eitaa logo
پیروان امام خامنه ای 🇮🇷
2.1هزار دنبال‌کننده
26.3هزار عکس
17.5هزار ویدیو
14 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ رمان به_تلخی_شیرین قسمت 128 روی تخت نشستم و با دست مخمل بنفش رویش را لمس کردم. نگاهم سمت عکس فرهاد کشیده شد یعنی می‌توانستم فرهاد را خوشبخت کنم؟! آهی کشیدم و بلند شدم تا پیشش بروم، هنوز پایم را داخل سالن نگذاشته بودم که صدای حرف زدنش مانع حرکتم شد، از کنار دیوار نگاهی انداختم با مخاطب گوشی اش حرف می زد. - چی میگی احمد؟! به خدا داغون بود، چشماش دو کاسه خون شده بود.بهت گفتم نبرش اونجا گوش نکردی. -... - اینجوری بسپارم به تو؟! انقدر گریه کرده بود داشت پس می افتاد. رنگ به رو نداشت. -... - باشه...باشه... ولی حواستو جمع کن احمد این روش چکشیت اگه آسیبی بهش بزنه من می دونم و تو! -... - ببند احمد. حوصله ندارم یه چیزی بارت می کنما. دلم برای علاقه و عشق بی حدش هوایی شد. راهم را سمت آشپزخانه کج کردم. قرصم را خوردم، باید با آرام نشان دادن خودم فرهاد را آرام می کردم، به پاس تمام نگرانی هایش... تلاش هایم بی نتیجه هم نبود، هر روز با احمد صحبت می‌کردم و با هر مکالمه امان دیدگاه دیگری را به رویم باز می‌کرد و نسبت به تلخی های گذشته صبور تر می شدم. نزدیک به دو هفته از آمدنم به تهران می‌گذشت. به پیشنهاد فرهاد قرار بود احمد بساط کباب های مخصوصش را روی تراس برپا کند، من و مریم مشغول آماده کردن سالاد و دیگر مقدمات بودیم. به ژله رنگین کمانی که مریم درست کرده بود و داشت لایه آخر را اضافه می کرد نگاه کردم -بلا چه کارهایی بلدی تو! -هم باید یاد بگیر. مردها شکمواند. آشپزی بلد بودن برای زن بزرگترین حسنه از دیدگاه یه مرد، مخصوصاً فرهاد که بدنسازی هم کار می کنه و دیدم دو برابر مردهای دیگه غذا میخوره. درست فهمیده بود، فرهاد خوش خوراک است ادامه داد: صبح تا شب تو خونه چیکار می کنی پس؟! یکم آشپزی کن. نقرس می‌گیریدا انقدر گوشت و کباب و چنجه می‌خورید. به حرص خوردنش خندیدم. - بلد نیستم خب. تو خونه نمی مونم که. میرم دور دور، خرید، کتاب می خونم. چه میدونم کارایی که احمد دستور میده رو اجرا می کنم. یه بار املت درست کردم شور شد فرهاد به روم آورد. ظرف ژله را برداشت و با خنده سمت یخچال رفت، در همان حین گفت: نگرفته طلاقت میده عا، بجنب یاد بگیر. در حالی که به هوس آشپزی کردن افتاده بودم از حرف ش حرصم هم گرفت. - کوفت بی مزه. -خاله ها، عمو، همه به خدا داشتن پس می افتادن از رفتنت خاله مینا که دو سه بار غش کرد. می گفت جواب علی رو چی بدم حالا! شبا نمی خوابید می‌گفت می ترسم علی و منصوره بیان تو خوابم شرمنده شون بشم. اشک هایم را پس زدم ولی باز به گریه افتادم. -مریم حالم خیلی بد بود به خدا نمی رفتم می مردم. اینایی که گفتی رو نمی دونستم. من چیکار کردم؟! دیگه روم نمیشه تو چشماشون نگاه کنم به خدا. همه رو به جون هم انداختم. صورتم را میان دست هایش قاب گرفت و کوبنده نگاهش را به چشم هایم دوخت. -به خودت بیا عسل! از بین حرف های من فقط درگیری ها رو دیدی؟! چرا عشق و علاقه مجنون وار فرهاد رو ندیدی؟! دیوونته به خدا، گناه داره عسل. من بودم و دیدم روزی صد بار مرد و زنده شد از رفتنت. خودت هم دوستش داری می دونم علاقه ت چیزی فراتر از یه دوست داشتنه معمولیه، نگو نه که باورم نمیشه. چرا ازش دوری می کنی؟! زیر یه سقفید. داره از جون و ول برای آروم شدنت مایه می ذاره. خودش داره آب میشه. تورو خدا خود خواهی رو بذار کنار یکم به فکر فرهاد باش. مجید نگرانشه. با عجز نالیدم: میگی چیکار کنم؟ - قبولش کن. بزار آروم شه، بزار آروم شی. به خدا عشق معجزه می کنه. نویسنده : زهرا بیگدلی ادامه دارد...... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
‍ رمان به_تلخی_شیرین قسمت 129 خنده ای کوتاه و بی جان کردم و ادامه دادم: اگه بد بود که احمد تاکید نمی‌کرد ها؟! خودت احمد و انداختی به جونم. بدون اینکه چاقو را رها کند یا حتی لبخندی به شوخی ام بزند خم شد و با نگاه عسلی اش در چشم هایم نفوذ کرد. - احمد جای من نیست که درک کنه دیدن اشک های تو صبر ایوب میخواد و من ندارم. مات چشم های شیدایش به حرفی که زد، فکر کردم و لحظه به لحظه با تفهیم معنای عاشقانه ی کلامش قلبم پر تقلا تر کوبید. نفهمیدم کی و چطور از آشپزخانه بیرون رفته بود و من هنوز مات جای خالی اش بودم... تا آمدن مجید و احمد و روبه راه کردن بساط منقل و کباب روی تراس فکرم مشغول فرهاد و احساسش و احساس به غلیان درآمده خودم بود ولی فرهاد مثل همیشه طوری وانمود می کرد که انگار نه خانی آمده و نه خانی رفته است! طوری با احمد و مجید در حال بگو بخند و شوخی بود که شک می کردم غم عمیقی که دیده بودم در چشم های فرهاد بوده باشد! مشغول سیخ کردن گوجه ها بودم و مریم ظرف‌های کثیف شده را داخل سبدی جمع‌آوری می‌کرد تا برای شست و شو داخل ببرد. چاقو و سبد خالی کنار دستم را برداشتم و سمت مریم گرفتم. -بگیر مریم دستت درد نکنه از دستم گرفت، به تونیک و شال نازکم اشاره کرد. خودش شنل بافت تنش بود. - سرما نخوری پاشو یه چیزی بپوش. لبخندی به نگرانی خواهرانه اش زدم. - نه فدات شم. سردم نیست. فرهاد در حالی که سیخ گوجه را از دستم می گرفت تا روی منقل بگذارد گفت: عسل گرماییه. نگاهم سمت فرهاد کشیده شد. لبخندی زد و دلم را بدتر از قبل دیوانه کرد. حالم خوب نبود؛ چشم و دلم افسار پاره کرده بودند و رم صورت و حرکات فرهاد شده بودند و نمی توانستم بی خیالش باشم و ندید بگیرمش. بود... حضور داشت... خیلی هم پررنگ بود حضورش... احمد بادبزن را کنار گذاشت و سیخ کباب ها را برگرداند. -اوم، ببینید داش احمد چی پخته براتون! نگاهم سمت گوشت های کباب شده کشیده شد. فرهاد با انبر زغال ها را جا به جا کرد و گوجه ها را گوشه اش گذاشت. - زغال هاش جون میده برای قلیون. احمد چپ چپ نگاهش کرد. -ورزشکار ما رو باش! الگویی مثلا خیر سرت. مجید در حالی که ناخنکی به گوشه ی کباب آماده شده می زد گفت: بوی سیگار هم می دادی سرشبی! نگاهم سمت فرهاد که بیخیال و خونسرد با سیخ های گوجه ور می رفت کشیده شد؛ سنگینی نگاه احمد جهت نگاهم را تغییر داد، بدون اینکه نگاهش را از صورتم بردارد گفت: من اگه بفهمم کدوم ذلیل مرده ای با اعصاب تو بازی می کنه که چند وقته اون کوفتی رو کردی اسباب بازی لای انگشتات خودم حسابش رو کف دستش میذارم! فرهاد که جهت نگاه احمد را دید اعتراض کرد. - احمد! احمد نگاهش را از صورتم گرفت. حرف به ظاهر شوخی ولی در حقیقت جدی احمد زیادی برایم گران تمام شد... هر سه سرشان سمتم چرخیده بود. دلخور و بغض کرده گوجه‌های سیخ کرده داخل دستم را روی منقل گذاشتم. خم شدم تا از روی زمین سیخ های خالی شده را که پسرها بی نظم روی زمین انداخته بودند، بردارم و به بهانه ی شستنشان تراس را ترک کنم. بی حواس بودم و کم مانده بود که بغضم بترکد. سیخ ها را به دست گرفتم، از سوزش شدید دستم آخم هوا رفت. هر سه روی زمین کنارم نشستند زیادی داغ بود پوست کف دستم را کامل کنده بود، از سوزش و درد دستم بود که به گریه افتادم یا از سوزش قلب بی قرار شده ام؛ نمی دانم!؟ فقط می دانم که گریه کردنم دست خودم نبود. فرهاد دستپاچه و عصبی دستم را در دست گرفته بود و من قصد باز کردن مشتم را نداشتم. - باز کن ببینم دستت رو. گریه ام شدت گرفت. - نکن فرهاد میسوزه. از درد کامل روی زمین نشستم. -بذار ببینم چی شده دورت بگردم؟ گریه نکن عسل.عسل خواهش می کنم... ببین منو... نویسنده : زهرا بیگدلی ادامه دارد...... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☀️ صـــــــ📿ـــلوات خاصه ی حضرت علی بن موسی الرضا به نيت خشنودي آن حضرت و بر آورده شدن حاجــــــــــات.☀️ ⚜اللهّمَ صَلّ عَلی عَلی بنْ موسَی الرّضا المرتَضی⚜ الامامِ التّقی النّقی ⚜ و حُجَّّتکَ عَلی مَنْ فَوقَ الارْضَ⚜ و مَن تَحتَ الثری⚜ الصّدّیق الشَّهید ⚜صَلَوةَ کثیرَةً تامَةً⚜ زاکیَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَه⚜ کافْضَلِ ما صَلّیَتَ‌عَلی‌اَحَدٍ مِنْ اوْلیائِک⚜ َ ✍ترجمه: ☀️خدایا رحمت فرست بر علی بن موسی الرضا☀️ امام با تقوا و پاک ☀️و حجت تو بر هر که روی زمین است ☀️و هر که زیر خاک، ☀️رحمت بسیار و تمام با برکت ☀️و پیوسته و پیاپی و دنبال هم چنان ☀️بهترین رحمتی که بر یکی از اولیائت فرستادی☀️ 💫زیــــ🕌ــــــارتش در دنیا و شفاعتش در عقبی نصیبمان بگردان💫 الهـــــــــــــے آمیݧ التمــــــــــاس دعــــــــــا ✨اݪّلهُمَّ صَݪِّ عَݪے مُحَمَّد وَ آݪِ مُحَمَّد وَ عَجِّݪ فَرَجَهُمْ✨ 📿🕌📿🕌📿🕌📿🕌📿 @Emam_kh
⁉️در کجای آمده که باید گرفت؟ و چرا در ادیان دیگر شرایط روزه راحت تر است؟ 🔰پاسخ: 🍃با توجه به این که پرسش از سه بخش تشکیل شده به همان ترتیب، پاسخ آن را ضمن نکاتی بیان می کنیم: 1⃣. با توجه به حکیم بودن خداوند که کارهای عبث و بیهوده انجام نمی دهد، اجمالاً می دانیم تمام تکالیف بندگان از جمله روزه که از جانب خداوند تشریع شده بر اساس مصالح و مفاسد تدوین شده است. 2⃣. گرچه تمام فروعات و جزئیات احکام در قرآن نیامده هم چنان که کیفیت نماز و تعداد رکعات آن در قرآن بیان نشده، امّا در مورد روزه باید گفت که مقدار ماه و روز آن در قرآن به طور روشن بیان شده است: الف. شَهْرُ رَمَضانَ الَّذی أُنْزِلَ فیهِ الْقُرْآنُ ... فَمَنْ شَهِدَ مِنْکُمُ الشَّهْرَ فَلْیَصُمْهُ ... ، ماه رمضان چنان ماهی است که در آن قرآن نازل شده ... پس آن که از شما این ماه را دریابد باید آن را روزه بدارد... [1]و می دانیم که یک ماه، 30 یا 29 روز است. ب. وَ کُلُوا وَ اشْرَبُوا حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَکُمُ الْخَیْطُ الْأَبْیَضُ مِنَ الْخَیْطِ الْأَسْوَدِ مِنَ الْفَجْرِ ثُمَّ أَتِمُّوا الصِّیامَ إِلَى اللَّیْلِ، بخورید و بیاشامید تا نمودار و جدا شود براى شما رشته سفید از رشته سیاه از فجر سپس روزه را تا شب به پایان رسانید.[2] 3⃣. اما در مورد این که چرا در ادیان دیگر شرایط روزه راحت تر است باید گفت: الف) قانون گذار در تمام ادیان الاهی یکی است همان طور که بیان شد تشریع و وجوب احکام در تمام ادیان الاهی از جانب خداوند است. ب) با توجه به این که دین اسلام نسبت به ادیان گذشته، دین کامل و جامعی است؛ از این رو احکامش نسبت به احکام سایر ادیان تفاوت می کند که در این تفاوتها گاهی شاید تکلیف سخت تر و گاهی نیز آسان تر باشد که در هر حال تصمیم خداوند است. ج) گرچه شاید امروزه با توجه به تحریفاتی که در ادیان سابق به وجود آمده پیروان دیگر ادیان، عبادت روزه را با مقدار و شرایطی آسان تر برگزار می کنند، امّا بر اساس برخی منابع روایی، روزه اهل کتاب تا زمان پیامبر اسلام (ص) بیشتر از مسلمانان بوده است. 💠 امام مجتبی (ع) نقل می کند که روزی یک نفر یهودی خدمت پیامبر اسلام (ص) رسید و مسایلی را پرسید که از جمله آن، این بود که چرا خداوند روزه را بر امّت تو سی روز قرار داد، اما در امت های دیگر بیشتر؟ ...[3] 📚 پی نوشت [1]. بقره، 185. [2]. همان، 186. [3]. حر عاملی، وسائلالشیعة، ج 10، ص 240 و 241، ح 13317، مؤسسه آل البیت علیهمالسلام، قم، 1409 هـ ق استادمحمدی شاهرودی @Emam_kh
5.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠مقام معظم رهبری: بعضی ها اشتباه میکنند؛ نقطه ی درگیری را اشتباه میکنند... خمپاره و توپخانه شان را آتش میکنند به نقطه ای که آنجا دشمن نیست❗️❗️ @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
12.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍂استوری ⚜ یک ماه فرصت برای ذخیره یک عمر ※ منبع: مجموعه‌‌ی @Emam_kh
◽️️ نامه بسیج دانشجویی دانشکده حقوق و علوم‌سیاسی دانشگاه تهران خطاب رئیس جمهور پیرامون حادثه نطنز 🔻جناب حقوقدان ! آنچه که امروز در جهان، معادلات قدرت منطقه‌ای و جهانی را مشخص می‌کند نه لبخند‌های دیپلماتیک پشت میز مذاکره، که بازدارندگی‌های دفاعی و توازن قدرت و تهدید مناسب منطقه‌ای و جهانی است؛ دقیقا همان موضوعی که در محاسبات شما نمی‌گنجد. @Emam_kh
✍ اگر امروز مواظب غذایت نباشی! فردا مجبوری مواظب - دخترت - پسرت - همسرت باشی زیرا شروع کننده همه مصیبت هاست ...
🔴 وَ مااَدراکَ نفوذ خرابکاری دیروز در نطنز ثابت کرد که مسئله نفوذ بسیار عمیق تر ، شدیدتر ، جسورتر و نزدیک تر از آن چیزی است که در مخیّله ما می گنجد. اگر به فضل خدا دولت انقلابی تشکیل شد اولین اقدامش بایستی شناسایی و قطع ید جریان خزنده نفوذ باشد وگرنه مطمئن باشید دیری نخواهد پایید که نفوذی ها ، دولت انقلابی را هم زمین خواهند زد ... ✍ قاسم_اکبری @Emam_kh
✳️⇦ درمان گلو درد چرکی در یک لیوان↯↯↯ 🔻آب 🔻مقداری نمک 🔻جوش شیرین 🔻نشاسته ریخته همه رو خوب مخلوط کنید و با آن هر روز سه مرتبه قرقره نمایید تا بهبودی سریعاً حاصل گردد. ☘🍃☘🍃☘🍃☘