eitaa logo
پیروان امام خامنه ای 🇮🇷
2.1هزار دنبال‌کننده
26.2هزار عکس
17.3هزار ویدیو
14 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
‼️حکم تصویر (نقاشی و مجسمه سازی) 🔷تصویر که شامل نقاشی و مجسّمه‌سازی می‌شود، یکی از مباحث مطرح در زمان ماست که با توجه به ذی روح بودن یا نبودن آن، به چهار دسته تقسیم می‌شود: 1⃣ تصویر مجسّم و جاندار باشد. 2⃣ مجسّم، ولی غیر جاندار باشد. 3⃣ غیر مجسّم و جاندار باشد؛ مثل نقاشی انسان و حیوان. 4⃣ غیر مجسّم و غیر جاندار باشد؛ مثل نقش درخت و امثال آن. حلیّت صورت چهارم واضح است. 🔺 ساخت، حفظ و خرید و فروش تصویر جاندار، تصویر، اعمّ از مجسّم و غیر مجسّم فی نفسه، حرمتی ندارد، مگر آنکه با ملازماتی که ممنوع است، همراه باشد که به خاطر این ملازمات حرام خواهد شد؛ مانند تصویری که ممکن است انسان را با خطر کفر و شرک مواجه کند یا صُوَری که در آن تهتّر جنسی وجود دارد؛ مثل تصاویر زنان و مردان عریان. 📕منبع: رساله آموزشی امام خامنه‌ای @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💫✨💫✨💫✨💫✨💫✨💫 ⭕️ ⭕️ 👈قسمت 5️⃣3️⃣ فصل هفتم مهاجرت به اصفهان مهران به کمک دوستش، حمید یوسفیان، در محله ی دستگرد خانه ای نوساز و نیمه تمام را اجاره کرده بود. صاحبخانه قصد داشت با پولی پیشی که از ما گرفته بود، کار خانه را تمام کند. خانه دو طبقه داشت. طبقه ی بالا دست صاحبخانه بود و قرار بود طبقه ی پایین را به ما بدهند. وقتی ما در اسفند ۵۹ به اصفهان رسیدیم، هنوز بنایی خانه تمام نشده بود. طبقه ی پایین در و پیکر نداشت و امکان زندگی با آن شرایط نبود. ما مجبور شدیم برای مدتی به خانه ی حمید یوسفیان برویم تا خانه آماده بشود. خانواده ی حمید مثل ما جنگ زده بودند و حال ما را می فهمیدند و خیلی به ما محبت می کردند. من خیلی از وضعیتمان خجالت می کشیدم. دلم نمیخواست توی سیاه زمستان و سرما مزاحم مردم بشوم؛ مزاحم کسانی که مثل خود ما امکانات کمی داشتند که فقط برای خودشان بس بود. اما چاره ای نداشتیم. و یک هفته میهمان مادر حمید بودیم. با اینکه ما هیچ نسبت فامیلی نداشتیم ولی واقعا به ما احترام گذاشتند و محبت کردند. شهلا و زینب در خانه ی حمید یوسفیان خیلی خجالت می کشیدند و کم غذا میخوردند. ما در خانه ی خودمان سر یک سفره با نامحرم نمی نشستیم، ولی در خانه ی یوسفیان با همسر یک سفره می نشستند. زینب و شهلا خودشان را جمع می کرد و رودربایستی داشتند. بعد از یک هفته به خانه ی جدیدمان رفتیم و زندگی مستأجری را شروع کردیم. من سال ها زندگی مستقل داشتم و به آن نوع زندگی خو کرده بودم. اما در اصفهان مثل سال های اول زندگی، دوباره مستأجر شدم و باید کنار صاحبخانه زندگی می کردم. اطراف محله ی دستگرد، باغ خیار و گوجه و بادمجان بود. درختهای بلند توت فراوان بود. حیاط خانه ی اجارهای پوشیده از سنگ و ریگ بود. تنها یک شیر آب وسط حوض کوچکی در وسط حیاط داشت که باید در آنجا ظرف می شستیم. یک پارکینگ داشت که آنجا را آشپزخانه کردیم. دو اتاق داشت، اما حمام نداشت. در مدتی که آنجا بودیم به حمام عمومی شهر میرفتیم. چند روزی بیشتر به آخر سال نمانده بود. زینب می گفت: امسال ما عید نداریم؛ شهرمان را از دست داده ایم، این همه شهید داده ایم، خیلی از مردم عزادار هستند، خواهر و برادرهایمان هم که اینجا نیستند، پس اصلا فکر عید و مراسمش را نمی کنیم. بعد از جاگیر شدن در خانه ی جدید، زینب و شهلا و شهرام را در مدرسه ثبت نام کردم. دلم نمی خواست که بچه ها از درس و مشق عقب بمانند. البته شش ماه سال گذشته بود، ولی نمی توانستیم دست روی دست بگذاریم و سه ماه بعد را از دست بدهیم. بچه ها باید همه ی تلاش شان را می کردند که در سه ماه آخر سال، کار یک سال را انجام دهند و قبول شوند. از طرفی می خواستم با رفتن به مدرسه، شرایط جدید برایشان عادی شود و کمتر احساس ناراحتی کنند. چند روز پیش از عید، مهران که حسابی نگران وضع ما بود، اسباب و اثاثیه ی خانه را به ماهشهر و از آنجا به چهل توت آورد. فقط تلویزیون مبله ی بزرگ زا نتوانست با خودش بیاورد. برای اینکه حوصله ی بچه ها سر نرود، از اصفهان یک تلویزیون کوچک خرید تا آنها را سرگرم کند. مهران کارمند آموزش و پرورش بود، ولی از اول جنگ به عنوان نیروی مردمی و بسیجی از شهر دفاع می کرد. او پسر بزرگم بود و خیلی در حق من و خواهرها و برادرهایش دل میسوزاند. همه سعی می کردیم که با شرایط جدیدمان کنار بیاییم. زینب به مدرسه ی راهنمایی، نجمه رفت. او راحت تر از همه ی ما با محیط جدید کنار آمد. بلافاصله بعد از شروع درسش در آن مدرسه، فعالیتهایش را از سر گرفت. یک گروه نمایش راه انداخت و با دخترهای مدرسه تئاتر بازی می کرد. برای درسش هم خیلی زحمت کشید. توی سه ماه، خودش را به بقیه رساند و در خردادماه، مدرک سوم راهنمایی اش را گرفت. شهلا و زینب با هم مدرسه می رفتند. زینب همیشه در راه مدرسه آب انجیر می خرید و میخورد. خیلی آب انجیر دوست داشت. در مدرسه ی زینب، دو تا دختر دانش آموز بودند که سال ها با هم دوست صمیمی بودند ولی در آن زمان با هم قهر کرده بودند. زینب که نسبت به هیچ چیز بی تفاوت نبود، با نامه نگاری، آن دو تا را به هم نزدیک کرد و بالاخره آشتی داد. او کمتر از سه ماه در آن مدرسه بود، ولی خیلی مورد علاقه ی بچه ها قرار گرفت. ادامه دارد....
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
༼﷽༽ ✅چه جالب... 😤😮آه را می کشیم؛ 😖انتظار را می کشیم؛ 😱فریاد را می کشیم؛ 🤕🤒درد را می کشیم؛ ولی بعد از این همه سال زندگی آنقدر 🎨🖌نقاش خوبی نشده ایم که بتوانیم دست ✋بکشیم! ✨✨"از هر آنچه آزارمان میدهد"✨✨ ⚠️⚠️ديروز قصد داشتم دست اتفاق را بگيرم تا نيفتد ! ✅✅ اما امروز فهميدم که اتفاق خواهد افتاد، 🔆🔆اين ما هستيم که نبايد با او بيفتيم ...! ⚡️⚡️⚡️⚡️استوار باشیم و توکل کنیم به وجود مطلقی که همه چیز در کف قدرت اوست.... .
⚠️ اگر کاری خوب است، آن را به‌خاطر ملاحظه دیگران ترک نکنید 🔻رهبرانقلاب: به بعضیها میگویند: آقا! چرا فلان جا نماز یا نافله یا نماز اوّل وقتتان را نخواندید؟ 🔹میگویند خجالت کشیدیم! نه؛ از روی حیا، هیچ کار نیکی را ترک نکنید. خواهند گفت متظاهر است؟ بگویند. خواهند گفت خودشیرینی میکند؟ بگویند. 🔺اگر حرفی حقّ است و اگر کاری خوب است، آن را به‌خاطر ملاحظه دیگران ترک نکنید. ۷۸/۰۵/۰۸ @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
6.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴آواربرداری از خیانت‌های دولت حسن روحانی ادامه دارد سرم‌های آلمانی از سال ۹۵ وارد شدند و همگی فاسد شدند! سرم‌های مخصوص بیماران دیالیزی در حال فاسد شدن هستند! شیرخشک‌هایی که پدرها و مادرها دربه‌در دنبال آن میگردند در حال فاسد شدن هستند! @Emam_kh
🔴 مصونیت پولادین !! 🔹دکتر مصطفی قانعی رئیس شبکه ملی تحقیقات بیماری‌های تنفسی : از تیر ماه سال ۹۹ شواهد علمی مبنی بر منع مصرف "فاویپیراویر" موجود بود اما در مرداد ۱۴۰۰ از لیست داروها خارج شد !!! آیا با مافیای دارویی که اینچنین واضح و آشکار است برخورد می شود؟!! و آیا مسئولین خاطی وزارت بهداشت محاسبه و محاکمه می شوند یا کماکان شاهد مصونیت پولادین در این حوزه حیاتی خواهیم بود؟!! ✍ قاسم_اکبری @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴تهیه کننده سریال گاندو: مستندات تمامی داستان‌هایی که در گاندو روایت کردیم وجود دارد ♦️مجتبی امینی در برنامه جهان آرا: آقایانی که در دولت قبل این سریال را نقد کردند خودشان کاملا در جریانند که این ماجراها صحت داشته است ♦️آنها برای این که به مردم بابت قصورشان جواب ندهند، بازی‌های ژورنالیستی را راه انداختند ♦️این سریال آن‌قدر برای آقایان گران تمام شد که از رئیس‌جمهور گرفته تا رئیس دفتر و... نسبت به این سریال جبهه گرفتند، چرا که ظرفیت نقد را نداشتند @Emam_kh