138-139.mp3
3.46M
آیه ۱۳۸ وآیه۱۳۹ ازسوره آل عمران
🌹استاد قرائتی
@Emam_kh
5.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فهمیدن اعتقاد این دختربچه برای برخی از افراد خیلی سخت است
⭕️ما در قدس نماز خواهیم خواند...
#طوفان_الاقصی #فلسطين
🇮🇷 @Emam_kh
وقایع ظهور.mp3
12.67M
📣 کلنگ زنی پروژه آخرالزمان در فلسطین
👈 نگاهی به رخدادهای آخرالزمانی از منظر کتاب سقوط اسرائیل
👤 استاد امینی خواه
@Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞بنازم به این اقتدار...
🇮🇷 @Emam_kh
رمان واقعی«تجسم شیطان»
قسمت_بیست_سوم
شراره مانند انسان مارگزیده به خود می پیچید، هر چه وشوشه بیشتر خبرها را میداد او عصبانی تر می شد و زیر لب می گفت: من قول دادم، من باید اینکار را میکردم، او از من خواسته بود روح الله را منحرف کنم و چون نتوانستم نقشه ام را عملی کنم می بایست فاطمه را از بین ببرم، اگر زیر قولم بزنم معلوم نیست چه سرنوشتی برایم پیش بیاید..
شراره طول و عرض اتاق را چندین بار طی کرد و بار آخر روی مبل قهوه ای رنگ کنار تخت نشست سرش را به پشتی مبل تکیه داد ذهنش او را به گذشته های دور می کشید، درست آن زمان که او نبود و مادربزرگش برای شراره چنین تعریف کرده بود:
شمسی، زن جوانی که دوسال بود عروس بزرگ حسن آقا شده بود، کنار قبری نشست و شروع به کندن چاله ای کوچک نمود و همانطور که زیر لب وردی می خواند، کاغذی که طلسمی خاص داخل ان نوشته بود را داخل چاله کرد و مشت مشت خاک روی ان میریخت و با هر مشتش وردی خاص میگفت و وقتی طلسم خوب پنهان شد از جا بلند شد با پاشنه پا چند بار روی خاک طلسم پنهان شده را فشار داد و گفت: مطهره را از چشم حسن و زنش بیاندازید، مهر بین مطهره و محمود را به دشمنی تبدیل کنید و روح الله پسر مطهره، جن زده و دیوانه شود..و سپس وردی دیگر خواند و فوتی به اطراف کرد و اززیر چشم همه جا را تا فاصله ای دورتر نگاه کرد و وقتی متوجه شد، کسی در اطرافش نیست از همان راهی که آمده بود به سمت روستا برگشت..
در راه برگشت شمسی با خود فکر میکرد،براستی تا وقتی که محمود ازدواج نکرده بود و مطهره عروس دوم خانواده حسن آقا نشده بود، همه چیز گل و بلبل بود و شمسی عزیز کردهٔ خانواده حسن آقا بود اما از وقتی مطهره آمد و محمود این سر حرف و ان سرحرفش خانم معلم، خانم معلم بود، انگار ستاره بخت و اقبال شمسی هم افول کرده بود، پس شمسی که حتی یک کلاس سواد هم نداشت در مقابل جاری اش که برای خود معلم بود، خودش را خیلی خرد و پست میدید،پس باید مطهره را از چشم همه بیاندازد...
شمسی سری تکان داد و زیر لب گفت: چنان مطهره ای بسازم که مرغان آسمان به حالش گریه کنند..
ادامه دارد..
📝به قلم:ط_حسینی
براساس واقعیت
🍂🌼🍂🌼🍂🌼🍂🌼
✨﷽✨
🔴گاهی تقوا خود حربه سقوط میشود
✍آیةاللهالعظمی مظاهری: مطلب عمدهای که بزرگان هم میگویند این است که در حالت عادی صفت رذیله کاری با انسان ندارد و از طرفی ممکن است انسان برسد به آنجا که بهراستی متقی بشود و به واجبات اهمیت بدهد و از گناه واقعاً اجتناب داشته باشد، اما ناگهان همان تقوا حربه بشود.
در روایت هم آمده که گاهی انسان صدیق و متقی وارد مسجد میشود و شیطان گولش میزند و از عبادتهایش مغرور میشود و لذا فاسق برمیگردد و برعکس انسان فاسق در مسجد دلش میشکند، حال خجالتزدگی پیدا میکند و بهصورت صدیق از مسجد بیرون میآید.
گاهی اوقات آدم متقی است، اما حسادت یا ریاستطلبی او را زمین میزند و بد هم زمین میزند مثل مالکبن صور که خیلی متقی بود تا موقعی که حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام به بصره و کوفه مشرف نشده بودند آدم وارستهای بود، اما وقتی با ورود حضرت، ریاستش را در معرض خطر دید، زمینه پیدا شد و طلحه و زبیر آمدند و او را گول زدند و او را از راه مستقیم خارج کردند.
انسان از حوادث تاریخی درس میگیرد که نباید تقوا و دینداری را به خودمان نسبت دهیم بلکه آنرا یک توفیق الهی و عنایت او بدانیم تا انشاءالله به رستگاری واقعی برسیم.
@Emam_kh