رمان واقعی«تجسم شیطان»
قسمت_نود_ششم
آخرین روزهای زمستان بود و روح الله و خانواده کوچکش بعد از پنج سال دوری،راهی شهرشان بودند، فاطمه احساساتی متناقض داشت، حال و هوای بهار دلش را بهاری می کرد و حسی ناشناخته به او هشداری نامفهوم میداد.
برای اولین بار بود که فاطمه با جاری اش، شراره رو در رو می شد، فاطمه چهره ای مبهم ازسالها قبل شراره در ذهنش مانده بود، چهره ای که نگاه کردن به او هر انسان پاکی را مشمئز می کرد و با تعاریف فتانه، فاطمه گارد گرفته بود تا اگر شراره وارد بحثی شد و خواست جنگی زنانه راه اندازد، در مقابل او خود را نبازد و تمام قد بایستد.
بعد از ساعتها رانندگی بالاخره ماشین در خانهٔ آقامحمود ایستاد، خانه ای که روزگاری قبل از آنِ منور بود و طبق خبرهایی که از دور و نزدیک شنیده بود، تنها پسر منور چند ماه بعد از جدایی از محمود به طور ناگهانی و به مرضی عجیب از دنیا رفته بود و منور هم انگار گم و گور شده بود و هیچ کس خبر درستی از او نداشت.
فاطمه جلوی در درحالیکه عباس را در آغوش داشت از ماشین پیاده شد و زینب هم در عقب را باز کرد و دستش را به طرف مادر دراز کرد تا برای پیاده شدن کمکش کند.
فاطمه آهی کشید و استرسی پنهانی گرفته بود و میدانست الان جمع خانواده شوهرش جمع است و همه خبر آمدن آنها دارند و منتظر ورودشان هستند.
با توجه به رفتارهایی که از گذشته سعید در ذهنش بود و تعاریفی که از فتانه درباره شراره شنیده بود، انگار دوست نداشت با اینها برخوردی داشته باشد اما فی الحال مجبور بود تا با دل روح الله راه بیاید.
روح الله زنگ در را زد و صدای بم مردی جوان که بی شک سعید بود در آیفون پیچید و در حیاط باز شد.
وارد خانه شدند، حیاط خانه تغییر چشم گیری نکرده بود،فقط سایبانی فلزی به آن اضافه شده بود و کمی ان طرف تر تابی دو نفره به چشم می خورد، فاطمه چشمش به تاب رنگین افتاد و یک لحظه فتانه را روی آن تصور کرد و خنده اش گرفت در همین حین سعید و در کنارش دختری که احتمال زیاد شراره بود بیرون آمدند و روی بالکن به استقبال آنها آمدند.
فاطمه از پله ها بالا رفت و سعید همانطور که سلام و علیک گرمی می کرد، جلو امد و عباس را از آغوش او گرفت وگفت: وای چه خوشگله عمو قربونش بشه...
فاطمه مبهوت از حرکات و مهربانی سعید بود که شراره به طرف او آمد و فاطمه را محکم در آغوش گرفت و چنان با صمیمیت با او برخورد کرد که فاطمه محو این زوج مهربان شده بود و میدید تعاریفی که شنیده با واقعیت فرسنگها فاصله دارد.
گاردی که فاطمه گرفته بود در یک لحظه فرو ریخت و محبتی شدید جایگزین ان شد.
وارد هال شدند و فتانه و محمود و سعیده و مجید هم به جمع استقبال کنندگان اضافه شدند.
جمع گرمی بود، فاطمه بر خلاف اعتقاداتش و پوشش سخیفی که شراره داشت با او انقدر گرم گرفته بود که انگار خواهر خونی اش است و مایبن حرفهای جمع، متوجه متلک پرانی فتانه شراره شد و حسی به او القا می کرد که باید از شراره دفاع کند.
ادامه دارد..
📝به قلم :ط_حسینی
براساس واقعیت
🌼🍂🌼🍂🌼🍂🌼🍂
💚خوشبختی گاهی ، آنقدر دم دستمان است که نمیبینیمش ، که حسش نمیکنیم، چایی که مادر برایمان میریخت و میخوردیم ، خوشبختی بود ،
دستهای بزرگ و زبر بابا را گرفتن ، خوشبختی بود ،
خنده های کودکیهامان، شیطنت ها ، آهنگ های نوجووانیمان ، خوشبختی بود ، اما ندیدیم و آرام از کنارشان گذشتیم ، چای را با غر غر خوردیم که کمرنگ یا پر رنگ است، سرد یا داغ است ، زور زدیم تا دستمان را از دست بابا جدا کنیم و آسوده بدویم ،
گفتند ساکت، مردم خوابیده اند و ما، غر غر کردیم و توپمان را محکمتر به دیوار کوبیدیم،
خوشبختی را ندیدیم یا شاید نخواستیم ببینیم، اما، حالا ، دوست نازنینم، هرکجا که هستی ، هر چند ساله که هستی ، با تمام گرفتاریهای تمام نشدنی ها که همه مان داریم
💕امروز را قدر بدان، خوشبختی های کوچکت را بشناس و باور کن، عشق را بهانه کن ، برای بوییدن دامان مادرت که هنوز داریش، برای بوسیدن دست پدرت که هنوز نمیلرزد، هنوز هست، بهانه کن برای به آغوش کشیدن یک دوست، رفیق جانم ، خوشبختی ها ماندنی نیستند، اما ، میشود تا هستند زندگیشان کرد، نفسشان کشید...
@Emam_kh
یه عکس اینجوری از رضاشاه یا محمدرضا پهلوی بیارید که واسه کشورش در حال جنگ باشه
🇮🇷 @Emam_kh
🔴 و اما یمنی ها ...
یمنی ها هیچ وقت نگفتند اسرائیل می خواهد جنگ را به کشور ما بکشاند و نباید بازی بخوریم!! اصلا صهیونیست ها فعلا کاری به یمن نداشتند. نه اجتماع مردمی آن ها را با عملیات تروریستی به خاک و خون کشیده بودند و نه فرماندهان یمنی را ترور کرده بودند!!
اما باز هم ملت غیور یمن هیچ گاه به نظامیان خود نگفتند جنگ فلسطینی ها واسرائیلی ها به ما چه ربطی دارد؟! و حتی هیچ موقع عذر و بهانه نیاوردند حالا که چندین سال است در جنگ تمام عیار و تحریم های ظالمانه هستیم، مصلحت نیست که وارد جبهه جدیدی شویم.
مردم مقاوم #یمن با این نگاه جهادی، دست رهبرشان را پر و شمشیر رزمندگانشان را تیز کردند و نشان دادند که هنوز در جهان عرب انسان غیرتمند و شجاع پیدا می شود.
آن ها به مصلحت های بی مورد و زمزمه های منفعلانه و منفعت طلبانه اعتنایی ندارند و فقط به وظیفه دینی خود در دفاع از مظلوم می اندیشند. همین می شود که نائب #امام_زمان درباره آنان می فرماید:
"یمنیها به مجاری حیاتی رژیم صهیونیستی ضربه وارد کردند و از تهدید آمریکا نترسیدند چرا که انسان خداترس از غیر خدا نمیترسد و این کار آن ها حقاً و انصافاً مصداق جهاد فی سبیل الله است"
فإنّ الجِهادَ بابٌ مِن أبْوابِ الجَنّةِ فَتَحَهُ اللّه ُ لِخاصَّةِ أوْليائهِ
#غزه
✍ "قاسم اکبری"
@Emam_kh
🔴 سپاه آمادگی پرتاب ماهواره دیگر کشورها را دارد.
فرمانده فضایی نیروی هوافضای سپاه:
🔹پرتاب ماهواره ثریا اولین همکاری دولت و سپاه در پرتاب ماهواره بود.
🔹پرتاب قائم ۱۰۰ و ماهواره ثریا پرتاب بسیار خوبی بود و ماهواره سالم در مدار قرار گرفت.
🔹آمادگی داریم برای دولت پرتابهای متعددی داشته باشیم.
🔹اگر دولت بتواند با کشورهای همسایه که ماهوارههای تحقیقاتی و زیر ۱۰۰ کیلوگرم داشته باشند مراوده داشته باشد سپاه الان آمادگی دارد ماهواره کشورهای دیگر را هم پرتاب کند.
@Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥صحبت های شنیدنی و دفاع جانانه جوان سنی از ایران و شیعیان !
🔻آنها ذهن ما را شستشو دادهاند...
🔻تنها کسانی که از غزه دفاع کردند شیعیان هستند !
🇮🇷 @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥دیالوگی ماندگار بین میثم تمّار و ابن زیاد؛ علی؟! تو از علی چه شنیدهای..؟
💥 سکانسی از سریال مختارنامه
@Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸ضریح حرم امیرالمومنین (علیهالسلام) شستوشو شد
♦️خادمان حرم علوی برای شستوشوی ضریح و آماده کردن فضا به مناسبت ایام میلاد امیرالمؤمنین علیهالسلام درهای ورودی به ضریح را بسته و اقدام به شستن ضریح و کف و دیوارهای اطراف آن کردند.
🇮🇷 @Emam_kh
✅ درمان سنگهای صفراوی
✍ برای درمان سنگهای صفراوی دمکرده پوست شاخه های جوان درخت بید را قبل از وعده های غذایی میل کنید.
🌿🍃🌿🍃🌿
توپک_هویج_🥕
👈مواد لازم
5 عدد هویج
1 بسته بیسکوییت
نصف لیوان شکر
نصف لیوان گردو
2 قاشق غذاخوری روغن مایع
1قاشق مربا خوری دارچین
پودر نارگیل برای غلتاندن
طرز تهیه👉
هویج ها را ریز رنده کنید و با دو قاشق غذاخوری دوغن مایع در تابه تفت دهید تا رنگ آن تغییر کند.شکر را اضافه کرده و تا زمانی که آب هویج ها کشیده شود آنها را خوب بپزید.سپس گردو خرد شده و دارچین را روی هویجها بریزید و بیسکوییتها را هم خرد کرده و اضافه کنید و با هم خوب ترکیب کنید و از این ترکیب تکه هایی بزرگتر از تیله بگیرید و در دست گرد کنید و در پودر نارگیل بغلطانید.
🍰🥮🍰🥮🍰
✏️ رهبر انقلاب خطاب به سران کشورهای اسلامی:
👈 چیزی را تصویب کنید که در اختیار شما است؛
شریانهای حیاتی رژیم صهیونیستی را قطع کنید
@Emam_kh
🔰 لوح | «رزق شهادت»
🔻پاسداشت شهادت مستشاران نظامی جمهوری اسلامی ایران در دمشق
🌹 سردار شهید #حاج_صادق (حجتالله) امیدوار
و شهیدان علی آقازاده، حسین محمدی، سعید کریمی و محمدامین صمدی
#شهید_القدس
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اَللّٰهُمَّ_عَجِّلْ_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
🇮🇷 @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 روایت دیدنی از دیدار مداحان اهلبیت با رهبر انقلاب
این برنامه را امشب ساعت ۲۲:۳۰ از KHAMENEI.IR و شبکۀ ۳ ببینید
🇮🇷 @Emam_kh
تفسیر گزیده ۲۰۵ .mp3
9.29M
☘ محمدرضا رنجبر
🌒 شب دویست و پنجم
#توبه
#صفحه_ ۲۰۵
✅ ترجمه صوتی و تصویری ، کاری است از موسسه پیامبر مهر و رحمت
@mrranjbar3
@Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این کودک در خان یونس به خواهر خردسالش میآموزد که در هنگام شنیدن صدای انفجار ها و بمباران چه دعایی کند… 💔
"اللهم أنت الحافظ الدافع المانع الحكيم "
🇮🇷 @Emam_kh
⭕️ ﺭﻭﺯﯼ دومی به حضرت على(علیه السلام )گفت: ﯾﺎ ﻋﻠﯽ ﺍﮔﺮ ﺣﻖ ﻣﯿﮕﻮﯾﯽ بگو من امروز ناهار ﭼﻪ ﻣﯿﺨﻮﺭﻡ؟
ﺍﻣﺎﻡ فرمودند : ﺷﯿﺮ ﺑﺮﻧﺞ. ﻋﻤﺮ ﮔﻔﺖ: ﻣﻦ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺷﯿﺮﺑﺮﻧﺞ ﻧﺨﻮﺍﻫﻢ ﺧﻮﺭﺩ. دومی ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﺭﻓﺖ. ﺩﯾﺪناهار ﺷﯿﺮ ﺑﺮﻧﺞ ﺍﺳﺖ، ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﻣﺎﺩﺭ ﺧﻮﺩ ﺭﻓﺖ ﺩﯾﺪ ناهاﺭ ﺷﯿﺮﺑﺮﻧﺞ ﺍﺳﺖ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﺑﻪ ﺻﺤﺮﺍ ﺑﺮﻭﺩ ﮐﻪ ﺩﯾﺪ ﮐﺎﺭﻭﺍﻧﯽ ﺍﺯ ﺁﻧﺠﺎ ﻣﯿﮕﺬﺭﺩ، ﺭﻓﺖ ﺗﺎ ﺑﺎ ﺁﻥ ﮐﺎﺭﻭﺍﻥ ﻏﺬﺍ ﺑﺨﻮﺭﺩ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺍﻭ ﮔﻔﺘﻨﺪ ﺍﮔﺮ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﯽ ناهار ﺭﺍ ﺑﺎ ﻣﺎ ﺑﺎﺷﯽ ﺑﻪ ﻣﻄﺒﺦ ﮐﻤﮏ ﮐﻦ، دومی ﻭﻗﺖ ناهار ﻓﻬﻤﯿﺪ ﮐﻪ ﻏﺬﺍ ﺷﯿﺮﺑﺮﻧﺞ ﺍﺳﺖ،ﺗﺎ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﺮﻭﺩ ﮐﺎﺭﻭﺍﻧﯿﺎﻥ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺷﮏ ﺑﺮﺩﻧﺪﮐﻪ ﺩﺭﻭﻥ ﻏﺬﺍﯾﺸﺎﻥ ﺳﻢ ﻧﺮﯾﺨﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ. ﻭﮔﻔﺘﻨﺪ ﺍﻭﻝ ﺗﻮ ﺑﺎﯾﺪ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻏﺬﺍ ﺑﺨﻮﺭﯼ دومی ﺧﻮﺍﺳﺖ ﺟﻠﻮﮔﯿﺮﯼ ﮐﻨﺪ ﮐﻪ ﯾﮏ ﮐﺘﮏ ﺣﺴﺎﺑﯽ ﺧﻮﺭﺩ،ﻭ ﺷﯿﺮ ﺑﺮﻧﺞ ﺭﺍ ﻫﻢ ﺧﻮﺭﺩ.
ﺩﺭﺭﺍﻩ ﺑﺮﮔﺸﺖ ﺍﻣﺎﻡ (علیه السلام) ﺭﺍ ﺩﯾﺪ.
ﺍﻣﺎﻡ ﺑﻪ ﻭﯼ فرمود : بلاخره برای ناهار ﭼﻪ ﺧﻮﺭﺩی؟ دومی ﮔﻔﺖ: ﻫﺮﭼﻪ ﺧﻮﺭﺩﻩ ﺑﺎﺷﻢ ﺷﯿﺮ ﺑﺮﻧﺞ ﻧﺨﻮﺭﺩﻩ ﺍﻡ.
ﺍﻣﺎﻡ (علیه السلام) فرمود: ﭼﺮﺍ هم ناهار را ﺷﯿﺮ ﺑﺮﻧﺞ ﺧﻮﺭﺩﯼ ﻭ ﻫﻢ ﮐﺘﮏ. ﺍﮔﺮ ﺑﻪ ﺣﺮﻑ ﻣﻦ ﺍﯾﻤﺎﻥ ﺩﺍﺷﺘﯽ. ﮐﺘﮏ ﺭﺍ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ناهار ﻧﻤﯽ ﺧﻮﺭﺩی!😂
منبع : مستدرک الوسائل ج1ص159وص162،کنزالفوائ السلام علی امیرالمومنین(علیهالسلام)
@Emam_kh