eitaa logo
پیروان امام خامنه ای 🇮🇷
2.2هزار دنبال‌کننده
25.8هزار عکس
17هزار ویدیو
14 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
📝 رفقا حواس ها جمع! ما در دینداری و دین شناسی به گرد پای حضرت آفتاب هم نمی رسیم. وقتی ایشان می فرمایند «آنکه می گوید دین از سیاست جداست تکذیب خدا، رسول خدا و ائمه هدی را کرده است.» یعنی دنبال دکان و دستک جماعت تفکیکی رفتن عین ضلالت است. 🇮🇷 @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✳️ قرار بود موشکی را در فضای باز تست کنیم. موقع تست باران گرفت. به حاج حسن گفتم: «بگذاریمش برای بعد.» او مخالفت کرد و گفت: «این تست باید الان انجام بگیرد حتی اگر نتیجه اش منفی باشد.» 🔸 اتفاقا نتیجه تست مثبت شد. بچه ها از خوشحالی همدیگر را در آغوش می گرفتند. حاج حسن مثل عادت همیشگی اش شروع کرد به خواندن دو رکعت نماز شکر. بعد از نماز شروع کرد برای بچه ها سخنرانی کردن. توی ذهنم بود که حتما می خواهد از پاداش نیروها برای شان بگوید؛ اما مطلب دیگری گفت: «بچه ها حالا که این تست با موفقیت انجام شده؛ یعنی خدا به ما نگاه کرده و به ما نظر دارد. پس بیاییم از این به بعد به همدیگر قول بدهیم، نمازمان را اول وقت بخوانیم.» 🔹 برای ما می گفت؛ وگرنه نماز او همیشه اول وقت بود. 📚 «با دست های خالی» بقلم مهدی بختیاری نشر یا زهرا (س) @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ درخواست حجت‌الاسلام حسینی قمی از انتشار این کلیپ به کل دنیا و شریک شدن در ثواب آن @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸 بسم الله الرحمن الرحيم 🌷 آیه 260 سوره بقره 🌸 وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ رَبِّ أَرِنى كَيْفَ تُحْىِ الْمَوْتى قَالَ أَوَلَمْ تُؤْمِنْ قَالَ بَلَى وَلَكِنْ لِيَطْمَئِنَّ قَلْبِى قَالَ فَخُذْ أَرْبَعَةً مِنَ الْطَّيْرِ فَصُرْهُنَّ إِلَيْكَ ثُمَّ اجْعَلْ عَلَى كُلِّ جَبَلٍ مِنْهُنَّ جُزْءاً ثُمَّ ادْعُهُنَّ يَأْتِينَكَ سَعْياً وَاعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ 🍀 ترجمه:و هنگامى كه ابراهیم گفت: پروردگارا به من نشان بده كه چگونه مردگان را زنده مى كنى؟فرمود: مگر ایمان نیاورده اى؟ گفت:آری ، ولى براى آنكه قلبم آرامش یابد. (خداوند) فرمود: چهار پرنده را بگیر و آنها را با خود مأنوس كن سپس بر هر كوهى قسمتى از آنها را قرار ده، آنگاه پرندگان را بخوان، به سرعت بسوى تو بیایند و بدان كه خداوند تواناى حكیم است. 📚 قصه: در تفاسیر آمده است: حضرت ابراهیم علیه السلام از كنار دریایى مى گذشت، مردارى را دید كه در كنار دریا افتاده و قسمتى از آن در آب و قسمتى دیگر در خشكى است و پرندگان و حیوانات دریایى، صحرایى و هوایى از هر سو آن را طعمه ى خود قرار داده اند. حضرت با خود گفت: اگر این اتّفاق براى انسان رخ دهد و ذرّاتِ بدن انسان در بین جانداران دیگر پخش شود، در قیامت آنها چگونه یک جا جمع و زنده مى شوند. لذا از خداوند درخواست كرد كه نحوه ى زنده شدن مردگان را مشاهده كند. گفت: پروردگارا به من نشان ده چگونه مردگان را زنده می کنی. فرمود مگر ایمان نیاورده ای ؟ گفت آری ، ولی برای آنکه قلبم آرامش یابد. نکته ای که اینجا هست ایمان با اطمینان فرق دارد. ایمان یعنی باور ولی اطمینان یعنی آرامش دل. خداوند فرمود: چهار پرنده را بگیر و آنها با خودت مأنوس کن تا به تو عادت کنند. سپس بر هر کوهی قسمتی از آنها را قرار بده. یعنی قطعه قطعه کن و بر هر کوهی قسمتی قرار بده آنگاه پرندگان را بخوان تا به سرعت به سوی تو بیایند و بدان که خداوند توانای حکیم است. ابراهیم همین کار را انجام داد و مشاهده کرد. چون قبلا آنها را با خود مأنوس کرده بود به محض صدا زدن آنها پس از زنده شدن به سوی ابراهیم آمدند. 🔹 پیام های آیه260سوره بقره 🔹 🌷 زنده كردن مردگان، از شئون ربوبیّت خداوند است. «ربّ ارنى كیف تحیى» 🌷 براى آموزش عمیق، استفاده از نمایش و مشاهدات حسى لازم است. «أرنى» 🌷 كشف وشهود تنها براى كسانى است كه مراتبى از علم، ایمان واستدلال را طى كرده باشند. درخواست «أرنى» ابراهیم و پیامبران پاسخ داده مى‌شود، نه هر كسی دیگر. 🌷 در پى آن باشیم كه ایمان و یقین خود را بالا برده تا به مرز اطمینان برسیم. پژوهش و كنجكاوى یک ارزش است. «لِیطمئنّ قلبى» 🌷 ایمان، داراى مراحل و درجاتى است. «لیطمئن قلبى» 🌷 قلب، مركز آرامش است. «لیطمئنّ قلبى» 🌷 اولیاى خدا، قدرت تصرّف در هستى را دارند كه به آن ولایت تكوینى گفته مى‌شود. «ثمّ ادعهنّ یأتینك سعیاً» 🌷 معاد، جسمانى است و در قیامت بازگشت روح به همین ذرات بدن خواهد بود. «یأتینك سعیاً» آیه260🌹ازسوره بقره 🌹 وَ إِذْ :وآنگاه که قالَ:گفت إِبْراهِيمُ:ابراهيم رَبِّ:پروردگارا أَرِنِي :بنمایی به من كَيْفَ:که چگونه تُحْيِ :زنده می کنی الْمَوْتى‌ :مردگان را قالَ: گفت أَ وَ لَمْ تُؤْمِنْ:آیا ايمان نیاورده ای قالَ :گفت بَلى‌:آری(ايمان آورده ام ) وَ لكِنْ:ولی (می خواهم) لِيَطْمَئِنَّ:تا آرام گیرد قَلْبِي: قلبم ،دلم قالَ :گفت فَخُذْ :پس بگیر أَرْبَعَةً :چهارتا مِنَ :از الطَّيْرِ :پرنده را فَصُرْهُنَّ :وپاره پاره کن آنها راو درهم آمیزشان إِلَيْكَ :نزد خودت ثُمَّ :سپس اجْعَلْ:قرارده عَلى‌ :بر كُلِّ :هر جَبَلٍ :کوهی مِنْهُنَّ:ازآنها جُزْءاً :قسمتی را ثُمَّ :آنگاه ادْعُهُنَّ: فراخوان آنهارا يَأْتِينَكَ :می آیند سوی تو سَعْياً :شتابان وَ اعْلَمْ:وبدان أَنَّ:همانا اللَّهَ :الله عَزِيزٌ :پیروزمند حَكِيمٌ‌ :سنجیده کار است 🌹🍃🌹🍃🌹
AUD-20221102-WA0000.
1.77M
آیه ۲۶۰سوره بقره 🌹 استاد قرائتی @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸 روایتی از ماجرای ازدواج حضرت آیت‌الله خامنه‌ای انتشار به مناسبت ١ ذی‌الحجه؛ سالروز حضرت امیرالمؤمنین و حضرت زهرا سلام الله علیهما 🚞 مدتی از بازگشت سیدعلی خامنه‌ای از قم به مشهد نمی‌گذشت. بانو خدیجه که در اندیشه ازدواج پسر دومش بود، دست به کار شد و دختری را که در خانواده‌ای سنتی و با علائق مذهبی پرورش یافته بود، به او پیشنهاد کرد. 💐 هم او پا پیش گذاشت و مقدمات خواستگاری را فراهم نمود. همان راهی را که چهار پنج سال پیش برای سیدمحمد رفته بود، این بار برای سیدعلی پیمود. حاج محمداسماعیل خجسته باقرزاده، پدر عروس، از کاسبان دین‌دار و باسواد مشهد بود. او پذیرفت که دخترش به عقد طلبه تازه از قم برگشته‌ای درآید که تصمیم دارد در مشهد ساکن شود، آیت‌الله میلانی و دیگر بزرگان اهل علم مشهد او را می‌شناسند و تأیید می‌کنند و به او علاقه دارند. 🎁 هزینه ازدواج، آن بخشی که طبق توافق به عهده داماد بود، توسط آیت‌الله حاج‌سیدجواد خامنه‌ای تأمین شد که مبلغ قابل توجهی نبود. مخارج عقد را گذاشتند به عهده خانواده عروس که حتماً قابل توجه بود. «آنها مرفه بودند، می‌توانستند و کردند.» ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🇮🇷 @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
| مَهر کم، مِهر فراوان 🌷پیامبر (ص) از شمشیر، زره و شتر که دامادش علی(ع) برای مهریه زهرا(س) در نظر داشتند، تنها به زره بسنده کردند و شمشیر و شتر را که وسیله جهاد و زندگی بود، برای علی(ع) باقی گذاشتند.ا ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🇮🇷 @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 واکنش صریح و شجاعانه حجت الاسلام سید حسین مومنی به هتاکی علیمی به روحانیت 🔻چقدر به شما تذکر داده شد که با نااهل نشست و برخاست نکن؟ 🔻چرا زمانی که به حضرت زهرا (س) توهین شد ساکت بودی و پست نگذاشتی؟ 🔻 واقعا برای مسئولین امنیتی و قضائی متاسفم که مماشاتشان با این افراد باعث بوجود آمدن این جسارت و جرئت در آ‌ن‌ها شده است! 🔰 دعا کردن برای نظام و رهبر و علما، یک عمل دشمن کورکن است. کسی که این امر واضح را نفهمد، بی جهت می گوید که من زیر خیمه امیرالمومنین (ع) و امام حسین (ع) هستم! @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
امام صادق (علیه السلام) می‌فرماید: پدرم حضرت امام باقر (علیه السلام) به من فرمود: پسرم! در دهه نخست از ماه ذی الحجّه (از شب اول ماه⬅️ از امشب تا شب عید قربان) هر شب میان نماز مغرب و عشا این دو رکعت نماز را ترک مکن: در هر رکعت سوره حمد و سوره قل هو الله را می‌خوانی، پس از آن آیه ۱۴۲ سوره اعراف را بخوان: وَ وَاعَدْنَا مُوسَی ثَلاَثِینَ لَیْلَةً وَ أَتْمَمْنَاهَا بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِیقَاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِینَ لَیْلَةً وَ قَالَ مُوسَی لأَخِیهِ هَارُونَ اخْلُفْنِی فِی قَوْمِی وَ أَصْلِحْ وَلاَ تَتَّبِعْ سَبِیلَ الْمُفْسِدِینَ. (اعراف/۱۴۲) اگر چنین کنی، در ثواب حاجیان، و اعمال حجّ آن‌ها شریک می‌شوی. 📚اقبال الاعمال ص ۳۱۷ @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. 🎥 مهمترین ویژگی یک یعنی شدن رو ازش گرفتند👩‍🍼😏 ⛔️ به جای فرزند، سگی را در آغوشش گذاشتن🐶 🤬 این هدیه، شعار کثیف زن، زندگی، آزادی است. @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
احکام_شرعی احکام به زبان خیلی ساده خوندن درست حروف در نماز واجبه @Emam_kh
امروز | قرائت خطبه عقد خواهر شهید مدافع حرم مجید قربانخانی توسط رهبر انقلاب ‌📌 ۱۴۰۲/۳/۳۰ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🇮🇷 @Emam_kh
🌸 در دیدار جمعی از خانواده شهدای مدافع حرم با رهبر انقلاب و در روز صورت گرفت 👇 ❤️ قرائت خطبه عقد خواهر شهید مدافع حرم مجید قربانخانی توسط رهبر انقلاب 👈 خطبه عقد خواهر شهید مجید قربانخانی از شهدای مدافع حرم که سال ۱۳۹۴ در منطقه خانطومان سوریه به شهادت رسیده بود توسط رهبر انقلاب قرائت شد. 🔸 خانواده شهید مجید قربانخانی به همراه تعدادی دیگر از خانواده شهدای مدافع حرم در فهرست میهمانان ویژه‌ای قرار داشتند که صبح روز سه‎شنبه ۳۰ خرداد مصادف با اول ذی‌حجه سالروز ازدواج حضرت علی(ع) و حضرت زهرا(س) در حسینیه امام خمینی(ره) میهمان رهبر انقلاب اسلامی، حضرت آیت‌الله خامنه‌ای بودند. 🎉 در این دیدار خانواده شهید درخواست کردند تا خطبه عقد دخترشان زینب قربانخانی توسط رهبر انقلاب جاری شود. به این ترتیب حسینیه امام خمینی(ره) و توصیه‌های حضرت آیت‌الله خامنه‌ای نقطه شروع زندگی مشترک‌ زینب قربانخانی و احسان عطایی شد و مهریه نیز به رسم مالوف همیشگی ۱۴ سکه بهار آزادی مقرر شده بود. 🔸 رهبر انقلاب بعد از جاری شدن خطبه عقد دعا کردند این زوج زندگی شیرینی داشته باشند: «باهم بسازید، صفا و صداقت داشته باشید تا زندگی‌تان شیرین باشد.» این اما همه ماجرا نبود. 🔆 پس از قرائت خطبه عقد، پدر شهید قربانخانی از حضرت آیت‌الله خامنه‌ای درخواست کرد تا از مادر شهید بخواهند تا لباس مشکی خود را عوض کند؛ درخواستی که با پاسخ مثبت ایشان روبرو شد: «لباس مشکی را عوض کنید. ما چشم حقیقت‌بین نداریم و نزدیک‌بین هستیم. اگر چشم حقیقت‌بین داشتیم و جایگاه شهدا را در آن دنیا می‌دیدیم قطعاً برای آنها خوشحالی و شادی می‌کردیم و عزا نمی‌گرفتیم.» 🌷 رزمنده مدافع حرم مجید قربانخانی، سال ۱۳۹۴ در ۲۵ سالگی در خانطومان سوریه شهید شد و پیکر مطهرش سه سال بعد از شهادت به کشور بازگشت. جوانی از منطقه یافت‌آباد در جنوب تهران که به برکت ارادت به اهل‌بیت (ع) و سفر کربلا تحول روحی و شخصیتی‌ یافت و در نهایت به درجه رفیع شهادت رسید.‌‌ 📌 ۱۴۰۲/۳/۳۰ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🇮🇷 @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یوزارسیف قسمت ۵۷: همانطور که مشغول اماده کردن پذیرایی بودم تا مامان بیاد وببرشان,گوشهام را تیز کردم ,صحبتهاشون پیرامون بازار و دزدی واتش سوزی راسته ی زرگری دور میزددر اخر هم حاج محمد از,عاقبت کار بهرام پرسید,انگار کل محله از وضعیت ما باخبر بودند ومن فکر میکردم کسی سراز کار ما درنیاورده...حاج محمد از همه چیز,حرف زد به جز یوزارسیف ,انگار صحبت درباره ی حاجی سبحانی منطقه ی ممنوعه بود که هیچ کدام ورود پیدا نمیکردند... بیست دقیقه ای نشست وسپس بااجازه ای گفت واز جای برخواست,من متحیر از این زود رفتن حاج محمد ,زیر چشمی میپایدمش که متوجه اشاره نامحسوس او به پدرم شدم,انگار میخواست چیزی بگه که ما نباید میفهمیدیم....پدرم ارام از جای برخواست وبه حکم بدرقه حاج محمد را همراهی کرد... وارد حیاط شدند,نگاه به مامان انداختم که مشغول جم وجور کردن میز ووسایل پذیرایی بود,اهسته خودم را به پشت پنجره که مشرف,به حیاط بود رساندم,بابا وحاج محمد سخت مشغول حرف زدن بودند وانگار حاج محمد میخواست چیزی,را به سختی,به بابا بقبولاند وبابا از پذیرش سر باز میزد ,حرف زدنشان به درازا کشید که حتی مامان هم متوجه دور کردن بابا شد ومن اشاره کردم که دارن صحبت میکنند,در اخر بابا سرش را پایین انداخت وانگار مجبور به پذیرش شده بود وحاج محمد دست کرد جیبش پاکتی نامه دراورد ارام داخل جیب کاپشن بابا که روی دوشش انداخته بود,چپاند وبلافاصله خدا حافظی کرد.... حس کنجکاوی ام قلقلکم میداد تا سراز کار حاج محمد وان نامه در بیاورم,بابا وارد هال شد وهمزمان من وارد اتاقم شدم. باید یه جوریی میفهمیدم چی به چیه...بااخلاقی که از,بابا سعید سراغ داشتم محال بود بگه که حرفشان سر,چی,بود و... پس خودم باید دست,به کار میشدم,هرچند که میدونستم کار درستی نیست,اما فکر میکردم یه چیزی هست که به منم مربوط میشه پس.... ادامه دارد...
یوزارسیف قسمت ۵۸: درسهای فردا را اماده کردم وسکوتی که در خانه حکمفرما شده بود نشان از,این میداد که پدرومادرم به اتاقشان رفتند وشاید خواب,باشند,خیلی اهسته در اتاق را باز کردم وپاورچین پاورچین به سمت چوب لباسی جلوی در رفتم ,چون میدانستم بابا کاپشنش را جلو در هال اویزان میکند,نوری که از بیرون پنجره ی هال,به داخل,خانه میتابید راه را برام روشن کرده بود ونشان میداد که من اشتباه نکردم,ارام کنار جالباسی ایستادم وحال دزدی را داشتم که برای اولین بار دست توجیب کس دیگه ای میکند,پاکت نامه را لمس کردم,یه چیز سخت واهنی داخلش بود,پاکت را بیرون اوردم وصدای جلینگ ریزی,بلند شد که باعث شد من هول بشم,سریع در نیمه باز پاکت را وا کردم داخلش یه دسته کلید بود ویه کاغذ که انگار ادرس جایی بود... خیلی تعجب کردم,یعنی چه؟؟اینا چین وچه ربطی به بابا دارند..... ذهنم پراز سوالات جورواجور شده بود وبرگشتم اتاقم... امروز هم تومدرسه هیچی از درس وکتاب نفهمیدم چون تمام ذهنم درگیر,اتفاقات ناگواری,بود که پشت سر هم برای خانواده ام میافتاد. سر میز نهار بودیم که بابا ارام وشمرده گفت:نهارتون را که خوردین ,با هم راه میافتیم یه خونه هست باید ببینیم ,اگر پسندیدید ,دیگه تا اخر,هفته اینجا را باید تخلیه کنیم... مامان همونطور که قاشق را به طرف دهانش میبرد گفت:عه اقا سعید,شما که از,صبح بیرون نرفتید ,این خونه از کجا پیداش شد؟؟ بابا درحالیکه با غذاش بازی میکرد گفت:یکی از دوستان پیدا کردن ,خبرش رابه من دادند . ومن اونموقع بود که راز پاکت نامه واون دسته کلیدادرس داخلش را فهمیدم,پس هرچی که هست زیر سر حاج محمد است...احتمالا یه خونه که مناسب ما باشه وکرایه اش هم طوری هست که بابای مالباخته ی من بتونه بدهد برامون جور کرده.... ادامه دارد...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا