جوان کافری عاشق دختر عمویش شد،عمویش یکی از رؤسای قبایل عرب بود.
جوان کافر رفت پیش عمو و گفت: عموجان من عاشق دخترت شدهام آمدم برای خواستگاری....
عموگفت:حرفی نیست ولی مهر دختر من سنگین است...!
جوان کافر گفت:عموجان هرچه باشد من میپذیرم.
عموگفت:در شهر بدیها (مدینه)
دشمنی دارم که باید سر او را برایم بیاوری آنوقت دختر از آن تو...!!
جوان کافر گفت:عمو جان این دشمن تو اسمش چیست...؟!
عمو گفت :اسم زیاد دارد؛ ولی بیشتر او را به نام علیبن ابیطالب می شناسند...
جوان کافر فوراً اسب را زین کرد با شمشیر و نیزه و تیر و کمان و سنان راهی شهر بدیها (مدینه) شد...
به بالای تپّهی شهر که رسید دید در نخلستان جوان عربی در حال باغبانی و بیل زدن است. به نزدیک جوان عرب رفت.
گفت:ای مرد عرب تو علی را میشناسی ...؟!
جوان عرب گفت: تو را با علی چهکار است...؟!
جوان کافر گفت :آمدهام سرش را برای عمویم که رئیس و بزرگ قبیلهمان است ببرم چون مهر دخترش کرده است...!
جوان عرب گفت: تو حریف علی نمیشوی ...!!
جوان کافر گفت :مگر علی را میشناسی ...؟!
جوان عرب گفت :بله من هر روز با او هستم و هر روز او را میبینم..!
جوان کافر گفت : مگر علی چه هیبتی دارد که من نتوانم سر او رااز تن جدا کنم...؟!
جوان عرب گفت:قدی دارد به اندازهی قد من هیکلی همهیکل من...!
جوان کافر گفت:خب اگر مثل تو باشد که مشکلی نیست...!!
مرد عرب گفت:اول باید بتوانی من را شکست بدهی تا علی را به تو نشان بدهم...!!
خب حالا چی برای شکست علی داری...؟!
جوان کافر گفت:شمشیر و تیر و کمان و سنان...!!
جوان عرب گفت:پس آماده باش..
جوان کافر خندهای بلند کرد و گفت: تو با این بیل میخواهی مرا شکست دهی ...؟! پس آماده باش..شمشیر را از نیام کشید.
جوان کافر گفت: اسمت چیست...؟!
مرد جوان عرب جواب داد عبدالله...!!
(بندهی خدا) و
پرسید نام تو چیست...؟!
گفت:فتاح ،و با شمشیر به عبدالله حمله کرد...
عبدالله در یک چشم بههم زدن کتف و بازوی جوان کافر را گرفت و به آسمان بلند کرد و به زمین زد وبا خنجر خود جوان کافر خواست تا او را بکشد که دید اشک از چشمهای جوان کافر جاری شد...
جوان عرب گفت: چرا گریه میکنی...؟!
جوان کافر گفت: من عاشق دختر عمویم بودم آمده بودم تا سر علی را ببرم برای عمویم تا دخترش را به من بدهد حالا دارم به دست تو کشته میشوم...
مرد عرب جوان کافر را بلند کرد و گفت: بیا با این شمشیر سر مرا ببُر و برای عمویت ببَر...!!
جوان کافر گفت :مگر تو کی هستی ...؟!
جوان عرب گفت منم (( اسدالله الغالب علیبن ابیطالب )) که اگر بتوانم دل بندهای از بندگان خدا را شاد کنم؛ حاضرم سر من مِهر دخترعمویت شود..!!!
جوان کافر بلند بلند زد زیر گریه و به پای مولای دو عالم افتاد و گفت :من میخواهم از امروز غلام تو شوم یاعلی
پس👈فتاح شد 👈قنبر غلام علیبن ابیطالب...
▫️یاعلی! تو که برای رسیدن جوانی کافر به آرزویش سر هدیه کردی ...
▫️یا علی! ما دوستداران تو مدتیاست گرفتار انواع بلاها و بیماریها و ...شدهایم ترا به حق همان غلامت قنبر دستهای ما را هم بگیر... .
✴️ بر جمال پر نور مولا امیرالمؤمنین علی (علیه السّلام )صلوات...🍃🤝 🍃
یاعلی مدد🌹🌹🌹🌹❤️
التماس دعا...
خبرداشتید که نشر فضائل مولا امیرالمؤمنین علی ع کولاک میکنه! محشره!!
پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم میفرماید اگه فضائل علی علیه السلام رو بگویی ، گناهان زبانت پاک میشود ، اگر بشنوی گناهان گوش هایت، و اگر بخوانی از روی نوشته، گناهان چشمانت، پاک میشود.
@Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸
بسم الله الرحمن الرحيم
🌹 آیه 96 سوره آل عمران
🌸 إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِى بِبَكَّةَ مُبَارَكاً وَهُدىً لِّلْعاَلَمِينَ
🍀 ترجمه: همانا اوّلین خانه اى كه براى (عبادت) مردم مقرّر شد، همان است كه در سرزمین مكّه است، كه مایه ى بركت و هدایت برای جهانیان است.
🔴 شأن_نزول_آيه: یكى از ایرادهاى بنى اسرائیل این بود كه چرا مسلمانان با توجّه به قدمت بیت المقدّس كه هزار سال قبل از میلاد توسط حضرت سلیمان ساخته شده است، آن را كنار گذاشته و كعبه را قبله ى خود قرار داده اند. این آیه نازل شد.
🌸 در پاسخ آنان مى فرماید:إن أول بيت وضع للناس للذى ببكة مبارکا و هدی للعالمین: همانا اولین خانه ای که برای عبادت مردم مقرر شد، همان است که در سرزمین #مکه است، که مایه ی برکت و هدایت برای جهانیان است. كعبه از روز نخستین، اوّلین خانه ى عبادت بوده و قدمت آن بیشتر از هر جاى دیگر است. حضرت على علیه السلام در نهج البلاغه خطبه 192 مى فرماید: خداوند تمام مردم را از آدم علیه السلام تا آخرین نفر با همین سنگ هاى كعبه آزمایش مىكند. امام باقر علیه السلام فرمود: حضرت آدم و سلیمان و نوح علیهم السلام نیز دور همین كعبه، حج انجام داده اند. هیچ جا برای انسان خانه نمی شود ، خانه محل امن و آرامش است به این خاطر خداوند حرم خودش یعنی کعبه را با نام البيت یعنی خانه یاد می کند. یعنی کعبه محل آرامش و شادی و نشاط است.
🔴 در قرآن، از كعبه تعابیر متعدّدى یاد شده است كه برخى از آنها را بازگو مى كنیم:
1⃣ كعبه، اوّلین خانه است. «اوّل بیت»
2⃣ مركز پایدارى و قیام مردم است. «قیاماً للناس»
3⃣ محل تجمّع و خانه امن مردم است. «مثابة للنّاس وأمنا»
🔹 پيام های آيه96سوره آل عمران 🔹
✅ كعبه، اوّلین خانه اى است كه براى عبادت و نیایش مردم بنا نهاده شده است.
✅ خیر و بركت كعبه، تنها براى مؤمنان یا نژاد خاصّى نیست، بلكه براى همگان است.
✅ مردمى بودن براى كعبه، یک ارزش است.
✅ كعبه، مایه ى هدایت مردم است.
.
آیه 96🌹ازسوره آل عمران 🌹
إِنَّ =همانا
أَوَّلَ =نخستین
بَيْتٍ= خانه ای که
وُضِعَ=نهاده شده است
لِلنَّاسِ=برای عبادت مردم
لَلَّذِي=البته همان است که
بِبَكَّةَ=درمکه
مُبارَكاً =برکت داده شده
وَ هُدىً=وهدایتی است
لِلْعالَمِينَ=برای جهانیان
🌹🍃🌹🍃🌹
4_5866211442641864285.mp3
2.17M
آیه ۹۶ ازسوره آل عمران
🌹استاد قرائتی
@Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 اینگونه دعای فرج بخوانید...
✏️ حضرت آیتالله خامنهای: وقتی «اَلّلهُمَّ کُن لِوَلِیّک» را میخوانید، در واقع دارید ارتباط میگیرید با امام زمانتان، که فرمودهاند: ما را دعا کنید، ما هم شما را دعا میکنیم
✏️ با حضرت حرف بزنید، سلام کنید، زیارت کنید،
با همین زیارات مأثوری که هست یا حتّی با همین زبان معمولی خودتان با حضرت حرف بزنید. خدای متعال پیام شما را، و سخن دل و زبان شما را به آن بزرگوار میرسانَد، و آن بزرگوار مطّلع میشود.
@Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
『
🔹چیکار کنیم تا زندگیمون امام زمانی باشد؟
🔸همه کارهامون را براساس ظهور تعریف کنیم
@Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شعری که تا بحال نشنیده اید
◆ لا اِله اِلّا اللّه ◆
جالبه حتما کلیپ را ببینید.
@Emam_kh
💢 حکم خون باقیمانده در گوشت
💠 سوال:
آیا خوردن خون باقی مانده در گوشت حیوان ذبح شده، حلال است؟
✍🏻 پاسخ:
اگر پس از ذبح، به صورت طبیعی از حیوان خون خارج شود، خونی که داخل بدن باقی میماند گرچه نجس نیست، ولی خوردن آن حرام است، مگر آنکه هنگام پخت در غذا مستهلک شود یا به صورتی در گوشت باشد، که جزء آن محسوب شود.
🔺 بخش استفتائات پایگاه اطلاع رسانی دفتر مقام معظم رهبری
@Emam_kh
زن، زندگی، آزادی
جولیا همانطور که با چشم های پر از خشم و کینه نگاهم میکرد گفت: جلو بیا
بدون حرفی جلو رفتم، نگاهی به کل اتاق کردم، چقدر بزرگ بود،گوشه اش تخت خواب دونفرهٔ چوبی و سیاهرنگی به چشم می خورد ودقیقا روبه روی تختخواب قفسهٔ کتاب بود که داخل آن علاوه بر چند جلد کتاب با جلدهای سیاهرنگ ، چندین مجسمه کوچک از تک چشم و بز و پرگار و گونیا و.. بود
وقت نگاه کردن و تفکیک وسایل اتاق نبود چون جولیا اشاره کرد که دست هایت را بالای سرت ببر، دست هام را بالای سرم بردم و شروع کرد به گشتن من، جیب مانتو وهر جایی از لباس ها که درزی داشت را گشت و بار دیگر اشاره کرد به فارسی گفت: لباس هات را را دربیار..
سر جایم ایستادم و هیچ حرکتی نکردم، جولیا که با عصبانیت به من چشم دوخته بود با فریادی بلندتر گفت: مگه به تو نیستم؟!
لباس هات را دربیار..
نگاهی به اریک که پشت سرم ایستاده بود کردم و گفتم: نمی تونم...
جولیا که انگار خنده دارترین جوک عمرش را شنیده بود، قهقه ای زد و گفت: ادای آدم های پاک و مذهبی را در نیار، مگه تو نبودی که دم از آزادی زنها میزدی؟! و آزادی را در بند روسری و چند تا تیکه پارچه نبودن می دانستی؟ خوب الان ، اینجا، توی لندن، آزاد آزادی...و سپس از جاش بلند شد و همانطور که شال روی سرم را می کشید گفت: دربیار این لباس های مسخره را ...
نگاهی به پوشش جولیا کردم، کت و شلواری پوشیده و خاکستری رنگ با پیراهنی نقره ای اما پوشیده که هیچ جای بدنش را به نمایش نمی گذاشت بر تن داشت.
اشاره ای که به او کردم وبا وجود قلب طلایی زیر زبونم شمرده شمرده گفتم: اگر لباس مسخره هست ،چرا تو اینجور پوشیدی؟!
جولیا روی پاشنهٔ پایش چرخید و گفت: می دونی چرا اینجور پوشیدم؟! ما که هیچ مذهبی نداریم و اصلا به مذهب های مزخرفی که حرف از خدا میزنند معتقد نیستیم ،آخه نظم نوین جهانی با حذف خدا و مذهب به دست می آید و ما حتما روزی تمام جهان را هم عقیده با خود خواهیم کرد...آهسته و آرام و پله پله پیش میریم به طوریکه هیچ کس شک نکند انتهای هدف ما چی هست و وقتی به خود بیایند که دقیقا شبیه ما شده باشند و اونموقع هم هیچ کاری نمی تونن بکنند..اینا را گفتم که بفهمی پوشش من ربطی به این چیزا نداره..
من پوشیده ام،مثل ملکه انگلیس، چون دوست دارم مثل یک ملکه رفتار کنم، چون دلم می خواهد دست نیافتنی باشم و..
حرفهای جولیا برام جالب بود، دلم می خواست دوربینی بود و این حرفها را ثبت می کرد تا دختران سرزمینم بدانند این عفریته های شیطان پرست چه نقشه ها برایشان چیده اند، دیگران را برهنه میکنند به بهانه آزادی در حالیکه خوب میدانند، پوشیدگی عین آزادی ست و برهنه بودن عین بردگی ست.
جولیا داشت صحبت می کرد که اریک حرفش را قطع کرد و گفت: چی میگی برا خودت جولیا؟ تو دوباره رفتی تو فاز ملکه بودن؟ این حرفها را ول کن و بعد نگاهی به من کرد و گفت: جولیا ملکه هست ، هم توی شهر و هم توی انجمن البته با پوششی غیر از این و زد زیر خنده...
جولیا که انگار از این حرف خوشش نیامده بود گفت: قرار نشد هر حرفی بزنی!
اریک با قدم های محکم به طرف جولیا آمد و روبه رویش ایستاد و گفت: پس چرا تو هر حرفی میزنی؟ می دونی اگر این حرفها به گوش لاوی...
جولیا با عصبانیت توی حرف اریک پرید و گفت: کی می خواد این حرفها را به گوش دیگران برسونه و با اشاره به من ادامه داد: این دختره که قراره قربانی بشه یا تویی که دست من هزارتا نقطه ضعف داری؟!
از حرفهاشون متوجه شدم، با اینکه اینا شیطان پرستند اما هنوز توی خیلی چیزا با هم به توافق نرسیدن و مشخص بود جولیا مثل کسی هست که سر یک دو راهی مونده وگاهی به این راه میره و گاهی به اون راه...
اریک نفسش را آرام بیرون داد و گفت: من که چیزی نمی گم، امیدوارم با قربانی کردن این دختره، تمام وسوسه های ذهنیت پاک بشه و تو هم مثل ما بشی...
جولیا که انگار دلش نمی خواست این بحث جلوی من ادامه پیدا کند به اریک اشاره کرد تا بیرون بره و گفت: برو بیرون تا من ببینم این دختره چه کاره است
اریک بیرون رفت و در اتاق را پشت سرش بست.
جولیا اشاره کرد که اماده بشم برای یک بازدید بدنی..
من که ترس وجودم را گرفته بود ، اومدم آب دهنم را قورت بدم..
وای خدای من!!
ناخواسته قلب کوچلوی طلایی هم از حلقم پایین رفت، شروع کردم به سرفه کردن...
ادامه دارد
📝به قلم:ط_حسینی
🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺
زن، زندگی، آزادی
سرفه هایم شدید شد، جولیا همانطور که با تعجب نگاهم می کرد گفت:چی شده؟ یعنی باور کنم از ترست اینجور شدی؟!
با اشاره بهش فهموندم آب میخوام..
لیوان آبی که نمی دانم از کجا آورد را به طرفم داد، احساس خفگی داشتم، انگار قلب کوچک یک جایی بین مری و معده ام گیر کرده بود.
لیوان آب را یک نفس سرکشیدم، نفسم آزاد شد و همانطور که با پشت دست اشک چشمهایم را پاک می کردم گفتم: مگه من چه چیز پنهانی دارم که می خوایید بازدید بدنی کنید و بعد دکمه های مانتوم را باز کردم و تاپ سفید رنگ زیرش پیدا شد.
جولیا دستی به صورتش کشید و گفت: خیلی خوب، دنبال من بیا..
مثل بره ای سر به زیر دنبالش حرکت کردم،انگار محکوم به گوش کردن بودم.
جولیا وارد اتاق کناری شد، اتاقی بر خلاف اتاق قبلی بسیار کوچک با یک تخت چوبی یک نفره و فرشی قهوه ای کوچک که کف اتاق را پوشانده بود.
روبه روی اتاق هم در سیاه کوچکی بود که بی شک سرویس های قسمت بالا بود، من زمان آمدن اینقدر هول بودم که اصلا به دکوراسیون داخلی خانه دقت نکرده بودم.
جولیا اتاق را نشانم داد و گفت: فعلا اینجا باش ، اما زیادی بهش عادت نکن ، چون به زودی میان دنبالت، این را گفت و از اتاق بیرون رفت.
در را بستم و به سمت تخت رفتم، اینقدر خسته بودم که خودم را روی تخت ولوو کردم.
خیره به سقف کبود بالای سرم بودم نمی دونم تلقینی بود یا هنوز اون قلب طلایی کوچک یه جایی توی مری ام گیر کرده بود، احساس سنگینی خاصی ما بین دنده هام میکردم.
خسته بودم شدید، اما انقدر اتفاقات رنگ و وارنگ پشت سرهم برایم افتاده بود که با وجود سنگینی پلک هایم،اما نمی توانستم راحت بخوابم.
اصلا نمی دونستم به کدام موضوع فکر کنم همانطور که در افکار مختلف غوطه ور بودم با دردی که در شکمم پیچید، تازه یادم افتاد گرسنه ام..
اما اگر هزاران غذای رنگارنگ هم در جلوی چشمم قطار می کردند، محال بود لقمه ای از گلویم پایین برود.
دستم را روی شکمم گذاشتم و یکدفعه یاد زهرا افتادم، خدا را شکر که زهرا از دام این شیاطین جست...راستی چی شد که اینجور شد؟ ایا واقعا اون پلیسا...؟!
به پهلو خوابیدم و سعی کردم به هیچ چیز فکر نکنم که در اتاق را زدند.
جولیا با سینی در دست داخل شد.
سینی را روی میز کنار پنجره گذاشت..تازه اینموقع بود که متوجه میز و پنجره شدم، پنجره ای که رو به بیرون باز میشد، انگار در لندن زمین زیاد داشتند چون تا اونجایی دیدم ، اکثر خونه هاشون ویلایی با سقف شیروانی بودند، شاید هم من را قسمتی از شهر آورده بودند که سبک ساختمان سازیشون این شکلی بود.
بی توجه به جولیا ،سرم را به طرف دیوار کردم، دیگه اصلا نمی خواستم چیزی ببینم یا بفهمم، من که قرار بود بمیرم...وای خدای من! توی غربت به دست یک مشت جانی قراره بمیرم..
با صدای جولیا به خود امدم...احتمالا چیزی نخوردی، چون باشناختی از کریستا دارم هر چیزی در اولویتش هست غیراز خورد و خوراک زندانی هاش، اونم در مواردی منحصربه فرد که قرار باشه عنقریب طرف را قربانی کنه به خوردنش اهمیت میده، پاشو هر چی برات آوردم بخور...هر چیزی که آوردم متوجه شدی؟!
ببین تو چه بخوای و چه نخوای قراره قربانی بشی، اونم قربانیی که من پیدا کردم ، من آموزش میدهم تا گناهانم بریزه و بتونم یه مقام هم توی انجمنون کسب کنم.
اگر عاقل باشی و هر چی گفتم بدون کم و کاست قبول کنی منم قول میدم که مرگ بدون دردی داشته باشی، اما اگر بخوای لجبازی کنی ، منم کاری میکنم که زجر کش بشی..
با این حرفها پشتم لرزید...یعنی قرار بود چی به سرم بیاد؟!
اما نه...من نمی خورم...بزار ازگشنگی بمیرم...ناگهان با کشیده شدن موهام انگار هنگ کردم..
ادامه دارد..
📝به قلم:ط_حسینی
🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺
✨﷽✨
✅اسلام کامل
✍امام محمد باقر علیهالسلام: چهار چيز است كه در هركس باشد، اسلام او كامل است، و بر ايمانش يارى مىشود، و گناهانش از وى پاك مىگردد، و بهديدار خدا رَود در حالى كه از او خرسند است؛ و آن چهار چيز عبارتند از: وفا کردن به عهدى كه انسان با خدا مىبندد،
و راستگوئى با مردم، و شرم و حيا از آنچه كه نزد خدا و مردم زشت است، و خوش خلقى با خانواده و مردم.
و چهار چيز است كه در هر يك از مؤمنين باشد، خداوند او را در برترين درجات بهشت جاى دهد: آن كس كه يتيمى را پناه دهد و بهخوبى از وى پذيرائى كند و آنكس كه به ناتوان، رحم كند و او را يارى دهد و كفايت نمايد،
و آن كس كه هزينه زندگى پدر و مادرش را بپردازد و با آنان به نرمى و نيكى رفتار كند و اندوهگينشان نسازد، و آن كس كه با بردهی خود بدخلقى و ناسازگارى نكند و او را در كارهايش كمك نمايد و اگر خواست، او را آزاد کند.
📚امالی شیخ مفید - مجلس 21
@Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞سردار دلها،با آقای ما،با ولی امر ما چه کردی
که با تعریف یک خاطره از شما این چنین بغض میکند؟
سلام بر داغی که سرد نمیشود😭
@Emam_kh
امام خامنه ای:
در مساله حجاب ، عقب_نشینی وجود ندارد؛ توجه بکنید که هیچ عقب نشینی در این قضیه نکنید... ومطلقا مسئله ای نیست که انسان در برابر آن تراجع و عقب نشینی داشته باشد...!
امام متوجه قضایا بود ، ایشان درست میفهمید ، درست میدید . ایشان در قضیه حجاب ، قاطع وارد شد...
دیدار با فعالان فرهنگی سال ۹۷
@Emam_kh
⭕️ حاکمیت بی عقلانیت
🔹 وقتی عقل حاکم نباشد فضای مجازی ، ولنگار و بدون قانون رها می شود تا دشمن با شرایطی مهیا و دستانی باز و به شکل روزانه از حوادثی عادی بحرانهای امنیتی بسازد و کشور و مردم را دچار تشنج و اضطراب کند !
یک روز بحران سازی بر سر بی هوشی دختری در مترو ، یک روز متهم کردن نظام به قتل دخترانی که به مرگ طبیعی مرده بودند ، روز دیگر شایعه گرانی بنزین و.....
🔹آقای رئیسی !
حدود ۲۰ ماه از دستور رهبر انقلاب به شما( در اسفند ۱۴۰۰) در خصوص ساماندهی فضای مجازی می گذرد و در این مدت حتی قدمی هم برای قانونمندی این فضا و خارج کردن آن از دست دشمن برنداشته اید !
در نتیجه دشمن هم( شگفت زده ازمیزان بی عقلی و بی خیالی مسئولان در حوزه فضای مجازی ) با اشتهای کامل و حداکثر توان مشغول تبدیل هر رخداد عادی به فاجعه ای هولناک برای برهم زدن آرامش و امنیت روانی مردم و نابودی ثبات جامعه است!
🔹 جناب رئیس جمهور!
بدون تعارف در این موضوع امیدی به قوای مقننه و قضائیه و روسای آنها نیست ! که این عزیزان آب پاکی را روی دستان صاحبان و حافظان انقلاب ریخته و درباره مسائل جدی کشور ( بحران بی حجابی ، معضل فضای مجازی و...) انفعال کامل پیشه نموده اند!
▪️آیا می شود از محاصره مشاوران و اطرافیان خام و بی تجربه بیرون بزنید و برای ریشه کنی تسلط دشمن بر فضای مجازی و اجرای مطالبه ولی فقیه زمان کمر همت ببندید؟
باور کنید در صورت ادامه وضعیت اسفبار کنونی حاکم بر فضای مجازی ، دولت شما هم به همراه ثبات و امنیت روانی جامعه، قربانی خواهد شد!
✍ دکتر کوشکی
@Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥اگر دین رو مراعات کنید برکات خدا سرازیر میشه
💥تو خیابون ها دیگه بدحجابی نیست فحشاست❗️
استاد مهدوی ارفع
@Emam_kh
🍏درمان طبیعی رفع انسداد رگها
پودر زردچوبه را به یڪ لیوان شیر گرم اضافه کرده و با یک قاشق عسل ترکیب کنید
این نوشیدنی را یڪ تا دو بار در روز در هر هفته میل ڪنید
.🥀🍃🥀🍃🥀
شیرینی_مارمالادی 🍪
🌹 مواد لازم :
150 گرم کره، هم دمای اتاق
2 تخم مرغ
وانیل
5 گرم بکینگ پودر
1 پیمانه پودر قند
2ونیم الی 3 پیمانه آرد
مارمالاد دلخواه
🌹 طرز تهیه :
کره، تخم مرغ ها و پودر قند رو خوب با همزن بزنین، بعد بقیه موادو اضافه کنین و مخلوط کنین، آرد رو با کنترل اضافه کنین و ورز بدین تا خمیر نرمی بشه که به دست نمیچسبه. داخل سلفون بزارین و نیم ساعت بزارین یخچال.
حالا روی میز، کمی آرد بپاشین و خمیر رو به ضخامت 5-6 سانتیمتر، با وردنه باز کنین و با کاترهای دلخواه ببرین.در فر گرم شده 170 درجه نزدیک 10 دقیقه بپزین.روی شیرینی ها که کمی سرد شدن، مارمالاد یا شکلات بمالین و روی هم قرار بدید.
میتونین بعدش پودر قند هم الک کنین.