7.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♨️چقدر زیبا خوند👌🏻
عقلانیت
@Emam_kh
🔴پیام رهبر انقلاب به سیویکمین اجلاس سراسری نماز
متن پیام رهبر انقلاب:
🔹خدا را شکر که سلسلهی مبارک اجلاسهای نماز در طول سالیان ادامه یافت و این اقدام مخلصانهی جناب آقای قرائتی (دامت افاضاته) برکت کرد و چنان که انتظار می رفت، ادامه یافت و امید است برکات آن همچنان ادامه داشته باشد.
🔹توصیهی موکّد اینجانب، اوّلاً اقامهی نماز در اوّل وقت است، و ثانیاً سعی در حفظ توجّه و حضور قلب؛ نمازگزار بداند با مخاطبی سخن میگوید که مالک همهی عالم وجود و ملِک روز رستاخیز است. نماز با این دو خصوصیّت در دل و جان نمازگزار و آنگاه در عمل فردی و اجتماعی او اثر میگذارد. جوانان بیش از دیگران مخاطب این توصیهاند.
@Emam_kh
🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸
بسم الله الرحمن الرحیم
🌹 آیه ۱۲۴ سوره انعام
🌸 وَإِذَا جَآءَتْهُمْ آيَةٌ قَالُوا لَنْ نُؤْمِنَ حَتَّىٰ نُؤْتَىٰ مِثْلَ مَآ أُوتِيَ رُسُلُ اللَّهِ ۘ اللَّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالَتَهُ ۗ سَيُصِيبُ الَّذِينَ أَجْرَمُوا صَغَارٌ عِنْدَ اللَّهِ وَعَذَابٌ شَدِيدٌ بِمَا كَانُوا يَمْكُرُونَ
🍀 ترجمه: و وقتی آیه و معجزه ای به سوی آنان آید، می گویند: هرگز ایمان نمی آوریم تا نظیر آنچه به پیامبران خدا داده شده به ما هم داده شود. خدا داناتر است كه مقام رسالت را در كجا قرار دهد؛ به زودی آنان را كه گناه كرده اند به كیفر نیرنگی كه می زدند، در پیشگاه خدا خواری و عذابی سخت خواهد رسید.
🔴 شأن_نزول_آیه: نقل شده كه: اين آيه درباره وليد بن مغيره كه از سران معروف بت پرستان بود و به اصطلاح مغز متفكّر آنها محسوب مىشد نازل گرديده است، او به پيامبر «صلّى اللّه عليه و آله» مى گفت: اگر نبوّت راست باشد من به احراز اين مقام از تو سزاوارترم، زيرا هم سنّم از تو بيشتر است و هم ثروتم بیشتر است.
🌸 در اين آيه اشاره اى كوتاه و پرمعنى به طرز تفكّر و ادّعاهاى مضحک سردمداران باطل که در آیه قبل بیان شد اشاره كرده مى فرمايد: «وَ إِذا جاءَتْهُمْ آيَةٌ قالُوا لَنْ نُؤْمِنَ حَتّى نُؤْتى مِثْلَ ما أُوتِيَ رُسُلُ اللّهِ: و وقتی آیه و معجزه ای به سوی آنان آید، می گویند: هرگز ایمان نمی آوریم تا نظیر آنچه به پیامبران خدا داده شده به ما هم داده شود.» قرآن پاسخ روشنى به آنها مى دهد و مى گويد لازم نيست شما به خدا درس بدهيد كه چگونه پيامبران و رسولان خويش را اعزام دارد و از ميان چه افرادى انتخاب كند! زيرا «اللّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسالَتَهُ: خدا داناتر است که مقام رسالت را در کجا قرار دهد»
🌸 روشن است رسالت نه ارتباطى به سنّ و مال دارد و نه به موقعيّت قبايل، بلكه شرط آن قبل از هر چيز آمادگى روحى، پاكى ضمير، سجاياى اصيل انسانى، فكر بلند و انديشه قوى و تقوا و پرهيزكارى فوق العاده اى در مرحله عصمت است، و وجود اين صفات مخصوصاً آمادگى براى مقام عصمت چيزى است كه جز خدا نمى داند، و چقدر فرق است ميان اين شرايط و ميان آنچه آنها فكر مى كردند. جانشين پيامبر «صلّى اللّه عليه و آله» نيز تمام صفات و برنامه هاى او را، به جز وحى و تشريع، دارد يعنى هم حافظ شرع و شريعت است و هم پاسدار مكتب و قوانين او و هم رهبر معنوى و مادّى مردم، لذا بايد او هم داراى مقام عصمت و مصونيّت از خطا و گناه باشد تا بتواند رسالت خويش را به ثمر برساند و رهبرى مطاع و سرمشقى مورد اعتماد گردد.
🌸 و به همين دليل انتخاب او نيز به دست خداست نه از طريق انتخاب مردم و شورا و خدا مى داند اين مقام را در چه جايى قرار دهد نه خلق خدا! و در آخر آيه سرنوشتى را كه در انتظار اين گونه مجرمان و رهبران پر ادّعاى باطل است بيان كرده، مى گويد: « سَيُصِيبُ الَّذِينَ أَجْرَمُوا صَغارٌ عِنْدَ اللّهِ وَ عَذابٌ شَدِيدٌ بِما كانُوا يَمْكُرُونَ: به زودی آنان را که گناه کرده اند به کیفر نیرنگی که می زدند، در پیشگاه خدا خواری و عذابی سخت خواهد رسید» اين خودخواهان مى خواستند با كارهاى خلاف خود موقعيّت و بزرگى خويش را حفظ كنند، ولىخدا آنها را آن چنان «تحقير» خواهد كرد كه دردناكترين شكنجه هاى روحى را احساس كنند.
🔹 پيام های آیه ۱۲۴ سوره انعام 🔹
✅ سردمداران قدرتمند، به دلیل خود برتربینى، استكبار نموده ودعوت اسلام را نمى پذیرند.
✅ ملاک گزینش هاى الهى، علم او به شایستگى هاست.
✅ نتیجه ى استكبار در برابر حقّ، ذلّت و خوارى است.
آیه 124🌹 ازسوره انعام🌹
وَ إِذا =وهنگامی که
جاءَتْهُمْ=آید نزدشان
آيَةٌ =نشانه ای [معجزه ای]
قالُوا=گویند
لَنْ نُؤْمِنَ=ماهرگز ايمان نمی آوریم
حَتَّى=تاآنکه
نُؤْتى=داده شود به ما
مِثْلَ=همانند
ما أُوتِيَ=آنچه داده شده است
رُسُلُ=به فرستادگان الله
اللَّهِ=الله
اللَّهُ =الله
أَعْلَمُ =داناتر است
حَيْثُ=که کجا
يَجْعَلُ=قراردهد
رِسالَتَهُ=رسالتش را
سَيُصِيبُ=به زودی خواهد رسید
الَّذِينَ=به کسانی که
أَجْرَمُوا=گناه کردند
صَغارٌ=خوارى ای
عِنْدَ =نزد
اللَّهِ=الله
وَ عَذابٌ=وعذابی
شَدِيدٌ=سخت
بِما=به [سزای] آنکه
كانُوا يَمْكُرُونَ= نيرنگ می ورزیدند
🌹🍃🌹🍃🌹
Mohsen Qaraati124.mp3
زمان:
حجم:
3.68M
آیه ۱۲۴ ازسوره انعام
🌹استاد قرائتی
@Emam_kh
شرمساری گنهکاران در قیامت
آیت الله العظمی جوادی آملی:
«در دنیا میشود انسان برای رفع شرمساری، خود را پشت دیواری پنهان کند؛ ولی در قیامت دیواری، درختی، تپه، چاله یا کوهی نیست و در آن هنگام، فضا روشن: «وَتَرَى الْأَرْضَ بَارِزَةً»[۱]
و چشم ها بینایند:«فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَدِيدٌ»[۲] و انسان شرمنده، برای پنهان کردن شرم خود
راهی ندارد.»
[۱]سوره کهف آیه ۴۷
[۲]سوره ق آیه ۲۲
تفسیر تسنیم ج۵۲ ص۷۵
@Emam_kh
♨️از لحظات آخر مرگ جدأ بترسید...
🔹هنگام احتضار و جان کندن عالمی، برایش دعاى عديله مىخواندند و او تکرار میکرد؛
وقتی رسيدند به جمله "واشهدان الائمة الابرار" محتضر گفت: اين اول حرف است !
يعنى قبول ندارم!!
تا سه مرتبه او را تلقين مىكردند و او مىگفت اين اول حرف است.
🔹پس از لحظهاى عرق تمام بدنش را گرفت و چشمهايش را باز كرد و با دست اشاره به صندوقى كه درگوشه حجره نمود و امر كرد سر آنرا باز كردند.
و از ميان آن يك ورقه بيرون آوردند پس به او دادند و آنرا پارهاش كرد.
🔹چون سبب آن را از او پرسيدند گفت:
من به كسى پنج تومان قرض داده بودم و از او سند گرفته بودم،
هر وقت به من مىگفتيد بگو: واشهدان الائمة الابرار... مىديدم فردی با ريش سفيدى سر صندوق ايستاده و این سند را به دست گرفته و مىگويد اگر اين كلمه شهادت را گفتى اين سند را پاره مىكنم،
من برای گرفتن طلبم به آن سند نیاز داشتم و در آن لحظه راضى نمىشدم كه اين شهادت را بگويم و چون خدا به لطف خودش مرا شفا داد و از حالت احتضار خارج شدم، آن سند را خودم پاره كردم که ديگر مانعى از گفتن كلمه شهادت نداشته باشم.
📚داستانهای شگفت شهید دستغیب به نقل از منتخب التواريخ ، باب 14
@Emam_kh
💠 صله رحم با افراد نامحرم
💬 سوال:
با توجه به اهمیت صله رحم در اسلام، نسبت به خویشان نامحرم مانند پسر عمو و دختر عمو، چگونه می توان به این فریضه دینی عمل کرد؟
✅ پاسخ:
اگر خویشان نسبی با هم قطع رابطه نکنند و احیانا با مراعات ضوابط شرعی از حال یکدیگر با خبر شوند و به خصوص در مشکلات به یاری یکدیگر بشتابند، به وظیفه صله رحم عمل کرده اند؛ برای انجام صله رحم، الزاما رفت و آمد و ارتباط مستقیم شرط نیست.
📚سایت آیت الله خامنه ای/ کانال فقه و احکام
@Emam_kh
✹﷽✹
نـاحــله
قسمتچهلوسوم
نوشتهفاطمهزهرادرزیوغزالهمیرزاپور
به محض وا کردن در حیاط با ریحانه و محمد مواجه شدم.
روسریمو تا چشام جلو کشیدم .
خیلی خجالت میکشیدم.
دلم نمیخواست چش تو چش شیم.
محمد رو زمین نشسته بودُ و دستش رو سرش بود.
عصبی سرشو انداخته بود پایین.
صورتشو نمیدیدم.
ریحانه هم رو به روش وایستاده بود و باهاش حرف میزد.
حس کردم محمد الان میاد منو لِه میکنه.
دلم داشت از قفسه سینم بیرون میزد.
داشتم نگاشون میکردم که محمد متوجه حضور من شد .
سرشو که آورد بالا دیدم صورتش تا بناگوش سرخه.
قرمزِ قرمز.
ریحانه کتکش زد ینی؟
جریان چیه یاخدا
گریه کرده بود؟
درآنِ واحد ازجاش پاشد و با یه حرکت در حیاطو باز کرد و رفت بیرون و خیلی محکم درو بست.
بی ادب !!!
اون اومد داخل بدون در زدن.
مگه من مقصر بودم؟؟
به من چه د لنتییی!!
اه اه اه لعنت به این شانس.
ریحانه هم که حالا فهمیده بود من اومدم بیرون اومد سمتم
+عه کجا؟ چرا پاشدی؟
_میخوام برم . دیر شده دیگه.
خیلی مزاحمتون شدم.
به داداشتم بگو که برگردن!
کسی که باید میرفت من بودم
ایشون چرا؟
ولی ریحانه به خدا.....
نزاشت ادامه بدم دستمو کشید و بردتم تو اتاقش.
دیگه اشکم در اومده بود .
تا حالا هیج احدی باهام اینجوری رفتار نکرده بود .
منو دید از خونه رفت بیرون درو محکم بست.
بی فرهنگ .
ازش بدم میومد.
دلم میخواست گلدونِ تو حیاطشونو تو سرش خورد کنم
خب غلط میکنم
خب بیجا میکنم
خب اخه این پسر خیلی فرق میکنه!
اصلا واس چی قبول کردم بیام.
خونشون.
با خودم کلنجار میرفتم.
رو به ریحانه گفتم
_جزوه ها رو گذاشتم برات.
خودم نمیخوامشون الان بعدا ازت میگیرم.
بزار برم خواهش میکنم.
+نه خیر نمیشه.
داداشم گف ازت عذر خواهی کنم.
خیلی عجله داشت.
بعدشم اخه تا الان من هیچکدوم از دوستامو نیاورده بودم خونمون ...
برا همین ...
ببخشش گناه داره فاطمه .
خودش حالش بدتره .
رومو ازش برگردوندم و تکیه دادم به دیوار و زانوهانو بغل کردم.
تو فکر خودم بودم که صدای محمد و شنیدم دوباره که داشت با باباش صحبت میکرد.
خیلی مبهم بودم متوجه نمیشدم.
رو به ریحانه کردمو
_باشه حلال کردم. برم حالا؟
بابام بیاد ببینه نیستم شاکی میشه به خدا.
+باشه باشه برو وقتتو گرفتم تو رو خدا ببخشید.
پاکتی که برام به عنوان عیدی اورده بود و گذاشت تو کولمو زیپشو بست.
تشکر کردم و ازش خدافظی کردم
از جام پاشدم واز اتاقش بیرون رفتم .
این دفعه بدونِ اینکه به کسی حتی باباش نگاه کنم رفتم سمت در که باباش دوباره صدام کرد.
+حالا جدی میخوای بری ؟
_بله با اجازتون.
+کسی میاد دنبالت دخترم؟
_نه باید تاکسی بگیرم برا همین زودتر دارم میرم حاج اقا.
+این جا که خطرناکه نمیشه که تنها بری.
داشتیم حرف میزدیم که محمد از جاش پا شد.
کولشو برداشت از باباش خدافظی کرد سرشو بوسید و باباشم بهش دست داد.
یه چیزی داد به ریحانه بدون اینکه حتی بم نگا کنه درو باز کرد که باباش صداش زد
_محمد جان؟؟؟
با صدایی که گرفته بود گفت
+جانم حاج اقا؟
_حتما الان میخوای بری گل پسر؟
+اگه اجازه بدین
_مواظب خودت باشی تو راها.
با سرعت نرون باشه بابا؟
+چشم حاجی من برم دیگه خیلی کار دارم.
شما کاری دارین؟
_دوستِ خواهرتو تو راه میرسونی؟خیابون ما خلوته نمیشه تنها بره!
محمد که تا حالا سرش پایین بود و به جوراباش نگا میکرد سرشو اورد بالا و زل زد به باباش.
+اخه چیزه....
من خیلی.....
نزاشتم ادامه بده حرفشو که بیشتر از این کنف شم .
بلند گفتم
_نه حاج اقا دست شما درد نکنه بیشتر ازین زحمت نمیدم خودم میرم اگه اجازه بدین خدانگهدار.
اینو گفتمو سریع از خونه زدم بیرون.
بندای کفشمو بستم و رفتم سمت در حیاط.
وقتی بازش کردم صدای محمدُ شنیدم.
+خانم؟
با من بود؟
بهت زده برگشتم سمتش
چیزی نگف سرش مث همیشه پایین بود.
تو دلم یه پوزخند زدم.
+پدر جان فرمودن برسونمتون.
رومو برگردوندم .از حیاط رفتم بیرون.
_نه مرسی خودم میرم! زحمت نمیدم.
با یه لحن خاصی گفت:
+چوب میزنید؟
میرسونمتون.
دلم یه جوری شد .
صبر کردم تا بیاد .
دزدگیر ماشینشو زد.
کولشو گذاشت تو صندوق و گفت
+بفرمایید
پشت ماشینش نشستم.
داشتم به رفتارش فکر میکردم.
سرمو تکیه دادم به پنجره ماشین و تو افکارم غرق شدم.
چقدر خوبه این بشر ...
فکر میکردم خیلی پست تر ازین حرفا باشه!
یا شایدم یه مذهبی نمای بدبخت.
صداش اکو شد تو مغزم
"چوب میزنید"!!!!
از کارش پشیمون شده بود
دلم براش سوخت .
با این اخلاقِ نامحرم گریزی ای که داشت اصلا نمیشد باهاش حرف زد.
تو افکار خودم غرق بودم.
که دیدم برگشته سمتِ من
+خانم!!!
رشته افکارم پاره شد
_بله؟؟؟
+کجا برسونمتون؟
_زحمتتون شد .شریعتی!
به جاده نگاه کردم...
ادامهدارد...