eitaa logo
پیروان امام خامنه ای 🇮🇷
2.2هزار دنبال‌کننده
26هزار عکس
17.1هزار ویدیو
14 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
📅 دعای روز اول ماه رمضان 🔅بسم الله الرحمن الرحیم اللهمَ اجْعلْ صِیامی فـیه صِیـام الصّائِمینَ وقیامی فیهِ قیامَ القائِمینَ ونَبّهْنی فیهِ عن نَومَةِ الغافِلینَ وهَبْ لی جُرمی فیهِ یا الهَ العالَمینَ واعْفُ عنّی یا عافیاً عنِ المجْرمینَ. 🔸خدایا روزه مرا در این روز مانند روزه روزه داران حقیقی قرار ده و اقامه نمازم را مانند نمازگزاران واقعی مقرر فرما و مرا از خواب غافلان هوشیار ساز و هم در این روز جرم و گناهم را ببخش ببخش ای خدای عالمیان و از زشتیهایم عفو فرما ای عفو کننده گناهکاران عالم @Emam_kh
🌹دلنوشته زینب سلیمانی به یاد پدر| من به فدای خواهر حسین(علیه السلام) ♦️«وقتی عظمت حضور مردم را دیدم که چه با شکوه و با عزت و با تمام وجود برای‌تان به میدان آمدند، دلم کمی آرام گرفت». ♦️«بابای عزیزتر از جانم چه قدر خوب شد نام مرا زینب گذاشتید. مادرم می‌گفت شما وقت انتخاب اسمم گفتید «بعدها متوجه می‌شید چرا اسم زینب را انتخاب کردم برای دخترم». ♦️همیشه به من می‌گفتید عزت دست خداست و بدانید اگر گمنام‌ترین هم باشید ولی نیت شما یاری مردم باشد، می‌بینید خداوند چقدر با عزت و عظمت شما را در آغوش می‌گیرد. @Emam_kh
🔴 | خودکشی غربزده ها! 🔹 ‏روزگاری میگفتند اگر در مسکو باران ببارد؛ سران حزب توده در تهران، چتر بالای سر میگیرند. 🔻 حالا که ترامپ ایده احمقانه تزریق مواد ضدعفونی کننده برای مقابله با کرونا را مطرح کرده، جای نگرانی است بعضی سوپرغربگرایان «وایتکس» تزریق کنند. 🔻بس که برای این جماعت: هرچه آن خسرو کند شیرین بود! سیدنظام الدین موسوی @Emam_kh
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 بسم الله الرحمن الرحيم 🌷 تفسیر آیه به آیه قرآن 🔵معنای سوره چیست؟ -سوره از سور می آید سور یعنی دیوار، زمان های قدیم به دیوارهای اطراف شهر سورالبلد می گفتند در زمان های گذشته اگر اطراف شهر دیوار بود آن شهر امن خواهد بود -آیات قرآن هم همین طور است اگر اطراف زندگی ما باشند و آنها را در زندگی خود وارد کنیم ما انسانها هم زندگی آرام و امنی خواهیم داشت و از آسیب هایی که زندگی ما را به خطر می اندازد محفوظ خواهیم ماند البته به شرطی که به آنها عمل شود. 🔶 قرآن114سوره دارد،114سوره یعنی114دیوار،ایمنی، حصار 🌹معرفی سوره الفاتحه(حمد) 🔵اولین سوره قرآن کریم سوره فاتحه است 🔵معنای فاتحه چیست و چرا به سوره فاتحه حمد هم می گویند؟ -فاتحه یعنی آغاز کننده به سوره فاتحه، سوره حمد هم می گویند حمد یعنی ستایش و به علت اینکه سوره فاتحه با ستایش خداوند شروع می شود سوره حمد هم می نامند. 🔸این سوره در مکه بر پیامبر اسلام نازل شده است و به این دلیل جزو سوره های مکی است و پنجمین سوره ای می باشد که بر پیامبر اسلام نازل شده است. 🔸این سوره هفت آیه دارد عدد هفت راز و رمزی دارد تعداد روزهای هفته و تعداد آسمان ها هفت تا است طواف کعبه، سعی بین صفا و مروه و پرتاب سنگ به شیطان که از اعمال حج هم می باشد هفت مرتبه است.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴امنیت و اقتصاد، کنار هم یا مقابل هم؟! 🔺دوستی گفت از پرتاب خوشحال نیستم. چون در حالی که اقتصاد و فرهنگ و آموزش و محیط زیست ما دارای ضعف و چالش هستند، پیشرفت های نظامی فقط موجب توسعه نامتوازن می شوند و مزیت نیستند. ‏ 🔹قبل از اینکه به پاسخ واضح این سوال او (که سوال القا شده به ذهن بخش قابل توجهی از جامعه است) فکر کنم، افسوس خوردم که چه چیزی، چه تفکر مسمومی در اذهان برخی از ما رسوخ کرده که حتی نمی گذارد از این پیشرفت های افتخار آمیز لذت ببریم؟! چنین پیشرفتی جای جشن و مباهات دارد یا تحقیر و سرزنش با تکرار بدون فکر نظریه های پراشکال و یا حداقل غیر قابل انطباق با این موضوع؟! 🔹باید به این دوست و بسیاری چون او بگویییم کدام مغز متفکری به این نتیجه رسیده که عدم توسعه یک بخش، باید موجب تعطیلی بخش های دیگر شود؟ مگر توسعه در یک بخش کشور مانع توسعه بخش های دیگر است؟به گونه ای توسعه نظامی و هسته ای در برابر ضعف در برخی بخش های دیگر را توسعه نامتوازن عنوان می کند کانه امنیت سهم اقتصاد را دزدیده! توسعه این بخش ها منافات و تغایری با هم ندارد که رشد یکی مانع رشد دیگری شده باشد. درحالی که این دو بخش هرکدام بودجه خود و مدیر خود را دارند.مشکل تفاوت تفکر مدیران این دو بخش است. جای چشم ابرو نگیرد گر چه او بالاتر است! 🔹آیا پیشرفت های ما در حوزه نانو، صنعت هسته ای، پیشرفت های عرصه پزشکی، سلول های بنیادین... در دورانی بوده که پیشرفت نظامی نداشتیم؟ یا این پیشرفت ها شانه به شانه هم به دست آمده؟ این پیشرفت ها حاصل رویکرد جهادی و انقلابی و اتکا به درون و البته ایمان است. هرجا این تفکر وارد شد شاهد پیشرفت بودیم. اما تفکر غربگرایی که همواره در انتظار قراردادهای اروپایی ست، با خودکفایی مخالف است، به مافیای واردات عرصه جولان می دهد، خصوصی سازی را به فاجعه بارترین شکل ممکن انجام می دهد، ... صنایعی مثل خودرو را عقب مانده نگه داشته. وگرنه نه سرمایه گذاری در این بخش ها کم است؛ نه نیروی متخصص و نخبه باانگیزه در این کشور کم است. مشکل چنبره تفکر لیبرال بر کرسی های مدیریتی اقتصاد و صنعت است. البته ما با وجود ضعف در اقتصاد، از بسیاری کشورهای دنیا که گرفتار تحریم هم نیستند جلوتریم. بحران کرونا گوشه ای از این برتری را نمایش داد. 🔹چطور می شود در شرایطی که کشور ما مدام در حال تهدید شدن نظامی از سوی همین کشورهای به اصطلاح توسعه یافته است، درحالیکه آمریکا دور تا دور ما را پر از پایگاه های نظامی کرده، (اینجا؛ 7000 مایل دورتر از مرزهایش!) عده ای به محض مشاهده پیشرفت هایی چون موشکی، هوافضا، هسته ای که برای هر کشوری مزیت محسوب می شود، دلسوز شده و شروع به تکرار نظریات توسعه نامتوازن می کنند؟ ما تهدیدات داعش و القائده و آمریکا و اسرائیل را با همین پیشرفت های نظامی ار مرزهایمان دور کردیم. باور کنیم آن دلسوزی به این شکست دشمنان ملت ایران ارتباطی ندارد؟! 🔹و اما یک نکته مهم دیگر؛ در کشورهایی که حاضر به پذیرش سلطه آمریکا نیستند، نفوذی های شیفته آمریکا به دنبال ماموریت های نیمه تمام اربابشان برای زمین زدن آن حکومت هستند. یک سوال جدی؛ صنعت خودرو سال هاست تبدیل شده به نماد «ما نمی توانیم». مدیران سابق ایران خودرو و سایپاکجا هستند؟ پشت میله های زندان به جرم رانت خواری و اخلال در نظام توزیع؛ چه اراده ای چنین مدیران فاسد و فشلی را روانه مهمترین کرسی های اداره صنعت به این مهمی کرده؟! چرا از وقتی جاسوسان در محیط زیست رخنه کردند، شاهد فاجعه های زیست محیطی و تغییر اقلیم بودیم؟ چگونه است که رئیس سازمان محیط زیست به بهانه های غیر علمی سفت و سخت پای مبارزه با خودکفایی مواد غذایی استراتژیک چون گندم می ایستد؟چه چیزی مانع راهیابی طرح های تایید شده دانشگاه های علوم کشاورزی به مصوبات اجرایی وزارت جهاد کشاورزی در کشت محصولات جایگزین واردات می شود؟ چه می شود که نه کارشکنی دشمن، و نه کمبود منابع، که تخلف مدیر امور دام کشور و کارمندانش موجب چند برابر شدن قیمت گوشت می گردد... و ده ها نمونه دیگر 🔻پس در پیشرفت هایمان دنبال علل پسرفت هایمان نگردیم. که اگر عوامل نفوذیِ پسرفت را امروز از مخفیگاهشان بیرون نکشیم، خیلی زود مانند فیلم تمساح لوییس تیگ، با هیولای بزرگی روبرو می شویم که نقاط قوت سایر عرصه ها را نیز نابود خواهد کرد. 📝 رها_عبداللهی @Emam_kh
‼️ترمیم یا کشیدن دندان فرد روزه‌دار 🔷س 44: آیا کارهای دندانپزشکی از قبیل کشیدن دندان، عصب کشی، بی‌حسی، پر کردن، روزه را باطل می‌‌کند؟ ✅ج. اگر چیزی وارد حلق نشود، روزه صحیح است. @Emam_kh
🍃آب کدو🍃 ↔هر وقت قند شخصی بالا رفت فورا اب کدو خورشتی بخورد تا قند خون پایین بیاید 💠طب سنتی اسلامی💠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚠️گناهی که اگر پیامبر هم طلب بخشش از خدا برای شخص کند، خدا نمی‌بخشد.. 🌹ﺁﻧﺎﻥ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﺑﺎﺻﺪﻗﺎﺕ ﺍﺯ ﻣﺆﻣﻨﺎﻧﻲ ﻛﻪ [ ﺍﻓﺰﻭﻥ ﺑﺮ ﺻﺪﻗﻪ ﻭﺍﺟﺒﺸﺎﻥ ﺍﺯ ﺭﻭﻱ ﺭﺿﺎ ﻭﺭﻏﺒﺖ ]ﺻﺪﻗﻪ [ ﻣﺴﺘﺤﺒﻲ ] ﻣﻰ ﭘﺮﺩﺍﺯﻧﺪ ، ﻋﻴﺐ ﺟﻮﻳﻲ ﻣﻰ ﻛﻨﻨﺪ ، ﻭ ﻛﺴﺎﻧﻲ ﺭﺍ ﻛﻪ ﺟﺰ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﻗﺪﺭﺗﺸﺎﻥ [ ﺛﺮﻭﺕ ﻭ ﻣﺎﻟﻲ ] ﻧﻤﻰ ﻳﺎﺑﻨﺪ [ ﺗﺎ ﺻﺪﻗﻪ ﺩﻫﻨﺪ ] ﻣﺴﺨﺮﻩ ﻣﻰ ﻛﻨﻨﺪ ; ﺧﺪﺍ ﻫﻢ ﻛﻴﻔﺮ ﻣﺴﺨﺮﻩ ﺁﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﺧﻮﺍﻫﺪﺩﺍﺩ ﻭ ﺑﺮﺍﻱ ﺁﻧﺎﻥ ﻋﺬﺍﺑﻲ ﺩﺭﺩﻧﺎﻙ ﺧﻮﺍﻫﺪﺑﻮﺩ .(٧٩) 🌹ﺑﺮﺍﻱ ﺁﻧﺎﻥ [ ﻛﻪ ﻋﻴﺐ ﺟﻮﻳﺎﻥ ﻣﺴﺨﺮﻩ ﻛﻨﻨﺪﻩ ﺍﻧﺪ ] ﭼﻪ ﺁﻣﺮﺯﺵ ﺑﺨﻮﺍﻫﻲ ﭼﻪ ﻧﺨﻮﺍﻫﻲ [ ﻳﻜﺴﺎﻥ ﺍﺳﺖ ] ﺍﮔﺮ ﺑﺮﺍﻱ ﺁﻧﺎﻥ ﻫﻔﺘﺎﺩ ﺑﺎﺭ ﻫﻢ ﺁﻣﺮﺯﺵ ﺑﺨﻮﺍﻫﻲ ، ﺧﺪﺍ ﻫﺮﮔﺰ ﺁﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﺁﻣﺮﺯﻳﺪ ; ﺯﻳﺮﺍ ﺁﻧﺎﻥ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﻭ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮﺵ ﻛﻔﺮ ﻭﺭﺯﻳﺪﻧﺪ ﻭ ﺧﺪﺍ ﮔﺮﻭﻩ ﻓﺎﺳﻘﺎﻥ ﺭﺍ ﻫﺪﺍﻳﺖ ﻧﻤﻰ ﻛﻨﺪ .(٨٠) توبه @Emam_kh
⭐ لوح | حضرت آیت‌الله خامنه‌ای ماه مبارک رمضان را «ماه فرصتها» می‌دانند. @Emam_kh
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹خدایا ما را از کسانی قرار نده که شیوه‌شان،نشستن و آرزو كردن و زدن باهم در جلسات است،بدون اينكه به دنبال آن باشد 🌙تفسير بخشی از دعای روزاول ماه رمضان توسط رهبرمعظم انقلاب @Emam_kh
رمان _مسافر_عشق قسمت_پانزدهم وشانزدهم چــند بار پلک میزنم و چشم هایم را باز میکنم...ساعت سہ و نیم نیمہ شب است... تمــام این مـدت را خواب بودم! غلتے میزنم و رویم را میچـرخانم تو هم برگـشتہ اے! پشـت بہ من روے تخت دراز کشیدے ، حتے لباس بیرونـت را هم عوض نکردی...از تن بے حرکـت و نفس هاے منظمـت معلوم است کہ خوابیدے! از این کہ میبینمت دلگرم میشوم مے نشینم و بہ پنجره نگاه میکنم...سـکوت حاکم است...باد ملایمی پرده هاے کنار زده را تکان میدهند...پنجره آسمان تاریڪ شب را قاب گرفتہ اسـت اثرے هم از ماه نیست... …! رویم را سمتت میکنم...دوست دارم از دلت در بیاورم نکند مرا نبخشے؟!نکند با من بد شوے؟نکند فکر کنی لیاقت همسری با یک مدافع حرم را ندارم؟! باور کن تمام این حرف ها براے دلتنگی هایی است کہ کشیدم...از فراق دوباره ات میترسم!میترسم! خم میـشوم و بہ صورتت زل میزنم...معلـوم است خیلے خستہ ای نزدیک تر میشوم...نزدیک و نزدیکتر...آنقدر کہ نفس هایم موهایت را تکان میدهد فقـط کمـے مانده تا لبهایم روے ریش هاے مردانہ ات قرار گیـرد... چـشمانم را میبندم و نزدیڪ تر میشوم و آرام گونہ ات از بازار مـشهد بہ سمت حرم میرویم...خوشبـختانہ هتلمان نزدیڪ حرم است! ساکت و بے توجـہ راه میروے...من هم سعے میکنم پا بہ پایت قدم بردارم آنقدر تند میروے کہ گاهے وقت ها جلو مے افتے از مـن! سردے و سنگینے ات اذیتمـ میکند... از دیشـب تا الآن با خود فکر کردم...اگـر اجازه ندهم بعد ها چہ مے شود؟ نڪند حضـرت زینب مرا بازخواست کند؟! امـا اگر محمد شهید شود چہ؟!نـہ...مے رود باز بر مے گردد...حضرت زینـب امانت دار است!اصلا بهـتر از قـبل محمدم را بر مے گرداند! بہ چهره ات نگاه میکنم خیلے عادی بہ روبرویت نگاه میکنے و اصلا حتے حرفے ام نمی زنی...می گویم : محمد؟ جواب نمے دهے دوباره می گویم : محمـد؟ باز هم جـواب نمے دهے... دلم میشکند...این رفتارت باعث میشود احساس نا امنے کنم...فکر میکنم دیگر مراقبم نیستے! بار دیگر مے گویم : آقا؟ نفس عمیقے میکشی و باز هم سکوت میکنے _مے شہ...فقط بگے...چقد وقت داریم؟! بالاخره نگاهم میڪنے...اما با تعجـب... احـساس پیروزے می کنم! _یعنے چے؟! _از الآن تا وقـت اعـزام بعدیت...چقد وقت داریم؟ دوباره بہ روبرویـت نگاه مے کنے...جواب مے دهے : خیلے ڪم... دلـمـ میگــیرد...با تـرس مے پرسم : مثلا...چ...چقد؟ بعد مڪث طولانے می گویی : ۱۵ روز! یڪ آن قلبم می ایستد و سر جایم خـشک مے شوم ڪمی جلو مے روے...قلبم بہ تپش مے افتد و چشمانـم سیاهے می رود! فقط صدایت را شـنیدم کہ داد زدے: یـا حـسیـــن...مریم...مر...م...
❤️ سوزش بدے از دستم احسـاس میکنم...آرام چشمم را باز میکنم...تصویـر تار و مبهمـت رفتہ رفتہ مشخص میشود!روے صندلے نشستہ اے...با نالہ میگویم : محـــــمــــد... صدایم را کہ میشنوے سریع از جـایت بلند مے شوے و مے آیی بالاے سرم _جـان مـحمـد؟!بیدار شدے؟خوبے؟جاییـت درد نمیکنہ؟ از چشـمانت نگرانےموج میـزند دوباره با نالہ میگویم : بــریم خــونہ... _قربونت برم...بزار سرمت تموم شہ هرجا بخواے میبرمت... چند ثانیہ بہ چشمانـت زل میزنم یاد حرف آخرت باز مے آید بہ ذهنم... قلبم تیـر میکشـد می گویم :آقا پلکے میزنے وجلوے بغضت را میگیرے و جواب میدهی : جـانم؟ _واقــعا میخواے برے؟ _اگہ تو نخواے نمیرم عزیزم...می مونم پیـشت فورا سر کلامت میپرم : نہ برو...باید برے اصلا متوجہ حرفم نبودم و انگـار هرچہ کہ فکر میڪردم بہ زبانم آمد از حـرفم تعجـب میکنے میپـرسے : تو...تو راضے اے؟ چـشمانم را بہ علامـت تایید باز و بستہ میکنم و همچنان بہ چهره ات نگاه میکنم... صورتت در هم میرود...چشـمانت خیس میشود خم میشـوے و پیشانے ام را مے بوسے و همزمان کہ چشمانت را مے بندے اشڪے روے گونہ ات سر میخورد! ! احسـاس میـکنم تمام تنم لرزید...با اینڪہ برایم خیلے سخت بود میپرسم: محمدم...تو میرے اونـجا...شاید شهید بشے... پـس من چے؟من چجورے شهید میشم؟ با صدایے گرفتہ جواب میدهے : تـو؟!...بہ مرور!
❤️ _آآآآآآییییییییی محمــــــــد دست نزن بہ دستمممم درد میـکنــــــــــــہ _آخ آخ ببخشید...معذرت میخوام...چیکارش کنم؟نازش کنم خوب میشہ؟!!! _نـخیر نمیخوام...برو اونورو بگیر! میخندے و آن یکے دستم را میگیرے...نمے دانم چرا اصلا میلے بہ خندیدن ندارم همـش پر از اضطراب و ترسـم ، ترس از دسـت دادنت... یڪ لحظہ کہ از پیشمـ میروے دلم هزار راه میرود و وقتے باز میبینمت آرام میشوم...همـان چند ثانیہ ای کہ پـیش پزشڪ رفتے و برگشتے حـس کـردم کہ نکـند از دستت بدهم! واے بہ حال و روزم وقتے قرار است از پیشـم بروی... امـا تو! مدام میخنـدے...خیلے خوشـحالے... از خنده ها و خوشحـالے هایت حرصم میگیرد! انگار از اینکہ میخواهے بروے شادی! چـقدر زمـان کم است...فقط...۱۵روز؟! هنـوز یـک ماه هم از آمدنـت نگذشتہ... آخـر چـرا؟!چـــرا؟!! بازویم را میگیـرے و از بیمـارستان خارج میشـویم مـرا سوار تاکسی اے میکنے و خودت هم کنارم مینشینی در راه مے گویم : میشہ بریم حرم؟ _با این حالـت؟! _بریم دیگہ...خوبم _اول یکـم استراحت کن میریم _عہ...تو این دو روزی کہ اومدیم فقط یڪ ساعت زیارت کردیم... _اصـرار نکن نمیشہ دیگـر داشت گریہ ام در مے آمد! آنقدر لج داشتم کہ همہ چیز روے اعصابم بود... حتے بہ ماشینمان کہ در ترافیڪ مانده بود هم ایراد میگرفتم با نالہ گفتم : اذیت نڪن...بریم دیگہ...من حالم خوبــــہ کلافہ میگویے : خیلے خب میریم میریم! و بعد بہ راننده مسیر جدیدمان را میگویے سـرم را بہ سمت پنجره مے چـرخانم دسـتت را روے دستانم میگذارے و با صدایے آهستہ در گوشـم میگویے : واے بہ حال من...اگہ ایـن بچہ مثل تو شہ!!! چــــــــــــــــــــے؟!!!!!!!! با تعجـب نگاهت میکنـم از حالـت چهره ام خنده ات میگـیرد میگویی : تعجـب کردے؟! نگاهے بہ راننده میکنم و سـرت را پایین مے آورم در گوشت میگویم : چـرا چرت و پرت میگے؟!!!!بشـنوه چے؟!!! بعد با چشمم بہ راننده اشاره میکنم نگاهے گذرا بہ او میکنے و با لبخند میگویے : خـب دیگہ! حـرف هایت مشکـوک اند!یعنـے چہ؟!!! نڪند...نڪند کہ... با تعجـب و اندکے ذوق بہ چشمـهایت زل میزنم و میگویم : یعـنے...یعنـے... سـرت را بہ علامت تایید تڪان میدهے و می خندے! از هیـجان دسـتانت را محکـم میفشارم و می گویم : شوخے میکنے؟! ابروهایت را بالا مے اندازے و جواب میدهے : نوچ! آنـقدر انرژے میگیرم کہ دوست داشتم خودم را از پنجـره ے ماشین پایین بیاندازم!! با صداے نسبتا بلندے میگویم : مــــحــــمــــــــد؟؟؟؟!!!!راسـت میگے؟!!! انگـشت سبابہ ات را جلوے دهانت میگیرے و با اشاره بہ راننده میگویی : هیـــــس! آروم باش... لبخندت پر رنگ تر میشود و با محبت بہ چشم هایم نگاه میکنے از هیجـان و خوشحالے نمیدانم چہ کار کنم؟!! آنقدر خوشـحال میشـوم کہ همہ چیز را فـراموش میکنـم تمــامشان را... از ماشیـن پیاده میـشویم...دسـتت را میگیرم و با ذوق تـاب میدهم خنده ات میگیرد و میگـویے : بچہ شدی؟! حتے دیـگر درد جـای سرمم را هم فـراموش میکنم آنقدر سرحالم کہ اگر ڪسے نداند فکر میکند داروے انرژے زا بہ من داده اند!! باورم نمیـشود ڪہ دارم مادر میشـوم...مـادر فرزند تو!! واااااااے محــمــدم!فڪرش را بڪن...چقدر زندگے مان شیرین تر میشـود! با هم بہ سمت حرم میرویم...دیگر هوا تاریڪ شده و چراغ مغازه ها و بلوار ها شـهر را روشن میکند با ذوق میگـویم : از کجا فهمیدے؟دکتر گفت؟ _اهوم...البتہ یہ چیز دیگہ ام گفت! _چے؟! _گفت بہ مامانش بگم اینقد لجبازے نکنہ و بہ حرف آقاش گوش کنہ با شوخے بہ دستت میزنم و میگویم : خـب حالا باباے بداخلاق! از لقبے کہ بهت داده ام خوشـت مے آید!مے خندے...صداے خنده هایت تمام دردهایم را درمان میکـند! از خنده هایت من هم میـخندم... راستے تکیہ گاهم! چہ مراعات نظیر زیبایے ساختہ ایم مـن و تو و کودک در راهمان...! نویسنده : مــــــریم یـــــونسے ⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘ادامه دارد......
☀️ صـــــــ📿ـــلوات خاصه ی حضرت علی بن موسی الرضا به نيت خشنودي آن حضرت و بر آورده شدن حاجــــــــــات.☀️ ⚜اللهّمَ صَلّ عَلی عَلی بنْ موسَی الرّضا المرتَضی⚜ الامامِ التّقی النّقی ⚜ و حُجَّّتکَ عَلی مَنْ فَوقَ الارْضَ⚜ و مَن تَحتَ الثری⚜ الصّدّیق الشَّهید ⚜صَلَوةَ کثیرَةً تامَةً⚜ زاکیَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَه⚜ کافْضَلِ ما صَلّیَتَ‌عَلی‌اَحَدٍ مِنْ اوْلیائِک⚜ َ ✍ترجمه: ☀️خدایا رحمت فرست بر علی بن موسی الرضا☀️ امام با تقوا و پاک ☀️و حجت تو بر هر که روی زمین است ☀️و هر که زیر خاک، ☀️رحمت بسیار و تمام با برکت ☀️و پیوسته و پیاپی و دنبال هم چنان ☀️بهترین رحمتی که بر یکی از اولیائت فرستادی☀️ 💫زیــــ🕌ــــــارتش در دنیا و شفاعتش در عقبی نصیبمان بگردان💫 الهـــــــــــــے آمیݧ التمــــــــــاس دعــــــــــا ✨اݪّلهُمَّ صَݪِّ عَݪے مُحَمَّد وَ آݪِ مُحَمَّد وَ عَجِّݪ فَرَجَهُمْ✨ 📿🕌📿🕌📿🕌📿🕌📿 @Emam_kh
👇❣حتما_خوانده_شود...❣👇 جوانی را که کنار گذاشته بود یادش رفت با خودش ببره و رفت بیرون از منزل " قران سوالی ازموبایل میکنه " * چرا اینجا انداختنت ؟ 📱موبایل:این اولین بار است که منو فراموش میکنه 📖قرآن : ولی من که همیشه فراموش میکنه 📱موبایل: من همیشه با اون حرف میزنم ،اونم با من 📖قرآن:منم همیشه بااون حرف میزنم ولی اصلا نه گوش میده ونه بامن حرف میزنه * 📱موبایل:آخه من خاصیت پیام دادن و پیام گرفتن دارم.. 📖قرآن:منهم پیام و بشارتهای دارم و وعده های زیبا دادم ولی فراموشم میکنند* 📱موبایل:از من امواج و مطالب زیادی خارج میشه که ممکنه به عقل انسان ضرر بزنه ولی با این همه ضررباز هم منو ترک نمیکنه.. 📖قرآن: ولی من طبیب روحها و نفسها و جسم "ها هستم با این همه درمان ،از من دوری میکنه 📱موبایل:از کیفیت من پیش دوستاش تعریف میکنه 📖قرآن:من بزرگترین مصدر کیفیت هستم ولی روش نمیشه از من پیش دوستاش تعریف کنه.. دراین بین صدای پا ی جوان امد که " موبایلم یادم رفته " 📱موبایل: با اجازه شما ،اومد منو ببره،من که گفتم بدون من نمیتونه زندگی کنه.... 📖 "" من هم قیامت به خدایم شکایت میکنم وعرضه میدارم "یارب ان قومی اتخذو هذا القران مهجورا " ۳۰ ای مسلمانان والله قرآن محجور مانده... دل_نوشته_طلبه @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ گفتم که به پیری رسم و توبه کنم... ⭕️ آنقدر جوان مرد و یکی پیر نشد... آیت الله مجتهدی ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ @Emam_kh
⭕️ 🌙برخی از توصیه ها و تدابیر طب سنتی در ماه مبارک رمضان 👈1-کسانی که با گرفتن روزه دچار معده درد می شوند موقع سحر مقداری ترنجبین و خاکشیر مخلوط کنند و بخورند و موقع افطار یک لیوان عرق نعناع با نبات یا عسل میل کنند 👈2-سعی کنید یک ساعت بعد از سحری بخوابید و بلافاصله بعد از خوردن سحری نخوابید 👈3-دیابتی ها اصولا مشکلی برای روزه داری ندارند ولی کسانی که مشکل کلیوی دارند با مجوز پزشک روزه بگیرند 👈4-سعی کنید حتما در وعده سحری از خورشت استفاده کنید مثل خورشت کدو و یا خورشت الو یا خورشت بامیه 👈5-در وعده سحری به هیچ وجه ماهی نخورید 👈6-اگر می خواهید دهانتان کمتر طی روزه داری بو بگیرد دهان خود را بعد از مسواک موقع سحر دهان خودرا با اب ونمک بشویید 👈7-در وعده افطار سعی کنید افطار را با خرما و یک استکان گلاب گرم شده باز کنید 👈8-برای افراد لاغر وعده سحری واجب هست و باید حتما خورده شود 👈9-نان و پنیر و سبزی در راس افطار نباشد برای معده مضر است بهتر است افطار را با سوپ یا فرنی گرم یا حلوای ارد گندم بخورید 👈10-سعی کنید از زولبیا بامیه که از شیرینی جات مصنوعی درست شده اند استفاده نکنید 👈11-افراد روزه داری که کلیه اشان زمینه سنگ سازی دارد باید موقع سحر یک استکان عرق خارشتر بخورند 👈12-در وعده سحری به هیچ وجه ماست نخورید 👈13-سعی کنید حداقل در این ماه از روغن کنجد و زیتون استفاده کنید. : آب گرم موقع افطار ۱ ) کبد را شستشو می دهد ۲) دهان را خوشبو می سازد ۳) دندانها را محکم میکند ۴) باعث تقویت چشم میگردد ۵) معده را شستشو میدهد ۶) آرام کننده رگهای به هیجان آمده است ۷) صفرا را می برد ۸) بلغم را برطرف می کند ۹) حرارت معده را فرو می نشاند ۰۱) دردسر را آرامش می بخشد. @Emam_kh
حلوای_رولتی حلوارو کامل داغ ب کمک پالت روی نون بستنی ب قطر نیم سانت میکشیم و تمام سطح را یک سان میکنیم. چون حلوا داغ بوده نون بستنی رو کامل نرم کرده وبه راحتی رول میشه. بعد از رول کردن داخل فریزر به مدت ۲ ساعت قرار میدیم. و با یک چاقو تیز با دقت و حوصله برشهای به اندازه دلخواه میزنیم . مواد لازم: آرد سفید : 125 گرم آرد برنج 125:  گرم آرد نخودچی : 125 گرم شکر : 3 پیمانه آب : 3 پیمانه روغن مایع : 200 گرم کره : 25 گرم گلاب : نصف پیمانه محلول زعفران : 3 قاشق سوپ‌خوری طرز پخت: اول شهد رو آماده می کنیم.... آب و شکر را مخلوط کرده و روی حرارت گذاشتم...بعد از این که شکر حل شد و جوش اومد ، گلاب و زعفران را اضافه کرده و بعد از یکی دو جوش حرارت را خاموش می کنیم حالا اول آرد سفید را الک می کنیم و بدون روغن روی حرارت ملایم تفت میدیم تا بوی خامیش بره و کمی تغییر رنگ بده... بعد از 10 دقیقه آرد برنج الک شده را اضافه می کنیم. کمی که تفت خورد و تغییر رنگ داد، آرد نخودچی الک شده را هم می ریزیم بازم تفت می دیم تا بوی خامی آرد نخودچی بره ولی زیاد روی حرارت نمونه..چون آرد نخودچی زودی می سوزه هرکدوم آرد ها رو 15 دقیقه ولی نخود چی رو 10 دقیقه کافیه تفت بدیم...بعد همه رو یه بار دیگه الک می کنیم و برمیگردونیم روی حرارت کم کم روغن مایع را اضافه می ریزیم..از من به شما نصیحت همه رو از اول نریزین... حلوا را مدام هم می زنیم تا رنگ آردها شروع به طلایی شدن بکند. حالا کره را اضافه می کنیم و تا زمانی که به رنگ قهوه‌ای روشن دربیاد تفت می دیم... تند تند هم می زنیم تا نسوزه...کمی از اون رو توی پیشدستی یا نعلبکی سفید می ریزیم و کمی از شربت آماده رو توش می ریزیم..هر زمان رنگ دلخواهمون شد کافیه و شربت رو اضافه می کنیم به آرد و روغن حالا شربت آماده‌ی ولرم را کم کم اضافه می کنیم و هم می زنیم.....تابه رو از روی حرارت بردارین...گفتم کم کم...ممکنه همه شربت استفاده نشه..خودتون متوجه می شین...اگه هم شربت زیادی ریختین کمی روی حرارت بذارین و هم بزنین تا زمانی که حلوا از دور ظرف جمع شود و به دیواره ظرف نچسبد. حلوا نباید خیلی سفت و خشک شود. بلکه باید از روی کفگیر به حالت کشدار پایین بیفتد و به کفگیر بچسبد. @Emam_kh
🔸رهبر معظم انقلاب پس از پایان قرائت قرآن با تبریک فرارسیدن ماه مبارک رمضان فرمودند: 🔹بارها گفتیم و شنیدیم که قرآن کتاب زندگی است. حقیقت امر هم همین است. 🔹اگر بشر زندگی خود را با قواعد قرآن تطبیق دهد سعادت دنیا و آخرت نصیبش می شود. اما متاسفانه این گونه عمل نمی کند. 🔹مَثل امروز بشریت مثل کسی است که به نزد پزشک می رود اما به نسخه تجویز شده دکتر عمل نمی کند. 🔹قرآن علاوه بر جنبه معرفت آموزی دستورات کاربردی هم برای زندگی دارد . انسان ها دست به گریبان ظلم جنگ و نابرابری در طول تاریخ بوده و هستند. قرآن و دستورات کاربردی آن راه علاج این مشکلات هستند. 🔹ظاهر قرآن پر از زیبایی است و دستورات کاربردی قرآن هم از همین ظاهر قرآن می تواند درک شود. درک صحیح مناسبات اجتماعی جزئی از همین دستورات کاربردی قرآن است. @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 اولین طواف مسلمانان دور کعبه در ماه رمضان پس از انتشار ویروس کرونا 🔻 مسلمانان در عربستان برای اولین بار پس از بسته شدن مسجد الحرام بخاطر انتشار ویروس کرونا توانستند به دور کعبه طواف کنند. @Emam_kh
🌸 خـدایـا 🍃 در ایـن شـب آغـازیـن 🌸 مـاه مبـارک رمضــان 🍃 هـر چـه صفـای دل 🌸 سلامـت تـن 🍃عشـق پـاک 🌸 و اجابـت دعـاست 🍃 و هـر آنچه ڪه بہ بهتـرین 🌸 بنـدگانت عـطا می‌فرمـائی 🍃 بہ عـزیزان و دوستانـم عـطا فرما 🌸شبتـون پـر از یـاد خـدا🌸🍃 @Emam_kh
🍃سلام_امام_زمانم 🍃 🌸 سلام_آقای_من🌸 🍃 سلام_پدر_مهربانم🍃 اذان جمڪران شورے بہ پا ڪرد دلم را از غم عالم جدا ڪرد صبا را گشتہ بودم محرم راز مرا با رمز غیبٺ آشنا ڪرد 🌸اللهـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرج 🌹تعجیل درفرج صلوات🌹 @Emam_kh
🌸پيامبر خدا صلى الله عليه و آله می فرمایند: شب اوّل ماه رمضان ، شيطان هاى سركش به بند كشيده مى شوند و هر شب ، هفتاد هزار تن آمرزيده مى گردند ، و چون شب قدر فرا رسد ، خداوند به اندازه آنچه در ماه رجب و شعبان و رمضان تا آن روز آمرزيده است ، [بندگان] را مى آمرزد ، مگر آن كه ميان كسى و برادرش كينه اى باشد كه در اين صورت ، خداوند عز و جلمى فرمايد : [آمرزش] اينان را عقب بيندازيد ، تا آشتى كنند . عيون أخبار الرضا عليه السلام : 2 / 71 / 331 عن دارم بن قبيصة عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار : 97 / 36 / 16 .
🌺سلام 🌸الهی 🌺در دومین روز ماه رمضان 🌸به من توفیق 🌺تلاش درشکست 🌸صبر درنومیدی 🌺ایمان بدون ریا 🌸مناجات بی غرور 🌺عشق بی هوس 🌸دوست داشتن اطرافیانم را روزی کن🤲 @Emam_kh
🌸🍃🌸🍃 بسیار زیبا و آموزنده پیرمردی در دامنه کوه هاهیزم جمع می کرد ودر بازار می فروخت تا ضروریات خویش را رفع کند یک روز حضرت سلیمان (ع) پیر مرد را درحالت جمع آوری هیزم دید دلش برایش بسیار سوخت تصمیم گرفت زندگی پیرمرد را تغییر دهد یک نگین قیمتی به پیرمرد داد که بفروشد تا در زندگی اش بهبود یابد پیرمرد ازحضرت سلیمان (ع) تشکری کرد وبسوی خانه روان شد و نگین قیمتی را به همسرش نشان داد همسرش بسیار خوشحال شد ونگین را در نمکدانی گذاشت یک ساعت بعد بکلی فراموشش شد که نگین را کجا گذاشته بود زن همسایه نمک نیاز داشت به خانه آنها رفت و زن نمکدان را به او داد اما زن همسایه که چشمش به نگین افتاد نگین را پیش خود مخفی کرد. پیر مرد بسیار مایوس شد و از دست همسرش بسیار ناراخت و عصبانی وخانم پیرمرد هم گریه میکرد که چرا نگین را گم کردم چند روز بعد پیرمرد به طرف کوه رفت درآنجا با حضرت سلیمان (ع) روبرو شد جریان گم شدن نگین به حضرت سلیمان (ع) را گفت . حضرت سلیمان (ع) یک نگین دیگری به او داد و گفت احتیاط کن که این را هم گم نکنی پیرمرد ازحضرت سلیمان (ع) تشکر کرد و خوشحال بسوی خانه روان شد در مسیر راه نگین را ازجیب خود بیرون کشید و بالای سنگ گذاشت و خودش چند قدم دور نشست تانگین را خوب ببیند ولذت ببرد دراین وقت ناگهان پرنده ای نگین را در نوکش گرفت وپرید پیرمرد هرچه که دوید وهیاهو کرد فایده نداشت پیرمرد چند روز از خانه بیرون نرفت همسرش گفت برای خوراک چیزی نداریم تا کی در خانه مینشینی پیرمرد دوباره به طرف کوه رفت هیزم را جمع آوری کرد که صدای حضرت سلیمان (ع) را شنید دید که حضرت سلیمان (ع) ایستاده است وبه حیرت بسوی او می نگرد پیر مرد باز قصه نگین را تعریف کرد که پرنده آن را ربود. حضرت سلیمان (ع) برایش گفت میدانم که تو به من دروغ نمی گویی این نگین از هر دو نگین قبلی گرانبهاتر است بگیر و مراقب باش که این را گم نکنی و حتما بفروش که در حالت زندگیت تغییری آید پیر مرد وعده کرد که به قیمت خوب میفروشد پشتاره خود را گرفت بسوی خانه حرکت کرد خانه پیر مرد کنار دریا بود هنگامی که به لب دریا رسید خواست کمی نفس بگیرد ونگین را از جیب خود کشید که در آب بشوید نگین از دستش خطا رفت به دریا افتاد هرچه که کوشش کرد و شنا کرد. چیزی بدستش نیآمد . با ناراحتی و عجز تمام به خانه برگشت از ترس سلیمان (ع) به کوه نمی رفت همسرش به او اطمینان داد صاحب نگین هر کسی که است ترا بسیار دوست دارد اگر دوباره اورا دیدی تمام قصه برایش بگو من مطمئن هستم به تو چیزی نمیگوید پیرمرد با ترس به طرف کوه رفت هیزم را جمع آوری کرد به طرف خانه روان شد که حضرت سلیمان (ع) را دید پشتاره را به زمین گذاشت دوید و گریخت . حضرت سلیمان (ع) میخواست مانع اش شود که فرستاده خدا جبریل امین آمد که ای سلیمان خداوند میگوید که تو کی هستی که حالت بنده مرا تغییر میدهی ومرا فراموش کرده ای ! سلیمان (ع) باسرعت به سجده رفت واز اشتباه خود مغفرت خواست خداوند بواسطه جبرییل به حضرت سلیمان گفت که تو حال بنده مرا نتوانستی تغییر دهی حال ببین که من چطور تغییر میدهم پیرمرد که به سرعت بسوی قریه روان بود با ماهی گیری روبرو شد ماهی گیر به او گفت ای پیر مرد من امروز بسیار ماهی گرفتم بیا چند ماهی به تو بدهم پیرمرد ماهی ها را گرفت وبرایش دعای خیر کرد وبه خانه رفت همسر ش شکم ماهی ها را پاره کرد که در شکم یکی از ماهی ها نگین را یافت وبه شوهرش مژده داد شوهرش با خوشحالی به او گفت توماهی را نمک بزن من به کوه میروم تا هیزم بیاورم هنگامیکه زن پیرمرد نام نمک را شنید نگین اول به یادش آمد که در نمکدانی گذاشته بود سریع به خانه همسایه رفت وقتی که زن همسایه زن پیرمرد را دید ملتمسانه عذر خواهی کرد گفت نگینت را بگیرمن خطا کردم خواهش میکنم به شوهرم چیزی نگویی چون شخصی پاک نفس است اگر خبردار شود من را از خانه بیرون خواهد کرد. پیرمرد در جنگل بالای درختی رفت که شاخه خشک را قطع کند چشمش به نگین قیمتی درآشیانه پرنده خورد . نگین را گرفت به خانه آمد زنش ماهی ها را پخت و یک شکم سیر ماهی خوردند فردا پیرمرد به بازار رفت هر سه نگین را به قیمت گزاف فروخت .حضرت سلیمان (ع) تمام جریان را به چشم دید و یقین یافت که بنده حالت بنده را نمیتواند تغییر دهد تاکه خداوند نخواهد. @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا