‼️ پوشاندن بدن از مرد نامحرم و پسر
🔷س ۶۳۵۸: مراعات حجاب زن در برابر نامحرم به چه نحو است و آیا زن باید در مقابل پسر نابالغ هم حجاب نماید؟
✅ ج: زن باید بدن و موی خود را از مرد نامحرم بپوشاند بلکه احتیاط واجب آن است که بدن و موی خود را از پسری هم که بالغ نشده ولی خوب و بد را میفهمد و به حدی رسیده که مورد نظر شهوانی است بپوشاند.
@Emam_kh
14.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👆جواب زیبا به اراجیف گویی محمدعمرانی(بازیگر) مریض روانی
@Emam_kh
🔴ای غرب زده ها! ای اجنبی زده ها! ای انسان های میان تهی! ای انسان های بی محتوا به خود آیید همه چیزخودتان را غربی نکنید.
📚صحیفه نور ، جلد ۷ ، صفحه ۵۵
@Emam_kh
درمان سرطان خون با ژن درمانی
ژن درمانی جدیدترین روش برای درمان سرطان در جهان است، فقط دو شرکت آن هم چند ملیتی موفق به این کار شده اند اما ایران بزرگ با محققان صرفا ایرانی صاحب این دستاورد شد!
به دانشمندانمون افتخار میکنیم.
⭕️سلبریتی ها بی شرف دو عالمید اگر از نجات جان ایرانی ها خوشحال نشید و استوری نزنید
🔻بلاخره موفقیت بزرگی در راستای حفظ جان ایرانیان صورت گرفته
🔻اونایی که میگن ما صدای مردمیم چرا یه خبر خوب رو پوشش نمیدن؟ شما از درد مردم پول جمع میکنید
@Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ماجرای جالب آخوندی که قرار بود توسط یک مرد کشته شود!!
چهارشنبه ۱۸ آبان ۱۴٠۱
یک نفر در ماشین پی کِی من رو باز کرد و گفت: شما خجالت نمیکشید پولهاتون رو به دلار تبدیل میکنین..!
@Emam_kh
دام شیطانی
#قسمت ۲۱ 🎬
نزدیک اربعین بود,درونم ولوله ای برپااست. یک نیرویی به من میگفت به زیارت بروم ومطمین بودم این نیرو,ازسمت شیاطین واجنه نیست چون,یکی ازاعتقادات عرفانهای کاذب این است که زیارت رفتن یک امرناپسندومطرودمی باشد.
برای بابا نوشتم,دلم هوای حرم کرده..بابا صورتم رابوسید اشک درچشماش حلقه زدوگفت:اگر آقا سعادت حضور بدهند من چکاره ام...وازخانه بیرون رفت.
بابا دیرکرده بود ,من ومامان نگران شده بودیم,حتی گوشیش هم نبرده بود.i
مدام ذکرمیگفتم که طوریش نشده باشه,ازپنجره بیرون رانگاه کردم اون شیطان خبیث هنوز همونجا خیره به من بود اما چیزجالبی که شاهدش بودم اینه که هر روز کوچک وکوچک تر میشد ,وانگارمیفهمید من ازش نمیترسم,برخی اوقات که نماز میخوندم صداش رامیشنیدم که فحشهای رکیکی میده.
شب شد وبالاخره بابا خسته وکوفته از راه رسید وگفت:بیایین اینجا کارتون دارم,ازصبح تاحالا صدتا دفترکاروان زیارتی راسرزدم,بالاخره اسممون را جز یکی از کاروانها نوشتم.
برین اماده بشین دوروز دیگه به سمت نجف پرواز داریم😭
بابا گفت,ازهمون روز عاشورا که این اتفاق افتاد نیت کردم برای شفای هما بریم کربلا وپیگیر کارها بودم تااینکه امروز با چیزی که هما برام نوشت ,فهمیدم الان وقتشه..
باورم نمیشد,من......حرم ارباب....اربعین.....
در آغوش مادرم بی صدا گریه کردم وبه اینهمه مهربانی ارباب افتخار....😭
ادامه_دارد ..