زخم #جلوگیری_از_خونریزی سوخته_پوست_کدو
1️⃣مقداری پوست کدو سبز را خشک نماید
2️⃣ پوستهای خشک شده را بسوزانید تا ذغال شود ( خاکستر نشود )
3️⃣ سپس ذغال بدست آمده را پودر کرده و در قوطی در بسته نگه دارید
♦️ این محصول را روی هر نوع زخم ، حتی زخمهای دیابتی میتوانید استفاده کنید تا علاوه بر ضدعفونی کردن ، زخم هم بسته شده و جای آنهم نماند
☘🍁☘🍁☘
🌷صلوات شعبانیه در روزهای ماه پربرکت شعبان
و قبل از زوال (قبل از اذان ظهر) بسیار سفارش شده است
و همچنین بر کثرت صلوات در این ماه تاکید شده است
جهت تقرب به ذات قدسی رسول ﷲ صلی ﷲ علیه و آله وسلم
@Emam_kh
14.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 دکترین فحشا
⭕️ ویدئویی مناسب برای آگاهسازی والدین،
در فضای مجازی. چه بلایی بر سر فرزندانمان میآید؟
@Emam_kh
🇮🇷
✅صبر را بد معنا نکنند
صبر یعنی چه؟
صبر یعنی استقامت در این راه،
زاویه پیدا نکردن با این صراط مستقیم و پای فشردن بر حرکت در این صراط مستقیم؛
این به معنای صبر است.
صبر را بد معنا نکنند، صبر را جور دیگری [معنا نکنند].
البتّه غالباً دشمنان یا کسانی که آگاهی درستی ندارند صبر را بد معنا میکنند؛
صبر یعنی اینکه انسان استقامت بِوَرزد، پافشاری کند، ایستادگی کند، راه را ادامه بدهد، متوقّف نشود؛
این معنای صبری است که در مقابلهی با دشمنان به کار میرود. 99/12/21
@Emam_kh
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
بسم الله الرحمن الرحيم
🌹 آیه 26 سوره آل عمران
🌷 قُلِ اللَّهُمَّ ماَلِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِى الْمُلْكَ مَنْ تَشَآءُ وَتَنْزِعُ الْمُلْكَ مِمَّنْ تَشَآءُ وَتُعِزُّ مَنْ تَشَآءُ وَتُذِلُّ مَنْ تَشَآءُ بِيَدِكَ الْخَيْرُ إِنَّكَ عَلَى كُلِّ شَىءٍ قَدِيرٌ
🍀 ترجمه:بگو: خداوندا! تو صاحب فرمان و سلطنتى. به هر كسی بخواهى حكومت مى دهى و از هر كسی بخواهى حكومت را مى گیرى و هر كه را بخواهى عزّت مىبخشى و هر كه را بخواهى ذلیل مىنمایى، همه خیرها تنها به دست توست. همانا تو بر هر چیز توانایى.
🌷 #اللهم: خدایا
🌷 #مالک: صاحب
🌷 #الملک: حکومت و اداره امور
🌷 #تؤتى: می دهی
🌷 #من_تشآء: هر که بخواهی
🌷 #تنزع: می گیری
🌷 #تعز: عزت می بخشی
🌷 #تذل: ذلیل می نمایی
🌷 #بيدک: به دست تو
🌷 #کل_شیء: هر چیز
🌷 #قدیر: توانا
🔵 #شأن_نزول_آيه: در تفاسیر مى خوانیم كه پیامبر اسلام صلى الله علیه وآله پس از آنكه مكّه را فتح نمود، به مسلمانان نوید داد که به زودی کشورهای ایران و روم نیز زیر پرچم #اسلام قرار خواهد گرفت، در آن موقع منافقان با تعجّب به یكدیگر نگاه مى كردند كه این آیه نازل شد. گروهى از مفسّران، نزول آیه را در موقع حفر خندق دانسته اند. آن زمان كه پیامبرصلى الله علیه وآله كلنگ را بر سنگ زد واز آن جرقهاى برخاست، فرمود: من در این جرقه ها فتح كاخهاى مدائن و یمن را از #جبرئیل دریافت كردم. منافقان با شنیدن این سخن، لبخند تمسخر مى زدند كه این آیه نازل شد.
🔵 آنچه در این آیه در مورد اعطاى عزّت و ذلّت از جانب #خداوند آمده، طبق قوانین و سنّت اوست وبدون جهت ودلیل خداوند كسى را عزّت نمى بخشد ویا ذلیل نمى سازد. مثلاً در روایات مى خوانیم: هر كس براى خداوند تواضع و فروتنى كند، #خداوند او را عزیز مى كند وهر كس تكبّر نماید، خدا او را ذلیل مى گرداند. بنابراین عزّت و ذلّت از خداست، ولى ایجاد زمینه هاى آن به دست خود ماست. این آیه به پیامبر اسلام می فرماید: بگو خدایا! تو صاحب فرمان و سلطنتی و به هر کسی بخواهی حکومت می دهی و از هر کسی بخواهی حکومت را می گیری و هر که را بخواهی عزت می بخشی و هر که را بخواهی ذلیل می نمایی ، همه خیرها تنها به دست توست. همانا تو بر هر چیز توانایی.
🔹 پيام های آیه26سوره آل عمران 🔹
✅ #مالک واقعى تمامى حكومتها خداست. مُلک براى غیر خدا، موقّتى و محدود است.
✅ اكنون كه #مالک اوست پس دیگران امانتدارى بیش نیستند و باید طبق رضاى مالک اصلى عمل كنند.
✅ اگر #انسان مالك مُلک نیست چرا از داشتن آن مغرور و با از دست دادنش مأیوس شود!
✅ #خداوند به هر كسی كه شایسته و لایق باشد، حكومت مى دهد. همان گونه كه به سلیمان، یوسف، طالوت و ذوالقرنین عطا نمود.
✅ حكومت و حاكمیّت، دلبستگى آور است. «نزع» به معناى كندن است و نشانه یک نوع دلبستگى است.
✅ عزّت و ذلّت به دست خداست، از دیگران توقّع عزّت نداشته باشیم.
✅ توحید در #دعا و عبادت یک ضرورت است.
✅ آنچه از اوست، چه دادنها وگرفتنها، همه خیر است، گرچه در قضاوتهاى عجولانه ى ما فلسفهى آن را ندانیم.
✅ سرچشمهى بدىها عجز و ناتوانى است. از كسى كه بر هر كارى قدرت دارد چیزى جز خیر سر نمىزند.
تفسیر_یک_دقیقه_ای_قرآن
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
6.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 تذکر نماینده مجلس از مقامات دولتی بخاطر عدم اجرای قانون مصوبه هستهای مجلس
خضریان:
🔹 اظهارات آقایان روحانی، ظریف و آشنا دقیقا خلاف مصوبه مجلس است.
🔸 آقایان بدنبال مذاکرات بیهوده هستند.
🔹اینگونه طرح های دولت بیش از آنکه منافع ملی را دنبال کند، دنبال ایجاد تنفس مصنوعی برای جریان غربگراست.
🔸دولتمردان بجای بیان اینگونه اظهارات، سری به بازارهای سطح شهر بزنند که ببینند مردم بعد از 40 سال چگونه در صف مرغ و روغن و گوشت ایستاده اند.
@Emam_kh
‼️پیش افتادن عمدی مأموم از امام جماعت
🔷س 5327: اگر هنگام نماز جماعت از امام عقب و یا جلو بیافتیم، نماز به جماعت صحیح است یا خیر؟
✅ج: مأموم باید افعال نماز را با امام یا کمی دیرتر از امام به جای آورد و اگر عمداً از امام جماعت پیش افتد یا مدتی پس از او به جای آورد، نمازش به فرادا صحیح بوده ولی جماعت محسوب نمی شود.
📕منبع: leader.ir
@Emam_kh
📿 نماز اول ماه بخوان و سلامتی در آن ماه را از خداوند بخر...
✨ علامه مجلسی در بحارالانوار از امام جواد علیهالسلام روایت میکند، که فرمودند:
✨ إِذَا دَخَلَ شَهْرٌ جَدِیدٌ فَصَلِّ أَوَّلَ یَوْمٍ مِنْهُ رَکْعَتَیْنِ
➖تَقْرَأُ فِی الْأُولَی بَعْدَ الْحَمْدِ التَّوْحِیدَ ثَلَاثِینَ مَرَّةً
➖وَ فِی الثَّانِیَةِ بَعْدَ الْحَمْدِ الْقَدْرَ ثَلَاثِینَ مَرَّةً
ثُمَّ تَتَصَدَّقُ بِمَا تَیَسَّرَ فَتَشْتَرِی بِهِ سَلَامَةَ ذَلِکَ الشَّهْرِ کُلِّهِ.
✨ وقتی ماه جدید فرا رسید، در اولین روز آن دو رکعت نماز بگزار:
➖در رکعت اول پس از حمد سی مرتبه توحید
➖و در رکعت دوم سی مرتبه قدر را بخوان
و پس از آن هر آنچه در توان داری صدقه بده و به واسطه آن سلامتی تمام آن ماه را بخر.
✨ علامه مجلسی رحمه الله میگوید: در روایت دیگری دیدم که بعد از نماز این دعا را باید بخواند [و بعد صدقه دهد]:
✨ 《بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ وَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِی الْأَرْضِ إِلَّا عَلَی الله رِزْقُها وَ یَعْلَمُ مُسْتَقَرَّها وَ مُسْتَوْدَعَها کُلٌّ فِی کِتابٍ مُبِینٍ
بِسْمِ الله الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ وَ إِنْ یَمْسَسْکَ اللَّهُ بِضُرٍّ فَلا کاشِفَ لَهُ إِلَّا هُوَ وَ إِنْ یُرِدْکَ بِخَیْرٍ فَلا رَادَّ لِفَضْلِهِ یُصِیبُ بِهِ مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ
بِسْمِ الله الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ سَیَجْعَلُ الله بَعْدَ عُسْرٍ یُسْراً
ما شاءَ الله لا قُوَّةَ إِلَّا بِالله حَسْبُنَا الله وَ نِعْمَ الْوَکِیلُ
وَ أُفَوِّضُ أَمْرِی إِلَی الله إِنَّ الله بَصِیرٌ بِالْعِبادِ
لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ
رَبِّ إِنِّی لِما أَنْزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقِیرٌ
رَبِّ لا تَذَرْنِی فَرْداً وَ أَنْتَ خَیْرُ الْوارِثِینَ》
📚 بحارالانوار ج۹۴ ص۱۳۳
❗️استاد الهی: همین نماز را یکبار دیگر برای سلامتی خانواده و فرزندان خود به این صورت بخوانید:
در رکعت اول، یک حمد و یک توحید و در رکعت دوم، یک حمد و یک قدر.
@Emam_kh
رمان به_تلخی_شیرین
قسمت 65
با لحنی جدی گفت: بشین پشت فرمون.
اطاعت کرده و نشستم. یک دستش را به سقف ماشین تکیه داد و دست دیگرش را روی در باز ماشین گذاشت.
-رانندگیت که حرف نداره. خب؟
-خب.
-میری امتحان میدی وقتی گفت پارک کن زنگ می زنی به من. بهش میگی من یه نوکر دربست دارم که سر هر پارک با یه تک زنگ خودش و بهم می رسونه.
خندیدن هر هر گونه اش با عصبانی شدن من تا حد انفجار یکی شد و پا به فرار گذاشت. قفل فرمان را چنگ زدم و با جیغ جیغ دنبالش دویدم. می خندید و فرار می کرد...
با سوال راننده از مرور خاطراتی که لبخند را به لب هایم نشانده بود بیرون آمدم.
-خانوم در یک یا دو؟
-لطفا برید در دوم.
سری تکان داد و به رانندگی اش مشغول شد.
آهی کشیدم. یعنی می توانستم این خاطرات را از یاد ببرم یا تا ابد شیرینی شان می خواست تلخی روزهایم شوند و بیچاره ام کنند...
بالاخره به جان کندنی روز ها سپری و جواب کنکورم آمد، با رتبه ی خوبی قبول شدم. به یاد روز امتحانم حسرت کنج لبم لبخند شد. تنها انتخاب شهرم، همین تبریز بود و با توجه به رتبه ام به راحتی پذیرفته شدم و ثبت نام کردم.
هیچ وقت فکر نمیکردم که چنین شود و سر از شهر دوری چون تبریز در آورم! روزگار است دیگر کمی سر ناسازگاری دارد...
داخل آسانسور شدم. خوبی مجتمع چند طبقه با تعداد واحدهای بالا به این است که کسی کاری به کارت ندارد، بدون هیچ نوع برخوردی کنار دو زن و مرد ایستاده و دکمه طبقه هفت را زدم. دقایقی بعد آسانسور ایستاد. در حالی که کلید را از داخل کیفم بیرون می کشیدم خارج شدم. جلوی در واحد کفشم را در آورده و کلید را در قفل فرو کردم. دستی که به شانه ام خورد باعث شد با ترس به عقب برگردم... برگشتن همانا و سوختن سمتی از صورتم همانا... هینی از ترس کشیدم، دستم بی اراده سمت صورتم بالا آمد و جای سیلی قرار گرفت. صورتم را با بهت سمت کسی که این گونه غافلگیرم کرده بود چرخاندم... با دیدن فرهاد مقابلم شوکه شدم و سوزش صورتم به کل از یادم رفت!
-فر... فرهاد!
صورت کبود شده از خشمش را نزدیک صورتم آورد دستش را به دیوار پشت سرم کوبید و غرید: گفتم پیدات می کنم نگفتم!؟
نگاهم به پشت سرش افتاد. خدا را شکر کسی در راهرو نبود، دو مرتبه به صورتش خیره شدم و دستپاچه به التماس افتادم.
- تو رو خدا یواش تر فرهاد همسایه ها می شنود!
همان طور که با غضب چشم هایم را هدف گرفته بود با سر اشاره ای به در کرد.
- بازش کن!
از خدا خواسته چرخیدم و با دست های لرزانم سریع در را باز کردم و داخل شدم. پشت سرم آمد.
قلبم مانند قلب گنجشکی که ساعت ها زیر باران مانده است می کوبید! سوال بزرگی در مغزم شکل گرفته بود که چطور مرا پیدا کرده است؟!
در را به چهارچوبش چفت کردم.
نگاهی دور تا دور خانه محقرم چرخاند. تمام تنم یخ بسته بود و عرق سرد پشت کمرم نشسته بود. تقلایی برای رفع ترسم کردم.
- برو بشین چایی بیارم.
تیز نگاهم کرد و سمت تک مبل سه نفره ی جلوی پنجره رفت، باهمین مبل و تلویزیون اموراتم میگذشت و نیازی به لوازم بیشتر نداشتم ولی حالا مقابل فرهاد از حقارت خانه ام خجالت می کشیدم! روی مبل سبز رنگم لم داد و با نگاه طلبکار و خیره اش آشفته ترم کرد!
برای فرار داخل آشپزخانه شدم و دکمه ی چای ساز را زدم! خیلی زود آماده شد، فحشی نثار سرعت عملش کردم و به اجبار سینی و نیم لیوان ها را برداشتم و چای آماده شده را داخل شان ریختم. هنوز سنگینی نگاهش رویم کوه بود. اگر چاره ای داشتم همان جا می ماندم ولی به اجبار داخل سالن رفتم، سینی را مقابلش گرفتم، از دستم گرفت و روی میز انداخت. صدای بدی داد...
از ترسم اعتراضی نکردم!
به طرف دیگر مبل اشاره کرد.
- بشین.
نویسنده : زهرا بیگدلی
ادامه دارد........
🍃🌸🍃