💠 رد کردن چراغ قرمز
💬 آیا راننده میتواند در ساعات خلوت روز یا شب، بدون ضایع شدن حقی از رانندگان و عابر پیاده، از چراغ قرمز عبور کند؟
✅ به طور کلی مقررات الزامی راهنمایی و رانندگی باید مراعات شود و تخلف از آن جایز نیست.
@Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹پنجشنبه است
ثانیه هایمان بوی
دلتنگی میدهد
چه مهمانان ساکتی
هستند رفتگان
نه بدستی
ظرفی آلوده میکنند
نه به حرفی دلی را
تنها به فاتحه قانعند
شادی روح تمام
اموات #فاتحه و #صلوات
🍃🌼 اَللّهُمَّ اغفِر لِلمُومِنینَ وَ المُومِنَاتِ وَ المُسلِمینَ وَ المُسلِمَاتِ اَلاَحیَاءِ مِنهُم وَ الاَموَاتِ ، تَابِع بَینَنَا وَ بَینَهُم بِالخَیراتِ اِنَّکَ مُجیبُ الدَعَوَاتِ اِنَّکَ غافِرَ الذَنبِ وَ الخَطیئَاتِ وَ اِنَّکَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ بِحُرمَةِ الفَاتِحةِ مَعَ الصَّلَوَاتِ 🌼🍃
💔فاتحه کبیره بسته هدیه اموات💔
💫1 مرتبه سوره حمد
💫1مرتبه سوره توحید
💫1مرتبه سوره ناس
💫1مرتبه سوره فلق
💫1مرتبه سوره کافرون
💫7مرتبه سوره قدر
💫3مرتبه آیه الکرسی
✨شادی روحشان صلوات✨
🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌹
@Emam_kh
رمان واقعی«تجسم شیطان»
قسمت_صد_دوازدهم
شراره تمام قدرتش را به کار گرفت، نه تنها خود بلکه از قدرت موکلین دوستان و اساتیدش هم کمک می گرفت و از هر طرف به خانوادهٔ روح الله حمله می کرد و از طرفی دیگر مدام جادوی محبت برای روح الله بکار می برد و بالاخره بعد از گذشت دو سال از مرگ سعید، انگار روح الله نرم شده بود و در یک روز زمستانی تلاشش به بار نشست و روح الله جواب پیام هایش را داد، فرصتی پیش امده بود که شراره به هیچ وقت نمی خواست ان را از دست دهد، پس ناز و عشوه را همراه با مظلوم نمایی و محبت نثار روح الله می کرد.
فاطمه خوش حال از اینکه بعد از مدتها تلاش بالاخره روح الله موفق شده بود خانه ای در تبریز بخرد و با ذوق زیاد به خانه جدید اسباب کشی کرد، این روزها حال فاطمه دگرگون بود، او توانسته بود با خواندن قران و سرگرم کردن خود با کتاب های مختلف و همچنین انجام ورزش های مختلف بر بیماری اش غلبه کند، درست است که از لحاظ جسمی حالش خوب بود اما روحش مدام در تلاطم بود، فاطمه مدام صداهای عجیب و غریب داخل خانه می شنید، گاهی اوقات برق خانه خود به خود خاموش و روشن میشد و وسایل خانه جابه جا میشد وبعضی شبها، سایه های وحشتناکی بر در و دیوار می دید، سایه هایی که انگار می خواست به او و بچه هایش حمله کنند، اما فاطمه از این مسائل با کسی حتی روح الله حرفی نمیزد و چون نمی خواست اطرافیان او را دیوانه بدانند و از طرفی نمی خواست شیرینی آمدن به خانه جدید بر اهل خانه زهر شود.
صبح زود بود، به خاطر بیماری کرونا زینب و عباس داخل خانه از طریق فضای مجازی سر کلاس درس حاضر میشدند، مدتی بود که روح الله در مقطع دکترای دانشگاه تهران پذیرفته شده بود و اوهم کلاس مجازی داشت ولی امروز فرق می کرد، روح الله به فاطمه گفته بود که یکی از امتحانات را باید حضوری بدهد و این اولین دروغی بود که به همسرش گفته بود، اولین دروغی که بنیان خانواده اش را می لرزاند و اگر ادامه می داد حتما خانواده از هم می پاشید.
روح الله صبحانه را خورد و با عجله مشغول لباس پوشیدن بود، او راهی تهران بود و باید زودتر حرکت می کرد، فاطمه که عاشق روح الله در پیراهن سفید بود و او را به یاد روز عروسی شان می انداخت، جلو آمد و شروع به بستن دکمه های پیراهن کرد.
روح الله همانطور که مبهوت حرکات فاطمه بود و انگار وجدانش ناراحت بود، دست گرم فاطمه را در دستش گرفت و گفت: خودم می بندم عزیزم..
فاطمه به سمت کت خاکستری روح الله رفت و همانطور کت را روی شانه های همسرش می انداخت گفت: وظیفه است آقایی...ان شاالله به سلامتی بری و برگردی و این امتحان را خوب خوب بدی که میدی و بعد از روی میز توالت(میز آرایش) دسته پولی را برداشت داخل جیب کت روح الله گذاشت.
روح الله نگاهی به پول ها کرد و گفت: عه این همه پول از کجا اوردی؟
فاطمه لبخندی زد و گفت: ماییم دیگه اجیل مجیل کردیم ظاهر شد و بعد بوسه ای از گونه او گرفت و ادامه داد: می دونم الان خونه خریدی دستت خالی خالیه، ببخش این پولا کم هستن ولی پول رفیق راه آدم هست همرات باشه خوبه...
روح الله سرش را از شرمندگی پایین انداخت و فاطمه فکر می کرد به خاطر اینکه جیب شوهرش خالی ست اینگونه شرمنده شده، اما نمی دانست که روح الله شرمنده از این بود که با پول پس انداز فاطمه می خواهد برود تا هووی او را عقد کند.
و فاطمه هیچ وقت به او نگفت که این پول عیدی بچه هاست و پس انداز قلک زینب و عباس...
ادامه دارد..
📝به قلم:ط_حسینی
براساس واقعیت
🌼🍂🌼🍂🌼🍂🌼🍂
🍁🍃 🍁🍃 🍁🍃
معجزه پیامبر من عصایی نبود که جلوی چشم خلایق اژدها شد یا نیل را شکافت یا آن چشمههای دوازده گانه را، بازوی نورانیاش نبود، کوه طوری نبود که در بالای سر مردمش معلق ماند، مرغهای بریانی نبود که از آسمان فروافتاد، معجزهی پیامبر من سخن گفتنش در گاهواره نبود، نفس احیاگری نبود که مردهها را زنده کرد و اکمه و ابرص را شفا داد یا در مجسمههای گِلی دمید و جان بخشیدشان، اعجاز پیامبر من آتشی نبود که برد و سلام شد، شتری نبود که از دل کوه بیرون آمد، معجزهی پیامبر من زنده بیرون آمدن از بطن ماهی نبود، سخن گفتن با مورچهها و پرندهها هم نبود، اعجاز پیامبر من عذابهای عجیب و غریبی نبود که بر مردم ناسپاس قومش نازل شد...
آی مردم! معجزهی پیامبر من از جنس شیشه بود، از جنس فکر، از جنس کتاب و کلمه؛ کلمههایی که نورند، ذکرند، موعظهاند، شفایند...
و من هنوز توی این شلوغ بازیهای عصرِ انفجارِ اطلاعات، میتوانم به همهی شما خلایقِ قرنِ بیستویک، یک کتاب بدهم و بگویم این است اعجازِ پیامبر من! کلمههایش را بخوانید و به او ایمان بیاورید...
اعجازِ پیامبرِ من، کتاب است؛ و من هر بار که معجزهاش را میخوانم، به او ایمان میآورم!
مبعث پیامبر رحمت محمد (صلوات الله ) تهنیت باد 💚
@Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آمریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند 🇮🇷
@Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👊هروقت خواستید ایران را به حملهی نظامی تهدید کنید، این صحبتها را چندبار گوش بدید...
#ایران_قوی
@Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰 اثر لقمه حرام
🗣️ استاد حسن عباسی
🇮🇷 @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 سگ های آمریکایی
همین چند روز پیش بود که کتائب حزب الله عراق پس از درخواست نخست وزیر، اعلام کرد بنابر احترام به دولت، دیگر حمله ای به پایگاه های آمریکایی در خاک عراق نخواهد کرد!!
دیشب اما آمریکایی ها با ترور ناجوانمردانه دو فرمانده کتائب آن هم داخل شهر بغداد! یک بار دیگر ثابت کردند که آمریکا به تعبیر حضرت #امام_خمینی (ره) مانند سگی است که اگر در برابرش کوتاه بیایید جلوتر می آید و پاچه تان را می گیرد ...
#دهه_فجر
#مقاومت
✍ "قاسم اکبری"
@Emam_kh