جوراب قلاب
رج۱):شش زنجیره زده حلقه کرده سه زنجیره ونه پایه داخل حلقه زده گرد کرده
رج۲):روی هرپایه دوپایه بافته بیست پایه می شود
رج۳):روی یک پایه دوپایه روی بعدی یک پایه سی پایه شود
رج۴):نخ راعوض کرده روی هر پایه یک پایه می بافیم
بافت را به همین ترتیب ادامه داده تا پشت ساق پا
به اندازه نصف کمتر پایه ها صورتی بافته ودرهررج دوطرف رادوتا یکی بافته تا جمع شودبه تعدادرج پنجه پاشنه را بافته بعدنخ راعوض کرده یک رج پایه بافته روی پایه های پاشنه هر کدام دو الی سه پایه زده تا جوراب تنگ نشود به اندازه ساق جوراب بافته لبه را هم چند رج کشباف می بافیم
اگر جوراب بزرگترخواستیم در رج چهار وپنج هم اضافه می کنیم
بهترین کار اینه که روی پا اندازه بزنیم
@Emam_kh
💢 نقویحسینی: «نفوذ» تا منزل برخی آقایان گسترش یافته است
🔻 سخنگوی کمیسیون امنیت ملی مجلس:
🔹در کمیسیون ویژه برجام به ظریف گفتم میشود یک بند راجع به فسخ توافق را در برجام به ما نشان دهید؟ اگر آمریکا قرارداد را فسخ کرد تکلیف چیست؟
🔸ظریف عصبانی شد و گفت دوازده سال است همین حرفها را میگویید که توافق نشده است. ما اعتماد داریم و توافق کردیم.
🔹طرح موضوع نفوذ، ناشی از توهم توطئه نیست، بلکه بسیار جدی است، تا جایی که نفوذ در بیخ گوش برخی آقایان و در منزل آنها وجود دارد. گزارشهایش را ما دیدهایم.
✍ بفرمائید جناب آقای ظریف وضعیت فلاکت بار اقتصادی کنونی حاصل همان عصبانیت ها، قسم های دروغ، پنهان کاری و خوش بینی های بی مورد شما و امثال شماست
🔹 پاسخ شما به خیانت نامه برجام، FATF، پالرمو و... چیست؟ چرا تلاش میکنید کشور را به لبه پرتگاه بکشانید؟
@Emam_kh
معجون_سرماخوردگی
دستور_تهیه:
🔹 یک شلغم درشت تهیه کرده و داخل آنرا خالی کنید ، مقداری پودر آویشن و یک قاشق عسل داخل شلغم بریزید...
🔸چند ساعت صبر کنید تا شلغم آب بیندازد ، این آب شلغم رو که شبیه شربت است.
🔹و هر ۸ ساعت یک قاشق غذاخوری از آنرا به فرد سرماخورده بدهید میل کند.
🔸این معجون ، معجزه گری عجیب ، برای سرماخوردگی بزرگسالان و کودکان است.
@Emam_kh
✨﷽✨
✅دزدی فقط بالا رفتن از دیوار مردم نیست
✍وقتی پزشکی برای «نفع رساندن» به همکار و رفیق رادیولوژیست خود، بیمار بی خبر از همه جا را به او حواله میکند،این دزدی است!. وقتی راننده تاکسی مسافر شهرستانی ناآشنا را در شهر دور خودش می چرخاند و دو برابر کرایه میگیرد، این دزدی است!. وقتی تعمیرکار ماشین با دست های چرب و چیلی و درحالیکه عرق پیشانی اش را پاک میکند، برای تعویض یک پیچ از شما دویست هزارتومان میگیرد، شما نمیدانید و تشکر هم میکنید، ولی خودش میداند که حق العمل اش پنج هزار تومان است، این دزدی است! وقتی کارمند مملکت به جای کار، میگوید سیستم قطعه و بازی میکند و فیلم دانلود میکند، این دزدی است! وقتی به جای حل کردن مشکل مردم، مدام وعده میدهید، اعتماد آنها را می دزدید و در ادامه ایمان و دین و باورش هم به خدا کمرنگ میشود، این دزدی است!. وقتی استاد بدون مطالعه وارد کلاس میشود و برای پر کردن وقت کلاس از دانشجوها میخواهد یکی یکی بیایند و کنفرانس! بدهند،این دزدی است!
وقتی کارخانه داری به جای لیمو، اسید سیتریک می ریزد توی شیشه و به اسم آبلمیوی خالص به خلق الله میفروشد،این دزدی است! وقتی مامور بهداشتی اینها را می بیند و صورتش را آنطرف میکند،این دزدی است!. دزدی فقط جیب بُری توی اتوبوس نیست، دزدها هم همیشه روی دست شان خالکوبی های گنده ندارند و کاپشن خلبانی نمی پوشند!
دزدها میتوانند بوی خوش ادکلن بدهند، ساعت گرانقیمت ببندند، میتوانند لباس مارک دار بپوشند و حرفهای قلمبه سلمبه هم پست کنند و بزنند، اما وقت و عمر مردم را بدزدند! دزدهای تابلودار! دزدهایی که دست و پایشان را خالکوبی اژدها میکنند، به مراتب از دزدهای کت و شلوار پوش و ادکلن زده قابل تحمل ترند احساس مسولیت و وجدان داشته باشیم! مطمئن باشیم چوب خدا صدا ندارد دزدی نکنیم تا مملکتمان اصلاح شود
@Emam_kh
سلام_آقای_من
سلام_پدر_مهربانم
سلام_امام_زمانم
💎فدای غربتش یاور ندارد
به این غربت كسی باور ندارد
💎به غیبت سوز و اشک و آه دارد
چو جد خویش سر در چاه دارد
💎تو گویی خار در چشمش نشسته
دلش از غفلت شیعه شكسته
🍀اللهم عجل لولیک الفرج
@Emam_kh
✍پیامبر اکرم (صلی الله وعلیه وآله):
هر که میخواهد قوی ترین مردم باشد،
به خدا توکل کند.جامع الاخبار،۱۱۷
نبی اکرم(صلوات الله): توکل یعنی :انسان بداند مخلوق خدا، نه زیان میرساند و نه نفع، و نه عطا میکند و نه منع، چشم امید از خلق برداشتن (و به خالق دوختن )؛هنگامی که چنین شود، انسان جز برای خدا کار نمیکند، به غیر او امیدی ندارد، از غیر او نمیترسد و دل به کسی جز او نمیبندد، این است روح و حقیقت توکل."
📚:معانی الاخبار، ص۲۶۱
💢عمل خالصانه💢
🔰شخصی از اهالی بصره می گوید؛
روزگاری به فقر و تنگ دستی مبتلا شدم تا جایی که من و همسر و فرزندم چیزی برای خوردن نداشتیم.
بسیار در برابر گرسنگی صبر کردم... پس تصمیم گرفتم خانه ام را بفروشم و به جای دیگری بروم!
در راه یکی از دوستانم به اسم
ابا نصر را دیدم و او را از فروش خانه با خبر ساختم.
او دو تکه نان که داخلش حلوا بود به من داد و گفت ؛ برو و به خانواده ات بده!
به طرف خانه راه افتادم
در راه به زنی و پسر خردسالش برخورد کردم به تکه نانی که در دستم بود نگاه کرد و گفت : این پسر یتیم و گرسنه است و نمی تواند گرسنگی را تحمل کند چیزی به او بده خدا حفظت کند!
آن پسر نگاهی به من انداخت که هیچگاه فراموش نمی کنم...
گفتم : این نان را بگیر و به پسرت بده تا بخورد
بخدا قسم چیز دیگری ندارم و درخانه ام کسانی هستند که به این غذا محتاج ترند!
اشک از چشمانم جاری شد و درحالی که غمگین و ناامید بودم به طرف خانه برمی گشتم
روی دیواری نشستم و به فروختن خانه فکر می کردم
که ناگهان ابو نصر را دیدم که ازخوشحالی پرواز می کرد و به من گفت : ای ابا محمد چرا اینجا نشسته ای!
در خانه ات خیر و ثروت است!
گفتم: از کجا ای ابانصر؟
گفت : مردی از خراسان درباره تو و پدرت می پرسد و ثروت فراونی دارد.
گفتم : او کیست؟
گفت : تاجری از شهر بصره است. پدرت سی سال قبل مالی را نزدش به امانت گذاشت اما بی پول و ورشکست شد!
سپس بصره را ترک کرد و به خراسان رفت و کارش رونق گرفت و یکی از تاجران شد و حالا به بصره آمده تا آن امانت را پس بدهد همان ثروت سی سال پیش به همراه سودی که بدست آورده است!
خدا را شکر گفتم و به دنبال آن زن و پسر یتیمش گشتم و آنان رابی نیاز ساختم.
در ثروتم سرمایه گذاری کردم و یکی از تاجران شدم.
مقداری از آن را هر روز بین فقرا و مستمندان تقسیم می کردم
ثروتم کم که نمی شد زیاد هم می شد!
کم کم عجب و خودپسندی و غرور وجودم را گرفته بود و خوشحال بودم که دفترهای ملائكه را از حسناتم پر کرده بودم و یکی از صالحان درگاه خدا بودم !
شبی از شب ها در خواب دیدم که قیامت برپا شده و خلایق همه جمع شده اند
و مردم را دیدم که گناهان شان را بر پشت شان حمل می کنند تا جایی که شخص فاسق، شهری از بدنامی و رسوایی را برپشتش حمل می کند!
به میزان رسیدم که اعمال مرا وزن کنند.
گناهانم را در کفه ای و نیکی هایم را درکفه دیگر قرار دادند.
کفه نیکی ها بالا رفت و کفه گناهانم پایین آمد.
سپس یکی یکی از کارهای خوبم که انجام داده بودم را برداشتند و دور انداختند. چون در زیر هر کار خوب ، شهوت پنهانی وجود داشت،
از شهوت های نفس مثل : ریاء ، غرور ، دوست داشتنِ تعریف و تمجید مردم، منت گذاشتن هنگام بخشش،
چیزی برایم باقی نماند و درآستانه هلاکت بودم که صدایی را شنیدم ...
آیا چیزی برایش باقی نمانده؟
گفتند : این برایش باقی مانده!
و آن همان تکه نانی بود که به آن زن و پسرش بخشیده بودم.
سپس آن را در کفه نیکی هایم گذاشتند و گریه های آن زن را بخاطر کمکی که به او کرده بودم، در همان کفه قرار دادند.
کفه بالا رفت و همینطور بالا رفت تا وقتی صدایی آمد و گفت : نجات یافت.
خداوند هیچ عملی را بدون اخلاص از ما قبول نخواهد کرد پس بکوشیم هیچ عملی را کوچک نشماریم و هر عبادت و کارخیری را خالصانه برای خداوند انجام دهیم .
@Emam_kh