eitaa logo
پیروان امام خامنه ای 🇮🇷
2.1هزار دنبال‌کننده
26.3هزار عکس
17.5هزار ویدیو
14 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
‼️عمل زیبایی 🔷س 5482: آیا انجام برای زنان مجاز است؟ ✅ج: اگر موجب نباشد، فى نفسه اشکال ندارد؛ ولی توجه داشته باشيد زيبايى، درمان بيمارى محسوب نمىشود و در ضمن آن، نگاه و لمسِ پزشک نامحرم جايز نيست، مگر در مواردى ـ مانند سوختگی و حوادث دیگر ـ که برای معالجه باشد و استفاده از نامحرم ضرورت داشته باشد. @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴🎥 | الهیان: در بازدید از حاشیه تهران شوکه شدم 🔹نماینده مردم تهران در مجلس: صحنه‌هایی در حاشیه تهران دیدم که احساس کردم نه ۸ سال بلکه ۴۰ سال عقب‌گرد در طول این ۸ سال داشتیم. 🔹تفکری که امروز مسبب و بانی ناکارآمدی فعلی است، تفکری‌ست که نگاهش به غرب و غربگرا یا غرب‌گداست. @Emam_kh
⭕️ رئیسی از ساخت چهار میلیون مسکن می‌گوید؛ جلیلی از اقتصاد بدون نفت صحبت می‌کند؛ همتی هم از حجاب زنان حرف می‌زند! قضاوت با خودتان... 👤 علیرضا_گرائی @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⭕️ زنی از شوهرش پرسید: کیه؟ - شوهرش گفت: یادته ازت خواستگاری کردم و قول دادم تمام آرزوهایت را برآورده کنم، و همه جا ببرمت و همه چیز برات بخرم و بذارمت رو چشام. زن گفت: آره، ولی هیچ کدامو انجام ندادی. - شوهرش گفت: اونم همینه! 😂😂😂 @Emam_kh
☘🍁☘🍁☘🍁☘🍁☘ ‌ 🍒 داستان آموزنده و واقعی با نام 👈 تاخدافاصله‌ای‌نیست....🍒 👈 تا ساعت 9 خوابیدم که با صدای گوسفندها بیدار شدم زود بلند شدم لباس‌هام خشک شده بود پوشیدم اون مادر مهربون اومد گفت چرا بیدار شدی؟ گفتم دیره باید برم گفت صبر کن صبحانه بخور بعد برو... ازش تشکر کردم کولم رو برداشتم گفت صبر کن الان میام دم در ایستادم رفته بود برام چند تا لقمه و گردو و کشمش تو یه نایلون کرده بود گفت راهت دوره تو راه بخور... وقتی گذاشت تو جیبم دستش رو بوسیدم گفتم مادر جان شرمنده بخدا چیزی ندارم بهتون بدم حلالم کنید.... گفت این چه حرفیه پسرم همین که دنبال یه لقمه نون حلالی با این سن کمت یک دنیا ارزش داره تو هم مثل پسرم هستی... به پسرش گفت تا راه رو بهم نشون بده ؛ رفتم همش می‌گفت به خدا سپردمت خدا پشت پناهت باشه مواظب خودت باشه از خونشون دور شده بودم که به پشت سرم نگاه کردم دیدم هنوز داره برام دعا میکنه.... به پسرش گفتم مادرت زن خوبیه گفت بخدا یه تار موش رو به دنیا نمیدم من پدرم رو تو بچگی از دست دادم مادرم برام پدری کرده و هم مادری... گفتم زن نداری گفت پارسال ازدواج کردم زنم رفته خونه پدرش قهر کرده میگه باید بریم شهر من گفتم آخه کجا برم من که کاری بلد نیستم برم اونجا کارگری کنم اینجا گوسفند دارم یه تیکه زمین دارم بیام شهر که چی بشه... گفت سه بار رفتم دنبالش گفته نمیام منم قسم خوردم که دیگه نرم دنبالش گفتم باید قانعش می‌کردی که اینجا بهتره... پرسیدم راستی چرا صبح کسی برای نماز نیومد گفت امام جماعت گفته هوا سرده هر کی خونه خودش نماز بخونه گفتم مگه میشه همچنین چیزی؟؟ گفت حالا که اینجا شده گفتم شرمنده خیلی اذیت شدید ، راه رو بهم نشونم داد و گفت این چوب و چاقو را داشته باش مواظب گرگ ها باش مستقیم برو اگر رسیدی سر دو راهی از سمت راست برو نری سمت چپ مین گذاری هست... اگر گرگ ها رو دیدی تا می‌تونی ازشون دور شو اگر خدایی نکرده بهت حمله کردن قوی ترینشون رو بزن اگر اون رو بزنی بقیه ازت می‌ترسن... گفت راهت خیلی طولانی است از مسیرت خیلی دور شدی باید 5 ساعت راه بری ازش تشکر کردم حلالیت طلبیدم و رفتم تو راه به مادر مهربانش فکر می‌کردم که چه زن مهربانی بود می‌گفتم اگر خدا بهم عمر داد حتما میام براشون جبران میکنم ، وقتی بهش فکر می‌کردم یاد مادرم افتادم که همیشه برام دعا می‌کرد... همیشه می‌گفتم آخه دعا به چه درد من می‌خوره، اونم می‌گفت احسان از خدا میخوام عمرت باعزت بهت بده از هر بلای به دور باشی.... چند‌تا کوه رفتم کفش‌هام خیس شده بود هوا خیلی سرد بود چشام رو به زور باز می‌کردم تمام زمین فقط سفید بود برف همه جا رو گرفته بود غیر از سفیدی رنگ دیگری نمیدیدم یه جا پام رو گذاشتم تمام پام فرو رفت توی برف به زور پام رو آوردم بیرون که کفشم جا موند دستم رو فرو کردم توی برفها که که بکشمش بیرون ولی پاره شد وقتی آوردمش بیرون با بند کفشم بستمش به پام ولی انگار چیزی تو پام نبود ، نون و گردوها رو در آوردم و خوردم داشتم راه می‌رفتم از یه کوه تا اخرای کوه رفته بودم ؛ وقتی ایستادم مثل دیوانه ها می‌خندیدم که احسان پارسال این موقع یه کمونیست و بی دین بودی و تو چه خوشی ولی الان دیندار و تو چه زحمت بدبختی هستی خندم میومد آنقدر خندیدم بعد گفتم خدایا راضیم به رضایت.... 🗻خودم رو به بالای کوه رساندم ولی هیچ چیزی نمی‌دیدم پام رو احساس نمی‌کردم انگار دیگه پایی نداشتم آدرسی که داده بود درست اومده بودم به خاطر سردیه پام می‌لنگیدم... 🔹یه کم نون و گردو برام مونده بود خوردم با دستم پام رو فشار میدادم که خون توشون جریان پیدا کنه ولی انگار بی تاثیر بود بلند شدم به راهم ادامه دادم به یه جایی رسیدم نمی‌دونم چی بود ترس تمام بدنم رو گرفته بود انگار از یه چیزی می‌ترسیدم ولی نمی‌دونم چی بود احساس می‌کردم دارن از پشت بهم ضربه میزنن ولی به هر طرف که نگاه می‌کردم چیزی نمی‌دیدم خودم رو آماده کردم برای درگیری ولی خدایا با چی من که چیزی نمیبینم... 👈 ادامه دارد.... 🍃🍁🍃🍁🍃
☘🍁☘🍁☘🍁☘🍁☘ ‌ 🍒 داستان آموزنده و واقعی با نام 👈 تاخدافاصله‌ای‌نیست....🍒 👈 گفتم فرار کنم یه کم تند رفتم ولی پام خیلی درد داشت ترسم بیشتر شد چاقو رو در آوردم و چوبم رو گرفتم ولی برای کی؟ می‌گفتم بسم الله باز می‌ترسیدم انگار دره ی جن‌ها بود خیلی ترسیده بودم... آدرنالین بدنم آنقدر بالا رفته بود که به نفس نفس افتاده بودم دوست داشتم فریاد بزنم داد بزنم ترس از هر طرفی میومد داشتم دیوونه می‌شدم از ترس ولی خدایا از چی نمیدونستم. زانو زدم رفتم تو سجده گفتم خدایا مثل بچه ای که می‌ترسه میره تو آغوش مادرش از این ترس به تو پناه آوردم خدایا دارم دیوانه می‌شم پناهم بده پناهم باش تو سجده آیت الکرسی خوندم بلند شدم انگار تو یه پادگان که یه گردان دارن ازم محافظت می‌کنن ترسی نمونده به راهم ادامه دادم تو راه یاد روزی افتادم که به مادرم گفتم مادر من نمی‌تونم پیشونیم رو به زمین بزن غرور خودم رو بشکنم ولی حالا با یک سجده خدا منو از دیوانگی محض نجات داد حمد و سپاس خدا رو کردم به گریه افتادم فقط شکر خدا رو می‌کردم که بهم فرصت توبه کردن داد... خسته شده بودم گفتم یه کم استراحت می‌کنم بعد میرم گشنگی و خستگی بهم فشار آورده بود که چشمم به یه چیزی خورد که داره تکون می‌خوره... دقت که کردم یه خرگوش بود گفتم خدایا تو این برف روزی اینو میدی به فکر این موجود هم هستی به بزرگی خدا فکر می‌کردم ، چشمم به خرگوش بود که دیدم یه روباه بهش نزدیک میشه خواستم به طرفش برف بندازم که خرگوشه فرار کنه ولی گفتم شاید این روزیه روباه باشه خدا به همه چیز آگاه هست بهش نزدیک و نزدیکتر شد که بهش حمله کرد خرگوش فرار کرد صحنه جالبی بود... رفت توی یه سوراخ که روباه شروع کرد به کندن زمین تا گرفتش جلو چشمام تیکه تیکه‌ش کرد بلند شدم که برم تا منو دید فرار کرد؛ راه افتادم تو فکر بود گفتم یه روزی تو هم مثل این خرگوش میمیری حالا با خودت چی داری... خاک بر سرت احسان که هیچ کاری نکردی صدای شلیک تیر شنیدم گفتم خدایا مامورا هستن حالا چیکار کنم؟ نمیتونستم فرار کنم چون پاهام خیلی درد می‌کرد به دوروبرم نگاه کردم چیزی نمی‌دیدم از یه تپه بالا رفتم که به چهار نفر رسیدم دلم خوش شد سگ شکاری داشتن با تفنگ گفتم ازشون راه رو می‌پرسم تا بهشون نزدیکتر می‌شدم بیشتر احساس دل خوشی می‌کردم بهشون رسیدم سلام کردم یکیشون جواب سلامم را داد پرسیدم برای جای کولبرا زیاد مونده؟ یکی‌شون گفت ما نمیدونیم برو پی کارت تا یه گلوله خالی نکردم تو سرت... 😳بهش نگاه کردم چیزی نگفتم رفتم پاهام خیلی درد داشت بخاطرش می‌لنگیدم یه کم ازشون دور شدم که یکیشون گفت آهای بیاید این بدبخت رو ببینید داره میلنگه... می‌خندیدن یکیشون گفت گناه داره چرا بهش می‌خندید بهشون توجه نکردم رفتم دنبالم آمدن از پشت هُلم داد کلاهم رو گرفت برگشتم گفتم بهم پس بده گفت اگر ندم چیکار میکنی؟ از دهنش بوی مشروب میومد گفتم باشه مال تو رفتم... گفت مگه من گدا هستم مثل تو که این کلاه کثیف رو بهم میدی؟ دوباره هُلم داد گفت یه گلوله حرومت کنم کثافت.. گفتم بی‌حرمتی نکن من که چیزی نگفتم گفت نه بگو ببینم می‌خوای چی بگی؟ آنقدر خسته بودم که به زور راه می‌رفتم که از پشت منو گرفت خوردم زمین گفتم داداش من که کاری به کار شما ندارم دارم راه خودم رو میرم، همش می‌گفت یه گلوله خالی کنم تو کلت.... یکی‌شون گفت ولش کن بابا بیا بریم گفت نه من باید اینو ادب کنم... بهم فحش داد بلند شدم کولم رو انداختم گفتم مودب باش گفت چیه زبون در آوردی به مادرم فحش داد گفتم چی گفتی دوباره بگو؟ خواست غلطش رو تکرار کنه با کله زدم به صورتش... کمرش رو گرفتم زدمش زمین رو سینش نشستم با مشت می‌زدم به صورتش رفیقاش از پشت منو می‌زدن ولی کاری با اونا نداشتم فقط به صورتش می‌زدم بی عرضه نمی‌تونست حتی تکون بخوره تا یکیشون با پشت تفنگش به پشت سرم زد چشام سیاهی رفت افتادم زمین... 👈 ادامه دارد...... 🍃🍁🍃🍁🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍁معالجه‌_بیماری_قساوت   نمی‌گذارد انسان در برابر خطاهایش از خدا عذر بخواهد و چشم را می‌گیرد.  علت قساوت و سنگدلی دو چیز است: 1 -  دوری از عبادت 2 - آلودگی به گناه اگر بخواهید قساوت و سنگدلی را معالجه کنید، باید به عبادت روی آورده و در حقیقت با تمام گناهان ترک رابطه کنید. جهت  ، باید زیاد یاد خدا کرد و با کمال عشق و شوق قرآن خواند و از دعاهای عالی اسلامی به خصوص دعای کمیل، دعای عرفه، مناجات خمس عشر، دعای ابوحمزه غفلت نکرد. جهت علاج این بیماری دردناک باید  به ائمه طاهرین علیهم السلام توسل جسته و قسمتی از شب را با محبوب واقعی خلوت کرده و از گناهان گذشته و تقصیرهایی که در عبادت داشته‌ایم یاد کرده و طلب عفو کنیم . 🔸استاد قرائتی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 از این ستون به آن ستون، فَرَج است! 🔹نقل است فرد غریبه‌ای وارد شهری شد. بعد از ورود به شهر، توسط ماموران حاکم دستگیر شد. پرسید چه خبر است؟ ماموران جواب دادند که تو قاتل پسر حاکم هستی! گفت: من غریبه‌ام هیچ کسی را در این شهر نمی‌شناسم. ولی ماموران او را پیش حاکم بردند و با دستور حاکم قرار شد او را فردا اعدام کنند. 🔸فردای آن روز، قبل از اعدام پرسیدند آخرین درخواستت چیست؟ گفت من را از این ستون باز کنید و به آن ستون ببندید. همین که او را باز کردند تا جابجایش کنند فردی رسید و از دستگیری قاتل اصلی خبر داد! اینگونه مشهور شد از این ستون به آن ستون فرج است! 🔹حتماً دیده‌اید که گاهی یک جابجایی کوتاه، منجر به نجات جان یک فرد می‌شود! یک تغییر یا یک جابجایی شاید به نظر بی‌اثر باشد اما در عالم واقعیت می‌تواند سرآغاز تغییرات گسترده باشد. 🔸انتخابات ریاست جمهوری از همین جنس جابجایی است اما در اینجا جابجایی و تغییر باید اتفاق بیافتد تا منجر به تغییر وضعیت کشور شود. 🔹معتقدم حضور یک فرد سالم، پاکدست، کارآمد و با برنامه، فسادستیز و عدالتخواه می‌تواند وضعیت کشور را دگرگون کند. انسان به امید زنده است. باید برای اصلاح وضعیت موجود امیدوار باشیم. ✅ داود_مدرسی_یان: @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⭕️ رجل سیاسی و ضد مذهبی ✳️ قانون اساسی : رئيس جمهور باید از بین رجال سیاسی- مذهبی و باتقوا انتخاب شود. 🔹فقهای عظام شورای نگهبان باید توضیح دهند چگونه می توان کسی مانند « همتی» که رسما و علنا از بی حجابی حمایت می کند را به عنوان «رجل مذهبی و باتقوا» انتخاب کرد؟ یعنی در نظام جمهوری اسلامی،«فقه شیعه» این قدر بی ارزش شده که نامزد ریاست جمهوری به خود اجازه می دهد رسما و در رسانه ملی آن را زیر پا بگذارد؟ اگر این شخص در رسانه ملی حرفش را پس نگیرد و به خطای خود اقرار نکند، شما بزرگواران شریک او نخواهید بود؟ ▪️حقوق دانان محترم شورای نگهبان باید بفرمایند چگونه فردی مانند همتی که حتی با تذکر نیروی انتظامی به فرد متخلف مخالفت می کند، می تواند به عنوان رئیس جمهور، برای پاسداری از دین و قانون، سوگند یاد کند و مجری قانون اساسی باشد؟ آیا جایی در جهان می شناسید که فردی علیرغم مخالفت رسمی و علنی با اجرای قانون و مذهب رسمی، برای نامزدی ریاست جمهوری تایید شود؟ ✳️ مگر فلسفه وجودی فقهای شورای نگهبان پاسداری از شریعت نیست؟ اگر هست چگونه فردی به خود اجازه می دهد با تایید فقهای شورای نگهبان به عنوان رجل مذهبی و باتقوا معرفی شود و در رسانه ملی و برای جمع کردن چند رای، حکم مسلم الهی را زیر سوال ببرد؟ ✳️ مراجع عظام و حوزه های معزز علمیه! اگر چنین فردی، امروز تأدیب و تنبیه نشود فردا باید آماده جمع کردن بساط دیانت از مملکت باشیم! وما علینا الا البلاغ المبین والامر الیکم. ✍ دکتر کوشکی @Emam_kh