رمان به_تلخی_شیرین
قسمت 17
کاش کسی مغزم را وادار به فرمان دیگر اعضای بدنم می کرد تا چشم از چشمه ی پاک فرهاد باز گیرم و حرکتی به پاهایم برای فرار بدهم، صدای شلیک خنده ی جمع در سالن به هوا، نقش همان 《کس》 را بازی کرد و تلنگری به مغز قفل کرده ام شد، هیچ وقت فکر نمی کردم لودگی های کیان روزی به دردم بخورد! سریع با اخمی عمیق نگاه افسارگسیخته ام را توبیخ کردم و از کنارش به سرعت رد شدم...
از آشپزخانه خارج و به سمت انتهای راهروی اتاق ها رفتم و خودم را داخل سرویس بهداشتی انداختم، مقابل روشویی ایستادم و آب را تا انتها باز کردم، نگاهم را به آینه دادم گونه هایم کمی سرخ شده بود، حالت تهوع نشات گرفته از معده درد لعنتی، بیش تر از درد قلب کوبنده ام آزارم می داد...
امروز فرهاد برایم سنگ تمام گذاشته بود!
به راستی که به وقت احساس خطر از هیچ ریسمانی برای چنگ زدن نمی گذشت و بی پروا از هر طریقی که با فکر و بی فکر می توانست برای رفع خطر استفاده میکرد!
نفس نفس زدن هایم کلافه ام کرده بود، ابروهای کشیده و خرمایی رنگم درهم شد، سعی کردم با چند بار نفس عمیق کشیدن از شر تمامی افکار خوب و بدم رهایی یابم، دستم را زیر شیر آب گرفتم، مشتم به ثانیه ای پر از آب شد.
دل از آینه کندم و سرم را در روشویی خم کردم و آب سرد را به صورتم پاشیدم، به یکباره حرارت صورتم فروکش کرد، با حس بهتری این کار را چندین بار تکرار کردم، هنوز تمرکزی روی افکارم نداشتم و پرنده خیره سر خیالم هر لحظه به سوی فرهاد و کارهای مستبدانه اش می پرید و من به هر طریقی سعی در کنترلش داشتم...
تنها راه پرت کردن حواس ذهنم برگشتن به جمع بود؛ گرچه رفتن به خانه ی خودمان را ترجیح می دادم.
دستمال کاغذی ای از داخل کشوی روشویی برداشتم و صورتم را خشک کردم. از سرویس بهداشتی خارج شدم.
دلم نمی خواست با فرهاد روبرو شوم، می دانستم که تا مدت ها با دیدنش حالم دگرگون خواهد شد...
به ناچار از راه رو عبور و داخل سالن رفتم. لحظه ای خیلی کوتاه چشم در چشم فرهاد که با خونسردی نگاهم می کرد شدم، اخم ابروانم را تزیین کرد و سریع نگاهم را گرفتم.
هنوز درست روی مبل جا گیر نشده بودم که عمه مینا با گفتن 《برم میز شام رو آماده کنم》 باعث شد سریع و در یک تصمیم ناگهانی بلند شوم.
- عمه من کمکتون می کنم.
لحن مادرانه ی کلامش دل نشین بود.
- نه قربونت برم تو خسته ای.
اصرارم برای کمک به خاطر خارج شدن از آن جمع بود وگرنه که از درد معده رو به موت بودم!
-خسته نیستم.
با راه افتادن سمت آشپزخانه از تعارف های بیشتر جلوگیری کردم. عمه زهرا هم به کمکمان آمد.
با اعصابی متشنج شروع به چیدن ظروف روی میز غذاخوری سالن جلوی آشپزخانه کردم. دلم می خواست هرچه زودتر ساعات سپری شود تا به خانه ی خودمان بروم، قرص هایم را بخورم و در اتاقم به آرامش برسم...
عمه با سلیقه دیس های برنج و ظروف حاوی خورشت قورمه سبزی و مرغ ها را روی میز چید. بعد از اتمام کارش نگاهی سرسری به کل میز انداخت و لبخند رضایت کنج لبش نمایان شد. با صدای بلند در حالی که سرش را به سمت سالن کج کرده بود گفت: لطفاً بیایید این سالن برای صرف شام.
بوی غذاهای خوش رنگ و روی عمه که در بدو ورودم اشتهایم را قلقلک داده بود حالا به شدت عصب معده ام را تحریک میکرد. مانند زنان باردار بدویار دلم می خواست بینی ام را بگیرم و از آن مکان فرار کنم...
همگی به سالن آمدند، صدای تحسین و به به و چه چه شان
عمه را سر ذوق آورد، با تعارف همه را دعوت به نشستن کرد، همراه بقیه خواستم روی صندلی پشت میز بنشینم که کیان درحالیکه بشقابش را پر از برنج کرده بود خطاب به عمه مینا گفت: خاله با دست بخوریم؟
عمه 《آه》 بلندی گفت و خندید.
-وای قاشق ها رو نیاوردم.
خواست از پشت میز بلند شود و به آشپزخانه بازگردد که مانع شدم.
- بشین عمه من میارم.
نویسنده : زهرا بیگدلی
ادامه دارد...
🍁🍂🍁🍂🍁🍁🍂🍁
رمان به_تلخی_شیرین
قسمت 18
ظرف حاوی قاشق ها را از روی میز داخل آشپزخانه برداشتم و به سالن بازگشتم، از دیدن تک صندلی خالی کنار فرهاد آه از نهادم بلند شد و لعنتی به دهانم که بی موقع برای کمک باز شد فرستادم...
می دانستم که به قصد جایش را طوری انتخاب کرده که تک صندلی خالی کنارش قرار بگیرد. حالا که قلبم آرام گرفته بود و فکرم به کار افتاده بود از زورگویی هایش کفری تر شده بودم و افسوس می خوردم که چرا جوابش را نداده ام و اجازه داده ام که هر طور دوست دارد رفتار کند.
ظرف قاشق ها را وسط میز گذاشتم و به اجبار روی صندلی کنارش نشستم. بی توجه به حضور نزدیکش برای خودم کفگیری برنج داخل بشقاب کشیدم و یک قاشق خورشت کنارش ریختم. در حالی که حالت تهوع امانم را بریده بود قاشقی غذا به دهانم گذاشتم، به قاشق دوم نرسیده محتویات معده ام جوشید...
سریع دست روی دهانم گذاشتم، بلند شدم و صندلی را پس زدم بی توجه به نگرانی بقیه سمت سرویس بهداشتی دویدم. داخل شدم و دربش را به چهارچوب کوبیدم و تمامی محتویات معده ام را در کاسه ی توالت خالی کردم.
طعم تلخ، دهانم را پر کرد...
با اعصابی متشنج بی اختیار زیر گریه زدم!
زیادی تحمل کرده بودم...
صدای نگران عمه ها از پشت درب بسته می آمد، آبی به صورتم زدم و هق هقم را خفه کردم.
با شرمندگی خطاب به عمه ها گفتم: برید شما عمه جون خوبم، الان میام.
عمه مینا: آخه چی شد یهو! معده ات باز به هم ریخته؟
سیفون را کشیدم. دستمالی از جعبه در آوردم و درب را باز کردم. با چهره نگران عمه ها و زن عمو رو به رو شدم. لبخند شرمگینی زدم.
- شرمنده نگرانتون کردم، خواهش می کنم برگردید سر میز غذا.
عمه زهرا: تو چی عمه؟
-من برم خونه قرص هام رو بخورم، نیم ساعته خوب میشم برمی گردم.
زن عمو: میخوای بردیا ویزیتت کنه؟
همین مانده بود بردیا معاینه ام کند و بلافاصله فرهاد کارم را یکسره...
سریع گفتم: نه! نه! خوبم. فقط یه کم معده ام عصبی شده.
با بدبختی همگی را راضی به برگشتن سر میز غذا خوری کردم، رو به جمع که جویای حالم شدند گفتم: شرمنده ببخشید یهو معده ام به هم ریخت. با اجازتون میرم داروهام رو بخورم.
کوبیده شدن لیوان توسط فرهاد به میز گرچه آرام بود و جلب توجهی نکرد ولی به خوبی ناراحتی اش را نشانم داد!
از اوضاع معده ی داغانم خبر داشت و این قدر باعث تشویشم می شد...
بابا را که از پشت میز بلند شده بود و اصرار به همراهی ام داشت با خواهش سر جایش نشانده و اطمینان دادم که حالم خوب است، با شرمندگی سریع خداحافظی موقتی کردم و از واحد عمه خارج و خودم را داخل آسانسور انداختم. با بسته شدن درب روی زمین نشستم و تازه متوجه ضعف پاهایم شدم...
خیلی زود صدای ضبط شده در اتاقک کوچک آسانسور پیچید 《همکف》
به سختی از جایم بلند شدم، سمت واحد مان رفتم. کلید یدک داخل جاکفشی بیرون واحد بود، برداشتم و در قفل چرخاندم، بی درنگ داخل آشپزخانه رفتم و لیوانی آب ریختم و باا خود به اتاقم بردم، آنقدر معده ام دردناک و اعصابم متشنج بود که به یک قرص بسنده نکردم و از هر کدام دو عدد در دهانم گذاشتم و با آب پایینشان فرستادم. روی تخت خوابم دراز کشیدم، سوزش معده ام شدید تر شده بود، حس می کردم حجم زیادی از آب جوش درونش در حال قل خوردن است و طاقتم را بریده بود، ناله ای کردم و چرخی زده، به شکم خوابیدم. تلاشم برای به دست آوردن آرامش بی نتیجه بود، حالا که تنها شده بودم ذهنم آزادانه تر راه آزارم را در پیش گرفته بود.
نویسنده : زهرا بیگدلی
ادامه دارد...
🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁
☀️ صـــــــ📿ـــلوات خاصه ی حضرت علی بن موسی الرضا به نيت خشنودي آن حضرت و بر آورده شدن حاجــــــــــات.☀️
⚜اللهّمَ صَلّ عَلی عَلی بنْ موسَی الرّضا المرتَضی⚜ الامامِ التّقی النّقی ⚜ و حُجَّّتکَ عَلی مَنْ فَوقَ الارْضَ⚜ و مَن تَحتَ الثری⚜ الصّدّیق الشَّهید ⚜صَلَوةَ کثیرَةً تامَةً⚜ زاکیَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَه⚜ کافْضَلِ ما صَلّیَتَعَلیاَحَدٍ مِنْ اوْلیائِک⚜
َ
✍ترجمه:
☀️خدایا رحمت فرست بر علی بن موسی الرضا☀️ امام با تقوا و پاک ☀️و حجت تو بر هر که روی زمین است ☀️و هر که زیر خاک، ☀️رحمت بسیار و تمام با برکت ☀️و پیوسته و پیاپی و دنبال هم چنان ☀️بهترین رحمتی که بر یکی از اولیائت فرستادی☀️
💫زیــــ🕌ــــــارتش در دنیا و شفاعتش در عقبی نصیبمان بگردان💫
الهـــــــــــــے آمیݧ
التمــــــــــاس دعــــــــــا
✨اݪّلهُمَّ صَݪِّ عَݪے مُحَمَّد وَ آݪِ مُحَمَّد وَ عَجِّݪ فَرَجَهُمْ✨
📿🕌📿🕌📿🕌📿🕌📿
@Emam_kh
آیاممکن است زن دوقلب داشته باشد؟
بله این را قرآن ثابت کرده..
درجلسه ای که عده زیادی ازدانشجویان شرکت داشتند استاد از فصاحت و بلاغت و دقت قرآن سخن می گفت که اگر کلمه ای در آن جابجا شود کل معنی عوض می شود و مثلها می زد.
دانشجویی پاشد و گفت من این را قبول ندارم.
در قرآن آیاتی است که سست وبی پایه اند.
به این دلیل مثلا این آیه.
(( ﻣَّﺎ ﺟَﻌَﻞَ ﺍﻟﻠَّﻪُ ﻟِﺮَﺟُﻞٍ ﻣِّﻦ ﻗَﻠْﺒَﻴْﻦِﻓِﻲﺟَﻮْﻓِﻪِ )) .
خداوند در درون هیچ مردی دو تا قلب قرارنداده.
چرا گفته مرد و نگفت درون هیچ بشری..
و تمام مردم بجز یک قلب ندارند.
چه مرد باشند و چه زن..
در این لحظه سکوتی سنگین در سالن حکم فرما شد.
وچشم ها متوجه استاد شد و همه منتظر جوابی قانع کننده.
سخن دانشجو تا اینجا درست به نظرمی رسید چه مرد چه زن یک قلب دارند
چرا قرآن فقط اشاره به مرد کرده.؟؟
پاسخ را بشنوید و به اعجاز ودقت قرآن پی ببرید.
که بدون دقت و تفکر عمیق محال است به آن برسید.
استاد گفت بله مرد از محالات است دوتا قلب درون سینه داشته باشد
ولی زن وقتی باردار شد براستی دو قلب درون سینه اش دارد
قلب خودش و قلب طفلی که حامله است.!!
توجه کردید دقت انتخاب کلمات قرآنی را واقعا معجزه از این بالاتر و خداوند واقعا باحکمت کلمات را انتخاب و در جای مناسب در قرآن قرار داده است .
راستی چرا میت در آن دنیا میگوید اگر مرا دوباره بدنیا برگردانی صدقه می دهم
چرا صدقه را انتخاب کرد؟:
( ﺭﺏ ﻟﻮﻻ ﺃﺧﺮﺗﻨﻲ إلى أﺟﻞ ﻗﺮﻳﺐ ﻓﺄﺻﺪّﻕ ) ؟
چرا نگفت به حج و عمره میروم،
یا نماز میخوانم؟ .یا روزه میگیرم ؟
اهل علم میگویند
برای اینکه بعد از مرگ اثر صدقه را در آن دنیا دیده که فقط به آن اشاره می کند.
زیرا موُمن در روز قیامت در سایه صدقه اش قرار دارد.
پس تا می توانید صدقه بدهید
هم برای خودتان هم به نیابت مردگانتان.
چرا که آنان آرزوی بازگشت و دادن صدقه دارند.
باز گشت آنان ممکن نیست شما بجای آنان صدقه بدهید.
و فرزندانتان را هم به این کار عادت دهید.
@Emam_kh
6.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹از امروز تصمیم بگیر هر جا گیر
کردی بگی یا صاحب الزمان
🌸اللهم_عجل_لولیڪ_الفرج🌸🍃
@Emam_kh
-سنگ شکن طبیعی 🤔
👈🏻50 گرم دم گیلاس، 50 گرم مغز هسته گیلاس کوبیده شده و 10 گرم رازیانه به مدت 10 تا 20 دقیقه در آب جوش دم شود وهر 8 ساعت استفاده شود
(درمصرف آن افراط نکنید)
🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾
رج اول
ده زنجیره زده و بست میزنیم
شروع بافت با ۳ زنجیره و ۱۹ تا پایه بلند
که کلا میشه ۲۰ پایه
رج دوم
شروع با ۴ زنجیره
درون تمام پایه ها یک پایه بلند و بک زنجیره
رج سوم
سه زنجیره زده و یه پایه بلند همونجا بزنی
درون تمام پایه ها دو پایه و یک زنجیره
رج چهارم
دو پایه بلند و یه زنجیره
در ادامه. درون پایه های اول یک پایه بلند و درون دوم ۲ پایه و یک زنجیره
رج پنجم
با ۳ زنجیره شروع میشه
درون دو پایه بعد هر کدوم یه پایه و ۲ زنجیره
درون تمان پایه هر کدوم یه پایه بلند و ۲ زنجیره
رج ششم
با ۳ زنجیره شروع میشه
درون ۲ پایه بعد هر کدوم یه پایه و ۳ زنجیره
رج هفتم
تکرار رج شش هست فقط ۳ زنجیره ها ۴ زنجیره بزنی
رج ۸ و ۹ و ۱۰ مثل رج قبل
به ترتیب ۵ و ۶ و ۷ زنجیره میشه
سه پایه هر کدام سر جای خودشه
رج یازدهم
یه پایه بلند و ۴ زنجیره
داخل ۴ زنجیره رج قبل یک پایه کوتاه و ۴ زنجیره
رج دوازدهم
سه زنجیره درون ۲ پایه بعدی هر کدام یه پایه زده و ۲ زنجیره
درون پایه کوتاه رج قبل
۲ پایه بلند و یک زنجیره و ۲ پایع و ۲ زنجیره
رج سبزدهم
۲ پایه و ۲ زنجیره و ۲ پایه و ۲ زنجیره
رج چهاردهم
۳ پایه و ۳ زنجیره و ۳ پایه بلند و ۲ زنجیره
رج پانزدهم
سه پایه هامثل قبل هستن ۲ زنجیره
۴ بلند و ۳ زنجیره و۴ بلند و ۲ زنجیره
رج شانزدهم
تکرار رج قبل
رج هفدهم
۵ بلند و ۳ زنجیره و۵ پایه و ۲ زنجیره
رج هجدهم
تکرار رج قبل
رج نوزدهم
درون حلقه ی ۳ زنجیره رج قبل
۵ پایه بلند و ۴ زنجیره و ۵ بلند و ۳ زنجیره
رج بیستم
۵ پایه و ۵ زنجیره و ۵ بلند و ۴ زنجیره
رج بیست و یک
سه پایه ها سر جای خودشون در ادامه ۴ زنجیره
داخل حلقه ۶ پایه و ۵ زنجیره و ۶ پایه و ۴ زنجیره
رج بیست و دوم
۶ بلند و ۵زنجیره و ۶ بلند و ۵ زنجیره
رج بیست و سوم
۶ بلند و ۵ زنجیره و ۶ بلند و ۶ زنجیره داخل حلقه رج قبل
رج بیست چهارم
داخل ۷ زنجیره رج قبل
۷ بلند و ۵ زنجیره و ۷ پایه بلند و ۷ زنجیره
رج بیست و پنجم
۷ بلند و ۵ زنجیره و ۷ پایه و ۸ زنجیره
رج بیست ششم
۸ بلند و ۵ زنجیره و ۸ پایه و ۹ زنجیره
داخل حلقه رج قبل
تمام
غلبه بر تحریم ها آغاز شده؛
معطل پُف فیل آمریکا نمی مانیم
🔹آمریکا درخواست وتو شده اش در شورای امنیت درباره بازگشت خودکار تحریم های ضد ایرانی را پس گرفت، محدویت اعمال شده درباره عدم امکان تردد دیپلمات های ایرانی در مدار ۲۵ مایلی در نیویورک (مقر سازمان ملل) را برداشت و اعلام کرد دعوت اروپا برای حضور در کمیسیون مشترک برجام را می پذیرد.
♦️این اقدامات بی محتوا و نمایشی که در برخی رسانه ها به سان پُف فیل، تفت داده می شود، در واقع امر، ارزش یک بسته چیپس و پفک را هم در دنیا ندارد؛ چه رسد به این که بخواهد با تعهدات آمریکا درباره برداشتن تحریم ها سنجیده شود.
🔹جمهوری اسلامی نمی پذیرد که غرب، شکست های دولت آمریکا را برای ایران فاکتور کند. با این کارهای بی ارزش، نه تحریم های نفتی تغببر می کند و نه تحریم های مالی و بانکی.
♦️ضمنا یک نکته مهم باید در کانون ارزیابی ها باشد: در حالی که فشار های آمریکا، حداکثری بود، ما توانستیم فروش نفت را که به زیر سیصد هزار بشکه رسیده بود، از مرداد و شهریور امسال به بالای یک میلیون بشکه برسانیم و فروش محصلات فرآوری شده نفتی (مثل بنزین) را هم توسعه دهیم.
🔹به عبارت دیگر، خنثی سازی تحریم ها با جدیت و به شکل موثر آغاز شده و ایران دیگر مثل دو سال گذشته، معطل پشت هم اندازی آمریکا و اروپا نخواهد ماند.
♦️در چنین رویکرد پیشرویی که حتی فارین پالیسی می گوید "ایران به واسطه اقتصاد مقاومتی، اقتصاد رو به رشدی را در سال جاری میلادی در پیش خواهد داشت"، مضحک خواهد بود که آمریکا پس گرفتن درخواست رد شده "اجرای مکانیسم ماشه" یا برداشتن محدودیت های غیر قانونی علیه دیپلمات های ایرانی در نیویورک را برای ما فاکتور کند!
#محمد_ایمانی
@Emam_kh
🔴 جزیرهای از هفت دولت آزاد!
🔺 ستاد ملی مبارزه با کرونا ظاهراً فقط وظیفه خود را مبارزه با مراسمات مذهبی می بیند نه این تجمعات فراوان مردم بی مبالات در جزیره کیش!
🔹 مسافرین عمدتاً تهرانی و بدون رعایت حداقل پروتکلهای بهداشتی در ایام کرونا به این شکل به جزیره کیش سرازیر شده و علاوه بر نقض دستورالعملهای ستاد ملی کرونا با ولنگاری، هنجارشکنی و کشف حجاب این چنین قوانین و مقررات را زیر پا میگذارند!
🔹 سوال اینجاست آیا ستاد ملی مبارزه با کرونا قرار است تنها با برگزاری مراسمات مذهبی آن هم با رعایت فاصله اجتماعی و پروتکلهای بهداشتی در مساجد، حسینیهها و اماکن مذهبی مخالفت کند یا برای برگزاری کنسرت ها، جشنواره ها و حضور این چنین تو در توی افراد در جزیره کیش نیز برنامهای دارد؟
🔹سوال بعد از ستاد احیای امر به معروف است که آیا قرار است تنها موتورسواران اصفهانی تحت تعقیب و مجازات قرار بگیرند یا نقض کنندگان قوانین شرعی و اخلاقی هم مورد برخورد قرار خواهند گرفت؟!
@Emam_kh