eitaa logo
پیروان امام خامنه ای 🇮🇷
2.2هزار دنبال‌کننده
25.9هزار عکس
17.1هزار ویدیو
14 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
♨️️ هیزم جهنّم ✍ قرآن میگه، اونایی که تو دنیا با ظلم و ستمشون، آتیشِ گناه رو شعله‌ور میکردند، قیامت هم میشن هیزم جهنم.🔥 ☝️ دقتّ کنیم!!! خودشون میشن هیزم جهنّم!!!🔥 📖 وَ أَمَّا الْقَاسِطُونَ فَكاَنُواْ لِجَهَنَّمَ حَطَبًا (جن/۱۵) ستمگران و ظالمان که منحرفین از جاده عدالتند، هیزم جهنم هستند. یعنی به محض اینکه وارد جهنم میشن، هم خودشون میسوزن، هم آتیش جهنّم رو شعله‌ور میکنن...🔥🔥 حواست هست؟؟!! 🔥آی اونی که توی دنیا آتیش میشی، با زبونت، یا با عمل و رفتارت، دیگران رو آتیش میزنی و میسوزونی... 🔥آی اونی که توی دنیا وقتی خشم و غضب میکنی، مثل یه گلوله آتیش میشی... 🔥آی اونی که مثل آتیش میوفتی تو زندگیِ دیگران، زندگیهاشون و میسوزونی و به باد میدی... آی اونی که... ☝️ قیامت هم هیزم جهنّم میشی، جهنمی‌ها رو آتیش میزنی و میسوزونی... 🔥🔥 📢 اینجا تو دنیا آتیش باشی، قیامت هم خودت آتیش میشی، میشی هیزم جهنّم. 🍂اللّهمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّڪَ‌الفَرَج🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 پروژه آشوب_هوشمند در منطقه 🔻فلسفه دستگیری ‎روح_الله_زم چه بود؟ 1️⃣ قرار بود: همزمان در ‎، ‎ و ‎ پروژه "آشوب هوشمند" اجرا شود؛ بدین ترتیب ایران باید دچار آشوب داخلی شود تا تمرکزش از منطقه منحرف شود. وقتی ایران دچار مسائل داخلی می‌شود توان مدیریت آشوب در عراق و لبنان را نخواهد داشت؛ در نتیجه، بنا بود: نظام سیاسی عراق منحل شود و حزب‌الله لبنان فرو بریزد. 2️⃣ نیرویی که قرار بود ایران را دچار آشوب کند ‎ بود. زم بنابود حوادث دی‌ماه ۹۶ را تَکرار کند. روح الله زم یک شخص تنها نیست بلکه سیستم های اطلاعاتی فرانسه، آمریکا و ترکیه پشتیبان اطلاعاتی و مالی او بودند. 3️⃣ ظاهراً زم در یکی ازکشورهای همسایه مستقر می شود تا در اتاق فکر «عملیات آشوب ایران» حضور داشته باشد. به یاد بیاورید حوادث دی ماه 96 را. محسن رضایی فرمانده اسبق سپاه و دبیر مجمع تشخیص بعد از حوادث دی ماه 96 به نقل از دستگاه های امنیتی گفته بود: اتاق فکر حوادث دیماه در اربیل عراق و پستوهای بارزانی قرار داشت و آنجا آمریکایی ها، صهیونیست ها، سعودی ها، بعثی ها و منافقین پروژه «همگرایی نتیجه بخش» را کلید زدند. 4️⃣ اما حالا؛ درست قبل از شروع آشوب در ایران، اطلاعات سپاه ایران، روح اله زم را شکار می کند و بدین ترتیب سَر مار قطع می شود. پلن اول نقشه «آشوب هوشمند» نقش برآب می شود! 5️⃣ بعد از قطعِ سر مار، حالا ایران با اطمینان بیشتر و خیال راحت‌تر توانست منطقه را مدیریت کند. از طرفی فریب ‎ ترکیه در شمال سوریه را نخورده و وارد بازی نشد. بلکه با وساطت و هدایت، دولت مرکزی سوریه و کوردهای سوریه را بهم متصل کرد تا نقشه ترکیه را بهم بریزند و سپس با مدیریت هوشمندِ ‎ فتنه لبنان را تضعیف کرد. ‏6️⃣ می‌ماند عراق؛ راه حفظ نظام سیاسی عراق و تمامیت ارضی این کشور، از بلوغ سیاسی «سه ضلعی صدر، حکیم و حیدرالعبادی» و رشد تحلیل سیاسی مردم این کشور می‌گذرد. تُند شدن آشوب درعراق، مرجعیت دینی را به صحنه کشانده و عمده مردم حالا حاضر نیستند کشورشان ناامن شود. بزودی فتنه عراق هم کور می‌شود. داود_مدرسی_یان @Emam_kh
چطوری استرس و اضطراب رو از بین ببریم؟🤔 هنگامی که استرس سراغتان آمد کافیست نقطه قرمز(L14) مشخص شده در شکل بالا رو به مدت 30ثانیه فشار دهید تا استرس کاملا از بین برود
🌺🌺🌺آموزش بافتنی🌺🌺
پاپیون برای بافت این پاپیون به اندازه دلخواه زنجیره زده روی زنجیره ها پایه کوتاه بافته هشت الی ده رج بستگی به نخ واندازه پاپیون بافته بعد بایک نخ وسط پاپیون را پیچیده برای آویزها تعدادی زنجیره زده داخل هر زنجیره چهار الی شش پایه می بافیم وبه وسط پاپیون وصل می کنیم از این پاپیون ها برای روی گیره سر تل تزیین روی لباس....استفاده می شود از امشب هر دفعه یکی از شکلهای قلاب را می گذارم با یاد گرفتن آنها نقشه خوانی قلاب را یاد می گیریدوبه راحتی هر مدلی که نقشه یاپترن داشته باشد می بافید انشاالله @Emam_kh
🔴 اگر خر به جایی برسد هم آنجا را خراب می‌کند هم خود را! 🔹یک روز ملا نصر الدین برای تعمیر بام خانه خود مجبور شد، مصالح ساختمانی را بر پشت الاغ بگذارد و به بالای پشت بام ببرد. الاغ هم به سختی از پله ها بالا رفت. ملا مصالح ساختمانی را از دوش الاغ برداشت و سپس الاغ را بطرف پایین هدایت کرد. 🔸ملا نمی دانست که خر از پله بالا می رود، ولی به هیچ وجه از پله پایین نمی آید. هر کاری کرد الاغ از پله پایین نیآمد. ملا الاغ را رها کرد و به خانه آمد که استراحت کند. در همین موقع دید الاغ دارد روی پشت بام بالا و پایین می پرد. وقتی که دوباره به پشت بام رفت، می خواست الاغ را آرام کند که دید الاغ به هیچ وجه آرام نمی شود. برگشت. 🔹بعد از مدتی متوجه شد که سقف اتاق خراب شده و پاهای الاغ از سقف چوبی آویزان شده، و سرانجام الاغ از سقف به زمین افتاد و مرد! 🔸ملانصر الدین با خود گفت لعنت بر من که نمی دانستم اگر خر به جایگاه رفیع و بالایی برسد هم آنجا را خراب می کند و هم خودش را از بین می برد نماینده_بی_ادب داود_مدرسی_یان @Emam_kh
یه زن خوش اخلاق حکایت خودشو برایم تعریف کرد که از کسی چنین چیزی نشنیده بودم ... او گفت : 🏡 من در خانه ام همه اتاقهای منزلم را اسم گذاری کرده ام. 🛋 اتاق نشیمن را اتاق تهلیل نامیده ام و هر گاه وارد آن میشوم *لااله الاالله* می گویم. 👨🏻‍🍳آشپزخانه ام اتاق استغفار است *استغفرالله العظیم واتوب الیه* وارد آن که میشوم ذکر استغفار را می گویم. 🍽اتاقی که مخصوص پذیرایی از مهمان هاست را اتاق صلوات نامیده ام. *اللهم صل علی الله محمد آل محمد* 👨🏻‍🍳 در آشپزخانه که کار می کنم و غذا می پزم، استغفار می گویم. *استغرالله الله العظیم واتوب الیه* 👬و اتاق بچه‌ها را که تمیز می کنم تسبیحات را با خود زمزمه می کنم. *سبحان الله،الحمدالله،لا اله الا الله و اکبر* 🌳هنگام آب دادن به درخت و گلدانها تکبیر را تکرار میکنم. *الله اکبر،الله،اکبر،الله اکبر* و خلاصه در هر اتاق و مکان تا کارم در آنجا تمام بشود، ذکری که نامش را بر آنجا گذاشته ام،می خوانم تا زبانم از ذکر غافل نباشد. 💖 این شیوه کارم، لذت بخش است و قلبم مطمئن است و برکت به خانه ام می آید. @Emam_kh
🔴 تلنگر 🏷امیدوار باش آب هـرچـند آلوده شـده باشد حتی لجـن هم شده باشد اگر به دریا برگردد صاف و زلال و پاک می‌شود!! یادت باشـد خـدا دریای رحــمت است و ما چون آب آلوده اگر به آغوش رحــمت او باز گردیم ڪار تمام است و پاک پاک می‌شویم. درمحضرقرآن به‌ بندگانم‌ بگو‌ من‌ آمرزنده‌‌ و مهربانم 📚سوره حجر ۴۹
❈ ﺩﻋﺎی ﻓﺮﺝ به نیابت از مرحوم_حجت_الاسلام_والمسلمین_حاج_سیداحمدخمینی❈ 🌿اِلـهي عَظُمَ الْبَلاءُ ، وَبَرِحَ الْخَفاءُ ، وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ ، وَانْقَطَعَ الرَّجاءُوَضاقَتِ الاْرْضُ ، وَمُنِعَتِ السَّماءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ ، وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى ، وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ والرَّخاءِ ؛اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد ، اُولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ ،وَعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَريباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ ؛يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ اِكْفِياني فَاِنَّكُما كافِيانِ ، وَانْصُراني فَاِنَّكُما ناصِرانِ ؛يا مَوْلانا يا صاحِبَ الزَّمانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ ، اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني ، السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ ، الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل ؛يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ ، بِحَقِّ مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرينَ🌿 @Emam_kh
✍نبی اکرم اسلام (صلوات الله) می‌فرمایند: چهار چیز دل را بمیراند: 1⃣ گناه بعد از گناه. بعد از گناه، استغفار و توبه نشود. 2⃣ مردی با زنان زیاد هم‌نفس شود. مردی در محیط زنانه زیاد تنفس کند چون نفسِ زن گرم است و مرد را به سوی خود می‌کشد. 3⃣ با احمقی که سودی در بحث با او نیست دهان به دهان شود. 4⃣ همنشینی با مرده. سؤال کردند: مرده کیست؟ فرمود: ثروتمندی که دنبال لذت و خوش‌گذرانی در دنیا است. 📚نهج الفصاحه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پیر مرد تهی دست، زندگی را در نهایت فقر و تنگدستی می گذراند و با سائلی برای زن و فرزندانش قوت و غذائی ناچیز فراهم می کرد. از قضا یک روز که به آسیاب رفته بود، دهقان مقداری گندم در دامن لباس اش ریخت و پیرمرد گوشه های آن را به هم گره زد و در... همان حالی که به خانه بر می گشت با پروردگار از مشکلات خود سخن می گفت و برای گشایش آنها فرج می طلبید و تکرار می کرد: ای گشاینده گره های ناگشوده عنایتی فرما و گره ای از گره های زندگی ما بگشای. پیر مرد در حالی که این دعا را با خود زمزمه می کرد و می رفت، یکباره یک گره از گره های دامنش گشوده شد و گندم ها به زمین ریخت او به شدت ناراحت شد و رو به خدا کرد و گفت: من تو را کی گفتم ای یار عزیز / کاین کره بگشای و گندم را بریز / آن گره را چون نیارستی گشود/ این گره بگشوندنت دیگر چه بود پیر مرد نشست تا گندم های به زمین ریخته را جمع کند ولی در کمال ناباوری دید دانه های گندم روی همیانی از زر ریخته است. ✨پس متوجه فضل و رحمت خداوندی شد و متواضعانه به سجده افتاد و از خدا طلب بخشش نمود. تو مبین اندر درختی یا به چاه/ تو مرا بین که منم مفتاح راه ( مولانا)  ✨در طوفان حوادث و گرفتاری ها دست از شکایت به سوی آسمان بردار، و به داشته هایت نگاهی بینداز، 👌 بی گمان گنجی در پس هر رنجی نهفته است. چشم ها را باید شست جور دیگر باید دید. 🌿💕🌿💕🌿
گفت: می خواهم دو رکعت نماز بخوانم بعد از نماز وقتی علت نماز خوندش را پرسیدم… گفت: این دو رکعت نماز را من به دو علت خواندم؛ یکی برای پیروزی برادرانی که به جلو رفته اند، و دیگر اینکه اگر خدا مرا لایق بداند همچون مولایم امام حسین(ع) که آخرین نمازش را در میدان نبرد در روز عاشورا بجای آورد، این آخرین نمازم باشد... همانطور هم شد... سردارشهیدمحمودکاوه🌷 @Emam_kh
⭕️ زنی که برای مومنینِ عالم الگو شد ✍ خدا تو سوره تحریم آیه ۱۱، یه زن نمونه رو برای مؤمنین مثال میزنه. 📢 میگه آی زن و مردی که ایمان آوردید، این زن رو الگوی خودتون قرار بدید: 📖 ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِّلَّذِينَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ إِذْ قَالَتْ رَبِّ ابْنِ لِي عِندَكَ بَيْتًا فِي الْجَنَّةِ و َنَجِّنِي مِن فِرْعَوْنَ و َعَمَلِهِ وَ نَجِّنِي مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ. (تحریم/11) 👈 ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺑﺮﺍﻯ اهل ایمان، همسر فرعون را بعنوان الگو مثال زده است، ﺩﺭ ﺁﻥ ﺯﻣﺎﻥ ﻛﻪ ﺑﻪ ﭘﻴﺸﮕﺎﻩ ﺧﺪﺍ ﻋﺮﺿﻪ ﺩﺍﺷﺖ: "ای ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭ ﻣﻦ! ﺑﺮﺍی من ﺩﺭ بهشت، در ﺟﻮﺍﺭِ خودت، خانه‌ای ﺑﻨﺎ ﻛﻦ، ﻭ ﻣﺮﺍ ﺍﺯ ﻓﺮﻋﻮﻥ ﻭ ﻛﺎﺭﻫﺎﻳﺶ ﺭﻫﺎﻳﻰ ﺑﺨﺶ، ﻭ ﻣﺮﺍ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﻗﻮم ﻇﺎﻟﻢ ﻧﺠﺎﺕ بده". واقعاً این زن نمونه است.️☺️😊 آدم تو خونه فرعون 👑 باشه، تو بهترین قصر 🏛🏛 زندگی کنه، همه جور امکانات👘👒👢👠👜🎒، نوکر و خادم👳‍، قدرت💪، پول💰💵 و... داشته باشه، به لحاظ مادّی هیچی کم نداشته باشه... ☝️ اونوقت بخاطرِ حفظِ اعتقاداتش بگه: خدایا!! من و از این وضعیت نجات بده، میخوام دینم حفظ بشه. 🔹 نه اینکه با شوهرش جرّ و بحثش شده باشه، از زندگی‌اش سیر شده باشه بگه خدایا منو خلاصم کن، نه، 👈 بخاطرِ حفظِ دینش اینطوری دعا کرده. ☝️ فقط حرف هم نمیزد، پای حرفش وایساد، و آخر سر هم بدست فرعون شهید شد. 🔹 اونایی که میگن آقا، محیط خیلی تاثیر داره، ما تو محیطی زندگی میکنیم که نمیتونیم دینمون رو حفظ کنیم، این آیه جواب میده: 👈 بله، محیط خیلی تاثیر داره، امّا نه اونقدر که شما بهونه داشته باشید دینتون رو حفظ نکنید. این آیه نشون میده که: 👈 ﻓﺸﺎﺭ ﻣﺤﻴﻂ ﻭ ﺟﺎﻣﻌﻪ، ﻭﺍﺑﺴﺘﮕﻰِ ﺍﻗﺘﺼﺎﺩﻯ، ﺗﺮﺱ ﺍﺯ ﺁﻭﺍﺭﮔﻰ، و... هیچکدوم ﺩﻟﻴﻞِ ﺑﻰ‌ﺩﻳﻨﻰ نمیشه. 🗣 ﺣﺮﻑ ﺍﻭّﻝ ﺭو ﺍﺭﺍﺩﻩ آدم میزنه، ﻧﻪ ﭼﻴﺰ دیگه. 🚫 بنابراین نمیشه با این توجیه که جامعه فاسد و آلوده است، گناه کنیم، بعد هم بگیم که همه چیز تقصیر جامعه است. اصطلاحات_غلط ☝️ ﻫﻤﺴﺮ ﻓﺮﻋﻮﻥ ﺛﺎﺑﺖ ﻛﺮﺩ ﺑﺴﻴﺎﺭﻯ ﺍﺯ ﺷﻌﺎﺭﻫﺎﻳﻰ ﻛﻪ ماها میدیم و جزء فرهنگمون شده، غلطه ﻭ ﺑﺎﻳﺪ ﻋﻮﺽ بشه: میگن: ❌ ﺧﻮﺍﻫﻰ ﻧﺸﻮﻯ ﺭﺳﻮﺍ، همرنگ ﺟﻤﺎﻋﺖ ﺷﻮ. ✅ ﺍﻣّﺎ آسیه ﮔﻔﺖ: ﻣﻦ همرنگ ﺟﻤﺎﻋﺖ نمیشم، ﻭ ﺭﺳﻮﺍ ﻫﻢ نمیشم. میگن: ❌ یه ﺩﺳﺖ ﺻﺪﺍ ﻧﺪﺍﺭه. ✅ ﺍﻣّﺎ ﺍﻭ ﺛﺎﺑﺖ ﻛﺮﺩ ﻛﻪ: حتّی ﻳﻚ ﻧﻔﺮ آدم هم ﻣﻰﺗﻮنه ﻣﻮﺝ ﺍﻳﺠﺎﺩ کنه. میگن: ❌ ﺑﺎ یه ﮔﻞ ﺑﻬﺎﺭ نمیشه. ✅ ﺍﻣّﺎ ﺍﻭ نشون داد: ﺍﮔﺮ ﺧﺪﺍ ﺑﺨﻮﺍد، ﺑﺎ یه ﮔﻞ هم ﺑﻬﺎﺭ میشه. 🍂اللّهمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّڪَ‌الفَرَج🍂
‼️نجس شدن بدن هنگام نماز 🔷س 1895: اگر هنگام نماز دچار خون دماغ شویم، نماز باطل است؟ ✅ج: اگر خون داخل بینی باشد و به بیرون سرایت نکند، اشکال ندارد وگرنه، در صورتی که برطرف کردن نجاست از بدن بدون انجام عملی‌که منافات با نماز دارد ممکن باشد، باید پس از تطهیر بدن، نماز تکمیل شود و اگر بر طرف کردن نجاست با حفظ حالت نماز امکان ندارد و وقت هم وسعت دارد، واجب است نماز قطع شود و با بدن پاک نماز خوانده شود.  @Emam_kh
🔻سیاسی‌ترین موضوع، معنوی‌ترین موضوع است! 🔻«مرگ بر آمریکا» یعنی ریشه‌کنیِ فقر! ◻️یکی از مهم‌ترین راه‌های افزایش معنویت، «توجه به مسائل سیاسی» است. بالاترین پاداش‌های معنوی در امور اجتماعی است؛ نه در امور فردی! ◼️هیچ‌کسی با نماز شب و مناجات و «دعا برای موضوعات فردی» آن‌چنان نمی‌تواند رشد معنوی کند که در مناجات و «دعا برای جامعۀ اسلامی و امور سیاسی» می‌تواند تقرب پیدا کند. ◻️تا وقتی ارتباط معنویت و سیاست را درک نکنیم، دچار انواع سکولاریزم خواهیم بود. سکولاریزم فقط این نیست که «دیانت» را از سیاست جدا بدانیم؛ همین‌که «معنویت» را از سیاست جدا بدانیم، قدمی به‌سوی سکولاریزم است. ◼️انقلابی‌گری و دلسوزی برای جامعه، بالاترین و بهترین عبادت‌هاست. پیامبر(ص) می‌فرماید: عابدترین مردم کسی است که دلسوزترین فرد برای جامعۀ اسلامی باشد. ◻️وقتی صدقه‌دادن و کمک به یک فقیر این‌قدر ثواب دارد، اگر برای ریشه‌کن کردن فقر اقدام کنیم، حتماً خیلی بیشتر ثواب دارد! اما ریشه‌کن کردن فقر با چیست؟ همین «مرگ بر آمریکایی» که می‌گویید یعنی ریشه‌کن کردن فقر. 👤علیرضا پناهیان 🚩نماز جمعه تهران- ۹۷.۰۳.۰۴ @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یكی از بهترین داروهای گیاهی كه می‌توان به‌عنوان یك آنتی‌بیوتیك قوی از آن یاد كرد، پونه كوهی است👇 به‌عنوان ضدعفونت‌های میكروبی و قارچی شناخته شده است، برای اینكه خاصیت ضدعفونی‌كننده داشته باشد باید روزی سه‌بار‌ به اندازه یك فنجان از این گیاه بنوشید @Emam_kh
💜☂💜☂💜☂💜☂💜 رمان_عشق_باطعم_سادگی قسمت_‌53 امیرعلی با سکوتم ادامه داد -دست آخر مجبور شدم بهش بگم قراره انصراف بدم و به حال من فرقی نمیکنه برای خودش بد میشه ... از نفیسه هم خواستم دیگه ادامه نده... مریمم چون فکر می کرد خیلی براش بد شده شروع کرد به تمسخرم...، ازشغل بابا و عمو جلو دوستاش می گفت و باصدای بلند می خندید باز شایعه کرده بود که اون منو نمی خواد وقتی فهمیده یک زندگی ساده داریم اونم پایین شهر!... نفیسه هم که بعد انصرافم همش طعنه میزد! طعنه هایی که این قدر تلخیش زیاد بود که متنفر بشم از عاشق بودن و ازدواج کردن! همون حرف روز اولم نه تو نه هیچ کس یادته محیا؟؟!!... نتیجه کارها و حرفهای همین مریم بود نه عاشق بودنِ من... گیج بودم و خجالت زده نگاهم رو به دستهام دوختم ... حرفهای کی درست بود؟! -مریم چی بهت گفته بود که اینجوری بهم ریختی؟! من من کردم –گفت که تو عاشقش بودی و اون چون موقعیتت رو می دونسته ردت کرده! پوزخندی زد - خوبه... همون حرفی که بیزارم کرد از هر چی عشق و عاشقیه... ودیگه؟! سکوت کردم که گفت: _اگه حرفهام و باور نداری حاضرم باهاش رودررو بشم و همین حرفها رو بگم تا بفهمی کی درست می گه و راست! اینبار بیشتر خجالت کشیدم به خاطر محکم حرف زدن امیرعلی و قضاوتی که خودم بی هیچ منطقی انجام داده بودم! صدام لرزیدو بازم گریه _من ... پرید وسط حرفم _از صبح دلم برات پر میزد صدات کرده بودم ببینمت به تلافی دیشب که نصفه شب دلم نیومد بیدارت کنم و تا دم در خونه اتون اومدم و دلم گرفته بود حسودی ام کردم به امیرسام که کنارته!.... لب پایینم رو گزیدم ... شرمنده شدم با حرفهای امیرعلی ... این حرفها معنی اش همون دوستت دارم بود دیگه! لب زدم _ ببخشید من خب...من دیشب خیلی دلتنگت بودم ..صبحم که زنگ نزدی من خیلی دلگیر شدم...مریمم که ...! شرمنده!... نفس پر آهی کشید - محیا خانوم من خیلی زود باورت کردم و همه فکرهای بد و تردیدهام و کنارتو ریختم دور... جوری رفتار کردی که من از خودم شرمنده شدم که همه رو با یک دید می دیدم !من بهت ترحم نکردم من خودمم احتیاج دارم بهت که محرمی با تن و قلبم ... میفهمی من ارامش می گیرم از حضورت،بی معرفت! حرفش رو ادامه ندادو عوضش پوف بلندی کشید و من از خجالت جرئت سربلند کردن نداشتم!! دونه های عرق هم سر می خوردن روی پشتم اولین دفعه بود امیرعلی این قدر بی پروا حرف میزد... ماشین و روشن کرد - می برمت خونتون .... نتونستم چیزی بگم جز یک ببخشیدی که زمزمه کردم ... انگار زبونم دوخته شده بود توی دهنم ! روی تختم وا رفتم .. من و امیر علی بی هیچ حرفی از هم جدا شدیم ... توی سکوت ... من چه قدر پشیمون بودم... چرا ازش نخواستم با من بیاد توی خونه و استراحت کنه خستگی از سر و روش میبارید ولی نتونستم... نشد... از سر خجالت.... وقتی که رفت من با خودم فکر کردم الان امیرعلی کجامیره؟! به کل امیرسام روهم فراموش کرده بودم که مثلا سپرده بودنش به من .. ولی برام مهم نبود فقط حالا دلم امیرعلی رو میخواست ...! بازم گریه رو از سر گرفتم و از زور گریه پلکهام سنگین شد!
💙💙💙💙 رمان_عشق_باطعم_سادگی قسمت_‌54 مریم نگاهش رو از من دزدید و من کلی حرص خوردم... اون باعث و بانی اولین دعوای من و امیرعلی شده بود!حاالاهم انگار نه انگار که به من چه دروغهایی گفته بود... پس یعنی هنوز امیرعلی رو می خواست و پشیمون شده بود... فقط اینطوری خواسته بود اون حس سنگین پشیمونی روی قلبشوکم کنه که باید اعتراف می کردم موفق هم شده بود و من از دیروز امیرعلی رو ندیده بودم... و حتی از زور خجالت جرئت نمی کردم بهش زنگ بزنم! چون من داد زده بودم و تهمت بدون اینکه بپرسم ... خب دیروز حساس بودم و دلتنگ سخت بود لمس عشقی کنار عشق دیرینه ام... -خوردی دختر مردم و بسه دیگه!! به عطیه که کنار من تازه نشسته بود نگاه کردم.. -چی می گی تو؟! ابروش رو هشتی بالابرد –میگم مریم و داری با نگاهت آتیش میزنی ! چه خبره؟چرا این قدر اخمو نگاهش می کنی؟ دوباره چشم غره ای به مریم که نگاهش افتاده بود روی ما رفتم و به عطیه گفتم : _میشناسیش؟ عطیه متعجب از رفتارهای من گفت: _آره دخترعموی نفیسه است! -فقط همین؟! متعجب از لحن دلخورم گفت: _آره فقط همین مگه قراره نسبت دیگه ای هم داشته باشه؟؟ قبل جواب من کمی فکر کردو تند گفت: _صبر کن ببینم دیروز که یک دفعه با امیر علی غیب شدین قبلش با مریم بودی و حسابی آتیشی چیزی بهت گفته بود؟! پوفی کردم و بی مقدمه گفتم: _عاشق امیرعلی بوده! بلند گفت: چی؟! نگاه چند نفر نزدیکمون که در حال قرآن خوندن بودن چرخید روی ما و چپ چپ به عطیه نگاه کردن که خودش رو زده بود به اون راه و اصلا سر بلند نکرد! خوبه عمه نزدیکمون نبود و برای خوش آمد گویی مهمونهای جلسه سوم خدابیامرز بابای نفیسه جون دم در حسینیه ایستاده بود وگرنه حسابی توبیخ میشد! --آرومتر آبرومون و بردی... بی خیال از حرف من گفت: _جدی که نمی گی؟! نگاهی به امیرسام که توی بغلم خوابش برده بود و از صبح سپرده بودنش به من انداختم و گونه اش رو با پشت انگشت اشاره ام نوازش کردم. -چرا اتفاقا خیلی هم جدی ام! عطیه مبهوت گفت: یعنی خودش بهت گفت! نگاه از امیرسام گرفتم و کمی پام رو که خواب رفته بود آروم تکون دادم که امیرسام بیدارنشه. -آره خودش گفت ولی یک جوره دیگه گفت که امیرعلی عاشقش بوده ... برای همین من و امیرعلی دیروز باهم ... باهم دعوا کردیم! نگاهش رنگ سرزنش گرفت -چه حرفها... تو که امیرعلی رو میشناسی اهل این حرفها نیست...چرا باور کردی! بعد هم نگاهی به مریم انداخت که مشغول تعارف حلوا شده بود - دختره پررو بگو پس چرا همش از من و مامان روز اول احوال امیرعلی رو میپرسید به جای اینکه گریه و غش و ضعف کنه برای مرگ عموش! اول بازم حسادت کردم از احوال پرسیدن مریم ولی بعد خنده آرومی روی لبهام نشست اون عاشق بود نه امیر علیِ من! پس من پیروز بودم و حسادت باید میشد سهم مریم.. ⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘ادامه دارد......
السلام‌علیڪ‌یاعلے‌بن‌موسےالرضاعلیہ‌السلام 🌹صلوات خاصه امام رضا(علیه السلام) به نیت خشنودی آن حضرت وبرآورده شدن حاجات👇 ✨اللهّمَ صَلِّ عَلی عَلی بنْ موسَی الرّضا المرتَضی الامامِ التّقیِّ النّقیِّ و حُجّتکَ عَلی مَنْ فَوقَ الارْضِ و مَن تَحتَ الثَّری الصّدّیقِ الشَّهیدِ صَلَوةً کثیرَةً تامَةً زاکیَةًمُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً کافْضَلِ ما صَلّیَتَ عَلی اَحَدٍ مِنْ اوْلیائِکَ.✨ @Emam_kh