eitaa logo
پیروان امام خامنه ای 🇮🇷
2.1هزار دنبال‌کننده
26.9هزار عکس
18.1هزار ویدیو
17 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
10.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ روایت های آخر الزمانی درباره دسیسه های شیطان درباره سست شدن خانواده ها @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸 بسم الله الرحمن الرحيم 🌷 آیه_179_سوره_بقره 🌸 وَلَكُمْ فِى الْقِصَاصِ حَياَةٌ يَأُوْلِى الْأَلْباَبِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ 🍀ترجمه:اى صاحبان خرد! براى شما در قصاص، حیات(زندگی) است. تا شاید شما تقوا پیشه كنید. 🔴 گویا آیه در مقام پاسخ به یک سرى ایرادهایى است كه به حكم ، به خصوص از سوى عده ای که ادعای روشنفکری می کنند مطرح مى شود. مى فرماید: حكم قصاص براى جامعه انسانى تأمین كننده ى حیات و زندگى است. قصاص یك برخورد و انتقام شخصى نیست، بلكه تأمین كننده امنیّت اجتماعى است. در جامعه اى كه متجاوز قصاص نشود، و از بین مى رود و آن جامعه گویا حیاتى ندارد . اسلام در كنار حكم قصاص، اجازه عفو و اخذ خونبها داده تا به مصلحت اقدام شود.از آنجا كه قانون قصاص، ضامن عدالت و امنیّت و رمز حیات جامعه است، در پایان آیه مى فرماید: «لعلّكم تتقون» یعنى اجراى این قانون، موجب خوددارى از بروز قتل هاى دیگر است. 🔹 پيام های آیه 179 سوره بقره🔹 ✅ اجراى_عدالت، تضمین كننده حیات جامعه است. «لكم فى القصاص حیاة» ✅ تعادل میان رأفت و خشونت، لازم است. خدایى كه رحمان و رحیم است، را رمز حیات مى داند. «لكم فى القصاص حیاة» ✅ تقوا و دورى از گناه، فلسفه احكام دین است. چه احكام عبادى و چه قضایى. «لعلّكم تتقون» ✅ قصاص، سبب بازدارى مردم از تكرار قتل است. «لعلكم تتقون» آیه179🌹ازسوره بقره 🌹 وَ لَكُمْ : وبرای شما فِي :در الْقِصاصِ : قصاص ،پیگیری قتل حَياةٌ:زندگانی است يا أُولِي الْأَلْبابِ :ای خردمندان لَعَلَّكُمْ : باشد که شما تَتَّقُونَ‌: پرهیزکاری کنید 🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃
4_327849576851570862.mp3
2.14M
آیه ۱۷۹ ازسوره بقره 🌹استاد قرائتی @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✔️ ایّام البیض روزهای سیزدهم و چهاردهم و پانزدهم ماه های قمری ✨شرافت شب های ایّام البیض عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِي الْعَيْنَاءِ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَلَیهِ السَّلامُ قَالَ: أُعْطِيَتْ هَذِهِ الْأُمَّةُ ثَلَاثَ لَيَالٍ لَمْ يُعْطَ أَحَدٌ مِثْلَهَا: لَيْلَةَ ثَلَاثَ عَشْرَةَ وَ لَيْلَةَ أَرْبَعَ عَشْرَةَ وَ لَيْلَةَ خَمْسَ عَشْرَةَ مِنْ كُلِّ شَهْرٍ. 📚وسايل الشيعة، ج۸، ص۲۴به نقل از اقبال الاعمال حضرت صادق علیه السلام فرمود: به این امّت سه شب داده شده است که به کس دیگری مثل آن اعطا نشده است: شب سیزدهم ، شب چهاردهم و شب پانزدهم هر ماه. @Emam_kh
دعای مجیر - سماواتی.mp3
3.87M
💠 دعای با صدای مهدی سماواتی ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ˹ @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻آیا تتو و خالکوبی مانع وضو و غسله؟ 🔻 احکام پوشش و لباس شهرت 🔻 احکام موسیقی @Emam_kh
7.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ چرا به دلار حاکمیت می‌دهید و رقیب ریال را تقویت می‌کنید؟! رهبر انقلاب: 🔹 بعضی از شرکت‌های بزرگ پر درآمد با مواد اولیه داخلی قیمت محصول خود را با دلار تلگرامی جعلی تنظیم می‌کنند! 🔹 چرا به دلار حاکمیت می‌دهید؟ چرا رقیب ریال را تقویت می‌کنید؟ 🇮🇷 @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
97-03-03(mirbagheri) قسمت 2 قسمت 2 قسمت 2 قسمت 1 1.mp3
1.58M
بسیار زیبا حتما گوش کنید استاد سید مهدی میرباقری @Emam_kh
‍ ❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ دختر_شینا گفتم: «اِ... همین طوری می گویی ها! شاید جنگ دو سه سالی طول بکشد.» گفت: «نه، خدا نکند. به هر جهت، آنجا خیلی بیشتر به من نیاز دارند. اگر به خاطر تو و بچه ها نبود، این چند روز هم نمی آمدم.» گوشت ها را گذاشتم توی ظرفشویی. شیر آب را باز کردم رویش. دوباره گفتم: «به خدا خیلی گوشت خریدی. بچه ها که غذاخور نیستند. می ماند من یک نفر. خیلی زیاد است.» رفت توی هال. بچه ها را روی پایش نشاند و شروع کرد با آن ها بازی کردن. گفتم: «صمد!» از توی هال گفت: «جان صمد!» خنده ام گرفت. گفتم: «می شود امروز عصر برویم یک جایی. خیلی دلتنگم. دلم پوسید توی این خانه.» زود گفت: «می خواهی همین الان جمع کن برویم قایش.» شیر آب را بستم و گوشت های لخم و صورتی را توی صافی ریختم. گفتم: «نه... قایش نه... تا پایمان برسد آنجا، تو غیبت می زند. می خواهم برویم یک جایی که فقط من و تو و بچه ها باشیم.» آمد توی آشپزخانه بچه ها را بغل گرفته بود. گفت: «هر چه تو بگویی. کجا برویم؟!» گفتم: «برویم پارک.» ❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ دختر_شینا پرده آشپزخانه را کنار زد و به بیرون نگاه کرد و گفت: «هوا سرد است. مثل اینکه نیمه آبان است ها، خانم! بچه ها سرما می خورند.» گفتم: «درست است نیمه آبان است؛ اما هوا خوب است. امسال خیلی سرد نشده.» گفت: «قبول. همین بعدازظهر می رویم. فقط اگر اجازه می دهی، یک تُک پا بروم سپاه و برگردم. کار واجب دارم.» خندیدم و گفتم: «از کی تا به حال برای سپاه رفتن از من اجازه می گیری؟!» خندید و گفت: «آخر این چند روز را به خاطر تو مرخصی گرفتم. حق توست. اگر اجازه ندهی، نمی روم.» گفتم: «برو، فقط زود برگردی ها؛ و گرنه حلال نیست.» زود خدیجه و معصومه را زمین گذاشت و لباس فرمش را پوشید. بچه ها پشت سرش می رفتند و گریه می کردند. بچه ها را گرفتم. سر پله خم شده بود و داشت بند پوتین هایش را می بست. پرسیدم: «ناهار چی درست کنم؟!» بند پوتین هایش را بسته بود و داشت از پله ها پایین می رفت. گفت: «آبگوشت.» آمدم اول به بچه ها رسیدم. تر و خشکشان کردم. ادامه دارد...✒️