🔴پوستر های فاطمیه جهت نشر حداکثری
🔹احادیثی از حضرت فاطمه سلام الله علیها
@Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ چقدر اسرائیل ازشخصیت سیاسی فاطمه واهمه دارد
🔻تحلیل یک دانشجوی دکترای صهیونیست از شخصیت حضرت زهرا سلام الله علیها
🔻راشل کانتز فیدر، استاد تاریخ عراق و جریانهای سیاسی آن در مرکز مطالعات آفریقا و خاورمیانه موشِ دایان (مدرس دانشگاه تلآویو و محقق دانشگاه حیفا) در مقاله مأخوذ از پایاننامه دکترای خود، چنین باوری را دارد. این دختر که بر شخصیت و اندیشههای شهید محمد باقر صدر طرح خود را گذرانده بود، مقالهای درباره تأثیر کنش سیاسی حضرت زهرا (س) ویژه خطبه فدکیه و جانشینی پیامبر صلی الله علیه و آله بر پیدایشهای جریانهای سیاسی عراق، در مجله بریتانیایی مطالعات خاورمیانه منتشر کرد.
🔻او با محوریت قرار دادن کتاب «فدک فی التاریخ» شهید صدر، مفهوم مقاومت را یادگار بزرگ حضرت فاطمه (س) تحلیل میکند که موجب تأسیس گروههایی جهت مقابله با صدام و حزب بعث در زمان حیات این شهید و ورود ادبیات جدید سیاسی در حاکمیت این کشور همانند عزت و استقلال شد.
این دختر صهیونیست در مقدمه و نتیجهگیری خود از پویایی اندیشه و کنش سیاسی بانوی عالیقدر اسلام و نفوذ آن بر ملت عراق و حتی ایران (با اشاره به کتاب فاطمه فاطمه است، مرحوم شریعتی) به نوعی ابراز نگرانی کرده است.
✍عالیه سادات
@Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌟 #پیشنهاد_ویژه
🎥 اگه یه عده از این بچهها مدینه بودن، کسی جرأت نمیکرد به مادر ما سیلی بزند
#فاطمیه
#شهدا
@Emam_kh
سخنرانی استاد امیر رستمی شب دوم ۱_1_1.mp3
16.78M
صوت سخنرانی حجه الاسلام علی امین رستمی
قسمت دوم
حتما گوش کنید
علت شهادت زهرای مطهره
👆#نفاق_دیندارن 👆
👈اصلی ترین عامل
گوش دادن به این فایل صوتی
صدقه اول ماه شما باشد
ان شاء الله
🔺نفاق مخفی بین اصحاب
📌حتما گوش کنید
@Emam_kh
‼️ نیت در نماز
🔷 لازم نیست نیّت را بر زبان جاری کرده و مثلاً بگوید: چهار رکعت نماز ظهر میخوانم قربةً الی الله. همچنین لازم نیست آن را از ذهن یا دل بگذراند، بلکه همین اندازه که قصد انجام عمل را برای اطاعت از فرمان الهی داشته باشد کافی است.
‼️ لزوم معین کردن نیت
🔷 لازم است نمازگزار بداند چه نمازی میخواند، بنابراین اگر مثلاً نیّت چهار رکعت نماز بکند، اما معین نکند که نماز ظهر است یا عصر، نمازش باطل است.
📕 منبع: رساله نماز و روزه، مسأله ۱۴۳و۱۴۲
@Emam_kh
🏴 الگویی برای تمام تاریخ
◾ حضرت آیتالله خامنهای شخصیت الگوساز حضرت فاطمه سلامالله علیها را اینگونه توصیف میکنند: «نقشهی جامع هویّت زن در منطق اسلام این است؛ مادر خوب، همسر خوب، مجاهد فیسبیلالله، در عین حال کدبانو، مدیر خانه، و در عین حال عابد و بندهی خدای متعال.» ۱۳۹۹/۱۱/۱۵
@Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از ۷۲ سردار کربلا تا ۷۲ سردار هفت تیر و شهدای جنگ تحمیلی و مدافع حرم و امنیت...
همه این ستارگان پرفروغ آسمانی، جان عزیز و با برکت خود را دادند تا اسلام عزیز باقی بماند
تمام کسانی که امروز در جریان حجاب و امربمعروف و نهی از منکر و شریعت و احکام شریعت با هر توجیه و بهانه ای و با هر روشی اعم از: خاطره گویی، سکوت، اخطار به هشتگ #حجاب و #فاطمیه ، برهم زدن تحصن حامیان حجاب، ارائه خدمات به بی حجابها، عدم تصویب قانون مقابله با بی حجابی، دستور به پلیس برای عدم مقابله با بی حجابی و...
از بی حجابی حمایت می کنید و کشور را بسمت ولنگاری و فساد بیشتر سوق می دهید، در برابر این شهدا مسئولید و باید جوابگو باشید
از رییس جمهور مملکت تا رییس قوه قضائیه و رییس مجلس و نمایندگان و نهادهای فرهنگی و صداوسیما و مراجع و علما و خواص و مداح و رسانه و مردم مذهبی و...
🥀شهدا شرمنده ایم...
#حامیان_بیحجابی_در_برابر_شهدا_مسئولند
@Emam_kh
روایت دلدادگی
#قسمت ۱۳🎬 :
یاقوت خان که قد کوتاهش به شانه های بلند سهراب نمی رسید ، تا دست دور شانه هایش بیاندازد، پس دست سهراب را در دست گرفت و همانطور که اتاقی را از آن بیرون آمده بود ،نشان می داد گفت : درست است که کاروانسرا شلوغ تر از هر زمانی ست و اتاق خالی مثل طلا ،قیمت گرفته و نایاب شده ، اما برای پسر کریم بامرام فرق می کند.
یاقوت خان محال است اجازه دهد که این میهمان عزیزش ،جای دیگری ساکن شود ،پس اتاق خودم را با تو شریک می شوم.
سهراب که از اینهمه مهمان نوازی و معرفت یاقوت خان به وجد آمده بود ، گفت : پدرم چه دوستان خوب و وفاداری داشته و من بی خبرم ، اما عجیب اینکه هیچ وقت از شما جلوی من نامی نبرد ، به جز همین چند هفته پیش که قصد سفر خراسان نمودم ، آنهم نگفت که رفاقتتان اینچنین محکم بوده ، بلکه سفارش کرد در اینجا اقامت کنم و گفت که با شما آشناست..
یاقوت که انگار هول شده بود به میان حرف سهراب دوید ، درب نیمه باز اتاق را از هم باز کرد و گفت : بفرما...بفرما داخل....درست است کریم آدم کم حرفی بود اما همیشه از پسر یکی یکدانه اش داستانها می گفت ، حالا اوضاع پدرت چطور است؟ آن زمان در کار تجارت بود و هر وقت که به کاروانسرای ما می آمد ،دستش پر بود.
او بر خلاف بقیه ی مشتری هایم که در دادن کرایه ی اتاقشان خست به خرج می دادند،علاوه بر کرایه ، مشتلق خوبی به شاگردانم میداد و خیلی وقتها پارچه های گرانبها برایم سوغات می آورد.
سهراب که خوب می دانست این هدایا از کجا می آمده ، سری تکان داد و گفت : تاجر بود ، اما الان چند سالی ست که از اسب افتاده و یک پایش افلیج شده و خانه نشین است و من جای او را گرفتم.
یاقوت چشمانش را ریز کرد وگفت : یعنی تو به جای او راهز..... ناگهان حرفش را نصف و نیمه خورد و ادامه داد : تجارت می کنی؟!
سهراب کاملا متوجه شد ، یاقوت از اصل شغل کریم آگاه است ، اما عجیب بود که کریم هم نمی دانست ، آخر کریم به سهراب گفته بود که یاقوت یک چشم او را به عنوان تاجری ثروتمند می شناسد.
پس این میان ،بی شک کاسه ای زیر نیم کاسه ی یاقوت یک چشم است.
سهراب خود را بی خیال گرفت و گفت : تا دوهفته پیش جای او تجارت می کردم اما آوازه ی جشنتان به گوش ما هم رسید و آمدیم تا بختمان را بیازماییم ،شاید شانس با ما یار شد و مسند نشین شدیم و سر از قصر در آوردیم...
یاقوت خان خنده ی بلندی کرد و گفت : پس به آوازه ی جشن آمدی هااا؟!
ولی مرد جوان ،انگار کمی موضوع را جدی گرفته ای...اگر بر فرض برنده هم شوی ،هزار سکه زر گیرت می آید ، اما از مسند نشینی خبری نیست ، خیلی بخواهند به تو لطف کنند ، در برج و باروی قصر ، نگهبانی ، سربازی چیزی خواهی شد ....تو آنچنان گفتی مسسسند که من فکر کردم به وعده ی صدارت اینجا آمده ای و دوباره خنده ی بلند تری کرد.
سهراب همانطور که روی گلیم رنگ و رو رفته ای نشسته بود و در و دیوار اتاق را نگاه می کرد ، سری تکان داد و گفت : در این بازار کساد تجارت ، همان نگهبانی هم صدارتی ست در نوع خود....
یاقوت دستی به شانه ی سهراب زد و درحالیکه بلند می شد گفت : ببین پسرم ، اینجا را منزل خودت بدان ، می گویم برایت ناهاری ساده بیاورند تا رفع گرسنگی کنی ، من کار واجبی بیرون کاروانسرا دارم ، جایی نروی ، همین جا باش ،هنوز حرفها داریم.
یاقوت با زدن این حرف ،لبخندی به لب نشاند و با شتاب از اتاق خارج شد.
سهراب که کارهای این مرد یک چشم ، برایش عجیب بود دستی به لباس خاکی اش کشید و بر متکای زیر دستش تکیه داد و به سقف گنبدی و دود زده ی اتاق،خیره شد
ادامه دارد...
📝 به قلم : ط_حسینی
رسم دلدادگی
#قسمت ۱۴ 🎬 :
ده دقیقه ای از رفتن یاقوت می گذشت ، قلندر در حالیکه سینی مسی در دست داشت ،یا الله گویان داخل اتاق شد.
سهراب که خسته تر از همیشه بود و تازه چشمهایش گرم شده بود ، با صدای قلندر از خواب پرید و مانند فنر صاف سرجایش نشست .
قلندر که حال سهراب را دید ، خنده ی ریزی کرد و گفت : بد موقع مزاحم شدم ؟! تقصیر من نیست هااا، بس که خاطرت برای یاقوت خان عزیزه ،سفارش کرد که سریع السیر ناهاری برایت ردیف کنم و در حالیکه سینی حاوی نان و ماست و خرما را جلوی سهراب می گذاشت ادامه داد : دیگر ببخشید ، میهمانی که بد موقع برسد باید به نان خشکی قناعت کند ، اما چون سفارش شده ای ،کمی ماست گوسفند و خرما هم خورش نانت کن.
سهراب که گرسنه بود ، سینی را جلو کشید و گفت: شکر ، همین هم خوب است، حالا چرا نمی نشینی؟
قلندر که انگار خودش هم دلش می خواست بنشیند و از زیر زبان این مهمان جواب سؤالات مبهم ذهنش را بیرون بکشد ، کمی این پا و آن پا کرد و گفت : کار دارم و اگر یاقوت خان ببیند که گرم صحبت با مسافران شدم و به کارهایم نرسیدم ، جوابم می کند و اخراجم خواهد کرد.
سهراب نگاهی به قامت لاغر اندام و صورت آفتاب سوخته ی قلندر کرد وگفت : بنشین دیگر ، الان که یاقوت خان اینجا نیست ، انگار کاری فوری بیرون کاروانسرا داشت ، معلوم بود خیلی هم شتاب دارد.
قلندر که منتظر همین تعارف خشک و خالی ،سهراب بود ، درحالیکه لنگه ی درب را می بست و می خواست کنار درب بنشیند گفت : من هم از همین تعجب می کنم ، آخر تمام کار و بار و زندگی یاقوت خان در همین کاروانسرا خلاصه می شود ، هیچ وقت التفاتی به بیرون ندارد ، هر چه که هم لازم داشته باشد ،پیله وران یا ما شاگردها ، برایش فراهم می کنیم ، الان در این فکرم به راستی ،چه کار مهمی برایش پیش آمده بود ...
سهراب تکه ی نان دستش را در ماست فرو کرد و در دهان گذاشت و در حالیکه لقمه را در دهان می چرخاند گفت : خودت چه فکر می کنی؟
قلندر که انگار هم صحبت خوبی گیرش آمده بود ، گلویی صاف کرد و کلاه سیاه نمدی اش را بالا داد و با دست شروع به خاراندن شقیقه هایش نمود و گفت : من فکر می کنم ،هر چه هست به آمدن تو مربوط می شود و بعد با حالت سؤالی ادامه داد : راستی تو کیستی؟ از وقتی که اینجا مشغول کار شدم ، کسی به نام کریم بامرام را نمی شناسم...
سهراب دانه ی خرما را از هسته اش جدا کرد ، لبخندی زد و گفت : خوب من سهراب پسر کریم بامرام هستم ، من هم تا چند وقت پیش از وجود و دوستی یاقوت خان با خبر نبودم...
قلندر شانه ای بالا انداخت و گفت : والاا نمی دانم ، اولی که آمدی و به یاقوت خان گفتم ،مسافری از راه رسیده که به نظر میرسد وضعش خوب است ،برزخ شد و گفت : می بینی جا نداریم ، برو ردش کن برود، اما تا اسم پدرت را گفتم ،کاملا مشخص بود ،انتظار شنیدنش را نداشته و معلوم بود که یک رابطه ای عمیق بین پدرت و او هست .
سریع لباسهایش را مرتب کرد و خودش به استقبالت آمد.
سهراب با آخرین تکه نان پیاله ی ماست را پاک کرد ، همانطور که تشکر می کرد گفت : ممنون...چسپید ....حالا بگو ببینم توالت و چاه آب کدام قسمت است ، در ضمن در این اتاق قبله از کدام طرف است؟
قلندر ابرویی بالا انداخت و درحالیکه به پایین اشاره می کرد گفت : بیرون اتاق چند متر پایین تر توالت و روبه روی اتاق هم چاه آب است ، خدا را شکر در بین دوستان یاقوت خان یکی نماز خوان هست و با زدن این حرف سینی را برداشت و بیرون رفت.
ادامه دارد
📝 به قلم :ط_ حسینی
تلنگر
بهش گفتم: امام زمان (عج)رو دوست داری؟
گفت:آره خیلی دوسش دارم..
گفتم امام زمان(عج)حجاب رو دوست داره یانه؟
گفت:آره!
گفتم:پس چرا کاری که آقا دوست داره انجام نمیدی؟
گفت:
خب چیزه!دوست داشتن امام زمان(عج)به ظاهر نیست،به دله...
گفتم: از این حرف که به ظاهر نیست به دله بدم میاد
گفت:چرا؟...
براش یه مثال زدم؛
گفتم:فرض کن یه نفر بهت خبر بده شوهرت با یکی دوست شده و الآن هم تو رستوران داره باهاش شام می خوره.تو هم سراسیمه میری و می بینی بله!عصبانی میشی و بهش میگی: ای نامرد بهم خیانت کردی؟
بعد شوهرت بلند میشه و بهت میگه عزیزم من فقط تو رو دوست دارم.
بعد تو بهش میگی: اگه منو دوست داری،پس این دختره کیه؟چرا باهاش دوست شدی؟اونم بهت میگه:عزیزم ظاهرو نبین؛مهم دله؛دوست داشتن به دله...
دیدم حالتش عوض شده...
تو این لحظه به شوهرت نمیگی:مرده شور دلت رو ببرن؟تو نشستی با یه دختره تو رستوران بعد میگی من تو دلم تو رو دوست دارم؟حرف شوهرت رو باور می کنی؟
گفت:معلومه که نه،دارم می بینم که خیانت می کنه،چطور باور کنم؟معلومه که دروغ میگه...
گفتم:پس حجابتـــــ!
اشک تو چشاش جمع شده بود
روسریشو کشید جلو و رفت...
فردا دیدم با چادر اومده..گفتم:با یه مانتو مناسب هم میشد حجاب رو رعایت کرد..خندید و گفت:امام زمان (عج)چادر رو بیشتر دوست داره....
می گفت:احساس می کنم آقا داره بهم لبخند می زنه...
┄┄┅┅┅❅🌷❅┅┅┅┄┄
@Emam_kh
⭕️ پیام مغفول شهدا
▪️تشییع شهدای گمنام در تهران
🔹 در طول ۴۳ سال گذشته ، فهم و ادراک فرهنگی امت حزب الله بسیار جلوتر و عمیق تر از مسئولان مملکت بوده است!
هر چه مسئولان نفهمیدند یا خود را به نفهمی زدند ، مردم مومن فهمیدند و به فهمشان عمل کردند.
✍ دکتر کوشکی
@Emam_kh
💠 با جهاد تبیین، شبههزدایی کنید
🔹 جهاد تبیین را جدّی بگیرید، #شبههزدایی از ذهن مخاطبین را جدّی بگیرید. شبهه از جملهی چیزهایی است که عرض کردیم مثل موریانه است؛ #دشمن به این موریانهها دل بسته. شبهه ویروس است، مثل همین #ویروس_کرونا؛ وقتی که وارد شد، خارج شدنش مشکل است، جزو بیماریهای مسری هم هست، سرایت هم میکند.
🗓 بیانات در دیدار ائمه جمعه سراسر کشور؛ ۱۴۰۱/۰۵/۰۵
@Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🟨 عجیب بود!!!
دیدم پرندگان به موازات تابوت شهید در آسمان طواف می کنند.
فکر کردم اتفاقی است اما دیدم ادامه دارد و همین دسته پرندگان مرتبا در آسمان به موازات تابوت شهید گمنام می چرخند؛
دوربین گوشی را روشن کردم و این صحنه را فیلم گرفتم. البته چند دور طواف کرده بودند تا گوشی آماده فیلم برداری شود...
امروز ۶ دی تشییع باشکوه شهدای خوشنام(گمنام) در رشت.
✍ #سجاد_بخشی
#شهید_گمنام (خوشنام)
#تشییع_شهدا
#رشت
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#الّلهُمَّ_عَجِّلْ_لِوَلِیِّکَ_الْفَرَجْ
🇮🇷 @Emam_kh
🔴 تجربه ای برای شناخت دوست و دشمن
یادم می آید پارسال وقتی آقای مدرس خیابانی (سرپرست وزارت صمت دولت روحانی) به عنوان استاندار سیستان و بلوچستان در دولت جدید حکم گرفت خیلی از دلسوزان تعجب کردند و به مسئولین دولت جهت این انتخاب تذکر دادند اما توجهی به این تذکرات نشد.
حالا پس از حدود یک سال ، دولت به این نتیجه رسید که استاندار را باید تغییر دهد!!
ای کاش آقای وحیدی وزیر کشور و دیگر مسئولین مرتبط ، از این تجربه استفاده کنند و به تذکرات دلسوزان اهمیت بیشتری بدهند و دیگر از آن عده ای که با مشاوره های غلط این آش شور را برای دولت پختند مشورت نگیرند ...
#لبیک_یا_خامنه_ای
#نفوذ
✍ قاسم_اکبری
🇮🇷 @Emam_kh
⛔️ قاسم سلیمانی سرخ بود. ارادهی سردارهای خط استحسان اما روایت صورتی او است...
دست کم دو روایت از جنگ و آدمهای آن در کار است: کتاب بستر، کتاب سنگر. اولی برای آن است که پیش از خواب بخوانیم و دومی را که بخوانیم بیخواب میشویم...
از لچک کوتاه آمدید شلوارشان را هم در آوردند؛ به کوتاهی ادامه بدهید باقیاش را هم در خواهند آورد. نخوانده بودید: یرید الانسان لیفجر امامه...
درستاش آن است که در کنار گواهی فوت پزشک معتمد، یک گواهی اسلام هم برای دفن در قبرستان مسلمین به دست آخوند معتمد صادر شود...
اشتباهتر از چادر سر متهمان حجابستیز کردن، دفن کردن شریعتستیزهای کشته شده در قبرستان مسلمین است...
اهل بدعت تنها هنگامی نگران سنت میشوند که در مظان امتداد در نهضت باشد...
نسل تازهی جمهور مقاومت، همه، از زیر عبای شیخ محمد تقی مصباح یزدی در آمدهاند...
این که جمهوری اسلامی امری نسبی است دلیل آن نمیشود که از اطلاق انقلاب اسلامی کوتاه بیاییم؛ ما لا یدرک کله، لا یترک کله...
عادت تشیع صهیونی در زدن تشیع مصطفوی رفتن در پوست تشیع صفوی است؛ رویهی شیر تعزیه...
اقتصاد آن سپری است که مدتها است ملحدهای ایرانی پشت آن به جنگ اسلام محمدی آمدهاند...
حکومت شرعی مگر چه است؟ سامانهی اقامهی نرم تا سخت شریعت...
آمریکا تجسد شر است...
اسلامگراها جناح طهارت در جمهوریاند؛ غربگراها؟ جناح نجاست...
آکادمی ایرانی سنتپریش است. با این همه شجاعت اعتراف علنی به شریعتستیزی ذاتیاش را ندارد و در حکومت اسلامی با نهانروشی روزگار میگذراند...
مشرب ایمان عرفی و اسلام متوسط و تشیع یواش تصوف است و نه تفقه...
در صحن حرم خانم فاطمهی معصومه را جوش دادند و بیرون دیوارهای آن ماهها میدان موانع ساختند؛ صدا از این حقوقدانهای دوگانهسوز و رسانهچیهای نخود هر آش در آمد؟ نیامد...
@Emam_kh
دیگر نمیشود در برابر کشف #حجاب برخی افراد ساکت ایستاد
امام جمعه مشهد:
اکنون دیگر نمیشود که دست بر سینه گذاشت و ندای صلیالله علیک یا فاطمه الزهرا (سلام الله علیها) سر داد اما در برابر کشف حجاب برخی افراد، ساکت ایستاد. عشق و محبت به وجود اقدس اهلبیت (علیهم السلام) باید در مقام یک الگو برای مقاومت در مسیر حق زمینه بروز و ظهور پیدا کند و این مهم در زمانه کنونی بهصورت مقاومت در برابر اصوات شوم عدهای مزدور و دشمن خدا و امام زمان(عج) واقعیت پیدا میکند
@Emam_kh