مسکن_گیاهی
👈 سیاهدانه و عسل
یا
👈 فالوده سیب و عسل
✍ در تسکین دردهای شکمی و روده ای و رفع اسهال بسیار مفیدند
چهار_دلیل_مرگ_بامبو
1⃣ آب آن را به موقع عوض نکرده اید.(هرده روزآب باید تازه شود)
2⃣ گیاه را در معرض نور یا باد شدید قرار داده اید.
3⃣ بیش از اندازه به آن کود داده اید.(هردوماه قطره بامبوداده شود)
4⃣ از آب لوله کشی استفاده کردید که کلر زیادی داشته است. برای جلوگیری از آسیب دیدن گیاه بهتر است آب را یک روز قبل در جایی قرار دهید و زمانی که کلر آن از بین رفت به گلدان اضافه کنید.
@Emam_kh
⭕️ عملکردِ_آدم_مهمّه
✍ قرآن تو سوره تحریم آیه ۱۰، ﺳﺮﻧﻮشت ﺩﻭ تا زن، ﻛﻪ تو خوﻧﻪ ﺩﻭ تا ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ ﺑﺰﺭﮒ ﺑﻮﺩﻧﺪ، رو تعریف میکنه:
📖 ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِّلَّذِينَ كَفَرُوا امْرَأَتَ نُوحٍ و َامْرَأَتَ لُوطٍ
👈 ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺑﺮﺍﻯ ﻛﺎﻓﺮﺍﻥ، ﻫﻤﺴﺮ ﻧﻮﺡ ﻭ ﻫﻤﺴﺮ ﻟﻮﻁ را مثال زده است،
📖 كَانَتَا تَحْتَ عَبْدَيْنِ مِنْ عِبَادِنَا صَالِحَيْنِ
👈 ﺁﻧﻬﺎ ﺗﺤﺖ ﺳﺮﭘﺮﺳﺘﻰ ﺩﻭ ﺑﻨﺪﻩ ﺍﺯ ﺑﻨﺪﮔﺎﻥِ ﺻﺎﻟﺢِ ﻣﺎ ﺑﻮﺩﻧﺪ،
📖 فَخَانَتَاهُمَا فَلَمْ يُغْنِيَا عَنْهُمَا مِنَ اللَّهِ شَيْئًا و َقِيلَ ادْخُلَا النَّارَ مَعَ الدَّاخِلِينَ
👈 ﻭﻟﻰ این دو زن به شوهرانشان ﺧﻴﺎﻧﺖ ﻛﺮﺩﻧﺪ، لذا ﺍﺭﺗﺒﺎﻁِ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﺎ ﺍﻳﻦ ﺩﻭ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ ﺑﺰﺭﮒ ﺳﻮﺩﻯ ﺑﻪ ﺣﺎﻟﺸﺎﻥ ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﻋﺬﺍﺏ ﺍﻟﻬﻰ ﻧﺪﺍﺷﺖ، ﻭ ﺑﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﮔﻔﺘﻪ ﺷﺪ ﻛﻪ ﻭﺍﺭﺩ ﺩﺭ ﺁﺗﺶ ﺷﻮﻳﺪ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﻛﺴﺎﻧﻰ ﻛﻪ ﻭﺍﺭﺩ ﻣﻰﺷﻮﻧﺪ.
☝️ این خیلی مهمه.
فکر نکنیم حالا چون کسی همسر پیغمبر خداست، این دیگه کارش درسته،
این دیگه خیالش راحته،
این دیگه اهل سعادت و نجاته...
نخیر اینطوری نیست!!
☝️ بچه پیغمبر هم باشی همینطور...
مگه پسر نوح نبود؟؟!!
📢 اون چیزی که سعادت و شقاوت آدم رو تعیین میکنه، عملکرد خودِ آدمه.
🗣 فکر نکنیم صرفاً وابستگی به ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ خدا، یا وابستگی به اولیاء الهی و انسانهای خوب ﻛﻠﻴﺪ ﻧﺠﺎﺕ ﺍﺳﺖ.
🍂اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج🍂
@Emam_kh
🌸🌸🌸🌸🌸
رمان_عشق_باطعم_سادگی
قسمت_67
علی آقا هم همین طور فقط این وسط
اکبر آقا بود که کت و شلوار پوشیده بود
ولی با یک دوخت ساده !
لبخندی روی لبم نشوندم و
رو به همه سلام بلندی گفتم و
فاطمه خانوم هم بعد از من سلام کرد و
هر دو جواب شنیدیم...
فاطمه خانوم نزدیک عمو اکبر رفت
و امیرعلی نزدیک من
با اون لبخند دوست داشتنیش!
-خوش گذشت ؟
حیف جا و مکانش نبود وگرنه با ذوق دستهام و بهم می کوبیدم و دو وجب می پریدم هوا و بعد میگفتم عالی بود !
ولی خب نمیشد برای همین همه ذوقم رو ریختم توی صدام
-خیلی خوب بود!
امیرعلی خندید انگار درصد ذوق و شیطنتم رو از توی چشمهام خونده بود...
وسط خنده چین کم رنگی افتاد روی پیشونیش ...
سرش جلو اومد و نزدیک گوشم
-خانومم قرار نشد فقط قسمت خانومها از اون رژت استفاده کنی؟؟!؟
چرا پاکش نکردی؟!
نمی دونم چرا خجالت کشیدم و سرم پایین افتاد...
امیرعلی توی تاریکی کوچه چطوری متوجه رنگ لبم شد؟! ...
رژم رنگ جیغی نبود که!...
قبل اومدنمون هم که اومده بود خونمون دنبالم و منتظر شد تا حاضر بشم
وقتی من و رژ به دست دید که فقط موقع عروسی ها ازش استفاده می کردم
مانع کارم شد و ازم خواست توی جلسه خانومها ازش استفاده کنم !...
من هم به حرفش عمل کردم...
ولی خب فکر می کردم بعد خوردن اون شام خوشمزه ای که برنجش بوی کنده میداد و خونه همسایه بغلی خاله لیلا درست شده بود
حتما اثری ازش روی لبهام نمونده!
-دلخور شدی؟!
سکوت و خجالتم رو اشتباه برداشت کرده بود ...
هول کردم
-نه ...نه..!!
لبخند محوی روی صورتش نشست!
و کامل جلوم وایستاد و...
نه من کسی رو میدیدم نه کسی من
رو تو این تاریک روشنی کوچه!
دستمال دستش رو بالاآورد
–تمییزه!
با تعجب به چشمهاش نگاه کردم که منظورش رو بفهمم !
با احتیاط هاله کم رنگی از رژ رو که
روی لبم مونده بود رو پاک کرد!
و من متوجه شدم منظورش تمیزیی دستمال کاغذی بوده!
از کارش غرق خوشی شدم و اون لحظه برام مهم نبود تمییزی و کثیفی دستمال!
امیر علی با لحن نوازشگونه ای گفت:
-خانوم من دوست داری اینکارم و بزاری پای تعصب یا غیرت بیش از حد مهم نیست برام!...
باید بگم من با استفاده شما از لوازم ارایشی مشکلی ندارم به شرطی که توی جلسه عروسی باشه
و اونم فقط سمت خانومها
یاهم فقط برای خودم!!
قلبم لرزید و بی اختیار لب پاینم رو کشیدم زیر دندونم...
این غیرتی شدن یعنی دوستم داشت
دیگه؟!...!؟
یعنی قشنگ شدنم رو
فقط سهم خودش می دونست؟!
چی بهتر از این؟؟!
باحرص لب پایینم رو بیشتر زیر دندونهام له کردم و نگاه امیرعلی که میخ چشمهام بود خندون
شد!!
یک قدم به عقب رفت و باشیطنت ولی آروم گفت :
_حیف که نمیشه نه؟
ابروهام بالا پرید و قیافه ام متعجب لبمم از شر دندونهام خلاص شد ...
با احتیاط شروع کرد به خندیدن و من گیج تر شدم!
چی نمیشد؟!
-امیرعلی محیا خانوم بریم؟؟؟
نگاه از امیرعلی گرفتم
و امیرعلی به جای من جواب علی آقا رو داد
-آره علی جان!
قدم برداشت سمت ماشین علی آقا!
چون عمو اکبر ماشین نداشت
و عطیه قبلا گفته بود عموش از رانندگی میترسه!
امشبم که امیرعلی نتونسته بود ،
ماشین عمو احمد و بگیره و همه قرار بود
باهم برگردیم!
تمام راه هنوزم تو فکر حرف امیر علی بودم و گیج ...!!!
با توقف ماشین با گرمی از علی آقا تشکر
کردم و تعارف زدم بیان تو خونه
ولی قبول نکردن به بهونه دیر وقت بودن و سلام رسوندن!
در خونه که با صدای تیکی باز شد
و آماده شدم برای خداحافظی دوباره و دورشدن ماشین علی آقا
که در کمال تعجب دیدم امیر علی از ماشین پیاده شد.
–ببخش علی جان الان میام!!
سرم رو به نشونه خداحافظی برای فاطمه خانوم و عمو اکبر تکون دادم و وارد خونه شدم و با
تعجب به امیر علی که در خونه رو تا نیمه بیشتر پشت سرش می بست نگاه کردم
-چیزی شده؟!
با نگاه خندونش جلو اومد
-نه
چادرم روی شونه هام سر خورد
-پس...؟؟
هنوز حرفم تموم نشده بودکه گفت:
نمیشد یه دل سیرخانوممونگاه کنم!
گیج بودم ولی آروم گرفته بودم چه قدر دلم این حرفایِ دوست داشتنی رو می خواست ازجانب امیرعلی!
کنار گوشم با خنده گفت :
تو کوچه با اون همه شلوغی که نمیشد میشد؟!!!
باز من گیج نگاهی به چشمهای خندونش انداختم که بلندتر خندید و از من جدا شد...
-خب من دیگه برم!!
زبونم از کار افتاده بوداحساسی مثل خواب آلودگی داشتم گیج بودم از حرفها و کارهای امیرعلی و
آرامش گرفته بودم ازوجودش!!!
🎀💜🎀💜🎀💜🎀💜🎀
رمان_عشق_باطعم_سادگی
قسمت_68
لبهاش رو می فشرد تا نخنده به این حال و روز مسخره ام
–خیلی شب خوبی بود...
مرسے که اومدی...
مرسی که خوبی ..
نمیشد بی تشکر برم وقتی با این همه سادگی هستی همیشه!!!
خداحافظ
فقط تونستم زمزمه کنم:
-خداحافظ
داشتیم به عید نزدیک می شدیم و فصل خونه تکونی همه شروع شده بود ! ...
چون بیشتر کلاسهام
به خاطر کم بودن دانشجوها تعطیل می شد و تو خونه بودم نمی تونستم از زیر کار های خونه فرار کنم!...
مامان هم همیشه در حال نصیحتم بود که دیگه عروس شدم و باید یاد بگیرم چون سال دیگه باید خونه ی خودم و تمییز کنم! ...
منم کلی حرص می خوردم...
بیزار بودم از این فصل سال
و این که باید سرتا پای خونه رو بشوری!!
با خستگی از نردبون پایین اومدم
– مامان دیگه بسه باور کنین خونه داره برق میزنه!!
مامان نگاهی به دکور بزرگ خونه که از صبح با شال افتاده بودم به جون دکوری هاش انداخت
-آره
خوبه تمییز شده...
دستت دردنکنه ولی دیگه این قدر غر نزن
روی زمین وارفتم
_آخه این چه رسم مسخره ایه بابا...
همچین همه جا رو تمییز میکنین انگار بعد تحویل سال قرار نیست کثیف بشه...
اونم چطوری به صورت فشرده!!
تویِ یه هفته!!
مامان اخم مصنوعی کردو به شامپو زدنش روی فرش ادامه داد
- گفتم این قدر غر نزن تازه باید
یک زنگ به عمه ات هم بزنی ببینی کاری نداره بری کمک؟!
براق شدم و دستهام رو به نشونه تسلیم بردم بالا
- بی خیال مادر من اون عطیه چه غلطی می کنه اونجا!
مامان لب پایینش رو گزید
_ درست حرف بزن ...
تو جای خودت عطیه جای خودش!
پوفی کردم
–ببینم شماهم که عروس آوردی عروسهاتون این فصل سال اینجا پیداشون میشه یا
نه؟!
محسن که کنار محمد داشت تلوزیون می دید گفت:
_خانوم من که حق نداره دست به سیاه و سفیدبزنه خودم نوکرشم!
چشمهام گرد شدو مامان زیزیرکی خندید
محمد هم بدون اینکه از تلوزیون چشم برداره گفت:
_منم همین طور!!
دست مشت شده ام رو گرفتم جلوی دهنم
_چه پرویین شما دوتا ...خجالتم بد چیزی نیستا؟؟؟!
حالاکی به شما دوتا زن میده!
محسن تخس گفت:
_همونجور که عمه یه چیزی خورد تو سرش اومد تو رو برای پسرش گرفت
یه عاقلی هم پیدا میشه به ما زن بده!
خنده ام گرفته بو ومعلوم بود مامان هم داره خنده اش رو کنترل میکنه ولی اخم کرد
- محسن درست حرف بزن ...این چه حرفیه!
محمد نگاه مامان کرد
- خب راست میگه دیگه مادر من این چه دختریه بزرگ کردین ..
عمه سرش کلاه رفته گشاد! ...
نمی کنه یه زنگ بزنه یه تعارف بزنه و بره کمک...
قبول کنین عروس مذخرفیه برای عمه دیگه!وبسیار تنبل...!
من چشمهام گردتر میشدو مامان اخطار آمیز گفت:
_ بله بله چشمم روشن ...
دوباره نشنوم این
حرفها رو ها....
اصلا ببینم شما دوتا چرا جلوی تلوزیونین؟
مگه نگفتم اتاقتونو مرتب کنید؟؟!
درضمن شال کشی کاشی های آشپزخونه هم مال شماست!
اینـــــــــه!!دلم خنک شد...!
محسن پوفی کشید
-بیخیال مادر من محمد غلط کرد گفت بالا چشم محیا ابروعه!
اصلا عمه بهتر از محیا گیرش نمیومد!
خودش و لوس کرد
– جون محسن کوتاه بیا ...بابا مدرسه رو پیچوندیم استراحت کنیم نه اینکه
حمالی !
خنده ام رو خوردم و بلند شدم درحالیکه با کنترل تلوزیوون رو خاموش می کردم گفتم:
_اون که وظیفه جفتتونه!
محمد که حواسش توی تلوزیون رفته بود و محو فیلم با خاموش شدنش چرخید سمت من
_چی استراحت کردن؟
خندیدم و دست به سینه گفتم:
نخیر حمالی!
ابروهاش بالا پریدو مامان خندید...
جلو رفتم و یکی زدم پشت گردن جفتشون
–به من میگین تنبل؟ پاشین ببینم!
محسن گردنش رو ماساژ داد
– دستت سنگینه ها بیچاره امیرعلی! خدا بخیر کنه براش رسمابدبخت شده!
براق شدم سمتش که با محمد دویدن تو اتاقشون و در رو قفل کردن و من نفس زنون موندم
وسط هال...
مامان هم از ته دل خندید!
دستهای زمخت شده ام رو به خاطر کار کردن با مایع های شوینده زیر آب شستم
خداروشکر مامان استراحت اعلام کرده بود و من قرار بود طبق خواسته اش به عمه زنگ بزنم!
⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘ادامه دارد.....
السلامعلیڪیاعلےبنموسےالرضاعلیہالسلام
🌹صلوات خاصه امام رضا(علیه السلام) به نیت خشنودی آن حضرت وبرآورده شدن حاجات👇
✨اللهّمَ صَلِّ عَلی عَلی بنْ موسَی الرّضا المرتَضی الامامِ التّقیِّ النّقیِّ و حُجّتکَ عَلی مَنْ فَوقَ الارْضِ و مَن تَحتَ الثَّری الصّدّیقِ الشَّهیدِ صَلَوةً کثیرَةً تامَةً زاکیَةًمُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً کافْضَلِ ما صَلّیَتَ عَلی اَحَدٍ مِنْ اوْلیائِکَ.✨
@Emam_kh
⭕️ در گِرو اعمال
✍ قرآن میگه آدمها در گِرو اعمالی هستند که انجام میدن:
📖 كُلُّ نَفْسٍ بِمَا كَسَبَتْ رَهِينَةٌ (مدّثّر/۳۸)
👈 هر کسی در گِرو چیزی است که کسب کرده است.
🔹 "رهینه" از ماده "رهن"، به معنای "گروگان" هست. یعنی وثیقهای که معمولاً در مقابلِ وام میدن.
👈 مثلاً دیدی از بانک، یه وامِ سنگین که میگیرن، یه سَنَد پیش بانک گِرو میزارن، اصطلاحاً میگن سند در رهنِ بانکه، در گِرو بانکه.
تا وام رو پرداخت نکنن، سند آزاد نمیشه.
☝️ قرآن میگه تمام وجود انسان، در گِرو انجام وظائف و تکالیفش هست،
تا اون وظایفش رو انجام نده، آزاد نمیشه و در اسارت باقی میمونه...
👈 اگر كسی گناهی رو انجام داد، حقوق الهی رو رعایت نکرد، چه حقّالله و چه حقّالناس، اين بدهكار شده، به خدا و دینِ خدا بدهکار شده.
🗣 هر بدهكاری بايد وثيقه بذاره، گِرو بذاره، تا آزاد بشه.
👈 تو مسائل دنیائی اگر کسی بدهکار بود، خونه، مِلک یا زمینش رو گِرو میگیرند،
ولی تو مسائل اعتقادی و اخلاقی، اگر کسی به خدا بدهکار شد، خدا خودِ اون شخص رو گِرو میگیره.
☝️ وقتي خودِ انسان گِرو گرفته شد، انسان میشه در رهن، میشه "رَهِينَةٌ".
👈 بنابراین، این شخص ديگه آزاد نيست...
🔸 اينكه بعضیها میگن:
من هر چی میخوام زبانم رو كنترل كنم نمیتونم...
يا هر چی میخوام چشمم رو كنترل كنم نامحرم رو نبينم، نمیتونم...
بخاطر همینه.
👈️ چون این شخص دیگه آزاد نیست، در بند شده، عزم و ارادهاش هم در بند شده.
🔹 پیامبر اکرم (ص) فرمودند:
"اِنَّ اَنفُسکُم مَرهونَه بِذُنوبِکُم، فَفَکّوها بِاستِغفارِکُم"
"جانهای شما به واسطه گناهانتان در رهن است، پس با استغفار و توبه خود را آزاد کنید"
📢 پس این جمله کلیدیِ قرآن یادمون بمونه!
🔻كُلُّ نَفْسٍ بِمَا كَسَبَتْ رَهِينَةٌ🔻
👈 هر کس در گِرو کاری است که انجام داده.
👈 اعمال و رفتارمون رو درست کنیم، تا آزاد و رها بشیم...
👈 درست زندگی کنیم، تا آزاد و رها بشیم...
👈 گناه رو ترک کنیم، تا آزاد و رها بشیم...
👈 از گناهان توبه کنیم، تا آزاد و رها بشیم...
🍂اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴موحدیکرمانی: #آمریکا با لوایح پالرمو و CFT در پی شناسایی مسیرهای دور زدن تحریمهاست
♦️عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام: لوایح #پالرمو و CFT دو لایحه بسیار خطرناکی هستند.
♦️ این دو لایحه راه نفوذ آمریکا در ساختار و مصلحت کشور را باز و مسلط میکند.
♦️آمریکاییها دنبال آن هستند که بفهمند وقتی نفت ایران را تحریم میکنند ایران از چه طریقی میتواند تحریم ها را دور بزند.
♦️بنده از مسؤولانی که خواستار تصویب لوایح پالرمو و CFT هستند تعجب میکنم.
♦️مجمع تشخیص مصلحت نظام رسما اعلام کرد که آقا هیچ وقت موافق تصویب این دو لایحه نبودهاند.
♦️ سکوت مجمع هرگز به معنای موافقت با لوایح مذکور نیست.
@Emam_kh
معجون_رشد
〽️ شبها انجیر را در مخلوط
عرق های یونجه و بیدمشک
خیسانده و کودک
صبح ناشتا میل کند
◇ مفید برای ↯
❗️ کم خونی
رشد کودک
افزایش وزن
@Emam_kh
🔴 جولان براندازان اصلی در جمهوری اسلامی
فعلا درگیری اصلی انقلابیون در ایران علاوه بر آمریکاییها و اسرائیلیها با مسئولینی در درون جمهوری اسلامی است که هم قصد براندازی دارند هم مفاسد کلان اقتصادی را رقم زده اند ،هم پای دشمنان را به مراکز مختلف و حتی حساس نظام باز کرده اند ،هم علیه مسلمات صریح دینی و قرآنی شبهه افکنی میکنند هم بدنبال ترویج سبک زندگی و فرهنگ غربی در جامعه هستند ،هم زبان پر نیش و کنایه ای علیه اقشار متدین و انقلابی دارند هم .....
یک لحظه غفلت کنیم از برخی مسئولین، مملکت رو دو دستی تقدیم آمریکا میکنند....
مفاسد و خیانتهای آقازاده ها و دامادها و برادران و نورچشمی ها و اطرافیانشان که حدیثی مفصل دارد....
این روزها وقتی رفتارها و سخنان پر حاشیه برخی مسئولین را میبینم یاد آن جمله مشهور استاد رحیم پور ازغدی می افتم که گفت چهل سال است برخی مسئولین جمهوری اسلامی میخواهند نظام را براندازی کنند و این مردم هستند که جلویشان را گرفته اند....
هر روز که میگذرد بیشتر به این نتیجه میرسم که یک انقلاب دیگری درون این انقلاب لازم است تا مسئولان برانداز و ضد انقلاب و غربزده پاکسازی اساسی بشوند....
"سعید درخشان"
@Emam_kh
امشب برایتان دعا میکنم🌸
خدای بزرگ نصیبتان کند🍃
هر آنچه ازخوبی ها آرزو دارید🌸
لحظه هاتون آروم 🍃
آسمون دلتون ستاره بارون🌸
شبتون_آروم🍃🌸
@Emam_kh
❤️ سلام_امام_زمانم
💚 سلام_آقای_من
💝 سلام_پدر_مهربانم
از قعر زمین به اوج افلاک سلام
از من به حضورحضرت یارسلام
صبح است دلم هواییت شد مولا
از جانب قلب من بر آن یار سلام
🌹تعجیل درفرج صلوات
@Emam_kh
💠🔹 امام زمان عج
🔔 در حق یکدیگر استغفار کنید❗️
☘️ اگر طلب مغفرت و آمرزش برخى از
شما براى يكديگر نبود،
تمام اهل زمين هلاك میگشتند.
📗 دلائل الامامة، صفحه ۲۹۷
سـ🍁ـلااااام
صبـح زیبـاتـون بخیـر
امـروزتـون قشنـگ
عمـرتـون بلنـد
روزیتـون زیـاد
مشکلاتتون کـم
لبخنـدتـون همیشگی
مهـربونی تـو قلبتـون
و دعـای خیـر همـراهتـون
@Emam_kh
•✦✨ کلام الله ✨✦•
❖✨﷽✨❖
🔻برائت از دشمنان خدا🔻
✍ قرآن کریم میفرماید مومن اهل فحّاشی و بد دهنی، حتّی نسبت به دشمنان خدا نیست.
↯↻↯↻↯
🔰 سوره مبارکه انعام، آیه ﴿۱۰۸﴾
〖وَ لَا تَسُبُّوا الَّذِینَ یَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ فَیَسُبُّوا اللَّهَ عَدْوًا بِغَیْرِ عِلْمٍ〗
【به معبودِ مشرکان و کسانی که غیر خدا را میخوانند دشنام ندهید، تا مبادا آنها نیز از روی ظلم و جهل، خدا را دشنام دهند】
❌ یعنی مومن، باید ﺍﺣﺴﺎﺳﺎﺕ ﺧﻮﺩش ﺭو ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﻣﺨﺎﻟﻔﺎن ﻛﻨﺘﺮﻝ کنه، ﻭ ﺍﺯ ﻫﺮﮔﻮﻧﻪ ﺑﺪ ﺩﻫﻨﻰ ﻭ ﻧﺎﺳﺰﺍ پرهیز کنه.
📛 با ﻓﺤﺶ ﻭ ﻧﺎﺳﺰﺍ، هیچکس رو نمیشه هدایت کرد.
⚠ امّا حواسمون باشه که این به معنیِ دوستی با دشمنانِ خدا، و دشمنانِ دینِ خدا نیست.
☝️برائت یکی از فروع دین است.
👈 ما از این طریق، ﺑﻴﺰﺍﺭﻯِ ﺧﻮﺩمون رو ﺍﺯ دشمنانِ خدا، دشمنان دین، و دشمنان اهلبیت ﺍﻋﻠﺎم ﻣﻰﻛﻨﻴﻢ.
و ﻟﻌﻦ ﻭ ﺑﺮﺍﺋﺖ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺁﻳﺎﺕِ بسیاری از ﻗﺮﺁﻥ کریم ﺍﻋﻠﺎم ﺷﺪﻩ، ﺩﺭ ﻭﺍﻗﻊ ﻣﻮﺿﻊِ ﻣﺎ رو ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮِ ﺳﺘﻤﮕﺮﺍﻥ ﻭ ﻣﺸﺮﻛﺎﻥ نشون میده...
✔ فقط یادمون باشه ...
ﺣﺴﺎﺏِ ﺑﺮﺍﺋﺖ، ﺍﺯ ﺣﺴﺎﺏِ ﺩﺷﻨﺎم دادن ﻭ ﻧﺎﺳﺰﺍ گفتن ﺟﺪﺍﺳﺖ➣●•
تولی_و_تبری
ڪلام_الله
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
💚صلی الله علی رسول الله وآل رسول الله ورحمة الله🌸
🍃💚اللّهُمَّصَلِّعَلي
🍃💚مُحَمَّدوَآلِمُحَمَّد
🍃💚وَعَجِّلفَرَجَهُــم
@Emam_kh