🌸بلا_و_آزمایش
✨امام باقر عليه السلام :
🍃إنَّ اللّهَ تَبارَکَ وَ تَعالی إذا أحَبَّ عَبداً غَتَّهُ بِالبَلاءِ غَتّاً وَ ثَجَّهُ بِالبَلاءِ ثَجّاً فإذا دَعاهُ قالَ لَبَّیکَ عَبدی لَئِن عَجّلتُ لَکَ ما سَأَلتَ إنّی علی ذلِکَ لَقادرٌ و لَئِنِ ادَّخرتُ لَکَ فَما ادَّخرتُ لَکَ فَهُوَ خَیرٌ لَکَ.🍃
🔶خداوند تبارک و تعالی چون بنده ای را دوست دارد در بلا و مصیبتش غرقه سازد و باران گرفتاری بر سرش فرود آرد و آنگاه که این بنده خدا را بخواند فرماید : لبیک بنده ی من ! بی شک اگر بخواهم خواسته ات را زود اجابت کنم می توانم اما اگر بخواهم آن را برایت اندوخته سازم این برای تو بهتر است🌷
📚اصول کافی(ط-الاسلامیه)، ج2 ، ص 253 (باب شدة ابلاء المومن حدیث 7)
ســـ😊ــلام✋
صبح زیباتون بخیر 😊🌸🍃
صبحتون پُر از عطر خدا💖
روزدوشنبه تـون🌸
معطر به بوی مهربانی
الهی دلتـون شـاد لبتـون خندان 🌸
قلبتون مملو از آرامش باشه🌸🍃
سلام_صبحتون_بخیر🌸🍃
@Emam_kh
روزی دانشمندى آزمايش جالبى انجام داد. او يك آكواريوم ساخت و با قرار دادن يک ديوار شيشهاى در وسط آكواريوم آن را به دو بخش تقسيم کرد.
در يک بخش، ماهى بزرگى قرار داد و در بخش ديگر ماهى کوچکى که غذاى مورد علاقه ماهى بزرگتر بود.
ماهى کوچک، تنها غذاى ماهى بزرگ بود و دانشمند به او غذاى ديگرى نمىداد.
او براى شکار ماهى کوچک، بارها و بارها به سويش حمله برد ولى هر بار با ديوار نامرئی كه وجود داشت برخورد مىکرد، همان ديوار شيشهاى که او را از غذاى مورد علاقهاش جدا مىکرد…
پس از مدتى، ماهى بزرگ ازحمله و يورش به ماهى کوچک دست برداشت. او باور کرده بود که رفتن به آن سوى آکواريوم و شکار ماهى کوچک، امرى محال و غير ممکن است!
در پايان، دانشمند شيشهی وسط آکواريوم را برداشت و راه ماهی بزرگ را باز گذاشت.
ولى ديگر هيچگاه ماهى بزرگ به ماهى کوچک حمله نکرد و به آن سوى آکواريوم نيز نرفت !!!
میدانيد چـــــرا ؟
ديوار شيشهاى ديگر وجود نداشت، اما ماهى بزرگ در ذهنش ديوارى ساخته بود که از ديوار واقعى سختتر و بلندتر مىنمود و آن ديوار، ديوار بلند باور خود بود !
باوری از جنس محدوديت !
باوری به وجود ديواری بلند و غير قابل عبور ! باوری از ناتوانی خويش
اگر ما در ميان اعتقادات و باورهاى خويش جستجو کنيم، بىترديد ديوارهاى شيشهاى بلند و سختى را پيدا خواهيم کرد که نتيجه مشاهدات وتجربيات ماست و خيلى از آنها وجود خارجى نداشته بلکه زائيده باور ما بوده و فقط در ذهن ما جاى دارند
@Emam_kh
🌿مقری داریم بنام الوارثین درفکه،اولین سالی که رسول رامنطقه بردم،سال اول راهنمایی بود،به رسول قبرهایی رانشان دادم وگفتم که بچه ها شب می آمدنددراین قبرها رازونیازمی کردندونمازشب می خواندند وبرای هرشهیدی هم که شهید می شدمایک قبرسمبلیک درست می کردیم،خلاصه وقت اذان رسید.
🌿مانمازرادرآن منطقه خواندیم و پس ازنمازدیدم رسول نیست.آنقدردنبال رسول گشتم و بالاخره متوجه شدم که درداخل یکی ازاین قبرهارفته وچفیه را کشیده روی سرش وبه سجده رفته و درحال گریه کردن است.
به نقل ازپدر شهیدرسول_خلیلی🌷
@Emam_kh
🔴نخبگانی برای کودتا و براندازی
✍سعید درخشان
⏪مشکل اصلاحطلبان با شورای نگهبان همین بود......
حالا عملکرد شواری شهر جلوی روی همه مردم است . شورای شهری که در فرایند آن شورای نگهبان هیچ دخالتی ندارد . کاندیداها تیغ نظارت و بررسی صلاحیتهای شورای نگهبان را حس نمیکنند. سال ۹۶ اصلاحطلبان با خیال آسوده هرکدام از نخبگانشان را که میخواستند به درون شورای شهرها فرستادند تا مدیریت شهرها را اشغال کنند.
اصلاحطلبان سالهاست فریاد میزنند که دلیل افتضاح مدیریتی که در کشور به بار آورده اند بخاطر نظارت شورای نگهبان است که نمیگذارد آنها نخبگانشان را وارد فرایند نهایی انتخابات بکنند.
حال در سال ۹۶ بدون اغماض توانستند نخبگانشان را بدون حضور شورای نگهبان وارد شورای شهرها بکنند و مدیریت شهری را اشغال کنند.
اما نتیجه چه شد؟
هر روز خبر میرسد از دستگیری فلان شهردار یا عضو اصلاحطلب فلان شورای شهر به اتهام مفاسد اخلاقی و مالی و امنیتی و..
اما عملکرد نخبگانشان در تهران کم کم در حال آشکار شدن است . تمام ظرفیت نخبگی اصلاحطلبان در مدیریت شهری تهران تغییر اسم چند خیابان و حذف کلمه شهید از برخی اسامی معابر ظهور پیدا کرد . حالا هم که خبر رسیده عنصری از نخبگان شواری شهر تهران به تکریم یک بهائی بدنام در عصر مشروطه پرداخته و قرار است بر مقبره او گنبد و بارگاهی هم بسازند....
عملکرد دو سال اخیر شهرداری ها و شورای شهرهای تحت اشغال اصلاحطلبان نشان داد انتقاد آنها از شورای نگهبان نه بخاطر عشق وافر به خدمت مردم است ، بلکه دنبال راهی هستند تا با نفوذ دادن نخبگانشان، مسیر گسترش فساد و براندازی و کودتای فرهنگی و سیاسی و اقتصادی را هموارتر کنند.
سال گذشته دیدید که نخبگان اقتصادیشان چطور در ظرف یک هفته ده ها میلیارد دلار و ده ها تن طلای کشور را حراج کردند و بقول تاجگردون که انصافا از نخبگان مجلس است اینها کودتای اقتصادی کردند .....
@Emam_kh
🏴نوحه خوانی همراه با آهنگهای موزون
🔷س 1744: ارائۀ نوحهها همراه با آهنگهای موزون به صورت زنده یا نوار کاست چه حکمی دارد؟
✅ج: صِرف موزون بودن، یعنی منطبق بودن بر یکی از آهنگها و الحان موسیقی، به هیچ وجه مناط حرمت نیست. بلکه مناط لهوی بودن آن است که مضل عن سبیل الله باشد. اگر آهنگی، لهوی مضل باشد، چه در نوحه و روضه باشد و چه در غیر روضه، حرام است. نوحه و روضه بودن موجب نمیشود که از حرمت خارج شود.
@Emam_kh
🔻وقتی برگ گیاه زرد شود و بریزد علت آبیاری زیاد است
🔻وقتی پژمره باشد کمبود آب دارد و باید آبیاری شود
🔻موقعی که زرد و رنگ پریده باشد کمبود عناصر تغذیه در خاک است
@Emam_kh
✅ درمان انواع👈🏻 كم_خونى
ماژور و مينور و تالاسمى
١-قرص خون(مهمترين و موثرترين)
٢-خوردن زياد تره
٣-آب شويد+عسل
٤-داروى خونساز
٥-جامع امام رضا (ع)+آب تره
@Emam_kh
⚜❤️⚜💛⚜💚⚜💙⚜💜⚜
سهم_من_از_بودنت 🍃
بخش_سےوسوم😍✋
قسمت_1
همین ڪہ درب ورودے دانشڪده را پشت سر مےگذارم،همراهم زنگ مےخورد...
گوشه اے مےروم و همراهم را از ڪیف خارج مےڪنم...
خیره مےشوم به صفحه همراهم،هرڪہ بود ناشناس بود،مےخواهم جواب بدهم ڪہ تماس قطع مےشود و دیگر صدایے نمےاید،مےخواهم ان را در جیب پشتے ڪیفمـ بگذارم ڪہ دوباره صدایش در مےاید،سمانه خنده ڪنان به سمتم مےاید،با سر جوابش را مےدهم و اشاره مےڪنم ڪہ ڪارے برایم پیش امده،او نیز پاپیچم نمےشود،سریع دایره سبز رنگـ را لمس مےڪنم و همراه را به سمت گوشم هدایت مےڪنم
لب مےزنم:سلام بفرمایید؟
صداے ظریف و دلبرانه اے در گوشم مےپیچد
اسما_سلام عزیزم،خوبے؟
چه زود دختر خاله مےشود! جدے مےگویم:ممنون،شما؟
اسما_یه غریبه!
خنده اے عصبے مےڪنم و لب میزنم:خب خانم محترم منم میدونم یه غریبه ! اگه غریبه نبودید که نمےپرسیدم...
اسما_اره حق باتوعه...منم چیز زیادے از شما نمیدونم جز اینڪہ ...
حرفش را مےخورد
مےگویم:جز اینڪہ چے؟
اسما_نه ولش ڪن عزیزم
_نه چرا؟ خب بگین دیگه
با صدایے بغض الود و بریده بریده مےگوید:جز اینڪہ تازگیا فهمیدم وارد زندگیم شدے!
متوجه حرفهایش نمےشوم و مےگویم:منظورتونو نمےفهمم...
اسما_ببین محنا خانوم،باید ببینمت تا همه چے هم براے من هم براے خودت روشن شه!
سمانه متعجب خیره شده به لبهایم!
دلشوره مےگیرم و با استرس مےپرسم:همه چے یعنے چے؟
با هق هق مےگوید: تو میعـادمو ازم گرفتے!
عصبے بدون لحظه اے فڪر مےگویم:چے میگے شما خانوووم؟ میعاد ڪیه اصلا؟ درست حرف بزن لطفا
اسما_میرامینے،میعاد میرامینے!
مغزم سوت مےڪشد
چنبار نامش را در ذهن تڪرار مےڪنم،اصلا حواسے برایم نمانده!
یعنے او هم متوجه خواستگارے میرامینے از من شده؟
این دختر درست وسط زمانے ڪہ میخواستم تصمیمم را بگیرم،جلوے راهم سبز شد...
اسما_چیشد؟ تعجب ڪردے از اینڪہ میدونم اره؟
نمیگذارد حرفے بزنم ڪہ پشت بند حرفش مےگوید:اگه هنوز تصمیمتو نگرفتے لطفا به این ادرسے ڪہ بهت sms مےڪنم بیا تا یه سرے چیزا واست روشن شه!
منتظر جوابم نمےماند و تماس را قطع مےڪند،صداے بوق اشغال در گوشم مےپیچد...
همراهم را از حالت سایلنت در مےاورم و صدایش را بلند مےڪنم،تا متوجه پیامش بشوم...
سمانه متعجبانه مےپرسد:چیشده محنا؟ ڪے بود؟
سرم را پایین مےگیرم و با صدایے گرفته مےگویم:یه دختره بود...
دستم را مےگیرد وڪلافه مےگوید:میدونم یه دختر بود،چے میگفت؟
_درباره میعاد
ڪلافه مےشوم و سریع مےگویم:اااه نه یعنی میرامینے
سمانه پوزخندے میزند و مےگوید:خب حالااا انگار چیشده ،زمین که به اسمون نیومد که اسمشو گفتنے!
سرم را به زیر مےگیرم و لب مےزنم:نه خب،اخه خوشم نمیاد...
مرا به سمت پله ها مےبرد و ارام باهم به راه میافتیم
لب میزنم:میدونے چے میگفت؟
سمانه_خیر،مشتاق بودم بدونم ڪہ نزاشتے،حالا بگو ببینم چے مےگفت؟
سمانه را به جاے خلوتے مےڪشانم و مےگویم:مےگفت ڪہ من اومدم تو زندگیشو،زندگیشو دارم خراب مےڪنم
سمانه_واا چه زندگے یعنی چے؟
_هوووم؟تو از من تعطیل ترے خواهر
سمانه اخمے مےڪند وـمتفڪرانه مےگوید:یعنے تو اومدے بینشونو دارے میعادشو ازش مےگیرے!
این را مےگوید و بعد از خنده ریسه مےرود...
مےخواهم چیزے بگویم ڪہ مانع مےشود
صبر مےڪنم تا خندیدنش را تمام ڪند و سپس ڪلافه مےگویم: تازه زندگیم داشت خوب پیش میرفت که دوباره خوردم به یه مانع،سمانه؟
سمانه_جانہ دلم!
با بغض مےگویم_من دوست ندارم همچین ادمے تو زندگے اون دختره باشم،عاشق چشم و ابروے پسره هم نشدم،تا دوروز دیگه هم قرار بود جوابمو بگم،حالام با فهمیدن و شنیدن این جریانات تصمیمو گرفتم،میگم نه و تمام!
سمانه سرش را به نشانه منفے تڪان مےدهد و برایم افسوس مےخورد...
سمانه_یعنیااا،حقته...
با چشمانے گرد شده از تعجب نگاهش مےڪنم و مےگویم:چے حقمه؟
سمانه_با یه تماس اینجورے نظرت برگشت؟واقعا ڪہ
_نظرم ڪہ مثبت نبود بخواد برگرده! بالاخره ڪہ چے؟ تا فردا همه چیز روشن میشه! میفهمم این شازده واقعا ڪیه...
سمانه_منڪہ میگم اون همچین ادمے نیست،در ضمن دخترا بعضیاشون خیلے فتنه ان خیلے! اینم در نظر بگیر... چنتاشو تا حالا خودم بهت گفتم،ولے مثل اینڪہ باور نڪردے...
نویسنده:اف.رضوانی
⚜❤️⚜💛⚜💚⚜💙⚜💜⚜
سهم_من_از_بودنت 🍃
بخش_سےوسوم 😍✋
قسمت_2
ڪلاس ڪہ تمام مےشود به همراه سمانه از دانشڪده خارج مےشویم...
سمانه_واسه ڪلاس بعدے میرسے؟
_نمیدونم!خودمم حوصله ندارم،واقعا دیگه نمیتونم...
سمانه_یه چیزے بگم؟
قدم هایش اهسته تر مےشود،نزدیڪتر مےشوم و مےگویم:بگو
سمانه_ببین محنا جان،یه چیزے ڪہ میگم ناراحت نشیا باشه...
_باااشه،ناراحت نمیشم
سمانه_احساس مےڪنم برات مهمه ڪہ ناراحت شدے،باهم که رودربایستے نداریم داریم؟
_نه خیر هیچم برام مهم نیست...
سمانه_چراا هست! شاید خودت متوجه اش نباشے ولے مهمہ...تو اصلا اگه واقعا نمےخوایش خیلے بهونه واسه رد ڪردنش دارے،لازم نیست امروز برے پیش اون دختره و بفهمے چے به چیه...
حرفهایش حقیقت بود،خودم هم نمیدانم چه شده،چه مےڪنم،ڪجا مےروم...
تمام مسیرهایے ام ڪہ مےروم ناخواسته یا خواسته به او ختم مےشود،امروز هم ڪہ براحتے اسم ڪوچڪش را بر زبان آوردم...
یعنے اگر واقعا من او را نمےخواهم با همین مسائل و بهانه هاے ڪوچڪ هم مےتوانم او را ڪنار بزنم،ولے نمےخواهم...
چون او ڪسے نیست ڪہ با اینطور بهانه ها بخواهے ڪنارش بزنے!
سمانه با لبخندے موزیانه به من رو مےڪند و مےگوید:گونه هاشو نگااا ڪن چه گل انداخته...من میگم یه خبریهه میگه نه...
چینے به پیشانے ام مےاندازم و مےگویم:سمانـــہ!!
سمانه خنده ڪنان مےگوید:جانہ سمانه؟مگه بد میگم؟
_هوا سرده نوک دماغم و گونه هام یکم سرخ شده...چیزه دیگه اے هم نیست...
سمانه_اره تو ڪہ راست مےگے؟ منم اصلا نمیشناسمت!!!یعنے اگه من پسر بودم عمرا اگه میزاشتم تو از دستم دربرے!
_واای اگه تو پسر بودے،در رفتن چیه،خودم با سر میومدم تا زنت شم...
سمانه_عسـیســم
جدے مےگویم:الان برم یا نرم؟ چون واقعا برام مهم نیست! ته تهش میگم نه دیگه! اونام راحت برن پے زندگیشون...
سمانه سرزنش گرانه مےگوید:مگه پسره اونو میخواد ڪہ راحت برن پے زندگیشون؟
_خب،حتما قبلا مےخواسته!
سمانه_ببین خودت دارے مےگے قبلا،یعنے گذشته،ما الان تو حالیمـ نه گذشته،دیگه هم مهم نیست
_ولے گذشته اے ڪہ حال و درگیر خودش ڪنه و قصد تغییر دادنشو داشته باشه چے؟ از ڪجا معلوم فرداے منم نشه مثل همین دختره؟
سمانه_دارے به پسر مردم تهمت میزنیااا ڪم ڪم!
_تهمت نمےزنم،ولے خب بهم حق بده...
سمانه_میدونے من چے فڪر مےڪنم؟
_چے؟
سمانه_اینڪہ دختره خودشو مےخواد غالب پسره ڪنه
_نه بابااا این چه حرفیه فڪر نڪنم،دارے میگے دختر!
سمانه_اخه خب از این موردا زیاد دیدم،مذهبے و غیر مذهبے ام نداره...
متعجب مےگویم:شوخے مےڪنے؟یعنے انقد؟؟ ولے من میگم حتما قبلا یه چیزے بینشون بوده ڪہ دختره الان انقدر مدعیه...
سمانه_به احتمال زیاد،اینطور نیست،اون مےخواد تورو از میون برداره و خودش رو بزاره جاے تو...
ادامه مےدهد:همونطور ڪہ دختر خوب خواهان زیاد داره،پسر خوبم همینه...
_چے بگم سمانه ؟ حرفات منو یاده این مامان بزرگا میندازه!
سره جایش متوقف مےشود و خیره مےشود در چشمم
مےگویم:چیه مگه بد میگم؟
نویسنده:اف.رضوانے
ادامه دارد...
السلامعلیڪیاعلےبنموسےالرضاعلیہالسلام
َصــــــــــلوات خاصه امام هشتم به نيت خشنودي آن حضرت و بر آورده شدن حاجــــــــــات👇
✨اللهّمَ صَلّ عَلی عَلی بنْ موسَی الرّضا المرتَضی الامامِ التّقی النّقی و حُجَّّتکَ عَلی مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثری الصّدّیق الشَّهید صَلَوةَ کثیرَةً تامَةً زاکیَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَه کافْضَلِ ما صَلّیَتَعَلیاَحَدٍ مِنْ اوْلیائِک✨
@Emam_kh