امام على عليه السلام :
اَلسَّعيدُ مَن وُعِظَ بِغَيرِهِ وَ الشَّقىُّ مَنِ انْخَدَعَ لِهَواهُ؛
امام على عليه السلام :
خوشبخت كسى است كه از (سرنوشت) ديگران پند بگيرد و بدبخت كسى است كه فريب هوا و هوس خود را بخورد.
نهج البلاغه، خطبه 86 .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸مي گویند روزی را
❄️صبحِ زود تقسیم می ڪنند
🌸هرجا ڪہ هستی
❄️سهمِ امروزت
🌸یہ بغل شادی و آرامش باشد
❄️روزتون
🌸پُراز موفقيت و برکت
❄️ســـلام
🌸صبح چهارشنبه
❄️زمستونی تون بخیـر
@Emam_kh
┄═❁❀••••❈◦🦋◦❈••••❀❁═┄
📜 خطبه44 : (در سال ۳۸ هجری، یکی از فرمانداران امام علیه السلام به نام مصقله بن هبیره اسیران بنی ناجیه را از فرمانده لشکر آن حضرت را خرید و آزاد کرد، اما وقتی از او غرامت خواستند به طرف معاویه فرار کرد.)
🔹تأسف از فرار مصقله
♦️خدا روی مصقله را زشت گرداند، کار بزرگواران را انجام داد، امّا خود چونان بردگان فرار کرد؛ هنوز ثناخوان به مدّاحی او برنخاسته بود که او را ساکت کرد، هنوز سخن ستايشگر او به پايان نرسيده بود که آنها را به زحمت انداخت. امّا اگر مردانه ايستاده بود همان مقدار که داشت از او می پذيرفتيم و تا هنگام قدرت و توانايی به او مهلت می داديم.
┄═❁❀••••❈◦🦋◦❈••••❀❁═┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 در اغتشاشات اخیر هدف حجاب نبود؛ موضوع تقابل ۲ نماد بود
▪️حجتالاسلام و المسلمین عالی: امروزه مهمترین نماد فرهنگی غرب عریانی و برهنگی است و موضوع اصلی تقابل دو نماد است.
▪️کم شدن و اختیاری شدن پوشش، آزادی روابط دختران و پسران، جا افتادن همجنسگرایی و در نهایت فروپاشی خانوادهها از اهداف دنبالهداری است که معاندین در سر دارند.
@Emam_kh
🚨 ۱۷ توصیه رهبرانقلاب برای امر به معروف و نهی از منکر
1⃣ بدانید که کجا و چگونه باید امر به معروف و نهی از منکر کرد!
2⃣ معروف و منکر را بشناسید!
3⃣ در متن مسائل کشور باشید و اتفاقات جامعه برایتان مهم باشد.
4⃣ تذکر همیشه اثر دارد، شک نکنید، به دنبال بررسی احتمال تاثیر نباشید، که تذکر شما فایدهای نداشته باشد، بگویید!
وظیفه شما فقط تذکر با زبان است، هیچ وظیفهی دیگری ندارید.
5⃣ دایره معروفها و منکرها را به حجاب و چند کار جزئی محدود نکنید! جامع و کلان ببینید.
6⃣ با اخلاق خوب، محبت و مدارا تذکر دهید ولی تمنا نکنید!
7⃣ یک کلمه بگویید آقا، خانم، برادر این منکر است، این معروف است، این بد است این خوب است.
8⃣ شکستن دل مردم، تمسخر، اسراف، گرانفروشی، غیبت، زورگویی، تهمت و... همه از انواع منکرهاست!
9⃣ درس خواندن، ورزش کردن، محبت، عبادت، دفاع از نظام اسلامی، صدقه، همکاری جمعی و .... همه از انواع معروفهاست!
0⃣1⃣ اگر به شما فحش دادند به خاطر خدا تحمل کنید.
1⃣1⃣ در دلتان از آن منکر بدتان بیاید و به آن معروف علاقهمند باشید.
2⃣1⃣ زبان گزنده نداشته باشید، سخنرانی هم نکنید!
3⃣1⃣ خجالت نکشید، نترسید، دچار ضعف نفس نشوید، منتظر دستگاههای دولتی هم نباشید.
4⃣1⃣ به هیچ عنوان حق اِعمال خشونت یا برخورد فیزیکی ندارید، به هیچ عنوان!
5⃣1⃣ اگر حرفتان اثر نکرد دفعههای بعد از گفتن ناامید نشوید.
6⃣1⃣ دیگران را وادار کنید به امر به معروف و نهی از منکر، تاثیر چند نفر خیلی بیشتر است.
7⃣1⃣ باهوش باشید، نگذارید کسی به نام این فریضه چهره مومنین را تخریب کند!
#لبیک_یا_خامنه_ای
@Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️استخرهای شنای مختلط چیزِ خوبیه؛ حالا اگر کسی دین داره، نره اونجا😊🤷🏻♀
🔻صحبتهای شهید بهشتی راجب آزادی..
گاهی اَسیرت میکنن، با اسمِ آزادی!
@Emam_kh
🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸
بسم الله الرحمن الرحيم
🌹 آیه_78_سوره_بقره
🌷 وَمِنْهُمْ أُمِّيُّونَ لَا يَعْلَمُونَ الْکتاَِبَ إِلَّا أَمَانِىَّ وَإِنْ هُمْ إِلَّا يَظُنُّونَ
🌷 ترجمه:و بعضى از آنان (یهودیان)، افراد درس ناخوانده اى هستند كه كتاب خدا را جز خیالات و آرزوهاى خود نمى دانند، آنها تنها پایبند گمان خویشند.
🌸 منظور از افراد درس ناخوانده در این آیه بعضی از #مردم عوام یهود كه از محتواى كتاب آسمانى خبرى نداشتند، با آرزو و خیال زندگى مى كردند.آنها فكر مى كردند كه #یهود، نژاد برتر و فرزندان و محبوبان خدا هستند و به جهنّم نمى روند و اگر مجازاتى هم براى آنان باشد، چند روزى بیشتر نیست.
🔸 امیون:افراد درس ناخوانده مانند کسی که تازه از شکم مادر متولد شده است.
🔸 امانی:آرزوهای #خیال و باطل
🔹 پیام های آیه78سوره بقره🔹
✅ باید جامعه ى خود را شناخت و با افكار و عقاید حاكم بر مردم زمان خود، آشنا بود. «و منهم اُمیّون»
✅ با وجود كتاب و #معلّم، باید براى دستیابى به كتاب حقّ، همه تلاش كنند تا مورد انتقاد قرار نگیرند. «و منهم اُمیّون لایعلمون الكتاب»
✅ بى سوادى وناآگاهى، زمینه ى رشد خیالات وآرزوهاى نابجاست. «امیّون... امانى»
✅ در #عقاید، پیروى از گمان و خیال ممنوع است. «ان هم الاّ یظنّون»
سوره بقره آیـ🦋ـه(۷۸)
وَمِنْهُمْ = و (عده اي ) از آنها
أُمِّيُّونَ = بی سوادانی هستند که
لَا يَعْلَمُونَ = نمی دانند
الْكِتَابَ = کتاب را
إِلَّا أَمَانِيَّ = مگر آرزوهایی
وَإِنْ هُمْ = و نیستند ایشان
إِلَّا يَظُنُّونَ = مگر( به پندارهایشان ) گمان می برند
🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺
AUD-20220623-WA0079.mp3
1.48M
آیه 78 سوره بقره
🌹استاد قرائتی
@Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹علامه_مصباح :
📺 حاجقاسم در هیچ حالی از توسل به حضرت زهراسلاماللهعلیها غافل نبود...
🔺️بنده مقابل این فرمانده نظامی خجالت می کشم...
@Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 امروز تضعیف رهبری بالاترین گناه است.
🔰 استاد_فاطمی_نیا
@Emam_kh
👇بخونید
🔰 سخن عزراییل بسیار تکان دهنده...
✍مرحوم شهید دستغیب (ره) در کتاب“داستانهای شگفت” حکایتی درباره اهمیت زیارت عاشورا آورده اند که خلاصه آن
چنین است:
یکی از علمای نجف حدود یکصد سال پیش، در خواب حضرت عزراییل را می بیند. پس از سلام می پرسد: از کجا می آیی؟
💢ملک الموت می فرماید: از شیراز! روح مرحوم میرزا ابراهیم محلاتی را قبض کردم.
شیخ می پرسد: روح او در چه حالی است
عرزاییل می فرماید: در بهترین حالات و بهترین باغهای عالم برزخ.
خداوند هزار ملک را برای انجام دستورات شیخ قرار داده است.
آن عالم پرسید: آیا برای مقام علمی و تدریس و تربیت شاگرد به چنین مقامی دست یافته است
💢فرمود: نه!
گفتم: آیا برای نماز جماعت و بیان
احکام!
فرمود: نه!
گفتم پس برای چه
فرمود: برای خواندن زیارت عاشورا.🍃
🌟نقل است که مرحوم میرزا، سی سال آخر عمرش زیارت عاشورا را ترک نکرد و هر روز که به سبب بیماری یا امر دیگری نمی توانست بخواند، نایب می گرفت.
🌹شهیددستغیب
@Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌ پوشش اختیاریه؟
باشه..
فقط بگو
کجا میخوای متوقف شی؟
#رحیم_پور_ازغدی
@Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 تبیین جالب فلسفه حجاب توسط حجتالاسلام عالی در محضر رهبر انقلاب
♦️ حجتالاسلام والمسلمین عالی در مراسم عزاداری شام شهادت حضرت فاطمهزهرا سلاماللهعلیها در حسینیه امام خمینی (ره) گفت: فلسفه حجاب این است که زن جاذبههای زنانگی خود را بپوشاند و مدیریت، خلاقیت و هنر او در جامعه نمایان شود.
♦️ فلسفه حجاب در این است که چیزی که زن را تبدیل به یک کالا میکند پوشاند شود.
♦️ در دنیا سومین تجارت پرسود، تجارت زن و کودک است.
@Emam_kh
‼️ شک در افعال یا رکعات نماز مستحبی
🔷 س ۶۴۶۸: در صورت شک در افعال یا رکعات نماز نافله، وظیفه مکلف چیست؟
✅ ج: اگر در افعالِ (رکنی یا غیر رکنی) نماز مستحبی شک كند چنانکه محل آن نگذشته باشد، بايد آن را به جا آورد و اگر محل آن گذشته باشد، به شک خود اعتنا نكند. اما اگر در شمارهی ركعتِ نماز مستحبی شک كند، اختیار دارد که بنا را بر کمتر یا بیشتر بگذارد؛ مگر آنکه طرف بیشتر موجب بطلان نماز شود که در این صورت بنا را بر کمتر بگذارد؛ (مانند اینکه شک كند دو ركعت خوانده يا سه ركعت که بنا را بر دو بگذارد و اگر شک بین یک و دو باشد به هر طرف شک عمل كند، نماز صحيح است).
@Emam_kh
روایت دلدادگی...
#قسمت ۱۵ 🎬 :
سهراب از جا برخاست ، او خوب می دانست که اگر تن به خواب دهد ، نمازش قضا می شود ،پس برای قضای حاجت و گرفتن دست نماز ، بیرون رفت.
بعد از خواندن نماز ، سرش را روی متکای گلدوزی شده ای که احتمالا متعلق به یاقوت یک چشم بود گذاشت و خیلی زود به خوابی عمیق فرو رفت.
با کشیده شدن چیزی روی صورتش از خواب ناز بیدار شد ، متوجه پارچه ای شد که انگار روی صورتش راه میرفت.
خوب که دقت کرد ، فهمید لباس مردی است که بالای سرش ایستاده و دنبال چیزی روی طاقچه ی بالای سر او است.
لباس را به کناری زد و نیم خیز شد.
یاقوت که متوجه بیدارشدن او شده بود ، خودش را عقب کشید و گفت : عه ببخشید ، شما را بیدار کردم... دنبال نوشته ای داخل این کاغذها بودم .
باز هم عذر می خواهم که باعث بیداریتان شدم.
سهراب خمیازه ای کشید و به حالت نشسته به دیوار پشت سرش تکیه داد و گفت : نه...اشکال ندارد ، انگار زیادی هم خوابیدم ، اما واقعا خسته بودم.
یاقوت در حالیکه برگه ای به دست داشت ،روبه روی سهراب نشست و گفت : نزدیک غروب است ،راستی نگفتی کریم بامرام که یکدفعه غیبش زد ، به کجا رفت؟ یعنی الان شما از کجا می آیید؟
سهراب نگاهی از زیر چشم به این میزبان یک چشم کرد و گفت : راه درازی آمدم ، از سیستان تا اینجا را بکوب تاخته ام...
یاقوت سری تکان داد و گفت : که اینطور ، ساکن سیستان شده بودید...
و سپس نوشته ی دستش را با دقت نگاه کرد و ادامه داد : کم کم خورشید غروب می کند ،نمی خواهی گشتی در شهر بزنی و برای رفع خستگی سری به گرمابه ی سر چهارسو بزنی و خستگی راه در کنی؟
سهراب همانطور که دستار سرش را مرتب میکرد از جا بلند شد و گفت : گشت و گرمابه ،بماند برای فردا صبح زود ، الان می خواهم سری به رخش بزنم و سرکی هم داخل کاروانسرا بزنم ، بعد خوردن شام هم استراحت کنم ، هنوز تن و بدنم خسته است ...خسته...
یاقوت لبخندی زد و گفت : هر چه صلاح می دانی و اشاره به بقچه ی سهراب که تنها کوله ی همراهش بود کرد و ادامه داد: خیالت بابت وسایلت راحت باشد ، در اتاق من ،جایشان امن امن است.
سهراب نیشخندی زد و همانطور که بیرون می رفت ، تشکری آرام کرد.
به محض بیرون رفتن سهراب ، یاقوت مانند آهویی چابک از جا بلند شد و خیلی فرز و سریع که اصلا به سن و سالش نمی آمد ، دو لنگه ی درب را بهم آورد و به سمت بقچه ی سهراب رفت انگار او مأموری بود که در پی مأموریتش باید سر از کار سهراب در آورد.
گره بقچه را باز کرد ، می خواست بقچه را بگشاید و محتویاتش را ببنید که یک دفعه درب اتاق باز شد..
ادامه دارد....
📝 به قلم : ط _حسینی
روایت دلدادگی
#قسمت ۱۶ 🎬 :
یاقوت با حالت دست پاچه ، بقچه را بهم پیچاند و از جا بلند شد ، که در تاریک روشن اتاق ، چشمان قلندر را دید که به او خیره شده ، نفس راحتی کشید و گفت : ذلیل شده ، اینجا چکار می کنی ؟ مگر تو کار نداری که دم به دقیقه دنبال من هستی؟
قلندر من و من کنان گفت : ب..ب..ببخشید یکی از مسافران..
یاقوت که وقت را از دست میداد با حالتی خشمگین به طرف قلندر آمد و درحالیکه که می خواست لنگه ی درب را ببند گفت : گور پدر مسافران برو فانوس اتاق را روشن کن و بیاور...
با رفتن قلندر ، درب اتاق بسته شد، یاقوت دوباره سراغ بقچه آمد .
در کمال تعجب : فقط چند دست لباس و کیسه ای زردوزی هم بین لباس ها پنهان بود که مشخص بود ، داخلش پر از سکه هست و گویا سهراب این کیسه را برای روز مبادایش پنهان کرده بود.
اما چیز خاص و قابل عرضی نبود ، یاقوت که انگار به آنچه که می خواست نرسیده بود ، در بقچه را مثل اولش بست و آن را گوشه ای گذاشت و پشت میز کوچکی در انتهای اتاق که مملو از وسایل مختلف بود ،بر روی زمین نشست ، دستانش را روی میز گذاشت و سرش را روی دستان قرار داد و به فکر فرو رفت .
بعد از گذشت یک ربع ، قلندر با فانوسی در دست ، داخل اتاق شد و کمی بعد هم سهراب وارد اتاق شد.
یاقوت بی توجه به سهراب ، خود را مشغول پاک کردن چپق روی میز کرد.
سهراب آب صورتش را با گوشه ای از دستار سرش گرفت ، مهر کوچکی از جیب لباسش بیرون آورد و رو به قبله ایستاد.
یاقوت مبهوت از صحنه ای که پیش چشمش میدید به حرکات سهراب خیره شده بود ،او باورش نمی شد ، پسر کریم که حالا خوب میدانست راهزن بوده و عمری نان دزدی خورده ، نماز بخواند.
یاقوت همانطور که خیره به سهراب بود ، در نور فانوس کنار دستش ،که مدام پت پت می کرد چیزی را دید که بی شک همان گمشده ای بود که او به دنبالش بقچه ی سهراب را زیر و رو کرده بود.
خیره شد و خیره شد ....آری به احتمال زیاد همین است....
ادامه دارد....
📝 به قلم : ط _حسینی