eitaa logo
پیروان امام خامنه ای 🇮🇷
2.2هزار دنبال‌کننده
28.4هزار عکس
19.8هزار ویدیو
18 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴 بانیان و حامیان فضای مجازی یله و رها، جوانان مملکت را فلج کرده اند 🔰رهبر انقلاب مدظله العالی: " برای فلج کردن ملتها، بهترین راه، فلج کردن جوانان است؛ چون جوانان نیروی فعالِ هر کشورند. برای فلج کردن جوانان بهترین راه آلوده و زمین گیر کردن آنها به وسیله‌ی سکس، فحشا، مستی و مواد مخدر است. " https://khl.ink/f/8798 ✍پ.ن: 🔹سکس، فحشا، مستی و مواد مخدر از جمله موارد جدایی ناپذیر فضای مجازی یله و رهاست که سال هاست گریبانگیر کشور شده است. در این شرایط متاسفانه بسیاری از جوانان ما شدند. 🔹کسانی که از بانیان و حامیان این فضای غیراستاندارد بوده اند و هستند باید در برابر تک تک جوانانی که به دلیل فضای مجازی یله و رها دنیا و آخرتشان نابود شد، پاسخگو باشند. 🇮🇷 @Emam_kh
🛑دشمنان مهم انسان در قرآن🛑 1⃣شیطان 📛 إِنَّ الشَّيْطَانَ لَكُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا ﺑﻲ ﺗﺮﺩﻳﺪ ﺷﻴﻄﺎﻥ ، ﺩﺷﻤﻦ ﺷﻤﺎﺳﺖ ، ﭘﺲ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺩﺷﻤﻦ ﺧﻮﺩ ﺑﮕﻴﺮﻳﺪ.(فاطر٦) 2⃣کافران📛 إِنَّ الْكَافِرِينَ كَانُوا لَكُمْ عَدُوًّا مُّبِينًا همانا ﻛﺎﻓﺮﺍﻥ ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﺑﺮﺍﻱ ﺷﻤﺎ ﺩﺷﻤﻨﻲ ﺁﺷﻜﺎﺭﻧﺪ.(نساء ١٠١) 3⃣ و 4⃣ یهود و مشرکان 📛 لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَدَاوَةً لِّلَّذِينَ آمَنُوا الْيَهُودَ وَالَّذِينَ أَشْرَكُوا ﻳﻘﻴﻨﺎً ﺳﺮﺳﺨﺖ ﺗﺮﻳﻦ ﻣﺮﺩم ﺭﺍ ﺩﺭ ﻛﻴﻨﻪ ﻭ ﺩﺷﻤﻨﻲ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﻣﺆﻣﻨﺎﻥ ، ﻳﻬﻮﺩﻳﺎﻥ ﻭ ﻣﺸﺮﻛﺎﻥ ﺧﻮﺍﻫﻲ ﻳﺎﻓﺖ.(مائده ٨٢) 5⃣منافقان 📛 فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ فَزَادَهُمُ اللَّهُ مَرَضًا ﺩﺭ ﺩﻝِ ﺁﻧﺎﻥ ﺑﻴﻤﺎﺭﻱِ [ ﻧﻔﺎﻕ ] ﺍﺳﺖ ، ﭘﺲ ﺧﺪﺍ ﺑﻪ ﻛﻴﻔﺮِ ﻧﻔﺎﻗﺸﺎﻥ ﺑﺮ ﺑﻴﻤﺎﺭﻳﺸﺎﻥ ﺍﻓﺰﻭﺩ.(بقره ١٠) 6⃣بعضی از فرزندان و همسران⛔️ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّ مِنْ أَزْوَاجِكُمْ وَأَوْلَادِكُمْ عَدُوًّا لَّكُمْ فَاحْذَرُوهُمْ ﺍﻱ ﺍﻫﻞ ﺍﻳﻤﺎﻥ ! ﺑﻪ ﺭﺍﺳﺘﻲ ﺑﺮﺧﻲ ﺍﺯ ﻫﻤﺴﺮﺍﻥ ﻭ ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻧﺘﺎﻥ ﺩﺷﻤﻦ ﺷﻤﺎﻳﻨﺪ(تغابن١٤) @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔸 میزان نفقه ⁉️ ۱. نفقۀ زن که بر شوهر واجب است، چه مقدار است؟ ۲. آیا نفقه ای که زن از شوهر دریافت می کند، در صورتی که تا پایان سال خمسی باقی بماند، خمس دارد؟ ✅ نفقۀ واجب زن عبارت است از هر آنچه زن به طور متعارف به آن احتیاج دارد، مانند غذا و وسایل مورد نیاز آن، لباس، مسکن، هزینۀ درمان بیماری های متعارف و نظافت و ... به مقدار و کیفیتی که برای امثال او متعارف است. نفقه خمس ندارد، هر چند احتیاط مستحب است كه اگر از مخارج سال زياد بيايد، خمس آن پرداخت شود. @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 تکمیل جبهه بندی حق و باطل یک زمانی سعودی ها آنچنان دوز نفاقشان بالا بود که حتی به مردم هم نمی شد بگوییم آل سعود خائن هستند!! و فلسطینی ها تا همین چند سال پیش از پادشاه عربستان با لقب خادم الحرمین الشریفین یاد می کردند! اما به مرور زمان نقاب ها در حال افتادن است و مستضعفین در حال شناخت کامل دوست و دشمن واقعی خود هستند و این یکی از مراحل تکمیل جبهه بندی حق و باطل و مستضعفین و مستکبرین قبل از ظهور آقا می باشد. 🔹فیلم مربوط به برگزاری جشن های "موسم الریاض" در عربستان سعودی همزمان با کشتار مردم است. ✍ "قاسم اکبری" @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رمان واقعی«تجسم شیطان» قسمت_پانزدهم روز جمعه ای دیگر طلوع کرد و فاطمه و روح الله کمی آسوده تر از قبل،دعای ندبه را خواندند و فاطمه در تدارک نهار بود و بعد از آن هم قصد رفتن به تبریز را داشتند. و روح الله در عالم خود فرو رفته بود، او به راستی دنیای دور خودش را خاکستری میدید، اصلا رنگ شاد و روح بخشی در این زندگی نمی دید و نمی توانست از احساساتش سخن بگوید و در همین حین گوشی اش شروع به زنگ خوردن کرد. روح الله نگاهی به اسم روی صفحه انداخت، دلش نمی خواست جواب بدهد اما انگار اختیاری در کار نبود، انگشتش دکمه وصل را لمس کرد. فاطمه که مشکوک شده بود چه کسی به روح الله زنگ زده، از داخل آشپزخانه، حرکات روح الله را زیر نظر داشت. روح الله ابتدا آهسته صحبت می کرد بطوریکه که فاطمه متوجه حرف های او نمیشد، اما ناگهان روح الله مانند اسپند روی آتش از جا بلند شد و با صدای بلند که بیشتر به فریاد شبیه بود گفت: گفتم صبر کن...الان میام...دست نگه دار، میگمممم دست نگه دار.. فاطمه لیوان را پر آب کرد و همانطور به طرف اوپن آشپزخانه می آمد گفت: چی شده؟! روح الله نفسش را محکم بیرون داد و گفت: شراره بود، زنگ زده منو تهدید میکنه، میگه خودم را میکشم...من نمی دونم اون از کجا تمام برنامه های منو میدونه، قشنگ میفهمید الان با هم میریم تبریز و میفهمید میخوام دادخواست طلاق بدم،روح الله سرش را به دو طرف تکان داد و ادامه داد: من نمی دونم چه طوری از ریز مسائل خبر دار میشه، دارم دیوونه میشم، منو گیج کرده، الانم توی ترمینال تهران بود، می خواد برای تبریز بلیط بگیره، میگفت اگر تا یک ساعت دیگه نیای میرم تبریز و به محض رسیدن اونجا ،میرم جلو اداره ات خودم را معرفی میکنم و بعدم همونجا خودم را آتیش میزنم.. لیوان آب از دست فاطمه سر خورد و با صدای شکستن لیوان، به خود آمد و با لکنت گفت: ا..ا..الان می خوای چکار کنی؟! روح الله با عصبانیت شانه ای بالا انداخت و‌گفت: چکار میتونم بکنم؟! باید برم جلوی این لعنتی را بگیرم و با زدن این حرف به سمت اتاق حرکت کرد. فاطمه روی صندلی آشپزخانه نشست، انگار بُعد زمان و مکان از دستش رفته بود، خیره به نقطه ای نامعلوم بود و با صدای گریه حسین به خود آمد و تازه متوجه شد، روح الله به سمت تهران رفته است... ساعت به کندی می گذشت...فاطمه چشم از ساعت شماطه دار روی دیوار بر نمی داشت، انگار هر دقیقه اش یک ماه طول می کشید، نه دوست داشت و نه صلاح میدانست به روح الله زنگ بزند، فاطمه به روزهایی فکر میکرد که هر روزش خواستگاری درِ خانهٔ آنها را میزد، اما او سپرده بود به خدا و شهدا و ایوب مانندی از خدا طلب می کرد، درست یادش می آمد دقیقا شب همان روزی که فتانه زن بابای روح الله، زنگ زد برای خواستگاری، او خواب دیده بود که مقام معظم رهبری پیشاپیش جمعی که بیشتر به فرشته ها شبیه بودند به خانه آنها آمده و او را برای پسرش خواستگاری می کند و فاطمه سرشار ازشوق از خواب بیدار شد، آن روز بی قرارتر از همیشه به حوزه رفت و وقت ظهر در راه برگشت، برادرش را دید که با لبخندی موزیانه به طرفش می آید و بعد با دست، قلبی برایش فرستاد و گفت: برو خونه، خبرایی هست، انگار قراره عصر یه خانم بیاد برا خواستگاری خانم خانما...و فاطمه نمی دانست چگونه خود را به خانه برساند، باید پرواز میکرد... دم دم غروب بود که صدای ماشین روح الله که از پشت پنجره اتاق به گوش فاطمه رسید نوید آمدن همسرش را میداد. فاطمه به سرعت از جا بلند شد و خود را به هال رساند، همزمان با ورود فاطمه به هال، در ورودی باز شد و صورت خسته و قامت خمیده روح الله از پشت در پدیدار شد. فاطمه هراسان جلو رفت و همانطور که کیف دست روح الله را میگرفت گفت: چی شد؟! روح الله روی مبل کنار در نشست و گفت: چی میخواستی بشه؟! همه اش بدبختی...همه اش دربه دری...همه اش بیچارگی، شراره را توی ترمینال دیدم درحالیکه یه پوکه خالی قرص روانگردان داخل دستش بود و وانمود می کرد خودکشی کرده، تا وقتی میومدم درگیرش بودم و وقتی پرستار خیالم را راحت کرد که وضعش خوبه چیزیش نیست مرخصش کردم و یک راست هم اومدم قم... فاطمه با ترس گفت: یعنی الان نمی خوای طلاقش بدی؟! روح الله نگاه تندی به فاطمه کرد و گفت: نه طلاقش میدم البته با کمک تو.. ادامه دارد.. 📝به قلم:ط_حسینی 🍂🌼🍂🌼🍂🌼🍂🌼
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨﷽✨ ✳ چرا تکبر و خودپسندی از نظر دین ممنوع است؟ ✍آیت الله حائری شیرازی: جریان برق بر محور اختلاف سطحی است که در دو سر سیم وجود دارد؛ یک سر سیم در سطحی است که لحظه‌به‌لحظه نیاز به نیرو دارد و آن سر دیگر متصل به نیروگاه است و سرشار از نیرو و تا در آن سر نیاز و مصرف وجود داشته باشد و در این سر هم نیروی متراکم، این جریان ادامه خواهد یافت. انسان هم در این سیر الی الله که دارد، هرچه آگاهی‌اش نسبت به آنچه هست و آنچه باید بشود بیشتر شود و هر چه اختلاف سطح را عمیق‌تر ببیند، هم سرعتش بیشتر می‌شود و هم سیرش ادامه‌ی بیشتری پیدا می‌کند و اصلا متوقف نمی‌گردد. اما اگر اختلاف سطح پایین آمد و انسان به جایی رسید که گمان کرد آنچه می‌خواستم بشوم شده‌ام، اینجاست که شدت جریان کم و یا به‌طور کلی قطع می‌شود؛ چون دیگر فاصله‌ای بین آنچه باید بشود و بین آنچه هست نمی‌بیند و این بدان معنی است که اختلاف سطح به صفر رسیده، درنتیجه حرکت و سیر نیز به صفر می‌رسد. 🔺 اینکه ، ، و... تا این اندازه از نظر و ممنوع و محکوم است و نکوهش شده، نه به‌خاطر این است که به خدا و یا دستگاه‌های خدایی صدمه‌ای وارد می‌سازد، بلکه به‌خاطر این است که این‌ها انسان را متوقف می‌کنند و راکد می‌سازند و روح حرکت در انسان کشته می‌شود و انسان گندیده و هلاک می‌شود، زیرا سکون و توقف یعنی نیستی و هلاکت و نابودی. 📚 از کتاب تحجرگرایی @Emam_kh