سامری در فیسبوک
قسمت_بیست_نهم
ابتدای سال ۱۹۹۹ میلادی بود، احمد همبوشی سابق و احمدالحسن حال، واردشهر نجف اشرف شد، سالها دوری از عراق گویی برایش درد آور نبود و دلش می خواست اگر اجازه داشت بر می گشت به همان جا که بود، اما حیف که مأمور بود و معذور و رفاه مالی اش در گرو خدمتی بود که انجام میداد.
احمدالحسن چمدان بزرگ و سنگین دستش را روی زمین می کشید و چرخ های چمدان شیاری نازک روی خاک ایجاد می کرد، نگاهی به اطراف کرد و زیر لب گفت: انگار اینجا بعد از گذشت چند سال هیچ تغییری نکرده، اه اه مردم اینجا فکر می کنند زندگی همین است که در این کشور بحران زده جاریست و نمی دانند زندگی واقعی چیست.
احمد کمی جلوتر رفت، بارش سنگین بود و می بایست زودتر جایی برای خود پیدا کند، اما فعلا تا جور شدن جا، می بایست به مسافرخانه ای، هتلی چیزی برود.
احمد سر خیابان اصلی ایستاد و منتظر ماشین بود، اما انگار تاکسی ها هم گم و گور شده بودند، پس به ناچار پسری که پشت گاری چوبی ایستاده بود را صدا زد و گفت: می توانی مرا به نزدیک ترین مسافرخانه برسانی؟!
چهرهٔ آفتاب سوخته پسرک با لبخندی از هم باز شد و گفت: البته که می توانم به شرطی که کرایه را الان بدهی.
احمد دست در جیبش کرد و اسکناسی بیرون اورد، برقی در چشمان پسر درخشید و فورا با گاری جلوی پای او ایستاد، اسکناس را در یک لحظه قاپید و گفت: بفرمایید سوار شوید.
احمد الحسن چمدان را روی گاری گذاشت و خودش هم در کنار ان قرار گرفت، گاری به حرکت درآمد و احمد الحسن که احساس یک تاجر ثروتمند را داشت گفت: حیف که حال و حوصله نداشتم وگرنه صبر می کردم تا ماشینی در خور پیدا کنم.
پسرک که صدایش از شدت هیجان می لرزید گفت: گاری که بهتر است، هم هوا می خورید و هم از نزدیک اطراف را می بینید، قول می دهم طوری گاری را حرکت دهم که کوچکترین ناراحتی برای شما پیش نیاید.
احمد سری تکان داد و گفت: باشد قبول، آیا هتلی سراغ داری که تر و تمیز باشد و اب و غذا هم محیا داشته باشد؟!
پسر مانند انسانی کارکشته گفت: بله ...هتل که نه اما مسافرخانه ای را می شناسم که خیلی زیباست و غذاهای خوشمزه ای هم دارد.
احمد الحسن طوری رفتار می کرد که اطرافیان او را تاجری خارج نشین می دیدندو اصلا فکر نمی کردند او روزگاری در همین شهر بوده و حتی وعدهٔ غذایی اش هم می دزدیده...
بالاخره به مسافرخانه مورد نظر رسیدند، جلوی در احمد الحسن از گاری پیاده شد، پسرک که خود را مدیون سخاوت او می دانست، چمدان بزرگ و سنگین روی گاری را با هزار زحمت پایین آورد و کنار در مسافرخانه گذاشت در همین هنگام دو زن از مسافرخانه بیرون آمدند، پوشیه هر دو بالا بود، یکی از زنها میانسال و دیگری دختری جوان و بسیار زیبا بود، احمد الحسن غرق زیبایی دخترک شده بود که با صدای پسر به خود آمد..
ادامه دارد..
📝به قلم:ط_حسینی
🎞🎞🎞🎞🎞🎞
🦋"آدم"
توصیه خدا را عمل نکرد،
به خداوند گفت :
"رَبّنَا ظلمنا أنفسنا وَإِنْ لَمْ تغفر لنا وَتَرْحَمنَا لَنَكُونَنَّ مِنْ الْخاسرِينَ"
🌺🌿 پس مورد عفو وبخشش قرار گرفت
🦋 "نوح"
بین دشمنانش گیر افتاده بود،
از خداوند کمک خواست و گفت :
"رب اني مغلوب فانتصر"
🌺🌿پس گشایش الهی نصیبش شد و با کشتی اش نجات یافت و دشمنانش نابود شدند
🦋 "زكريا"
پیر مسن بود و همسرش هم نازا،
از خداوند درخواست کرد :
"رَبِّ لا تَذَرْنِي فَرْدًا وَأَنتَ خَيْرُ الْوَارِثِينَ"
🌺🌿پس یحیی به او عطا گردید
🦋 "يونس"
در تاریکی دریا و شکم ماهی تنها مانده بود،
به خداوند گفت:
🌺🌿"لا إله إلّا أنت سبحانك إني كنت من الظالمين"
پس نجات یافت🦋
🦋 "أيوب"
به بیماریهای سختی دچار شد،
به خداوند پناهنده شد و گفت
"رَبِّ إنِّي مَسَّنِيَ الضُّرُّ"
🌺🌿پس از درد و رنج نجات یافت
🦋 "إبراهيم"
در آتش افکنده شد،
و گفت :
🌺🌿"حسبنا الله ونعم الوكيل"
پس نجات یافت و پیروز گشت
🦋 "يعقوب"
یوسف را از دست داده بود،
پس فقط مشکلش را به درگاه خداوند برد
🌺🌿"إِنَّمَا أَشْكُو بَثِّي وَحُزْنِي إِلَى اللَّه"
پس خداوند بعد سالها یوسف را به او برگرداند🦋
🦋 "محمد" صلی الله علیه و آله و سلّم
در غار ثور توسط کفار محاصره شده بود،
وخداوند به او گفت :
🌺🌿"لا تحزن إن الله معنا"
پس بر آنها پیروز گشت.
حالا تو به من بگو :👇
🦋أَلَيْسَ اللَّهُ بِكَافٍ عَبْدَهُ ۖ
👈 آیا خدا برای بنده اش کافی نیست⁉️
@Emam_kh
7.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ژاپن در حسرت چه چیزی از ایران است؟
🔰 بازنشر برشی از سخنرانی #حجت_الاسلام_راجی، به مناسبت سالروز تولد #مقام_معظم_رهبری
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🌹اَللّٰهُمَّ_عَجِّلْ_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
🇮🇷 @Emam_kh
11.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
واکنش #رهبر_انقلاب به #تبریک_تولد ایشان توسط دانشجویان
#حضرت_ماه_تولدت_مبارڪ💚
#حضرت_عشـق
#میلاد_رهبری
#پدر_امّت
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🌹اَللّٰهُمَّ_عَجِّلْ_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
🇮🇷 @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚫️ کلیپی کمیاب، حاوی شرح تصویری قبرستان بقیع پیش از تخریب
🔲 تا حدود صد سال قبل، قبور ائمه بقیع گنبد و بارگاه داشت که در سال ۱۹۲۶ به دستور آل سعود و توسط وهابیون تخریب شد.
🏴 هشتم شوال سالروز تخریب قبور ائمه بقیع علیهما السلام را به خدمت حضرت صاحب الزمان ( ارواحنا فداه) و تمامی شیعیان تسلیت عرض میکنیم.
@Emam_kh
📢 اگر جرأت میکردند قبر مطهر پیغمبر را هم ویران میکردند...
✏️ رهبر انقلاب: تلخی دیگری که [در حادثهی تخریب قبر صحابی جلیلالقدر، حجربنعدی] وجود دارد، این است که در میان مجموعهی مسلمانان و امت اسلامی کسانی پیدا شوند که با افکار پلید و متحجر و عقبمانده و خرافی خود، تجلیل از بزرگان و برجستگان و چهرههای نورانی صدر اسلام را شرک بدانند، کفر بدانند؛ واقعاً این مصیبتی است.
✏️ اینها همان کسانی هستند که گذشتگانشان قبور ائمه (علیهمالسّلام) را در بقیع ویران کردند. آن روز که در دنیای اسلام، از شبهقارهی هند گرفته تا آفریقا، علیه اینها قیام کردند، اگر اینها جرأت میکردند، قبر مطهر پیغمبر را هم ویران میکردند، با خاک یکسان میکردند.
✏️ ببینید چه فکر باطلی، چه روحیهی پلیدی، چه انسانهای بداندیشی، احترام به بزرگان را اینجوری بخواهند نقض کنند و هتک کنند و این را جزو وظائف دینی بشمرند! ۱۳۹۲/۲/۱۶
📷 عکس: رهبر انقلاب در حال مشاهده آخرین تصویر به جا مانده از بارگاه امام حسن مجتبی(عليه السلام) و سائر ائمه در قبرستان بقیع
🗓 هشتم شوال، سالروز تخریب قبرستان بقیع
@Emam_kh
📢 ارتش حزبالله
✏️ رهبر انقلاب: جا دارد که امروز ارتش جمهوری اسلامی ایران را «حزبالله» بنامیم؛ ارتش حزبالله. «الا انّ حزبالله هم المفلحون».
✏️ حزب خدا مفلح و رستگار است. حزب خدا غالب و پیروز است. هر چه میتوانید، در این خطِّ حزباللّهی جلو بروید.
✏️ حزبالله، یعنی کسی که هم از امکانات خداداد بهترین استفاده را میکند - از دانش استفاده میکند، از خرد و اندیشه استفاده میکند، از نیروهای انسانی استفاده میکند، از ابتکار و تجربه استفاده میکند، از تجربهی هشت سال دوران #دفاع_مقدس بیشترین استفادهها را میکند - و هم ارزشهای انسانی و الهی را که اسلام به او آموخته است، گرامی میدارد و آن را مایهی پیشرفت خود به حساب میآورد و به آن تکیه میکند و با آن سرافراز است. ۱۳۷۶/۷/۵
🌷 ۲۹ فروردین، #روز_ارتش جمهوری اسلامی ایران
@Emam_kh