5.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞 روم نمیشه با خدا حرف بزنم!
➖ چقدر دلم میخواد با خدا آشتی کنم...
ولی از بس گناه کردم، از بس خرابکاری داشتم،
از بس بهش قول دادم و زدم زیرش،
حتی خجالت میکشم باهاش حرف بزنم...
خجالت میکشم صداش کنم!😔
اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج🎋
@Emam_kh
💦⛈💦⛈💦
❤️عشق پایدار❤️
#قسمت_سوم
بتول در راه برگشت به علت احضار و ترخیص عجیبش فکر میکرد، نه حرفی زده شد ، نه تعریف و تمجیدی ، نه توپ و تشری....هر چه بیشتر فکر میکرد، چیزی به ذهنش نمیرسید، این دخترک، دختر سوم و اخرین فرزند عبدالله بود دو خواهرش کبری و صغری ازدواج کرده بودند و بتول هم با اینکه سن زیادی نداشت، شیرینی خورده ی آقا عزیز، پسرکی که مال یک ولایت دیگری بود و سال پیش با دیدن بتول دل از کف داده و عاشق شده بود و بتول هم ازبین خواستگاران رنگ و وارنگش که عموما جوانان آبادی و حتی مسافرینی که گذارشان به این کوره ده میرسید بود ، اقاعزیز را برای عمری همدمی برگزیده بود.
آقا عزیز پدر ومادرش را چند سال پیش که قصد سفر کربلا کرده بودند درپی شیوع بیماریی واگیردار در کاروان زوار ازدست داده بود واز دار این دنیا یک خواهر با مقداری املاک و دارایی پدری برایش مانده بود . چند ماه پیش به ولایتشان رفته بود تا خواهرش راسروسامان دهد و برگردد وباخیال راحت درکنارعروس زیبایش، زندگی ازسرگیرد..وانجور که بتول میگفت، امروز وفردا بود که اقاعزیز هم ازسفر میرسید
…
…
با آمدن یوسف میرزا به خانه ی ارباب، شور و شوقی در خانه شکل گرفته بود. هر روز از آبادیهای اطراف و خانزاده های ولایات دیگر ، میهمانی از در میرسید تا ارباب زاده ی جوان را که با سردار سپه قرابتی خاص داشت ببینند، حتی بعضی از میهمانان با زبان بی زبانی خواستار وصلت با باقرخان را دلشتند تا با عزت و احترام یوسف میرزا را به دامادی بپذیرند...اما آنها بی خبر بودند از آتشی که تازه در وجود ارباب زاده روشن شده بود.
یک هفته از آمدنش میگذشت و قراربود که خان زاده بار سفر ببندد اما انگار دل خان زاده به رفتن نبود و هرروز بابهانه ای رفتنش رابه تعویق میانداخت..
باقرخان که مرد سرد و گرم چشیده ای بود فهمیدکه یوسف میرزا سخن ناگفته ای دارد وعلت تعلل پسرش راپرسید..
یوسف میرزا دل به دریا زد وسر درونش رافاش نمود...برای پدر.... گفت، ازعشق دلش و گفت که عاشق دختررعیت زاده شده....
باقرخان از راه مهر پدرانه وارد شد وبه اوگوشزد کرد که او ارباب زاده است ودست روی هردختر زیبا وتحصیل کرده واعیونی وفرنگ رفته ای که بگذارد جواب رد نمیشنود ووصلت پسرش رابایک رعیت زاده ننگ میدانست...
اما دلی که درپی عشق لرزید وفرو ریخت فقط با وصال است که دوباره بنا خواهد شد....
یوسف میرزا باهمان تحکم نظامی اش علم مخالفت با اورا برافراشت وپادرون یک کفش کرد تابه بتول برسد.
کم کم راز خان زاده دهان به دهان شد وبه گوش عبدالله رسید....
وبتول بی خبراز همه جا کنار دلبر تازه از راه رسیده اش نغمه ی عاشقانه میخواند...
نویسنده......حسینی
💦⛈💦⛈💦
❤️عشق پایدار❤️
#قسمت,چهارم
به قول قدیمیها دیوار موش دارد و موش همگوش دارد...بالاخره سر درون دل یوسف میرزا به گوش رعیت رسید و عبدالله هم ناباورانه قصه ی عشق ارباب زاده را به دخترش ،از دهان هم ولایتی هایش شنید .
عبدالله از شایعه ای که در آبادی پیچیده بود با ماه بی بی مادر بتول صحبت کرد و از اوخواست تا این شایعه به واقعیت نرسیده و قاصدهای ارباب به خانه ی عبدالله نیامده اند چاره ای بیاندیشد………
ماه بی بی,اقا عزیز را در جریان قرارداد,بتول باشنیدن این خبر انگار خانه برسرش خراب شده مانند طفل مادرمرده ای گریه سرداد.
ماه بی بی دلداریش میداد وگفت:نترس چاره کار راحت است,فردا شب خیلی ساده به عقد اقا عزیز درمیایی وکارتمام است………
وکاش همه چیز به راحتی که ماه بی بی میگفت بود.
هعی ,هعی از دست این روزگار که همیشه جوری میچرخد که عده ای درزیر چرخهایش له میشوند .
صبح زود بتول بایک شادی نامحسوس آماده میشد تا عصربه همراه خانواده واقاعزیز راهی آبادی پایین شوند تا آقا سید عاقد آبادی پایین خطبه عقدشان رابخواند,چون نمیخواستند کسی متوجه شود این مراسم باید خیلی ساده وبی سروصدا انجام میشد و بعدش خانزاده توی عمل انجام شده قرارمیگرفت وشاید اصلا این شایعه به واقعیت نمیپوست....
بعدازنهار که عبدالله درتدارک رفتن به ده پایین بود ناگهان قاصدان ارباب رسیدند,مثل اینکه یوسف میرزا موفق شده بود باقرخان را باترفندی ویا تهدیدی راضی کند.
خانعلی مباشر ارباب داخل تنها اتاق محقرعبدالله شد و پیغام باقرخان را با کلی وسیله برای عروس خانم داد وگفت:با دخترت صحبت کن,فردا صبح زود، خیلی مرتب بالباسهایی که ارباب فرستاده بتول را برمیداری ومی آیی خانه ی اربابی,اونجا بهتون میگن چکارکنید....
رنگ از رخ عبدالله پرید وانگار روح از تن عروس و داماد این خانه درحال عروج به آسمان بود واین بار هم ماه بی بی با کلام آرام بخشش اوضاع را کمی آرام کرد.
به نظر عبدالله وماه بی بی شب بتول وآقاعزیز به عقدهم درمی آمدن وشبانه به سمت ولایت آقا عزیز راهی میشدندوچندصباحی که گذشت و آبها از آسیاب افتاد وخان زاده هم میرفت پی کاروزندگی اش دوباره این عروس وداماد فراری برمیگشتند.....
نویسنده.....حسینی
╭❁━═━⊰✼❆🍃🌹🍃❆✼⊱━═━❁╮
✨بسم الله الرحمن الرحیم ✨
🌹شرح #حکمت63
🔹 ارزش شفاعت
💠 امیرالمؤمنین (علیهالسلام) در حکمت ۶۳ میفرمایند: « الشَّفِيعُ جَنَاحُ الطَّالِبِ » ؛ یعنی
" شفاعت کننده مانند پر و بال طلب کننده است. "
🔻واژهٔ "شفیع" یعنی کسی که ملحق میشود به کس دیگری، برای کمک کردن به او؛ "جَناح" یعنی بال، دست، بازو؛ هر یک از دو طرف یک چیز را میگویند جَناح؛ "طالب" هم که مشخص است؛ کسی که خواسته، اراده کرده، می خواهد که شفاعت بشود.
🔰 دو نکته اصلی در این حکمت هست:
1⃣ اولاً معلوم میشود بدون شفیع کسی نمیتواند به اوج برسد، به بهشت برسد و نجات پیدا کند.
2⃣ و دوم اینکه شفاعت کننده، باید خودش هم تلاش بکند که از واژهٔ طالب بر می آید ؛
🔻 در نهجالبلاغه شریف، سه چیز مایه شفاعت شمرده شده است:
🔸 ۱. اول قرآن کریم؛ که حضرت در خطبه ۱۷۶ میفرماید:
« مَنْ شَفَعَ لَهُ الْقُرْآنُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ شُفِّعَ فِيهِ » ؛
" هر کس در روز قیامت قرآن کریم شفاعتش کند، شفاعت قرآن درباره او، پذیرفته خواهد شد. "
🔸۲. دوم توبه است که در حکمت ۳۷۱ فرمود:
« وَ لَا شَفِيعَ أَنْجَحُ مِنَ التَّوْبَةِ » ؛
" هیچ شفیعی (شفاعت کننده ای) نجات دهنده تر از توبه نیست. "
🔸 ۳. و سوم هم طاعت خداوند متعال است که در خطبه ۱۹۸ فرمود:
« فَاجْعَلُوا طَاعَةَ اللَّهِ شَفِيعاً لِدَرَكِ طَلِبَتِكُمْ »
" طاعت خدا را مایهٔ شفاعت قرار بدهید برای رسیدن به آنچه طالب هستید و میجویید. "
🎙حجت الاسلام مهدوی ارفع
9.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🗡️ *شمشیر ابن ملجم های زمان*
🔴 *حمله به ولایت در شب قدر !!*
تا قبل از این توهین میکردن، الان دعوت به قیام علیه ولایت میکنن! قوه قضاییه کجایی ⁉️
👌نگذاریم این ضربهی صدها هزارنفری بر فرق امیرالمؤمنین علیهالسلام بنشیند.
‼️جامعه و مردم را بیدار کنید وگرنه اینها مثل صدر اسلام جواب میگیرن از این فتنه!
حتما حتما گوش کنید
😭🔥#ثواب_گوش_دادن و #نشردادن این کلیپ
خشنودی دل امام زمان علیه السلام است
@Emam_kh
9.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬⭕️خواننده مستهجن آمریکا نشین چرا به الگوی دانش آموزان تبدیل می شود؟!
🎥این کلیپ ویژه رو به مناسبت روز معلم حتما منتشر کنید تا بلکه تلنگری بوجود بیاد و تغییری ایجاد بشه!!!
#روز_معلم
#جهاد_تبیین
👤داود پورآقایی
@Emam_kh