🔴🔵 حقیقت اجرنا من النار یا مجیر
🔥اجرنا من النار یا مجیر
🔹پناه بده از آتش ای پناه دهنده
🔴 پناه الهی که در صلوات شعبانیه
کهف حصین نام برده شده است
محمد و آل محمد صلوات الله علیهم هستند...
🔹 و امام سجاد علیه سلام در دعای ۴۷ صحیفه امام زمان ارواحنا رو اینگونه معرفی می کند :
فَهُوَ عِصْمَةُ اللائِذِينَ، وَ كَهْفُ الْمُؤْمِنِينَ وَ عُرْوَةُ الْمُتَمَسِّكِينَ، وَ بَهَاءُ الْعَالَمِينَ...
او را حافظ پناهندگان و سنگر مؤمنان و دستاويز نجات جويان و فروغ مردم جهان قرار دادى...
هر کسی به آنان وصل شد از هر آتش و غمی پناه داده شده که اصل پناه و کشتی نجاتند.
🔵 حقیقت (اجرنا من النار یا مجیر)
معنایش این است که دست من را به دست امام زمانم برسان.
الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
@Emam_kh
سامری در فیسبوک
قسمت_پنجم
احمد نمی دانست چقدر زمان گذشته اما از حرکت ماشین که گهگاهی در بین حالت نیمه بیهوشی حس می کرد، بر می آمد که مقصدشان شهری غیر از نجف است و صدای مداوم گاز ماشین و حرکت یکنواخت اون نشان میداد که در جاده ای خارج شهر پیش به سوی مقصدی نامعلوم در حرکت هستند.
احمد چند بار می خواست حرفی بزند و بگوید که او را اشتباهی گرفته اند، اما هر بار نیرویی نامرئی جلویش را می گرفت، انگار خودش هم دوست داشت بداند او را به جای کدام نگون بخت گرفته اند، چون مطمئن بود که وقتی بفهمند اشتباهی در کار بوده،او را رها می کنند، خودش را به بیهوشی میزد و در عوض گوشهایش را تیز کرده بود تا حرفهای مهاجمان را خوب بشنود، اما دریغ از یک حرف کوتاه، فقط گهگاهی بوی دود سیگاری که به مشامش میرسید به او میفهماند که در این ماشین تنها نیست و هیچ حرف و سخنی رد و بدل نمیشد.
بالاخره بعد از ساعتها رانندگی ماشین وارد راهی شد که مشخص بود به کوره دهی ختم می شود، چون هر چند لحظه یک بار با افتادن در دست اندازی تازه، ماشین تلوتلو خوران به پیش میرفت و نیم ساعتی از این وضع گذشت که ماشین متوقف شد.
صدای قیژ دری آهنی بلند شد و پشت سرش، در ماشین باز شد و باز همان دو مهاجم دو طرف احمد را گرفتند و او را کشان کشان به جلو بردند.
از بوی خاکی که به مشام میرسید مشخص بود که داخل ساختمانی خاکی و شاید قدیمی باشند.
کمی جلوتر دری دیگر باز شد و احمد را به شدت به داخل پرتاب کردند.
هیکل استخوانی و کشیده احمد به دیوار سنگی اتاق برخورد کرد و ناخواسته صدای آخی از گلویش بلند شد.
یکی از مهاجمین آهسته گفت: مرتیکه به هوش اومده، خودش را به موش مردگی زده..
احمد دست به طرف چشمبند برد که ناگهان یکی از مردها با شوتی محکم که به دهان اوکوبید و با فریاد گفت: دست طرف چشمبندت ببری خونت پای خودته...
احمد طعم شور خون را در دهانش حس کرد و همانطور که سعی میکرد خون دهانش را به بیرون بریزد بریده بریده گفت: اشتباه گرفتید، من کاری نکردم که مستحق این رفتار باشم، در ضمن نه پولدارم و نه پدر و مادر آنچنانی دارم که بخواین من را به گروگان بردارین.
با زدن این حرف، یکی از مردها بلند قهقه ای زد و مرد دیگر به سمت احمد یورش آورد و با چماقی که همبوشی نمی دانست از کجا پیدایش شد به جان او افتاد و حالا نزن کی بزن..
مرد مهاجم آنچنان احمد بیچاره را زیر باران مشت و لگد گرفته بود که انگار خون پدرش را از احمد همبوشی می خواهد.
احمد که رمقی برایش نمانده بود با صدایی لرزان گفت: به پیر به پیغمبر اشتباه گرفتین، من یه دانشجوی ساده ام که تازه از دانشگاه فارغ التحصیل شدم، نه پولدارم و نه سیاستمدار، نه آنقدر نابغه ام که بخوایین منو بدزدین و نه دستم به جایی بنده که بتونم کاری کنم، من احمد اسماعیل همبوشی هستم مادرم...
و یکی از مردها به میان حرف او پرید و گفت: احمد همبوشی، فرزند اسماعیل، پدرت یک کشاورز ساده و مادرت ثمینه ماهی فروش هست، یکی از برادرات سرهنگ حزب بعث و یکی دیگه هم محقق هست خودتم تازه از رشته شهرسازی دانشگاه نجف فارغ التحصیل شدی، حالا فهمیدی ما اشتباه نگرفتیم، پس خفه خون بگیر و بزار ما یک عقده ای باز کنیم، گفتن از هر کی توی عمرمون کینه داشتیم، از هرکی بدی دیدیم سرتو خالی کنیم حالا لطفا حرف نزن،فقط کتک بخور..
در این هنگام مرد دیگه که لهجهٔ عربی غلیظ تری داشت گفت: ساکت باش، مگه قرار نشد فقط بزنیم و حرفی باهاش نزنیم، تو که همه چی را ریختی روی دایره..
مرد خنده بلندی کرد و گفت: فک می کنی این بینوا توی ذهنش میمونه ما چی گفتیم؟
احمد که کلا گیج شده بود گفت: آااخه...آخه به چه گناهی، به منم بگین.... که ناگهان باران مشت و لگد باریدن گرفت...
ادامه دارد...
📝به قلم:ط_حسینی
🎞🎞🎞🎞🎞🎞
💟 میم مثل ⇦⇦ مثبتاندیشی 💟
دعا کن زانو بزن و سجده کن
افکارت را هر شب تخلیه کن
باور کن فقط این تو هستی که درد تحمل
حمل رنجشهایت را احساس میکنی
هر شب برنامهای مشخص تهیه کن
تا فردا امیدوارانه و هدفمند
زندگیت را آغاز کنی
خوشحال باش و بدان
دشواریهای زندگی میتواند
به اندازه کافی برایت تواضع ایجاد کند
کمتر فکر کن
کمتر حرف بزن
بیشتر با عملت صحبت کن
و بگو به دوستانت چه چیز خوب است
و چه چیز بد
اهانت نکن
تعصب نداشته باش
هر شخص به وسعت فکرش میفهمد
قبول داشته باش تو اصلاح کننده نیستی
رها کردن را خوب بلد شو
سخت نگیر
بگذار خداوند کار خودش را انجام دهد
و تو هم کارخودت را انجام بده
دروغ نگو به هیچ وجه
چه مصلحتی چه غیره
قضاوت نکن
یک انسان درستکار صبر را
پیشه کارهایش میکند
در آینه تصویر خودت را نگاه کن
لبخند بزن
لباس زیبا بپوش
اگر لباس گرانقیمت نداری لباس تمیز بپوش
به خودت زیباترین عطری که میپسندی را بزن
کمی وسواس در لباس پوشیدن
و ظاهری زیبا تو را جذابتر خواهد کرد
هیچ عیبی نیست
آرام راه برو
آرام صحبت کن
آرام بنشین
آرامش تو میتواند به همه منتقل شود
به درختان نگاهی بینداز
به هر چه میتوانی نگاه کن
شاید فردا نباشی
پس فرصت را از دست نده
و از بودن خود لذت ببر
از هیچ چیز نترس
بدان خداوند بزرگی داری
که شهامت روبرو شدن با ترسهایت را
به تو ودیعه داده است
خساست هم نداشته باش
هر روز مبلغی از درآمدت را
صرف امور خیریه کن
تا جائی که میتوانی پیام امید
بین انسانها پخش کن
و شکرگذار باش روی خاک هستی نه زیر خاک
و میتوانی خدمتگذار خوب خداوندت باشی
به راستی تو مثبت اندیش ترین فردی هستی
که همه دوستت خواهند داشت
اینطور نیست دوست خوبم؟
ﻟﺤﻈﻪﻫﺎﯾﺘﺎﻥ ﭘﺮﺍﺯ ﺍﻧﺮﮊﯼ مثبتC᭄
@Emam_kh
15.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔸️جنایتکاران دلسوز زن ایرانی🤔
مگر میشود؛
هم قاتل و غارتگر و جنایتکار بود
هم دلسوز و مهربان
کاش فریب خوردگان جریان زن زندگی آزادی میفهمیدند که در زمین چه کسانی بازی میکنند
@Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 حرم پدر آمادۀ برپایی جشن تولد برای پسر
🔹حرم امام علی (علیهالسلام) در آستانۀ نیمۀ ماه رمضان برای برپایی جشن میلاد امام حسن مجتبی با حضور پرشور زائران آماده شد.
🇮🇷 @Emam_kh ⁰
7.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 بسیار مهم و حیاتی...
♻️ این کلیپ رو تا میتونید منتشر کنید
🇮🇷 @Emam_kh
🔴 یا اشباه الرجال و لارجال
آیا می دانید دیروز در بیمارستان شفاء غزه چه جنایتی رخ داده است؟!!
دیروز یک بار دیگر بیرق بی غیرتی حکام و بسیاری از مردان عرب برافراشته شد! همان مردانی که از عربیت فقط سبیل و صدای کلفت برایشان مانده و از غیرت هیچ
دیروز دوباره ندای مظلومانه "یا اشباه الرجال و لارجال" علی علیه السلام به گوش می رسید که چونان شلاق بر سر و روی بی آبروی برخی مردان مسلمان فرود می آمد. همان مسلمانانی که از مسلمانی و #رمضان تنها دغدغه سحر و افطار برایشان مانده و از قرآن فقط قل قل کلماتش را طوطی وار بر زبان می رانند
دیروز باز هم پرده از چهره کریه و کثیف تمدن غربی و حقوق بشرش و جنبش های فمنیستی اش افتاد تا همگان دروغ بودن ادعاهای رنگارنگ این بندگان شیطان را مشاهده کنند.
و دیروز عجیب یاد این شعر منحصر به فرد "مظفر النواب" عراقی خطاب به حکام بی غیرت عرب افتادم:
القدس عروس عروبتكم
فلماذا أدخلتم كل زناة الليل إلى حجرتها ؟؟
ووقفتم تستمعون وراء الباب لصرخات بكارتها
وسحبتم كل خناجركم
وتنافختم شرفا
وصرختم فيها أن تسكت صونا للعرض
فما أشرفكم
أولاد ال... هل تسكت مغتصبة ؟
لست خجولا حين أصارحكم بحقيقتكم
إن حظيرة خنزير أطهر من أطهركم
تتحرك دكة غسل الموتى أما أنتم
لا تهتز لكم قصبة
الآن أعريكم ...
#ماه_مبارک_رمضان
#فلسطین
✍"قاسم اکبری"
@Emam_kh