🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
بسم الله الرحمن الرحيم
🌹 تفسیر آیه به آیه قرآن
🌹 سوره الفاتحه(حمد)
🔵 امام علی علیه السلام فرمودند:من اگر بخواهم می توانم سوره فاتحه الکتاب را آن چنان تفسیر کنم که هفتاد شتر بار شود(بحارالانوار-جلد40-ص235)
✅حکم شرعی سوره حمد در نمازها
این سوره در تمام نمازها واجب است خوانده شود و در صورت ترک عمدی، نماز باطل است
🔸به نقل از ابن عباس سوره حمد اساس قرآن می باشد و بر تلاوت آن تاکید شده است سوره حمد همانند خود قرآن هم شفای بیماری های جسمی و هم شفای بیماری های روحی و روانی است
🔵فضیلت سوره حمد چیست؟
- پیامبر اسلام فرمودند:فضیلت سوره حمد مانند فضیلت حاملان عرش است هر شخصی آن را قرائت کند ثوابی مانند ثواب حاملان عرش به او داده می شود. (مستدرک الوسائل جلد4ص330)
🔸علاوه بر نمازهای واجب که آن را می خوانیم سعی کنیم در شبانه روز در سفر در پیاده یا نشسته یا در منزل این سوره را زیاد بخوانیم تا از آثار و برکات فراوان آن هم در زندگی دنیوی و هم در زندگی آخرت بهره مند شویم.
🔵در این سوره خداوند شیوه مناجات و سخن گفتن بندگانش را با خودش گفته است آغاز این سوره با حمد و ستایش پروردگار جهانیان شروع می شود و با ابراز ایمان به مبدا و معاد ادامه پیدا می کند و با نیازهای بندگان پایان می پذیرد
عجیب اینکه پیوند و ارتباط خلق با خالق آغازگر قرآن است.
🔵این سوره افتخار بزرگ پیامبر اسلام است ولی چرا سوره حمد افتخار بزرگ پیامبر اسلام است؟
-به دلیل اینکه سوره حمد دو مرتبه بر پیامبر اسلام نازل شده است.
((در قرآن کریم سوره حجر آیه87 می فرماید:ما به تو سوره حمد که هفت آیه است و دو مرتبه نازل شده دادیم همچنین قرآن بزرگ بخشیدیم))
🔶از نام گذاری این سوره به فاتحه توسط پیامبر اسلام معلوم می شود که تمام آیات قرآن در زمان پیامبر به صورت کتاب در آمده است و پیامبر این سوره را در آغاز قرآن قرار داد و به این دلیل به آن فاتحه الکتاب می گویند یعنی آغاز کننده کتاب
🔶پیامبر اسلام فرمودند:هر گاه شخصی سوره حمد را قرائت کند خداوند به عدد خواندن تمام کتابهایی که از آسمان نازل شده به او ثواب و پاداش عنایت می کند.
📸 #فتو_توییت
🔰 به آقای رییس جمهور پیشنهاد میدهم، با توجه به این موضوع که دولت شما نفوذ پذیرترینِ دولتهای طول انقلاب است، که نمونه آن پرتاب سه ماهواره ناموفق توسط دولت بود، بودجه سازمان فضایی دولت را در اختیار سپاه هوافضا قرار دهید و با سپاه برای رفع نیازهایتان قرارداد ببندید.
@Emam_kh
#استفتائات_امام_خامنهای_مدظله_العالی
‼️منع پزشک غیر امین
🔷س 43: بعضی از پزشکان که به مسائل شرعی ملتزم نیستند، بیماران را از روزه گرفتن به دلیل ضرر داشتن منع می کنند، آیا گفته این پزشکان حجت است یا خیر؟
✅ج: تشخیص خود مکلف ملاک است. در صورتی که مکلف احتمال عقلایی بدهد و بترسد که روزه برای او ضرر داشته باشد روزه بر او واجب نیست. البته ترس از ضرر گاهی از گفته متخصص امین و گاهی از تجربه بیمارهای مشابه یا تجربه خود انسان حاصل می شود.
@Emam_kh
💠چرا نباید ناشتا به ویژه افطار هندوانه نخوریم؟
◽در مواقعے ڪه شڪم خالے و معده گرم میباشد مصرف هندوانه نوشیدنے هاے خنک ممنوع است.
◽ناشتا مصرف ڪردن خیلے چیزهاے خنک باعث سرد و ضعیف شدن و شلے عضلات معده شده و نیز آسیب هایے به ڪبد و طحال وارد میڪند ڪه منجر به سردے ڪبد و اختلال هضم مے شود
@Emam_kh
🔴 رشد الان بورس، حباب نیست، پس چیست؟/ حباب بازار سرمایه بترکد، دولت باید پاسخ مردم را بدهد؟
👤احمد توکلی، عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام
🔹اقتصاد با سرعت به سمت رکود شدیدتر پیش می رود و طبق قاعده باید وضعیت همه بخش ها خراب باشد اما بورس کشور برخلاف همه بورس های جهان در حال رشد است این چه معنی داردجزء اینکه یک ناسلامتی در کار باشد!
🔹برخی ها شاید بگویند با وجود تعطیلی سایر بازارها مردم روی خوش به بازار سهام نشان می دهند. اگر این گونه باشد نباید به مردم توجه داد که برای نمونه وقتی دارایی یک شرکتی ۴۵۰ میلیارد تومان است بدون هیچ اتفاقی در عملکرد این شرکت به چهار هزار و ۸۰۰ میلیارد تومان می رسد، آیا این حباب نیست؟
🔹مردم بدون دانش کافی معاملات در بورس انجام می دهند وقتی این حباب می ترکد چه کسانی بیچاره می شوند افرادی که اطلاعات علمی و فنی یا اطلاعات موردی نداشته اند.
🔸رشد چند ماهه اخیر شاخص ها در بورس به دلیل بهبود وضعیت شرکت ها و اقتصاد نبوده بلکه بواسطه کاغذبازی است.
🔸اگر حباب بازار بترکد دولت پاسخگوی سرمایه از دست رفته عامه مردم است چرا که مسئول همه چیز است و باید برای همه حالت ها تدبیر کند.
@Emam_kh
9.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 #کلیپ_تصویری
🔴 مجموعه درس اخلاق 🔴
💐مقام_معظم_رهبری
💢 موضوع:خدمت به مردم
🌹 بسیار زیباست 👌👌
@Emam_kh
جناب #روحانی فرمودهاند که قرارست کشور به ۳ بخش سفید، زرد و قرمز تقسیم شود و سپس امکان بازگشایی اماکن مذهبی و نمازجمعهها نیز براساس همین تقسیم بندی مورد بررسی قرار میگیرد؛ قطعا تقسیم بندی کشور و تصمیم گیری باتوجه به آن تدبیر مناسبی میباشد اما وقتی همزمان با آن جناب #آشنا نیز جلسهی بررسی بازگشایی #اماکن_مذهبی را یکی از سختترین جلسات ستاد عالی کرونا قلمداد میکنند، ناخودآگاه این شائبه بوجود میآید که گویا برخی بدشان نمیآید تا بنحوی با داغ کردنِ موضوع بازگشایی اماکن مذهبی، یک بار دیگر (همچون روزهای ابتدایی) پای مذهب و عقاید مذهبی را به #کرونا باز کنند...
➕ قطعا میتوان ایراد گرفت که چرا مثلا در هنگام بازگشایی پارکها و بوستانها بحث تدوین #پروتکلها_بهداشتی و تقسیم بندی کشور پیش نیامد و یا تصمیم گیری راجع به بازگشایی تفرجگاهها و مراکز خرید، برای ستاد عالی کرونا سخت نبود اما بنظر میرسد این موضوع و پراختن به آن، تنها میتواند پازل کسانی را تکمیل کند که قصد دارند یکبار دیگر پای مذهب و اماکن مذهبی را به بحثهای کرونایی باز کنند!!
مهدی_قاسم_زاده
@Emam_kh
#رمان_مسافر_عاشق❤️
#قسمت_نوزدهم وبیستم
کــیف و سـاک هایـمان را جـمع میکنم قـرار اسـت براے زیــارت آخـر و خـداحافظے بہ پـیش آقا برویـم
پـیراهن چارخـانہ اے با رنـگ هاے تـیره بہ تـن میکنے و شـلوار ڪتان مـشکے رنگت کہ اولـین بار براے تولدت خـریده بودم را میـپوشے
مـن هم روســرے کـاربنے رنـگے را بہ سـبک لبنانے میبندم و چـادر عربے ام را سرم میـگذارم
دسـتم را میـگیرے و بہ سمـت حرم میرویم
از بیــن مغازه هاے پـشت سر هم بازار نزدیڪ حرم یکی یکی بہ ویترین هایشـان نگاه میکنم
یک لحظہ چشـمت بہ مغازه اے میافتد و با عجلہ میگویی : تـو همیـن جا باش الان میام!
نگـاهت میکنم و تا خواستم بہ دنبالت بیایم باز میگـویی : نیـا وایـستا الان میام...
سر جایم می ایستم...پشـت میکنـے و بہ سمـت فروشـگاه میدوے
معـلوم نیسـت چہ فروشـگاهی است آن طرف خـیابان است
زیـر سایہ ے سقف یکے از فروشگاه ها می ایستم و منتظرت میـشوم
چنـد دقیقہ بعد از فروشگاه بیرون مے آیی و پاڪت کوچڪے را داخـل جیبت میگذارے
و بہ سـمتم مے آیی
موشـکافانہ سمتت مے دوم ، دستم را بہ سمـت جیبت می برم و با کـنجکاوے میپـرسم : چے گـرفتے ببـینــــــــــم؟!!
مانع میـشوے و میگویی : فـضولے گل من؟!!
اخمے میکنم و طلبکارانہ میـپرسم : چـے گفـتــــــــــــــــــــے؟؟؟؟؟
با خنده میگـویے : بعـدا نشـونت میدم
دسـتم را میگیرے بہ سـمت حرم می رویم...
رد سایہ مان را دنبال میـکنم با خنـده میگویم : بابا لنگ دراز دیدی اینو؟
بہ سایمان اشـاره میکنم میخندے و میگویی : ایـن دفعه کہ بیایم مـشهد یکے کوچولو ترم اون طرفہ!
ذوق مـیکنم! حتے فکـرش را هم نمی کردم کہ ایـنقدر عاشق بچہ هایی!
کفشم را بہ ڪفش دارے میدهم و آرام آرام بہ سمت ضریح میـروم از همـین حالا عـطرش مـستم میکند آقاے مـهربان همـیشہ لحظہ هاے خداحافظے سخت است آن هم با شما ، هـواے شـهرمان دلگیر است...امـا اینجـا وقت آرامـش است و احـساس!فــقط هم بخاطر وجـود شمـا...راستے مـراقب محمـدم باش!
آقاجـان بـیـن خودمان باشد! این بار هم بہ محالتان دل بسـتہ ام...محـمدم را برگردان ، بگذار سالم برود مراقبش باش!شمـا میتوانے...
شـما کہ داغ جـوان کشیده اے قربانت شوم...
سـرباز عمہ تان را اول بہ خدا بعد بہ شما میسپارم!
زیارت نامہ ے وداع را میـخوانم و
دسـتے بہ در حـرم میـکشم و سلامے میدهم بہ سمـت شبستان میروم وقتے داشتم مے آمدم تو هم از سمـت آقایان بہ شبستان مے آیی
قرآنے بر میدارم و دستم را بالا مے آورم
مـرا میبینے لبخندے میزنی و با اشـاره بہ یڪ ستون مینشینے کنارت مینشینم و دانہ هاے تسبیحے را کہ از کنار ستون برداشتہ اے در دسـتان میغلتانے و ذکرے را زمزمہ میکنے سرت را بہ دیـوار پـشت سرت تکیہ میدهے
قرآن را با صـلواتے باز میـکنم سوره ے نور مے آید...لبخندے میزنم و دستے بہ آیات میزنم و روے صورتم میـکشم
میپـرسم : به نظرت اسم بچه مونو چی بزاریم؟
_اگہ دخـتر بود زیـنب اگہ پسر بود علے اڪبر
_خــوبہ...!! تو دوسـت دارے چے باشہ؟
_دخـتره میدونم!
_از ڪجا میدونے؟
_چـون باباشم میدونم
لبخـندے میزنم و بہ چهره ات نگاه میکنم ڪاشکے شبیہ تو باشد لااقل وقت هاے دلتنگے بہ چهره اش نگاه میکنم و یاد تو می افتم!
_موهاشو خرگوشے ببند هر وقت میخواد بیاد پـیش من لباس تور تورے تنش کن!
_مگہ تو کجا میخواے برے؟
ســڪوت میکنے و دوباره رویت را آن طرف میکنے و بہ ذکرهایت ادامہ میدهے
دلـم میـگیرد! تـو برمیــــگردانے مگــــر نہ؟!
خـــودت گفـــتے...یادت هــست...قول داده بودے! قرآن را میـبندم و سرجایش میگــذارم و دوباره بہ پیـشت میـنشینم
#رمان_مسافر_عاشق❤️
#قسمت_بیستویکم
نــــزدیڪ ایـستگاه سـاک هارا روے زمیـن میگذارے و بہ ساعت نگـاه میـکنے با نالہ میگـویم : مــحمـــــد دستم درد گرفت وایـنستا
نگـاهے بہ سـاک های توے دستم میکنے و میگــویی : بریم...
وارد سـالن ایسـتگاه میـشویم باد خنڪ کولر بہ صورتم میخورد
ســاڪ و کولہ هارا روے صندلے میگذارے و بہ سمت مسـئول ایـستگاه میروے
روے صندلے مینشینم و پاهایم را تڪان میدهم...
بعد از چنـد ثانیہ بر میگـردے و میگویے : نیم ساعت دیگہ قطار میرسہ...چیزے میخواے برات بخرم؟
وقتے بہ فروشگاه نگاه میکنم یاد اولین روزمان می افتم با خنده میگویم : هنـوز خوراڪی های اون موقع هست!
مے خواستم از داخل ڪیف غذایی را در بیاورم کہ سربندت با شیشہ عطرے از توے کیف روے زمین مے افتد...
شیشہ میشکند و همہ ے عطر پخـش مے شود...
هل میـشوم تا خواستم شیشہ هارا جمع کنم با نگـرانے دستم را میکشے و میـگویی : دســـت نزن...باشہ جمع میکنم بشین روے صندلے
با دیدنت سربندت انــگار کہ ســــنگ گداختہ اے را روے قلبم گذاشتہ باشند قلبم تیر میـکشد و با نالہ میـگویم: وااااااااااے محمــــــد؟
همــینطور کہ در حــال جمع ڪردن شیشہ هاے عطرے با نگـــرانے نگاهم میکنے و میگویی : چـیشد؟؟دسـتتو بریدے؟
_نــــــــــــہ...سربندت...
شیشہ هارا جمع میکنے و ارام بین دستانت میگذارے و بہ سمـت سطل زبالہ میـروے
قـرار بود سـربندت را نذر بـرگـشتنت بہ ضریح یا جایے از حرم ببندم...کہ بہ کلے یادم رفتہ بود...حالا چہ میــشود؟!
ســربندت خـیس شده...و بوے عطر حرم تمام ایستگـاه را پر میـکند...دلم مــیگـیرد و چـشمانم خــیس میــشود
امــا جلوے خودم را میـگیــرم کـنارم میـنشینے و با لبخنـد میگـویے : با موفقیـت انجام شد!
_یادم رفت ببندمـش...
_فداے سرت خانومم ببندش رو پـیشونے من!
_بــازم قول میدے برگردے؟
سڪـوت میکنے...از این سڪـوت هاے بے موقع ات خوشم نمـی آید دوباره میـپرسم : چــرا قول نمیدے؟
_مــرگ دسـت خداست...واسہ چیزے ڪہ دسـت خداست قول بدم؟
لــجم میگـــیرد...مـثلا مــا داریم یڪ خانواده ے سہ نفره میـشویم
بے حــوصلہ ساڪ را بر میــدارم و بہ سـمت ریـل میروم
#رمان_مسافر_عاشق❤️
#قسمت_بیستودوم
ســـرت را روے زانوهایم گذاشتہ اے و روے صندلے کوپہ مان خوابیدے سـاعت نـزدیڪ چهار صـبح است و من همـچنان بیـدار...
اصــلا میلے بہ خـوابیدن ندارم ، دوسـت دارم تا آخر بیدار باشم و مدام بہ چهره ات نگـاه کنم هـر چہ بہ روز هاے آخـر نزدیڪ میشویم هـواے دلم بارانے تر مـیشود چـقدر آرام خوابیده اے...
دکمہ ے صلوات شمارم را مدام فـشار میدهم و صلوات میـفرستم
قصد تمـام نذر هایم هم یکیسـت اینکہ دوباره بیایے...
فـضاے کوپہ و کلا قطار خیلے آرام است فقط صداے حرکت قطار روے ریل مے آید...
دستے بہ صورتت میکـشم و مو ها و محاسنـت را مـرتب میکنم ، از وقتے آمدے هنوز ریش هایـت را ڪوتاه نکردے!
انــگار میـخواهے خودت را شبیہ شـهدا کنے! یادم مے آید قبلا دوران نامزدے امان عکسے را نشانم دادے و گفتے: وقـتے گفتن یه عکس از شهید بدین بزاریم سر کوچہ ها تو اینو بده! بعد خندیدے و ادامہ دادے : حداقلش تعداد رفـت آمداے ڪوچہ زیاد میشہ! قیمـت خونہ ها میره بالا...
عکسے کہ لباس نظامے مشکے رنگے بہ تن داشتے اسلحہ ات را روے شانہ ات انداختہ بودے و چفیہ اے هم دور گردنت گذاشتہ بودے...عینڪ دودے مخصوص رنـجر ها را هم گذاشتے کہ حسابے بہ دلم نشست! خیلے آن عکست را دوست دارم!یادم اسـت در دلم چقدر قربان صدقہ ات رفتہ بودم! آن موقع ها خجالت میـکشیدم مستقیم بهت بگویم فقط عکـست را تصویر زمینہ ے گوشی گذاشتہ بودم تا متوجہ شوے!
در دسـتت هم یڪ طرف حلقہ مان و در دست دیگرت انگـشتر عقیقی بود!
هـــعے...چہ ساده از بودنت خـوشحال بودم! وقـت هایے هم کہ بہ ماموریت میرفتے هـرشــب با یڪ پیام کوتاه و عاشقانہ دوسـت داشتنت را اعلام میـکردے!
#از_آن_وقتے_ڪہ_آمدے_معنے_عشق_را_حـس_ڪردم
یڪ عشق بی ریا...حلال...شیرین! یڪ عشق آسمـانے!
مـــرد بودن را جـــورے نشانم دادے کہ تمـــام وقــت ها از بودن در ڪنارت احـساس امنیت و آرامش میڪردم...
آهاے آقاے قصہ هایم!
زندگے شیرینے را برایم ساختہ اے...
نـویسنده : مـــــــریم یـــــونسے
⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘ادامه دارد......