری ببینه کلی سوال سرم آوار میشه
به ساعت نگاه کردم ۱۰ بود
دستم و پر آب سرد کردم و ریختم رو صورتم
از سردیش به خودم لرزیدمو برگشتم ب اتاق
کتاب و باز کردم و بی حوصله شروع کردم ب خوندش ....
یه فصل که تمومشد از خستگی رو تختم ولو شدم ...
ب سقف زل زده بودم و داشتم فکر میکردم که صدای قدمایی که از پله ها بالا میومد توجهم و جلب کرد.
حدس زدم بابام باشه.
چون حال و حوصله حرف زدن نداشتم چشمامو بستم و خودمو به خواب زدم
دوبار به در اتاقم ضربه زد
الان دیگه مطمئن شده بودم پدرمه
جوابی ندادم. درو اروم باز کرد
چشام بسته بود ولی حضورش و کنارم حس میکردم
پتوم که تا شده روی تختم بود و پهن کرد روم
دستش و کشید رو موهام و چند لحظه بعد از اتاقم بیرون رفت
وقتی از رفتنش مطمئن شدم چشامو باز کردم
از جام پا نشدم ک سر و صدا ایجاد شه و بابام برگرده
گوشیم که روی میزم بود و ورداشتم
تلگرام و باز کردم
وقتی چشمم ب اسم مصطفی خورد
فکرم دوباره مشغول شد
میخواستم بهش پی ام بدم وحالشو بپرسم ولی غرورم بهم این اجازه رو نمیداد
بیخیال شدم
رفتم تو گالری گوشیم
هزار بار تا حالا عکسامو دیده بودم ولی هی از نو میدیدمشون هر کدوم از عکسامو چند ثانیه نگاه میکردم ومیرفتم عکس بعدی
رسیدم ب عکسی که از بنره گرفته بودم و خیلی اتفاقی محسن و محمد توش افتادن
با ناراحتی ب عکس خیره شدم
چرا باهاشون اینجوری حرف زدم ؟
یخورده زیاده روی کرده بودم مثه اینکه
ولی هرچی گفتم اونقدر وحشتناک نبود که حال محمد اینطور بد شد
یهو یاد حرف محسن افتادم گفته بود تازه عمل کرده
متوجه لینک هیاتشون رو بنر شدم .
لینک و تو تلگرام زدم
که فایل صوتی مراسم ودانلود کنم
با خوشحالی از اینکه پیداش کردم زدم تا دانلود شه
از قسمت اطلاعات کانال آی دی پیج اینستاشونو گرفتم و بازش کردم
داشتم پستاشونو نگاه میکردم
چشمم ب عکسای دسته جمعیشون خورد
با چشام دنبال چهره های آشنا گشتم
که قیافه محسن ب چشمم خورد
رو عکس زدم تا ببینم کسی تگ شده یا ن ...
که دیدم بله!!
رو آی دیش زدمو وارد پیجش شدم
با دیدن عکساش پوکر فیس شدم .
چه شاخ پندار !
پسره ی از خود راضی!
یه پستشو باز کردمو رفتم زیر کامنتاش و شروع کردم به خوندم .
چقد زیاده .
چرا اسم همشونم محمده .
اصن طبق اماری ک گرفتن بین هر پنج تا پسر چهار تاشون محمدن که رفقاشون ممد صداشون میکنن
دونه دونه داشتم میخوندم و میخندیدم که یه کامنت نظرمو جلب کرد .
_چند بار بگم نزار عکساتو ملت غش میرن میمیرن خونشون میوفته گردن تو .ای بابا !!(چندتا اموجی خنده هم گذاشته بود )
محسنم اینجوری جوابشو داده بود
+ اوه حاجی خواهشا شما حرص نخور واس قلبت خوب نیسا . پس میوفتی.
حدس زدم همین محمد باشه ...
پیجشو باز کردم و یه لحظه با دیدن اخرین پستش چشام از کاسه زد بیرون ....
وقتی مطمئن شدم عکس قرانیه که لای پالتوش گذاشته ام با تعجب بیشتر رفتم کپشن وخوندم:
شکستن دل
به شکستن استخوان دنده می ماند
از بیرون همه چیز
رو به راه است
امـــا
هر نفسی که می کشی
دردی ست که می کشی . . .
پ.ن:گاهی وقتا ناخواسته یه حرفایی و میزنیم که نباید بزنیم
یه جمله ساده که واسه خودمون چندان مهم نیست گاهی اوقات میتونه قلب شیشه ای ادمای اطرافمونو بشکنه
مراقب رفتارمون باشیم...
دل شکستن تاوان داره مخصوصا اگه
پیش مادرت ازت شکایتت و بکنن....
حال دلمون ناخوشه رفقا التماس دعای زیاد
یاحق
چند بار این چند خط و خوندم
پست و نیم ساعت پیش گذاشه بود
یه لبخند شیرین نشست رو لبام
نمیدونم چرا ولی خوشحال شده بودم با اینکه حس میکردم خیلی ازش بدم میاد
شخصیت عجیبی داشت ازش سر در نمیاوردم
ب وضوح ترس و تو چهره ش حس کردم وقتی که اونجوری باش حرف زدم
ولی ترس از چی ؟
همچی عجیب بود برام
ادامهدارد...
🔴 به زودی، تولد مقاومت سوریه
شرایط نابسامان داخلی #سوریه و تجاوز سریع و پیشروی بدون مانع رژیم در خاک این کشور، اتفاقات اوایل دهه ۸۰ میلادی را تداعی می کند
در سال۱۹۸۲ رژیم هار صهیونی از شرایط هرج و مرج ناشی از درگیری های فرسایشی داخلی لبنان وارد این کشور شد و به راحتی تا بیروت پیش رفت!
در همین اوضاع ناامیدکننده بود که هسته های اولیه مقاومت قهرمان لبنان توسط جوانان غیور و گمنام لبنانی شکل گرفت و با عملیات های خارق العاده سبب اخراج نیروهای اشغالگر آمریکایی و فرانسوی و صهیونیستی از این کشور شد
امام خامنه ای حفظه الله :
«به توفیق الهی، مناطق تصرفشدهٔ سوریه به وسیلهٔ جوانان غیور سوری آزاد خواهد شد؛ شک نکنید این اتفاق خواهد افتاد و آمریکا هم به وسیلهٔ جبههٔ مقاومت از منطقه اخراج خواهد شد.»
#امام_مقاومت
#وعده_صادق
✍ "قاسم اکبری"
@Emam_kh
🔴 رهبر معظم انقلاب:
نباید تردید کرد که عامل اصلی آنچه در سوریه اتفاق افتاد، در اتاق فرمان آمریکا و اسرائیل طراحی شده است. ۱۴۰۳/۹/۲۱
🔹برسه بدست ساده لوح هایِ سطحی نگر که میگن این اتفاق فقط بخاطر روش حکومت داری بشار اسد بوده!@Emam_kh
📢 رهبر انقلاب: قطعا جوانان غیور سوری به پا خواهند خاست و پیروز خواهند شد؛ مثل جوانان عراق که آمریکاییها را بیرون کردند
🔹️رهبر انقلاب اسلامی صبح امروز در دیدار اقشار مختلف مردم در سخنان پیرامون تحولات اخیر منطقه:
✏️ همه بدانند مسئله اینجور نخواهند ماند؛ اینی که حالا یک گروهی بیایند در دمشق و جای دیگر شادی کنند، برقصند، به خانههای مردم تعرض کنند، رژیم صهیونی هم بیاید بمباران کند، تانک بیاورد، توپ بیاورد، موضوع اینجوری نمیماند؛ قطعاً جوانان غیور سوری به پا خواهند خاست، ایستادگی خواهند کرد، فداکاری خواهند کرد، تلفات هم خواهند داد اما بر این وضع فائق خواهند آمد. همچنانی که جوانان غیور عراق این کار را کردند.
✏️ جوانان غیور عراق با کمک و هدایت و فرماندهی و سازماندهی شهید عزیز ما توانستند دشمن را از کوچه و خیابان بیرون کنند از خانههای خودشان بیرون کنند، و الّا آمریکاییها در عراق هم همین کارها را میکردند.
📢 رهبر انقلاب: از چندماه قبل به مسئولین سوری هشدار لازم و گزارش اطلاعاتی داده بودیم / درس حادثه سوریه این است که از دشمن غافل نشویم
🔹️رهبر انقلاب اسلامی صبح امروز در دیدار اقشار مختلف مردم در سخنان پیرامون تحولات اخیر منطقه:
✏️ حادثهی سوریه برای ما، برای یکایک ما برای مسئولین ما هم درس دارد هم عبرت دارد. باید درس بگیرد.
✏️ یکی از درسهای این مسئلهی غفلت است، غفلت از دشمن؛ بله در این حادثه دشمن با سرعت عمل کرد، اما اینها بایستی از قبل از حادثه میفهمیدند که این دشمن عمل خواهد کرد و با سرعت عمل خواهد کرد.
✏️ ما به اینها کمک هم کرده بودیم. دستگاه اطلاعاتی ما از چند ماه قبل گزارشهای هشداردهندهای را به مسئولین سوریه منتقل کرده بود، من نمیدانم البته آیا این دست آن مقامات بالا رسیده بود یا نه همان وسطها گم و گور شده بود. ولی مسئولین اطلاعاتی ما به اینها گفته بودند از شهریور، مهر، آبان، پشت سر هم گزارش داده بودند.
✏️ از دشمن نباید غافل شد. دشمن را حقیر هم نباید شمرد، به تبسم دشمن هم نبایستی اعتماد کرد، گاهی دشمن با لحن خوش با انسان حرف میزند با تبسم حرف میزند، اما خنجر را پشت سرش گرفته منتظر فرصت است. ۱۴۰۳/۹/۲۱
@Emam_kh
📢 رهبر انقلاب، امروز: من به شما عرض میکنم به حول و قوهی الهی گسترهی مقاومت بیش از گذشته تمام منطقه را فرا خواهد گرفت.
@Emam_kh
🚨 رئیس دیوان عالی کشور:
⭕️ با کسانی که در فضای مجازی به دروغ در پی اشاعۀ قدرت دشمن هستند، قطعاً برخورد شدید خواهد شد.
@Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌀 جرم و گناه بزرگ کاسبان تردید
🎥 رهبر انقلاب: خالیکردن دل مردم جرم است
🔹 عدهای همتشان این است که دل مردم را خالی کنند؛ طوری وقایع را تصویر میکنند که مردم را بترسانند. در داخل نباید کسی این کار را بکند؛ این جرم است.
@Emam_kh
تمام عقلای عالم فهمیدهاند که #حاکمیت بر #فضای_حقیقی جز با #حکمرانی بر #فضای_مجازی ممکن نیست، اما ...!😔
✍🏻محسن انبیائی
🇮🇷 @Emam_kh
⭕️ عبرت از عاقبت اسد!
🔹طی روزهای پس از سقوط حکومت بشار،دهها فروند جنگنده، بالگرد و ناوهای جنگی سوریه در بمباران و حملات هوایی رژیم صهیونیستی به پایگاههای ارتش سوریه، منهدم و سوریه به ویرانه تبدیل شد.
🔹فرض کنید بشار اسد چند ماه پیش از سقوط با این جنگنده ها و بالگردها و ناوها به رژیم حمله می کرد!(حتی اگر تعدادی از جنگنده های سوریه هنگام بمباران هدف قرار می گرفت و روی تل آویو و حیفا سقوط می کرد، باز هم عاقبت او و مردم سوریه همین نبود که امروز می بینیم!
در آن حالت آیا اسد به قهرمان جهان عرب تبدیل نمی شد؟
و آیا ترکیه و گروهک تحریر الشام جرات حمله به سوریه و سرنگونی حکومت بشار را پیدا می کردند؟
🔹فرض کنید پس از تهاجم سوریه به رژیم،بشار اسد در ضد حمله صهیونیستها کشته می شد!
در آن صورت آیا اعتبار و آبروی بشار همینی بود که الان هست؟
🔹اگر سلامتی و عُمر و امکانات و ثروت در راه جهاد و انجام تکالیف الهی هزینه نشود در مسیر امنیت و رفاه و لذت نیز خرج نخواهد شد! (بلکه هدر خواهد رفت همچنان که میلیاردها دلار تسلیحات و امکانات نظامی سوریه روی زمین و بدون کمترین تاثیر مثبتی نابود شد!)
🔹هیچ ملت و هیچ رهبری به جهت شرکت در جهاد و مبارزه با ظلم و استکبار ذلیل و بدنام نشده و هیچ ملت و رهبری با ترس از جهاد و مبارزه و فرار از آن ، به عزت و آبرو و امنیت نرسیده است!
❇️ به فرموده امیرمومنان( ع) خداوند به تن فراریان از جهاد،جامه ذلت و بی آبرویی می پوشاند!
🔹سرنوشت حاج قاسم،یحیی سنوار، اسماعیل هنیه،سید حسن و ملتهای فلسطین و لبنان کجا و عاقبت بشار اسد و ملت سوریه کجا؟!!
▪️رونوشت به آنهایی که خیال می کنند فرار از انجام عملیات بازدارنده و سنگین علیه گرگهای تل آویو موجب امنیت و انجام آن باعث بروز جنگ و ناامنی می شود!!
✍ دکتر کوشکی
🇮🇷 @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚠️داعش رسما به حمص سوریه بازگشته است/فیلم مربوط به صبح امروز است
@Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کشور حامی ایران در #جنگ_هشت_ساله
♨️ حقایقی که برای اولین بار از #سوریه منتشر میشود!
🔰 برشی از سخنرانی #حجت_الاسلام_راجی و استاد #رحیمپور_ازغدی
🇮🇷 @Emam_kh
🍏ماساژ با روغن زنجبیل جهت هضم
روغن زنجبیل را میتوان روی معده و روده ها ماساژ داد تا هم هضم را بهبود ببخشد این کار همچنین موجب خواهد شد که بادهای بدن را تحلیل روند و دفع شوند. برای کاهش این بادها و بهبود هضم این ماساژ را انجام دهید.
🍊🍒🍊🍒🍊