دختر_شینا
#قسمت_50
چند هفته ای بیشتر به عید نمانده بود ڪه سربازی صمد تمام شد. فڪر می ڪردم خوشبخت ترین زن قایش هستم. با عشق و علاقه زیادی از صبح تا عصر خانه را جارو می ڪردم و از سر تا ته خانه را می شستم. با خودم می گفتم: «عیب ندارد. در عوض این بهترین عیدی است ڪه دارم. شوهرم ڪنارم است و با هم از این همه تمیزی و سور و سات عید لذت می بریم.»
صمد آمده بود و دنبال ڪار می گشت. ڪمتر در خانه پیدایش می شد. برای پیدا ڪردن ڪار درست و حسابی می رفت رزن.
یڪ روز صبح ڪه از خواب بیدار شدیم و صبحانه خوردیم؛ مادرشوهرم در اتاق ما را زد. بعد از سلام و احوال پرسی دوقلوها را یڪی یڪی آورد و توی اتاق گذاشت و به صمد گفت: «من امروز می خواهم بروم خانه خواهرت، شهلا. ڪمی ڪار دارد. می خواهم ڪمڪش ڪنم. این بچه ها دست و پا گیرند. مواظبشان باشید.»
موقع رفتن رو به من ڪرد و گفت: «قدم! اتاق دم دستی خیلی ڪثیف است. آن را جارو ڪن و دوده اش را بگیر.»
صمد لباس پوشیده بود ڪه برود. ڪمی به فڪر فرو رفت و گفت: «تو می توانی هم مواظب بچه ها باشی و هم خانه تڪانی ڪنی؟!»
ادامه دارد...✒️
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
دختر_شینا
#قسمت_51
#فصل_هشتم
شانه هایم را بالا انداختم و بی اراده لب هایم آویزان شد. بدون اینڪه جوابی بدهم. صمد گفت: «نمی توانی هم خانه را تمیز ڪنی و هم به بچه ها برسی.»
ڪتش را درآورد و گفت: «من بچه ها را نگه می دارم، تو برو اتاق ها را تمیز ڪن. ڪارت ڪه تمام شد، من می روم.»
با خودم فڪر ڪردم تا صبح زود است و بچه ها خوابند. بهتر است بروم اتاق ها را تمیز ڪنم. صمد هم ماند اتاق خودمان تا مواظب بچه ها باشد.
پنجره های اتاق دم دستی را باز گذاشتم. لحاف ڪرسی را از چهار طرف بالا دادم روی ڪرسی. تشڪ ها را برداشتم و گذاشتم روی لحاف های تازده. همین ڪه جارو را دست گرفتم تا اتاق را جارو ڪنم، صدای گریه دوقلوها درآمد. اول اهمیتی ندادم. فڪر ڪردم صمد آن ها را آرام می ڪند. اما ڪمی بعد، صدای صمد هم بلند شد.
ـ قدم! قدم! بیا ببین این بچه ها چه می خواهند؟!
جارو را انداختم توی اتاق و دویدم طرف اتاق خودمان ڪه آن طرف حیاط بود. دوقلوها بیدار شده بودند و شیر می خواستند. یڪی از آن ها را دادم بغل صمد و آن یڪی را خودم برداشتم و بچه به بغل مشغول آماده ڪردن شیرها شدم. صمد به بچه ای ڪه بغلش بود، شیر داد و من هم به آن یڪی بچه. بچه ها شیرشان را خوردند و ساڪت شدند.
ادامه دارد...✒️
دختر_شینا
#قسمت_52
از فرصت استفاده ڪردم و رفتم سراغ جارو زدن اتاق. هنوز اتاق را تا نیمه جارو نزده بودم ڪه دوباره صدای گریه دوقلوها بلند شد. حتماً خیس ڪرده بودند. مجبور شدم قبل از اینڪه صمد صدایم ڪند، بروم دنبال بچه ها. حدسم درست بود. دوقلوها ڪه شیرشان را خورده بودند حالا جایشان را خیس ڪرده بودند. مشغول عوض ڪردن بچه ها شدم. صمد بالای سرم ایستاده بود و نگاه می ڪرد. می گفت: «می خواهم یاد بگیرم و برای بچه های خودمان استاد شوم.»
بچه ها را تر و خشڪ ڪردم. شیرشان را هم خورده بودند، خیالم راحت بود تا چند ساعتی آرام می گیرند و می خوابند. دوباره رفتم سراغ ڪارم. جارو را گرفتم دستم و مشغول شدم. گرد و خاڪْ اتاق را برداشته بود. با روسری ام جلوی دهانم را بستم. آفتاب ڪم رنگی به اتاق می تابید و ذرات گرد و غبار زیر نور خورشید و توی هوا بازی می ڪردند. فڪر ڪردم اتاق را ڪه جارو ڪردم، بروم تشڪ ها را روی ایوان پهن ڪنم تا خوب آفتاب بخورند ڪه دوباره صدای گریه بچه ها و بعد فریاد صمد بلند شد.
ـ قدم! قدم! بیا ببین این بچه ها چه می خواهند.
جارو را زمین گذاشتم و دوباره رفتم اتاق خودمان. بچه ها شیرشان را خورده بودند، جایشان هم خشڪ بود، پس این همه داد و هوار برای چه بود؟! ناچار یڪی از آن ها را من بغل ڪردم و آن یڪی را صمد. شروع ڪردیم توی اتاق به راه رفتن. نگران ڪارهای مانده بودم.
ادامه دارد...✒️
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
دختر_شینا
#قسمت_53
صمد هم دیرش شده بود. اما با این حال، مرا دلداری می داد و می گفت: «بچه ها ڪه خوابیدند، خودم می آیم ڪمڪت.»
بچه ها داشتند در بغل ما به خواب می رفتند. اما تا آن ها را آرام و بی صدا روی زمین می گذاشتیم، از خواب بیدار می شدند و گریه می ڪردند. از بس توی اتاق راه رفته بودیم و پیش پیش ڪرده بودیم، خسته شده بودیم، بچه ها را روی پاهایمان گذاشتیم و نشستیم و تڪان تڪانشان دادیم تا بخوابند. اما مگر می خوابیدند. صمد برایم تعریف می ڪرد؛ از گذشته ها، از روزی ڪه من را سر پله های خانه عموی پدرم دیده بود. می گفت: «از همان روز دلم را لرزاندی.» از روزهایی ڪه من به او جواب نمی دادم و او با ناامیدی هر روز ڪسی را واسطه می ڪرد تا به خواستگاری ام بیاید. می گفت: «حالا ڪه با این سختی به دستت آوردم، باید خوشبخت ترین زن قایش بشوی.»
صدای صمد برای بچه ها مثل لالایی می ماند. تا صمد ساڪت می شد، بچه ها دوباره به گریه می افتادند. هر ڪاری ڪردیم، نتوانستیم بچه ها را بخوابانیم. مانده بودیم چه ڪار ڪنیم. تا می گذاشتیمشان زمین، گریه شان درمی آمد. مجبور شدم دوباره برایشان شیر درست ڪنم. اما به محض اینڪه شیر را خوردند، دوباره جایشان را خیس ڪردند. جایشان را خشڪ ڪردم، سر حال آمدند و بی خوابی به سرشان زد و هوس بازی ڪردند.
ادامه دارد...✒️
✨﷽✨
🌼دو واجب فراموش شده🌼
✍در روایات اسلامی، با موضوعی بسیار مهم رو به رو هستیم که متاسفانه در کش و قوس زمان و در دل تاریخ، از امری واجب، به امری پیش پا افتاده و بی اهمیت تبدیل شده است که بسیاری از مسلمانان و حتی مومنان از آن غافلند.
امر به معروف و نهی از منکر، دو واجبی هستند که بسیاری از مواقع به دلایل مختلف و توجیهات بسیار، به سادگی از کنار آنها گذشته ایم. روایات بسیاری از معصومین در باب اهمیت این دو واجب آمده است. اما چه میشود که این دو واجب به فراموشی سپرده میشوند؟
امام باقر میفرمایند: «در آخرالزمان مردمی خواهند آمد که با ریاکاری از یکدیگر پیروی میکنند، آنان عالِم نماها و عابد نماها و نادانان و سفیهانی هستند که امر به معروف و نهی از منکر را به بهانه ضرر ترک میکنند. آنان همیشه به دنبال عذر و بهانه هستند و از علما بدگویی میکنند و به نماز و روزه و هرچه مزاحمت برای مال و جان آنان نداشته باشد، روی میآورند و اگر نماز، مزاحم مسائل مربوط به جان و مال آنان باشد، آن را نیز کنار میگذارند. همانگونه که عالی ترین و اشرف واجبات مانند امر به معروف و نهی از منکر را کنار گذاشتند.»
📚 اصول کافی، جلد ۵، ص ۵۵
@Emam_kh
🔴 تساهل تا کجا؟!!
همان چندسال پیش که تصویر رامبد جوان در کانادا با همسر بی حجابش منتشر شد خیلی از دلسوزان به آقایان صداوسیما گفتند حداقل دیگر به او اجازه ساخت برنامه ندهید اما به هزار و یک دلیل و توجیه بی مورد گوش نکردند و قراردادهای میلیاردی ادامه پیدا کرد!
حالا رامبد این بار داخل کشور در کنار همسر بی حجابش ایستاده، به دوربین زل می زند و راحت عکس می گیرد و به ریش همه ما می خندد!!
یعنی چند وقت دیگر قرار است صداوسیما دوباره با او قرارداد میلیاردی ببندد؟!! واقعا حد یقف تساهل و تسامح آقایان کجاست؟!! ...
#حجاب
#مطالبه
#نفوذ
✍ "قاسم اکبری"
@Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷رشد خیره کننده زنان در عرصه های ورزشی بعد از انقلاب
👈قبل از انقلاب با وجود رایج بودن بی حجابی و به اصطلاح آزاد بودن زنان، فقط ۴ مدال بین المللی توسط زنان ایرانی کسب شده بود !
👌اما امروز به برکت انقلاب اسلامی، بیش از ۱۲۰۰ مدال بین المللی توسط زنان ایرانی کسب شده!
⁉️طرفدارن شعار «زن زندگی آزادی» نظری ندارند؟!!
#حجاب
#جهاد_تبیین
@Emam_kh
⭕️مدتی در اسنپ کار کردهام ، شغل سخت و پرتنش و کم سودی است!
⭕️طبق تجربهام میگویم ؛ اسنپ نهادی است که شاید آخرین گروهی که جلب رضایت آنها برایش مهم است ، گروه رانندگان خود است. اگر به مشکلات یک راننده مشکل بی حجابی خانمها در خودرو هم اضافه شود ، اوضاع برای یک راننده اسنپ خیلی سخت تر از قبل میشود!
⭕️اینجا باید دید که اسنپ اولا برای احیای قانون #حجاب در جامعه و ثانیا برای حفظ آرامش و تمرکز رانندگانش چه برنامه ای برای جلوگیری از بی حجابی مشتریانِ خود در خودرو دارد؟
⭕️آیا اسنپ [که بیشترِ سهام آن متعلق به طرف خارجی است] طرف قانون کشور را میگیرد یا طرف مشتری های بی حجاب خود را؟ برخی گمانه زنی ها و نقل قول ها حاکی از آن است که اسنپ مشتری مداری را ترجیح میدهد!
⭕️باید دانست یکی از دم دستی ترین راهها برای مقابله با بی حجابی در جامعه ، همین ساماندهی تاکسی های اینترنتی و الزام آنها به رعایت قانون حجاب توسط مشتریانشان در حریم خودرو است!
✍ میلاد خورسندی
@Emam_kh
😋معجون چهار مغز
👌افزایش وزن و رفع کم خونی در کودکان با معجون چهار مغز
✍نسبت مغزها برای تهیه پودر چهار مغز
گردو ۱ عدد ، فندق ۲ عدد ، بادام درختی ۳ عدد ، پسته ۴ عدد
🥣مواد لازم برای تهیه معجون
پودر چهار مغز: دوقاشق غذا خوری
شیر محلی: یک پیمانه
شکر یا عسل : یک ق
✍همه مواد را با هم مخلوط کرده و در ظرف مناسبی روی حرارت قرار دهید و مرتب هم بزنید تا سر نرود.
مواد با حرارت ملایم بجوشد تا به غلظت مناسب برسد.
☘🌸☘🌸☘
🔥وقتی شهدا میگویند نگران نباشید
🔻مادر شهید #سید_محمدحسین_حدادیان که در فتنه دروایش گنابادی در اول اسفند ۹۶ مظلومانه به شهادت رسید، میگوید:
در زمستان ۹۶ در منزل ما فضای گفتگو پیرامون موضوعات مربوط به شهادت محمدحسین و حوادث پس از اغتشاشات دی ماه ۹۶ خیلی داغ بود.
🔻فرزند دیگر من، مجتبی، نسبت به مظلومیت رهبر انقلاب و مسائل مربوط به اقدامات دشمنان در آن ایام خیلی نگران بود.
🔻تا اینکه شبی برادر شهیدش، یعنی محمد حسین را در خواب می بیند که به منزل آمده و روی صندلی نشسته و با نوعی عتاب به مجتبی می گوید:
«چرا اینقدر غصه میخوری؟
چرا اینقدر ناراحتی؟
ما خودمون داریم همه چیز را می بینیم
ما حواسمان به همه چیز هست...»
🔸پ.ن۱: شهید سید محمد حسین حدادیان در جریان فتنه دراویش ۹۶ با حدود ۵۰ گلوله ساچمه ای و ضربات تیغ و چاقو مورد محاصره قرار گرفت و به طرز فجیعی به شهادت رسید.
🔸پ.ن۲: عکس مربوط به بوسه رهبر معظم انقلاب بر لباس خادمی شهید حدادیان است.
✍راوی:حمیدرضا ابراهیمی
•┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈•
@Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬دکتر_عباسی
" سازمان ملل و ارتش آمریکا "
سازمان ملل، جزئی از ارتش آمریکا...
#سازمان_ملل
@Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺این فیلم حاصل یک درخواست احمقانه ، و کاملا واقعی است!!!
❓به کجا شکایت کنیم؟
❓به کجا ببریم گله مندی خود از جاهل های رسانهای را؟
❓به چه کسی بگوییم این تولیدات رسانهای مایهی ننگ نظام جمهوری اسلامی است؟
❓چه میشود در این اوضاع نامساعد اقتصادی که مردم اعصاب و روانشان درگیر است ، سریالی با مضمون #جرم و جنایاتِ عجیب و غریب ساخته میشود و مجوز پخش میگیرد و با روح و روان مردم بازی میکند و در یکی از قسمت های خونبارِ ، این سریال از مردم میخواهد از عکس العمل و شوکه شدن خود فیلم بگیرند و برای سازندگان سریال بفرستند؟
♦️اُف بر این فضاحت رسانهای
♦️اُف بر این کج سلیقگی
❓متصدی امور سینما و سینمای خانگی در این مملکت کیست؟
❓چه کسی باید این فضاحت رسانهای را پیگیری کند؟
#مطالبه_گری
✍ میلاد خورسندی
@Emam_kh
✍️ نامه مهم ۴۶ نفر از مدیران حوزههای علمیه تهران به رئیسجمهور
◻️ ۴۶ نفر از مدیران حوزههای علمیه تهران طی نامه ای به حجت الاسلام والمسلمین رئیسی، با ابراز گلایه از وضع عفافوحجاب و کمکاری دستگاههای مسئول، نوشتند: مدتی است که با مکر دشمن، بیش از پیش برهنگی سرعت یافته و هرچه صبر میکنیم، انفعال و عدم اتخاذ تصمیم معین در فضای کشور موج میزند. چقدر تلخ هست که وقتی حدود ۳۰ نهاد مسئول کاری نمیکنند. اگر قرار باشد امروز از قانون حجاب عقبنشینی کنیم، فردا دلیلی بر پافشاری بر سایر قوانین نداریم.
متن کامل نامه + اسامی:👇
https://hawzahnews.com/xc9qX
@Emam_kh
📌"هر کس بین اطاعت از مقام معظم رهبری و امام راحل تفاوت قائل باشد، در خط آمریکاست"
مرحوم حاج سید احمد خمینی
🗓 ۲۵ اسفند سالگرد رحلت یادگار امام؛حاج احمد خمینی
@Emam_kh