✍ اگر دست و پاى شما خواب میروند
☕️ دم كرده اسطوخودوس ميل كنيد
🍃اين گياه براى درمان طپش قلب، بى خوابى و برطرف كردن بيماريهاى مجارى ادرارى بسيار مفيد است
@Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پیشنهاد
وقتی طرف ادعا میکنه و دوست داره کمک کنه طرف پزشک هم هست که ،،، طب اسلامی و سنتی هم که بلده و مایله اعلام ورود کنه تو این قضیه ،،،اسمش هم گذاشتین پدر طب سنتی ،
خوب مسئولین چرا سکوت میکنن
یه مدرسه خالی کنن الآنم که همه مدرسه ها تعطیله ، خالی کن پنجاه شصت تا تخت توش بذارن سریع هر چی احتیاج داره بودجه اش را بدن بره بخره با روش خودش با شاگرداش شروع کنه همه جای دنیا از این کارا میکنن هر کی مبتلا شده و مایله بره پیش ایشان و گروهش
بسم الله
شروع کنه ان شاالله راه ایشان جواب بده اگه جواب داد راه ایشان را به همه توصیه کنید .
به همین ترتیب برای جناب آیت الله تبریزیان و شاگرداشون و جناب خیراندیش و جناب خدادادی و جناب آیت الله ضیایی و ... پیشنهاد کنن مسئولین به اینها ، علمش را دارن تو این رشته فرماندهی کنن و از یک جای کوچیک شروع کنن اگه جواب داد تجربیاتشون در اختیار بگذارن همه استفاده کنن ،همانطور که سردار عزیز ما سپهبد شهید سلیمانی و یارانش علم و دانش فنون لشکر کشی وتجربیاتش در راهبردهای نظامی را در اختیار خدمت به این ملت و مبارزه با دشمن کرد .در مقابله با این ویروس از فرماندهی این بزرگان طب اسلامی و سنتی هم استفاده شود . چرا سکوت میکنن یا الله بسم الله
#ویروس_کرونا
@Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 لبنانی ها اصالت رهبر انقلاب را در مستندی که شبکه المنار پخش کرد لبنانی معرفی کردند.
🔺️این نشانه خوبی هست و هیچ نشان از اختلاف وجود ندارد و اینکه عموم جوامع مختلف به دلیل محبت زیاد دوست دارند که ایشان رو از خودشان بدانند و به ایشان افتخار کنند نشان از قدرت نفوذ ایشان در دل هاست.
🔹️ترک ها بخاطر ترک بودن ایشون رو اصالتا ترکی میدانند.
🔹️اعراب بخاطر سید بودن و از نسل ائمه بودن ایشان را اصالتا عرب میدانند.
🔹️مشهدی ها بخاطر تولد ایشان در مشهد ایشان را اصالتا خراسانی میدانند.
🔹️عراقی ها به دلیل تولد پدر ایشان در نجف ایشون رو اصالتا عراقی میدانند.
🔹️اصفهانی ها به خاطر اصفهانی بودن مادرمکرمه ایشان و تکلم به زبان مادری ایشان رو اصالتا فارس میدانند.
🔹️عربستانی ها بخاطر از نسل ائمه هستن ایشون رو حجازی اصل میدانند.
🔹️و حالا لبنانی ها بخاطر تولد یکی از اجداد ایشان در شهری در لبنان ایشان رو لبنانی اصل دانستند.
⬅نکته: ایشان رهبر انقلاب تمام اقوام هستند. ایشان متعلق به همگان هستند ایشان رهبر آزادگان و مستضعفان جهاند. خدا عمر با عزت نصیب رهبر عزیزمان کند.
@Emam_kh
⭕️ تحقیر تاریخی اردوغان توسط پوتین
🔻مسکو از هیئت ترکی در زیر مجسمه کاترین کبیر استقبال کرد که ۱۱ بار امپراتوری عثمانی را شکست داد!
پوتین فردی بسیار زیرک و نمادگرا هست
@Emam_kh
#رمان_مدافع_عشق
قسمت ۲۲
دستم را دراز میکنم، حوله کوچکی که روی شانه ات انداخته ای، برمی دارم و به صندلی چوبی مقابل دراور اشاره می کنم: بشین.
با تعجب می گویی: می خوای چی کار کنی؟
– شما بشین عزیز.
می نشینی. پشت سرت می ایستم. حوله را روی سرت می گذارم و آرام ماساژ می دهم تا موهایت خشک شود. دست هایت را بالا می آوری و روی دست های من می گذاری.
– زحمت نکش خانوم.
– نه زحمتی نیست. زود خشک بشه تا بریم حرم.
سرت را پایین می اندازی و در فکر فرو می روی. در آینه به چهره ات نگاه می کنم: به چی فکر می کنی؟
– به اینکه این بار برم حرم، یا مرگمو می خوام یا حاجتم رو.
و سرت را بالا می گیری و به تصویر چشمانم در آینه خیره می شوی. دلم می لرزد. این چه خواسته ای است! از تو بعید است! کار موهایت که تمام می شود، عطرت را از جیب کوچک ساکت بیرون می آورم و به گردنت می زنم. چقدر شیرین است که خودم برای زیارت آماده ات می کنم.
چند دقیقه ای راه بیشتر به حرم نمانده که یک لحظه لبت را گاز می گیری و می ایستی. مضطرب نگاهت می کنم.
– چی شد؟
– هیچی خوبم. یکم بدنم درد گرفت.
– مطمئنی خوبی؟ می خوای برگردیم هتل؟
– نه خانوم. امروز قراره حاجت بگیریما.
لبخند می زنم، اما ته دلم هنوز می لرزد.
نرسیده به حرم از یک مغازه آبمیوه فروشی یک لیوان بزرگ آب پرتغال طبیعی می گیری و با دو نِی کنارم می آیی.
– بیا بخور ببین اگر دوست داشتی یکی دیگه بخرم. آخه بعضی آب میوه ها تلخ می شه.
به دو نِی اشاره می کنم.
– ولی فکر کنم کلاً هدفت این بوده که تو یه لیوان بخوریما.
می خندی و از خجالت، نگاهت را از من می دزدی. تا حرم دست در دستت و در آرامش مطلق بودم. زیارت با تو، حال و هوایی دیگر داشت. تا نزدیک اذان مغرب درحیاط نشسته ایم و فقط به گنبد نگاه می کنیم. از وقتی که رسیدیم مدام نفس می زنی و درد می کشی، اما من تمام تلاشم را می کنم تا حواست را پی چیز دیگر جمع کنم. نگاهت می کنم و سرم را روی شانه ات می گذارم. این اولین بار است که این حرکت را می کنم. صدای نفس نفس زدنت را حالا به وضوح می شنوم. دیگر تاب ندارم. دستت را می گیرم و می گویم: می خوای برگردیم؟
– نه من حاجتمو می خوام.
– خب به خدا آقا میده. تو الآن باید بیشتر استراحت کنی.
مثل بچه ها بغض و سرت را کج می کنی.
– نه یا حاجت یا هیچی.
از وقتی من فهمیده ام شکننده تر شده. همان لحظه آقایی با فرم نظامی از مقابلمان رد می شود و درست در چند قدمی ما، سمت چپمان می نشیند. نگاه پر از دردت را به مرد می دوزی و آه می کشی. مرد می ایستد و برای نماز اقامه می بندد. تو هم دستت را در جیب شلوارت فرو می بری و تسبیح تربتت را بیرون می آوری. سرت را چند باری به چپ و راست تکان می دهی و زمزمه می کنی: هوای این روزای من هوای سنگره. یه حسی روحمو تا زینبیه می بره. تا کِی باید بشینمو خدا خدا کنم؟ به عکس صورت شهیدامون نگا کنم؟
باز لرزش شانه هایت و صدای بلند هق هقت، نفس هایت به شماره می افتد. نگران دستت را فشار می دهم. “نفس نزن جانا که جانم می رود.”
#مدافع_عشق
قسمت۲۳
مرد سجده آخرش را که می رود، تو دیوانه وار بلند می شوی و به سمتش می روی. من هم به دنبالت بلند می شوم. دستت را دراز می کنی و روی شانه اش می زنی.
– ببخشید!
برمی گردد و با نگاهش می پرسد: بله؟
همان طور که کودک وار اشک می ریزی، می گویی: فقط خواستم بگم دعا کنید منم لیاقت پیدا کنم بشم همرزم شما.
لبخند روی لب های مرد می نشیند.
– اولاً سلام. دوم پس شما هم آره؟
سرت را پایین می اندازی.
– شرمنده. سلام علیکم. ما خیلی وقته آره. خیلی وقته.
– ان شاءالله خود آقا حاجتت رو بده پسر.
– ممنون. شرمنده یهو زدم رو شونه تون. دلِه دیگه. یاعلی!
پشتت را می کنی که او می پرسد: خب چرا نمی ری؟ این قدر بیتابی و هنوز اینجایی؟ کارهاتو کردی؟
با هر جمله ی مرد بیشتر می لرزی و دلت آتش می گیرد. نگاهت فرش را رصد می کند.
– نه حاجی. دستمو بستن. می ترسم برم.
او بی اطلاع جواب می دهد: دستتو که فعلاً خودت بستی جوون. استخاره کن ببین خدا چی میگه.
بعد پوتین هایش را برمی دارد و از ما فاصله می گیرد. نگاهت خشک می شود به زمین. در فکر فرو می روی.
– استخاره کنم!؟
شانه بالا می اندازم.
– آره. چرا تا حالا نکردی؟ شاید خوب دراومد.
– آخه… آخه همیشه وقتی استخاره می کنم که دو دلم. وقتی مطمئنم، استخاره نمی گیرم خانوم.
– مطمئن؟ از چی مطمئنی؟
صدایت می لرزد.
– از این که اگرم برم، فقط سربارم. همین! بودنم بدبختی میاره برای بقیه.
– مطمئنی؟
نگاهت را می چرخانی به اطراف. دنبال همان مرد می گردی، اما اثری از او نیست. انگار از اول هم نبوده. ولوله به جانت میفتد.
– ریحانه! بدو کفشتو بپوش. بدو.
همان طور که به سرعت کفشم را پا می کنم، می پرسم: چی شده؟ چی شده؟
– از دفتر همین جا استخاره می گیریم. فوقش حالم بد میشه اونجا. شاید حکمتیه. اصلاً شاید هم نشه. دیگه حرف دکترم برام مهم نیست. باید برم.
– چرا خودت استخاره نمی کنی؟
– می خوام کس دیگه بگیره.
مچ دستم را می گیری و دنبال خودت می کشی. نمی دانیم باید کجا برویم. حدود یک ربع می چرخیم. آن قدر هول کرده ایم که حواسمان نیست که می توانیم از خادم ها بپرسیم. در دفتر پاسخگویی، روحانی با عمامه سفید نشسته است و مطالعه می کند. در می زنیم و آهسته وارد می شویم.
– سلام علیکم.
روحانی کتابش را می بندد.
– وعلیکم السلام. بفرمایید!
– می خواستم بی زحمت یه استخاره بگیرید برامون حاج آقا!
لبخند می زند و به من اشاره می کند.
– برای امر خیر ان شاءالله؟
– نه حاجی عقدیم. یعنی موقت.
– خب برای ازدواج دائمتون می خواید؟
– نه.
کلافه دستت را داخل موهایت می بری. می دانم که حوصله نداری دوباره برای کس دیگری توضیح بدهی، برای همین به دادت می رسم.
– نه حاج آقا. همسرم می خواد بره جنگ. دفاع حرم. می خواست قبل رفتن یه استخاره بگیره.
حاج آقا چهره دوست داشتنی خود را کج می کند.
– پسر؛ توی این کار که دیگه استخاره نمی خواد. باید رفت.
– نه آخه… همسرم یه مشکلی داره که دکترا گفتن… دکترا گفتن جای کمک احتمال زیاد سربار می شه اونجا.
سرش را تکان می دهد. بسم الله می گوید و تسبیحش را برمی دارد. کمی می گذرد و بعد با لبخند می گوید: دیدی گفتم؟ توی این کار نباید استخاره کرد. باید رفت بابا.
با چفیه ی روی شانه ات، زیر پلکت را از اشک پاک می کنی و ناباورانه می پرسی: یعنی… یعنی خوب اومد؟
حاج آقا چشم هایش را به نشانه تأیید می بندد و باز می کند.
– حاجی جدی جدی؟ میشه یه بار دیگه بگیرید؟
او بی هیچ حرفی این بار قرآن را برمی دارد و بسم الله می گوید. بعد از چند دقیقه دوباره لبخند می زند و می گوید: ای بابا جوون! خدا هی داره می گه برو، تو هی خودت سنگ می ندازی؟
هر دو خیره خیره نگاهش می کنیم. می پرسی: چی دراومد…یعنی بازم؟
– بله! دراومد که بسیار خوب است. اقدام شود. کاری به نتیجه نداشته باشید.
چند لحظه بُهت زده نگاهش می کنی و بعد بلند قهقهه می زنی. دو دستت را بالا می آوری و صورتت را رو به آسمان می گیری.
– ای خدا قربونت برم من! اجازه ام رو گرفتم. چرا زودتر نگرفته بودم!؟
بعد به حاج آقا نگاه می کنی و می گویی: دستتون درد نکنه. نمی دونم چی بگم؟
– من چی کار کردم آخه؟ برو خدا رو شکر کن.
– نه! این استخاره رو شما گرفتی.
جلو می روی و تسبیح تربتت را از جیبت در می آوری و روی میز، مقابل او می گذاری.
– این تسبیح برام خیلی عزیزه، ولی الآن دوست دارم بدمش به شما. خبر خوب رو شما به من دادی. خدا خیرتون بده.
او هم تسبیح را برمی دارد و روی چشم هایش می مالد.
– خیر رو فعلاً خدا به تو داده جوون. دعا کن!
خوشحال، عقب عقب می آیی.
– این چه حرفیه؟ ما محتاجیم.
چادرم را می گیری و ادامه می دهی: حاجی امری نیست؟
بلند می شود و دست راستش را بالا می آورد.
– نه پسر! برو یاعلی.
ادامه_دارد....
🍂اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸🌺🌺🌺🌸
🌸 صـــــــ🌹ـــلوات خاصه ی حضرت علی بن موسی الرضا به نيت خشنودي آن حضرت و بر آورده شدن حاجــــــــــات.🌸
⚜اللهّمَ صَلّ عَلی عَلی بنْ موسَی الرّضا المرتَضی⚜ الامامِ التّقی النّقی ⚜ و حُجَّّتکَ عَلی مَنْ فَوقَ الارْضَ⚜ و مَن تَحتَ الثری⚜ الصّدّیق الشَّهید ⚜صَلَوةَ کثیرَةً تامَةً⚜ زاکیَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَه⚜ کافْضَلِ ما صَلّیَتَعَلیاَحَدٍ مِنْ اوْلیائِک⚜
َ
✍ترجمه:
☀️خدایا رحمت فرست بر علی بن موسی الرضا☀️ امام با تقوا و پاک ☀️و حجت تو بر هر که روی زمین است ☀️و هر که زیر خاک، ☀️رحمت بسیار و تمام با برکت ☀️و پیوسته و پیاپی و دنبال هم چنان ☀️بهترین رحمتی که بر یکی از اولیائت فرستادی☀️
🌸زیــــ🕌ــــــارتش در دنیا و شفاعتش در عقبی نصیبمان بگردان🌸
الهـــــــــــــے آمیݧ
التمــــــــــاس دعــــــــــا
✨اݪّلهُمَّ صَݪِّ عَݪے مُحَمَّد وَ آݪِ مُحَمَّد وَ عَجِّݪ فَرَجَهُمْ✨
@Emam_kh
#چگونه_یک_نماز_خوب_بخوانیم 69
🌹استاد پناهیان
💠 خدمت آموزش و پرورشیان عزیز بودم گفتند ما چه جوری تعلیمات دینی یاد بچه هامون بدیم ❓
گفتم خواهش میکنم ،
تو رو خدا شما تعلیمات دینی یاد بچه ها ندین ،
⭕️❌😒
شما یه کار دیگه انجام بدین ،
یکی از کارایی که انجام میدید این باشه که ، به بچه من مستقل بودن و یاد بدین ،
✅💯
بچه ی من از مدرسه بیرون اومد ، بگه یعنی که چی ❓ آدم مثل بقیه باشه ❓
⁉️⁉️
نه اینکه تا یکی مسخره ش کرد ، بترسه ، جابخوره .
جابزنه .
بخاطر لبخند چهار تا رفیقش دنبال هرزگی بیفته .
مستقل بشه... 👏👏
به بچه من استقلال یاد بده ☝️✅
خدا خیلی راحت ، عین هلو که میاد میپره تو گلو ،
میره تو دلش .
کاری نداره ، خدا پرستی
رفتند آمار گرفتند خیلی از خانمهایی که از حجاب دست برداشتند ،
چادر و برداشتند تبدیل کردند به حجاب ضعیفتر.
♨️♨️♨️
پرسیدند چرا حجابتون ضعیفتر شده⁉️⁉️
70% گفتند از ترس تمسخر دیگران .
آخه تو چیکار داری به تمسخر دیگران ❓
مستقل باش .✅
سفت باش ، رو پای خودت وایسا .
رگ خواب شما رضایت اهل بیته ،
بخدا قسم به هر کدوم شما بگن کاراتون مورد رضایت امام زمان (عج )نیست دق میکنید .
کاری کن که کارهات مورد رضایت امام زمان (عج) باشه .
ادامه دارد...
🍂اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴ویژه| فیلمی که هیچ وقت از بی بی سی و منوتو نخواهید دید
🔷روحانیون جهادی در حال خدمت رسانی به مبتلایان کرونا
@Emam_kh
🔴هنوز شنبه روحانی نرسیده است؟!
✍محمد عبدالهی
🔰حدود بیست روز از آغاز شیوع #ویروس_منحوس میگذرد. در همان روزهای اول #روحانی می گوید همه چیز خوب است و از شنبه اوضاع کشور عادی می شود. پزشکان متخصص و نمایندگان رسمی دولت اما دقیقا از همان شنبه از وضعیت اضطراری سخن می گویند !
🔰روحانی باز هم در سخنرانی هایش با همان خنده همیشگی و بدخاطره به مردم می گوید همه چیز تحت کنترل است و ما شرایط را برای سلامت مردم مهیا کرده ایم. #وزیر_بهداشت اما در نامه گلایه آمیز به او از احتکار و عدم نظارت بر محصولات بهداشتی می نالد و روحانی ۲۴ ساعت بعد نامه را برای وزارت اطلاعات پاراف می کند که" آقا! پیگیری کنید !"
🔰ناله های وزیر بهداشت به جایی نمی رسد و او نامه دوم را به #وزیر_صمت مینویسد که به داد مردم و کادر درمان برسید! وبا همه اینها امروز قیمت #الکل در بازار سیاه ۵ برابر قیمت رسمی عرضه می شود و همچنان از فروش گسترده #ماسک در فروشگاه ها خبری نیست!
🔰رییس انجمن داروسازان ایران هم به ایسنا گفته است:
«متاسفانه با وجود اینکه بیش از دو هفته از شیوع ویروس جدید کرونا در کشور می گذرد، ولی هنوز مشکل تامین ماسک و ضد عفونی کنندههای الکلی مورد نیاز داروخانه ها برای در اختیار مردم قرار دادن، حل نشده و همزمان هم داروخانهها و هم مردم سرگردان هستند. به نظر می رسد که این مشکل نه به دلیل کمبود منابع در کشور، بلکه به دلیل عدم هماهنگی در شرایط بحران ایجاد شده است.»
🔰واقعا به چه زبان و روایتی می توان از ضعف مدیریت دولت در یک مساله حیاتی برای مردم سخن گفت؟! سالهاست که فریاد زده ایم #مدیریت_غربگرا ناکارآمد است و همه بی هنریش را در #دیپلماسی_لبخند و ذلت خلاصه کرده است حالا شما قضاوت کنید در کدام کار میدانی از سیل و زلزله و اخیرا ویروس همه گیر #کرونا از دولت کارآمدی دیده اید؟!
@Emam_kh
7.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔺توصیه های تغذیه ای برای پیشگیری از بیماری های تنفسی و #کرونا
@Emam_kh