eitaa logo
پیروان امام خامنه ای 🇮🇷
2.1هزار دنبال‌کننده
26.5هزار عکس
17.6هزار ویدیو
14 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸💕🌸💕🌸💕🌸💕🌸 رمان_عشق_باطعم_سادگی قسمت_81 لبخندی زدم - خب نظرت چیه عطیه خانوم؟!! ابروهای باالارفته اش و آورد پایین _علی قرار بود قبل خواستگاری اومدن به خودم زنگ بزنه!!!! آبی رو که داشتم میخوردم باشدت پرید تو گلوم و عطیه تازه فهمید جلوی من چی گفته و هینِ بلندی کشید و زد پشتم: -خفه شدی؟!چون عطیه چیزی نگی ها..اوییییی محیا سالمی؟! نفس بلندی کشیدم تا سرفه ام آروم بگیره ... رو به عطیه اخم کردم: - تو الان چی گفتی؟ لبخند دندون نمایی زد _جون عطیه زبونتو تو دهنت نگه داری ها نری به امیر علی بگی! - -دیدم تعجب نکردی ها! الان دقیقا منظورت از این حرف چی بود؟! تو با علی آقا... سکوت کردم که خودش گفت: _باهم درارتباط بودیم برامشکلات درسیم.. چشم غره ای بهش رفتم -آره جونِ خودت -خب چه عیبی داره؟! چشمهام گردشد و داد زدم _عطی!! براق شد - عطی و درد ..آرومتر ..خوبه الان شوهرت توبیخت کرد! دلخور گفتم: _من و نپیچون الان باید بهم بگی!؟! دستهاش و به کمرش زد - تو که ته معرفتی بسه... چند سال عاشق امیرعلی بودی و لال مونی گرفته بودی؟! ابروهام دیگه چسبیده بود به موهام - تو می دونستی؟! -بله میدونستم... -خب دیوونه روم نمیشد بیام بهت بگم تو خواهرش بودی! با رنجش نگاهم کرد - اما بیشتر دوست تو بودم ... روی زمین نشستم و لبخند محوی روی لبم نشست: _خوبه که اصلا به رومم نیاوردی از تو بعیده! کنارم نشست - ایششش ...از بس ماهم من! خندیدم - خب خانم ماه پس دیگه احتیاجی به نظر خواهی نیست! قیافه ات جواب مثبتتون رو همراه قندآب کردن تو دلتون رو داد میزنه! پاهاش رو تو بغلش جمع کردو دستهاش دور پاهاش حلقه شد... یه خط لبخند محو هم روی لبش!!! -خوبه که به عشقت برسی ... عاشق شدن قبل ازدواج یه دیوونگی محضه چون اگه نرسی به عشقتو اون تو رو نخواد یه عمر عذاب وجدان برات میمونه و یه دل سنگین! موافق بودم با حرف عطیه! من حتی وحشت هم داشتم از اینکه امیر علی ازدواج کنه با غیر من!! دقیقا نمی دونم اگر این اتفاق می افتاد چی میشد تکلیف دلم که توی رویاهاش زیاده روی کرده بود از کنار امیرعلی بودن!... چه قدر سعی کردم برای فراموشی اما دل آدم که این حرفها سرش نمیشه وقتی بلرزه و بریزه وقتی بادیدن یک نفر ضربان بگیره یعنی عاشقه دیگه... حالا هر چی هم تو بخوای انکارش کنی! سرم و بالاپایین کردم _آره دقیقا! خندیدم - پس عطیه خانوم ماهم عاشق بوده! خوبه بابا علی آقا که اصلابهش نمیومد اهل این حرفها باشه! پس بگو چرا تو اونشب اومدی خونه عموت و قید خوندن درس و تست رو زده بودی!! عطیه قری به گردنش داد _ اولاراجع به آقامون اینجوری حرف نزن! دوما نخیرم... _چطوری به اینجا رسیدی؟! خندید _ اولش باور کن درسی بود... یک سری کتاب تست و اینا برام آورد منم هر جا گیر می کردم زنگ میزدم بهش تا اینکه... یک ابروم بالا پرید -خب تا اینکه چی؟ ابروهاش و بالا و پایین کرد - فهمیدم بهم علاقه داره و گفت میخوادبیادخواستگاری... امانه یهویی... ازونموقع که فهمیدم علاقه داریم بهم دیگه ارتباطی ندارم باهاش! با خنده آروم زدم توی سرش –حیا کن االان تو باید خجالت بکشی... خوبه عمه سپرد به من که دوستانه مثلا مزه دهنت رو بفهمم اگه االان خودش بود که آبرو واست نمونده بود! خندید _حالا یعنی الان بیام بیرون باید مثل رنگین کمون رنگ به رنگ بشم!!؟ _بله لطفا اگه نمیخواین دستتون رو بشه! دستهاش و به هم کوبیدو ذوق کرد - آخ جون حالا کی قراره بیان... علی خواسته غافلگیرم کنه!! با چشمهای خندون نگاهش کردم و با تاسف براش سرتکون می دادم که بالشت کنارش رو زدبهم - پاشو برو دیگه! برو جواب مثبتم و اعلام کن منم ببینم میتونم با این لوازم آرایشی کاری کنم صورتم خجالت زده به نظر بیاد یانه! پاشو! صدای خنده ام بالارفت - بیچاره علی آقا چی بکشه از دست تو! - -مطمئن باش به پای داداش بدبخت شده من نمیرسه! براق شدم بپرم بهش که بالشت و سپر خودش کرد و مشتم به جای شونه اش نصیب بالشت شدو اونم هر هر خندید! از اتاق که بیرون اومدم محکم خوردم به امیر علی ... خدای من نکنه حرفهامون رو شنیده باشه؟!! با ترس سرم و آوردم بالا و یک دفعه گفتم : سلام چشمهاش هم خندون شد هم مشکوک: -در روز چند بار سلام می کنی؟! علیک سلام!!! حالا چرا هول کردی؟! حالتش که می گفت چیزی نشنیده ولی لرزش صدای من دست خودم نبودو نگاهم رو دزدیدم _کی من؟!نه اصلا -محیا منو ببین مطمئنی؟ نمی تونستم به چشمهای امیر علی نگاه کنم نگاه کردن به چشمهاش یعنی خود اعتراف! سرم و چرخوندم و نگاه کردم به چونه اش –هول نشدم تو اینجا چیکار می کنی؟ یک قدم عقب رفت و دیگه مجبور شدم زل بزنم به صورتش ابروی هشتی شده اش نشون میداد باور نکرده حرفم رو! -اومدم ببینم چی شد به نتیجه رسیدی یانه؟! باهول گفتم: _جوابش مثبته! تک خنده ای کردو بعد تک سرفه مصلحتی: - چه زود! یعنی قبول کرد؟!مطمئن ؟برم بگم به م
امان!؟ دیگه خیالم راحت شده بود چیزی نشنیده ... دستهام و به کمرم زدم،میگم جوابش مثبته دیگه ...یعنی قبول کرده! بله! به تغییر موضع من خندید _ خب حالا خانوم دعوا که نداری! قدم عقب رفته رو جلو اومدو چشمهاش و ریز کرد - مطمئنی اول هول نشدی؟ یه چیزی بود ها!! اخم ظریفی کردم وبرای لو نرفتن من شدم طلبکار! – امیر علییییییییی!!!!!! با خنده شونه هاش و بالا انداخت که من راه اتاقش و پیش گرفتم و نگاه خندونش بدرقه راهم شد!! ⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘
🌸💕🌸💕🌸💕🌸💕🌸 رمان_عشق_باطعم_سادگی قسمت_82 همونطور که در اتاقش رو باز می کردم گفتم: _امیرعلی اجازه هست آلبومت رو ببینم؟؟! دستش بی هوا روشونم قرارگرفت و من ترسیدم و هینِ بلندی کشیدم: با خنده گفت:چیه؟!؟ -ترسیدم خب نفهمیدم اومدی نزدیک!!! سرم و چرخوندم تا صورتش رو ببینم: _محیا نزن موهاتو تو صورتم دختر بدم میاد! برای چند ثانیه قلبم مچاله شد ... من مثل همه رویاهام فکر می کردم .. مثل همه اون چیزی رو که خونده بودم تو رمانها و قصه ها ... فکر می کردم ... با دستی که روی موهام کشیدبه خودم اومدم: _چیه موهاتو زدی توصورتم طلبکارم هستی ؟! باز کن اون اخمها رو ببینم! عاشق این موهای کوتاهتم! - امیرعلی هم عادت کرده بود با یک جمله حس های بدت رو از بین ببره و توی دلت عروسی به پا کنه و یادت بندازه همه رسم های عاشقی مثل هم نیست! اونم بی مقدمه! اخمهام خود به خود باز شدو لبهام به یک خنده کش اومد – نگفتی اجازه دارم آلبومت رو ببینم؟ نگاهش رو به چشمهام دوخت و لبخند سر حالش کم کم میشد یک خط لبخند مهربون! -خانوم من هر وسیله ای که مربوط به من میشه از این به بعد مال تو هم هست پس دلیلی برای اجازه نیست!! لحنش ..جمله اش ! نوازش می کردن همه احساسم رو! بی هواگفتم: _قربونت برم !دستت مرسی! با اینکه به شیطنتم میخندید ولی صورتش بازهم از برخورد موهام به صورتش جمع شده بود ...! -جمع کن موهاتو دختر! اینبار به جای اخم بلند تر خندیدم ... رسم عاشقیِ ما قشنگتر بود بدم نمیومد بازهم با موهای کوتاهم اذیتش کنم ! -اهم ...اهم!! با صدای عطیه من خجالت زده سرم و پایین انداختم ... من که همیشه بی حواس بودم ولی عجیب بود از امیر علی این بی پروایی وسط حیاطی که هر لحظه ممکن بود کسی سر برسه!!!! -میگما ببخشید بد موقع اومدم! به لحن تخس و شوخ عطیه زیر زیرکی خندیدم و امیر علی با فشردن لبهاش روی هم خنده اش رو می خورد!! -به به عروس خانومِ ما! با این حرف امیر علی نوبت خجالت کشیدن عطیه بود و بلند خندیدن من که باعث چشمک امیرعلی به من و چشم غره عطیه شد! امیرعلی دستش رو دور شونه های عطیه حلقه کرد _ قربون خواهر خودم ...بیا بریم پیش مامان! تو هم باشی بهتره بابا باهات حرف داره! چند قدم از من دور شدن که امیر علی بلند گفت: _محیا خانوم تو نمیای؟! تو دلم شروع کردم به قربون صدقه رفتنش که حواسش بود به من همیشه! -نه من آلبومم و میبینم! -به چی می خندی؟! با صدای امیر علی خنده ام و به زور جمع کردم و اومدم آلبوم رو ببندم که دستش رو گذاشت بینش! -نه نشد دیگه .. صبر کن ببینم به کدوم عکس من می خندیدی! خجالت زده گفتم: _به جون خودم... سرش باالا اومد و بلافاصله اخم کرد و من حرفم و خوردم: - -خانومِ من شما همینجوری هر چی بگی من قبول می کنم پس دیگه هیچ وقت هیچ قسمی رو به حرفهات اضافه نکن! آلبوم رو باز کرد _خب...به به سربازو کچل بودن من خنده داره؟! لبم و گزیدم _امیرعلی باورکن به تو نمیخندیدم! یاد خودم افتادم که اون روز چه گریه ای کردم برات! ابروهاش بالاپرید: _گریه کردی؟!چرا؟ موهام و زدم پشت گوشم و خیره شدم به عکس سربازیش! -خب تو اون روز از من دور میشدی... بعدهم کچلت کرده بودن... منم کلی گریه کردم! قاه قاه خندید: - حالا از دوریم گریه می کردی یا به خاطر کچل شدنم؟ اخم کردم - خب معلومه چون دور میشدی دیگه! خنده اش از رو صورتش پاک شد اونم یدفعه! -پس یعنی همه جوره دوستم داری دیگه؟! موهاش رو بهم ریختم ... _خب معلومه شک داری؟ به جای جواب لبخند عاشقانه ای مهمونم کرد! آلبوم رو بستم _خیلی بی معرفتی یه عکس از من نداشتی! خندید به لبهای آویزونم _مگه تو داشتی؟! -خب معلومه! چشمهاش باز شد _شوخی می کنی؟!از کجا اونوقت؟ لبخند دندون نمایی زدم _یک عکس خانوادگی تو رو از توش جدا کردم! می خواست بخنده چشمهاش داد می زد ولی اخم کوچولویی کرد - کارت اشتباه بوده محیا خانوم! ...میدونی اگه نمیومدم خواستگاریت و اصلااین وصلت سر نمی گرفت شما چه خطای بزرگی کرده بودی!؟! امیر علی از کابوس شبهای من می گفت.. از عذاب وجدانی که این چند سال به بهانه های مختلف سرکوبش کرده بودم ! صورتم و مثل بچه ها جمع کردم - میدونم! سکوت کرد و سکوت کردم ... وتو دلم گفتم خدارو شکر که شد!! ⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘ ادامه دارد.......
السلام‌علیڪ‌یاعلے‌بن‌موسےالرضاعلیہ‌السلام زمزمه کنید صلوات خاصه امام رضا (علیه السلام) را: ✨اللهّـــمَ صَلّ عَلي عَلي بنْ موسَي الرّضـاالمرتَضی، الامــام التّقي النّقي و حُجَّّتكَ عَلي مَنْ فَــوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثري الصّدّيق‌ الشَّهيد صَلَوةً كثيرَةً تامَة زاكيَةًمُتَواصِلــةً مُتَواتِـــرَةً مُتَرادِفَـــه كافْضَل ماصَلّيَتَ عَلي اَحَدٍ مِنْ اوْليائِكَ ✨ @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 گازانبری_روحانی 🔹من و شما فکر می کنیم فقط خودمان غافلگیر شدیم؛ مردم فکر می کنند فقط خودشان غافلگیر شدند. اما واقعیت چیز دیگری است. 🔸واقعیت این است که کل ساختارهای سیاسی، نظامی و امنیتی هم در قضیه غافلگیر شدند. همه شوراهای تأمین امنیت در سراسر کشور، فقط ظهر و عصر روز پنج شنبه مطلع شدند که قرار است امشب –شب جمعه- ساعت 24 بنزین گران شود. 🔹استانداران، فرمانداران، رؤسای ادارات، مدیرکل ها، دستگاه های امنیتی انتظامی همه در این ماجرا غافلگیر شدند. رؤسای بانک ها عصر همان روز مطلع شدند و عصر همان روز آماده باش زده شدند! 🔸دقت کنید؛ پنج شنبه به نوعی روز تعطیل است. روزی است که رؤسای ادارات و سازمان ها هم تازه فرصت می کنند بالاخره بعد از یک هفته ی کاری، خانواده خود را به تفریح یا مسافرت ببرند(بالاخره آنها هم آدم اند!). مراسمات عروسی و فاتحه و جشن تولدها را معمولاً عصر پنج شنبه و شب جمعه تدارک می بینند. 🔹به این اضافه کنید؛ شب ولادت اشرف الانبیاء حضرت محمد مصطفی(صلوات الله علیه) است؛ شبی که مسلمین همه خود را آماده جشن و سرور می کنند. شورای فرهنگ عمومی و شورای اداری هر شهر و شهرداری ها سعی کرده اند خود را برای این شب آماده کنند. در هر شهر، یک یا چند مراسم بزرگ تدارک دیده اند. بسیج و پایگاه های بسیج مشغول برگزاری جشن های ولادت حضرت رسول(ص) هستند. خبرگزاری ها و روزنامه ها و پایگاه های خبری در این زمان تعطیل است. عموماً عصر پنج شنبه و جمعه تعطیل اند. 🔸در این شرایط با تصمیم دولت، به صورت گازانبری قیمت بنزین افزایش پیدا می کند. درست است بالاخره اصل افزایش قیمت در جلسه شورای عالی اقتصاد و جلسه سران سه قوه، قبلاً تصویب شده بود اما مقدار افزایش، زمان اجرا، نحوه اجرا و چگونگی اجرا از وظایف و اختیارات دولت است. فقط دولت در این زمینه صاحب اختیار است. 🔹لذا همه دیدید که نه فقط مردم بلکه نظام سیاسی غافلگیر شد. اگر دوستان امنیتی از ما دلخور نشوند سیستم امنیتی ما غافلگیر شد. مسئولین و نخبگان و فعالان سیاسی دوست می دارند تجمعات به روش مسالمت آمیز و سیاسی جمع شود اما وقتی کار از حد می گذرد وظیفه دستگاه امنیتی و انتظامی متفاوت است. اصلاً مشخص نشد کجا را باید با روش سیاسی جمع کنند کجا را با روش امنیتی، کجا را با روش انتظامی و ...! 🔸بی تردید دولت در این زمینه مسئول است. مسئول آشوب و همه نابه سامانی ها دولتی است که بدون تدبیر و بدون اطلاع رسانی صحیح و بدون هماهنگی سیستم اداری و بورکراسی و سیاسی کشور قدمی بر می دارد که نتیجه ش همین است که می بینید! 🔹کاری که رهبر انقلاب برای حفظ ساختار سیاسی کشور و برای حفظ این دولت انجام داد بی نظیر بود. اقدام حسن روحانی را اگر بخواهیم بدبینانه تحلیل کنیم همان اعلام جنگی بود که قبل از انتخابات هشدار داد که اگر برادرم را دستگیر کنید اعلام جنگ می کنم. اگر خوشبیانه تحلیل کنیم عین بی تدبیری و بی عقلی محض بود و تیر خلاصی بود به دولت ناکارآمد، خسته و بی جان خودش! گفتند که یک دیوانه سنگی به چاه می اندازد و 100 عاقل نتوانند کاری کنند! داود_مدرسی_یان @Emam_kh
✍از حکیمی پرسیدند: چرا از کسی که اذیتت می کند انتقام نمی گیری؟ با خنده جواب داد: آیا حکیمانه است سگی را که گازت گرفته را گاز بگیری . میان پرواز تا پرتاب تفاوت از زمین تا آسمان است . پرواز که کنی، آنجا میرسی که خودت می خواهی . پرتابت که کنند ، آنجا می روی که آنان می خواهند . پس پرواز را بیاموز...!!! پرنده ای که "پرواز" بلد نیست، به "قفس" میگوید.... "تقدیر" @Emam_kh
یک دقیقه مطالعه (این متن ارزش خوندن داره) 👌👌 شاید دیده باشید که خیلی از پدر مادرها بند ناف فرزندشون را به بانک بند ناف میسپارن و سلول بنیادی ازش استخراج میشه تا در مواقع حساس (که امیدوارم هرگز پیش نیاد) استفاده بشه. "ناف" نقطه آغاز زندگیه و باورنکردیه که روی سلامتی، احساسات و روان ما تاثیر گذاره. حتی فرم به ما میگه که ما مستعد چه بیماری هایی هستیم. مالیدن روغن های مختلف اطراف ناف باعث جذب اثر اون روغن بر بدن میشه! اکثر پزشکان تاکید دارند که موقع حمام حتما ناف شسته بشه و حتی دین اسلام تاکید داره موقع غسل ناف همبا سمت چپ و هم با سمت راست شسته بشه، که این اهمیت پاکیزگی ناف را نشون میده. یعنی شاید بشه گفت بسیاری از بیماری ها (و شاید همه ی بیماریها) جوابش به ناف برمیگرده. تعدادی از بیماریهای کودکان و بزرگسالان که به راحتی و با ریختن دو یا چند قطره از روغنهای مختلف باعث اثرات شگفت انگیز میشه را با هم ببینیم: 🔻مالیدن روغن بادام روی ناف باعث درخشندگی و شادابی پوست میشه. 🔻موقع سرما خوردگی و آنفولانزا و دردهای قاعدگی کافیه یک پنیه را الکلی کنید و روی ناف قرار بدهید و اثر معجزه آساش رو ببینیند. 🔻مالیدن روغن کرچک روی ناف قبل از خواب اگر چند روز متوالی اتفاق بیوفتد باعث بهبود پادرد و زانودرد میشود. 🔻اگر فرزندتون در فصل پاییز دچار ترک خوردگی لب و پوست دست شده و یا خودتون با شستن ظرفها دستتون زود خشک میشه، اگر دچار اگزما هستید، مالیدن روغن خردل روی ناف اثر معجزه آسا دارد. 🔻شاید تعجب کنید اگر بشنوید مالیدن روغن نارگیل روی سطح ناف رحم زنان رو گرم میکند و نه تنها مشکلات ناباروری را رفع میکند عفونت بانوان را هم از بین میبرد. 🔻اگر فرزندتان یبوست دارد، مالیدن روغن زیتون داخل ناف و ماساژ دادن اطراف ناف در جهت عقربه های ساعت باعث رفع مشکل یبوست کودک میشود. ضمنا انجام این کار مشکلات کم وزنی کودکان را به طرز عجیبی رفع میکند. جالبه بگم ترک بدن زنان در اثر چاق و لاغری و بارداری هم با این شیوه رفع میشود. 🔻مشکل کبد چرب دارید؟ کک و مک روی پوست صورتتان هست؟ روغن لیمو را روزی دو بار روی نافتان بمالید، هم مشکل کبد چرب تا حد زیادی رفع میشود و هم کک و مکها کمرنگ میشوند. 🔻چکاندن روغن سیاهدانه داخل ناف، گوش درد را رفع میکند و جالب اینه که این روش بی نهایت معجزه آساست. 🔻دچار گرفتگی عضلات شدید؟ سردردهای عصبی و میگرن سراغ شما می آید؟ باور نکردنی است ولی چکاندن روغن گردو روی ناف و اطراف آن نه تنها این مشکلات را از بین میبرد بلکه برای رفع چربی خون هم معجزه آساست. 🔻زدن روغن بنفشه داخل ناف باعث رفع خشکی بینی میشود. @Emam_kh
شور گل کلم مواد لازم: گل کلم 2 کیلوگرم آب جوشیده سرد شده 4 لیوان نمک 2 قاشق غذاخوری سرپر سرکه سفید 4 قاشق غذاخوری فلفل تند 2-3 عدد سیر 5-6 حبه سبزی معطر شامل نعنا، ترخون و جعفری 100 گرم نکته: شور گل کلم را در بطری‌های شیشه‌ای کوچک دو سه لیتری درست کنید و پس از باز کردن درب هر بطری آن را در یخچال نگه دارید که کپک نزند. دستور تهیه: ابتدا برگ‌های سبز دور تا دور گل کلم را جدا کنید. با یک چاقوی تیز ساقه‌ ته گل کلم را جدا کنید. گل کلم را به قطعات کوچکی تقسیم کنید و اگر روی قسمت‌هایی از آن تیرگی دارد با چاقو بگیرید. تکه‌های گل کلم را با آب سرد بشویید و در آبکش قرار دهید تا آب آن خارج شود. سپس روی یک پارچه نخی تمیز در یک لایه پهن کنید تا کاملا خشک شوند. به ازای هر ۲ لیوان آب، یک قاشق سرپر نمک به آن اضافه کنید و روی حرارت قرار دهید. اجازه دهید آب به جوش آید و حدود ۱۰ دقیقه بجوشد، سپس به ازای هر ۴ لیوان آب، ۴ قاشق غذاخوری سرکه به آن اضافه کرده، حرارت را خاموش کنید و فرصت دهید آب خنک شود. بهتر است این مرحله را از شب قبل انجام دهید که مخلوط آب نمک و سرکه تا صبح کاملا خنک شود. بطری‌های شیشه‌ای را تمیز شسته و اجازه دهید کاملا خشک شوند. سبزی معطر را پاک کرده، بشویید و در آبکش قرار دهید تا آب آن خارج شده و کاملا خشک شود. سیر را پوست گرفته، بشویید و روی پارچه نخی بگذارید تا کاملا خشک شود. فلفل‌ها را شسته و روی پارچه نخی قرار دهید تا خشک شوند. ته بطری شیشه‌ای ابتدا یک لایه سبزی معطر، سپس یک لایه گل کلم، یک حبه سیر و یک فلفل سبز بریزید. همه مواد را به همین ترتیب لایه لایه در بطری بریزید تا بطری کاملا پر شود. از مخلوط آب نمک و سرکه روی مواد بریزید تا بطری پر شود، سپس درب بطری را محکم بسته و در جای خنک قرار دهید. حدود ۱۰ روز صبر کنید تا شور گل کلم عمل آید. پس از اینکه رنگ آب شور گل کلم شروع به کدر شدن کرد، آماده است آن را در یخچال قرار داده و مصرف کنید. می توانید هویج ،کرفس،سیب ترشی،خیارشور......استفاده کنید
✍چند خط درد دل 🌿و در این نزدیکی سیدی هست که چون فاطمه مادر دارد 🔹همه گفتند که این قافله رهبر دارد. 🔸همه گفتند علی مالک اشتر دارد. 🔹همه گفتند که یاور دارد.و کسی نیست قلم بردار ✍بنویسد که ز ِ یاران ِ علی، 🔹یک نفر هست درون مایه اشعر دارد. 🔸و در این توطئه‌ ها شیوه دیگر دارد. 🔹که رَوَد پای سپیدار و تبر بردارد . . . 🔸غربت اینجاست که بنیامین هم، 🔹یوسفی را به لب چاه آرَد . . . ! 🌿و در این نزدیکی، سیدی هست کز آنکس که بر او حقّ ِ برادر دارد، 🔸دل ِ خون‌تر دارد. 🔹چه کسی حق دارد، 🔸قبل ِ این شاه ِ ولایت قدمی بردارد . . . ؟ 🔹نکند ملّت ما دایه بهتر دارد ؟! 🔸بله این منطقه ، خرزهره و شبدَر دارد. 🔹ما نترسیم ، سپیدار و صنوبر دارد. 🔸قمری هست که یک ملت اختر دارد. 🔹او حسینی ست که یک ملت اکبر دارد . . . 🔸و هنوزم که هنوز است ، عدوّیست که نسل از هُوَ الاَبتَر دارد. 🔹و خدا در رَه این توطئه‌ ها سوره کوثر دارد. 🔸که بر این سرور ما لطف ، پیمبر دارد. 🔹کسی از آل علی هست که بر دست ، تواناییِ خیبر دارد. 🔸که چو دریاست و صد علقمه لشکر دارد. 🔹و دلش ارث فداکاری را ، ز علمدار دلاور دارد. 🔸و همین جا خبر از کرب و بلایی دارد، که دو سنگر دارد . . . 🔹طرفی حنجر حق گوی و دِگر سوی ، ببین ! دشنه و خنجر دارد . . . 🔸بِهَراسید که این قائله آخر دارد. 🔹کدخدا‌یی ست در این دهکده طاقت دارد طاقتش حد دارد ! 🔸یادتان رفته که این معرکه داور دارد..؟ 🔹یادتان رفته که این میکده ساغر دارد..؟ 🔸و کسی هست دلی معجزه‌ آور دارد. 🔹کهکشانی ست که آذر دارد. 🔸صدفی هست که گوهر دارد. 🔹سیدی هست که از نسل پیمبر... 🌿سیدی هست که چون " فاطمه " مادر دارد . . .  🌹اللّهم احفظ قائدنا الامام خامنه ای مرگ_برفتنه_گر مرگ_برفتنه_گران_داخلی @Emam_kh