32.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❁﷽❁
✍ تقریب استدلال تبریک خلیفه دوم در روز غدیر بر خلافت امیرالمومنین (ع)
#غدیر
#ولایت
#تبریک
✧❁دانشگاه امامت❁✧
🆔 @Emamat110u
15.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❁﷽❁
✍ درماندگی ذهبی درباره اعتراف غزالی به دلالت حدیث غدیر بر خلافت حضرت علی علیه السلام و غصب خلافت توسط شیخین
#غدیر
#ولایت
#تبریک
✧❁دانشگاه امامت❁✧
🆔 @Emamat110u
26.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❁﷽❁
🎬 کلیپ : اشتراک نظر علمای شیعه و اهل سنت درباره کرامات و معجزات اولیای الهی
#ولایت
#کرامت
#ولی_الله
✧❁دانشگاه امامت❁✧
🆔 @Emamat110u
بسم الله الرحمن الرحیم
♦️ان الحسین مصباح الهدی و السفینه
النجاه ♦️
به درستی که حسین چراغ هدایت و کشتی نجات است.
◀️ داستان کربلا
قسمت دوم
هنگامی که امام حسین علیه السلام خواستند از مدینه خارج شوند، قلم و دواتی خواستند و این جملات را نوشتند:
بسم الله الرحمن الرحیم
از حسین بن علی بن ابی طالب به بنی هاشم، هرکدام از شما با من همراهی کند شهید می شود و هر که با من همراهی ننماید به پیروزی و سعادتمندی نمی رسد.
آنگاه که امام قصد خروج از مدینه را نمودند ام سلمه نزد ایشان حاضر شد و گفت:
ای پسرم از جدت شنیدم که فرزندم حسین در عراق در سرزمینی به نام کربلا به شهادت می رسد
امام فرمودند:
سوگند به خدا این مطلب را می دانم و بی تردید من به شهادت می رسم، سوگند به خدا از روزی که در آن به شهادت می رسم آگاهی دارم و قاتلم را می شناسم و از جایگاهی که در آن دفن می شوم مطلع هستم، می دانم کدام یک از اهل بیت و نزدیکان و یارانم کشته می شوند
ای مادرم خدا می خواهد مرا اینگونه ببیند که ظالمانه کشته می شوم و سرم بریده شود و می خواهد ببیند خاندان و خویشان من ظالمانه اسیر شده و در زنجیر باشند و فریاد کمک ولی یاری برآورند و کسی آنان را یاری نکند
امام علیه السلام به سوی مکه حرکت کردند و مسیر اصلی را برگزیدند
حضرت، روز سوم شعبان سال ۶٠ وارد مکه شدند در حالی این آیه را تلاوت می کردند:
آنگاه که موسی به سوی مدین رفت گفت: امیدوارم پروردگارم مرا به راه راست هدایت گرداند.
از طرفی وقتی خبر مرگ معاویه و امتناع بیعت امام باشند یزید به کوفه رسید در منزل سلیمان بن صرد خزاعی جمع شدند و تصمیم گرفتند تا نامه هائی برای امام بنویسند و از ایشان درخواست کنند تا نزد آنان بیاید
در حدود ۱۲ هزار نامه برای امام ارسال شد.
مضمون نامه ها اظهار شادمانی از مرگ معاویه، تحقیر یزید و شرف حضور امام علیه السلام در کوفه بود
همچنین تعدادی از اهلی بصره نیز نامه هائی برای امام فرستادند و برخی نیز به سوی امام رهسپار شدند،
امام حسین علیه السلام، مسلم بن عقیل و قیس بن مسهر صیداوی را به همراه دو نفر دیگر راهی کوفه نمود تا اگر مردم را متفق القول و مورد اعتماد دید سریع به ایشان خبر دهند.
◀️ با نشر این مطلب در ثواب آن شریک شوید.
گروه خیرالبریه
https://eitaa.com/joinchat/4001759432Cb855f40ddf
✧❁دانشگاه امامت❁✧
🆔 @Emamat110u
گروه الغدیر
https://eitaa.com/joinchat/1560215768C4d44ee8b0a
بسم الله الرحمن الرحیم
♦️ان الحسین مصباح الهدی و السفینه
النجاه ♦️
به درستی که حسین چراغ هدایت و کشتی نجات است.
◀️ داستان کربلا
قسمت سوم
امام حسین علیه السلام در جواب کوفیان، نامه ای به این مضمون نوشتند:
بسم الله الرحمن الرحیم
از حسین بن علی به تمامی مسلمانان و مومنان، نامه هایتان را خواندم گفته بودید: پیشوایی نداریم نزد ما بیا، شاید خداوند به وسیله تو ما را هدایت و حق گرد هم آورد، من پسر عمو و برادرم و فرد مورد اعتماد از خاندانم یعنی مسلم بن عقیل را به سوی شما می فرستم، اگر برای من بنویسد که عقیده بزرگان و خردمندان شما همانند چیزی است
که در نامه های شما ذکر شده و آنها را خوانده ام بزودی نزد شما می آیم، به جانم سوگند تنها کسی لیاقت زمامداری دارد که قیام به قسط و عدالت نموده و دین حق را اجرا کرده و خود را وقف خدا کرده باشد و درود بر شما
امام، مسلم بن عقیل و قیس بن مسهر صیداوی را به همراه دو نفر دیگر به کوفه و غلام خود سلیمان را به بصره فرستاد.
آنان پس از مطرح کردن درخواست امام با قبیله خود، نامه ای به امام حسین علیه السلام نوشتند و از آن حضرت حمایت کردند،
اما یکی از سران بصره از ترس ابن زیاد نامه را نزد او برد و موضوع را گزارش داد، ابن زیاد فرستاده امام را دار زد و روی منبر رفت و مردم بصره را از مخالفت با خود ترساند. به دستور ابن زیاد راههای خروجی بصره بسته شد، روز بعد ابن زیاد برادرش عثمان بن زیاد را جانشین خود در بصره کرد و به سمت کوفه حرکت کرد.
یزید بن نبیت از قبیله عبدالقیس بود، او ده فرزند داشت، به همراه دو فرزندش به نام های عبداله و عبیداله از بصره خارج شدند و در مکه خود را به کاروان امام رساندند.
و داخل خیمه ایشان شدند، امام علیه السلام که خبر آمدن ایشان را شنیده بودند به استقبال ایشان رفت و فرمود به فضل و رحمت الهی باید خرسند و خوشحال شوند.
آنگاه با امام حرکت کردند تا در کربلا خود و دو پسرش در رکاب امام شهید شدند و اینچنین سعادتمند و رستگار شدند.
اما مسلم بن عقیل از مکه راهی مدینه و از آنجا رهسپار مدینه شد و دو راهنما از قبیله قیس را به همراه خود برد، در راه تشنگی بر آنها عارض شد و راه را گم کردند، با اشاره راه را به مسلم نشان دادند و خود از شدت تشنگی جان باختند،
سرانجام مسلم به کوفه رسید و بر مختار ثقفی وارد شد، مردم کوفه به نزد وی آمدند و هجده هزار تن با وی بیعت کردند.
مسلم موضوع را به امام حسین علیه السلام گزارش کرد و به وسیله قیس بن مسهر نزد ایشان ارسال نمود.
امام نامه ای نیز به بزرگان بصره نوشت و آنان را دعوت به پیروی از کتاب خدا و سنت پیامبر و خودش نمود،
منذر از نامه آگاه شد و پیک را دستگیر و نزد ابن زیاد فرستاد. او نیز پیک امام را به شهادت رساند.
در این هنگام که مسلم در کوفه بود، حاکم کوفه نعمان بن بشیر بود که تمایلی به شدت عمل و سخت گیری نداشت،
عده ای از طرفداران عثمان نامه ای به یزید نوشتند و یزید، نعمان را برکنار و فرمانروایی کوفه و بصره را به ابن زیاد سپرد
ابن زیاد به همراه شریک بن اعور راهی کوفه شد، شریک در طول مسیر خود را بیمار نشان داد تا عبیداله را از سرعت در راه بازدارد اما ابن زیاد توجه نکرد و به سرعت وارد کوفه شد.
بعد از ورود ابن زیاد به کوفه، مردم مخفیانه با مسلم بیعت می کردند تا اینکه تعداد بیعت کنندگان به ۲۵ هزار نفر رسید
مسلم خواست قیام کند اما هانی گفت عجله نکن...
ادامه دارد
◀️ با نشر این مطلب در ثواب آن شریک شوید.
گروه خیرالبریه
https://eitaa.com/joinchat/4001759432Cb855f40ddf
✧❁دانشگاه امامت❁✧
🆔 @Emamat110u
گروه الغدیر
https://eitaa.com/joinchat/1560215768C4d44ee8b0a
هدایت شده از دانشگاه امامت
✧❁﷽❁✧
عاقبت هولناک خلفای بنی امیه در قبر
1️⃣ یکی از سنت های مسلم قرآنی تاثیر عقاید و رفتار انسان ها بر وضعیت جسمانی و اخروی افراد است. از این رو گروهی از یهودیان، مسخ و بوزینه شدند.
2️⃣ خلفای بنی امیه نیز سرنوشتی شبیه بوزینه های یهود پیدا کردند. بر اساس اسناد اهل سنت، عمر بن عبدالعزیز اعتراف می کند:
🔸«... وعن رجاء بن حيوة قال [ لي ] عمر بن عبد العزيز: كن فيمن يغسلني، وتدخل قبري، فإذا وضعتموني في لحدي، فحل العقد، ثم انظر إلى وجهي، فإني قد دفنت ثلاثة من الخلفاء، كلهم إذا أنا وضعته [ في لحده ] حللت العقد، ثم نظرت إليه فإذا وجهه مسود إلى غير القبلة ...»
رجاء بن حبوة می گوید: عمر بن عبدالعزیز به من گفت: تو از کسانی باش که مرا غسل می دهند و داخل قبر می گذارند. وقتی که مرا در لحد قرار دادند تو گره های کفن من را باز کن سپس به صورت من بنگر! زیرا من سه نفر از خلفای بنی امیه را دفن کردم که همگی آنها وقتی که آنها را در لحد قرار دادم و بند کفن آنها را باز کردم، وقتی به چهره آنها نگریسم، در آن زمان صورت آنها سیاه و پشت به قبله شده بود!
📚 سير أعلام النبلاء، ج5،ص: 143
✅ سیاه شدن چهره و روی گرداندن از قبله در قبر، علامت نفاق، شقاوت در دنیا و آخرت و دشمنی با خداوند است. اهل سنت چرا دین خود را از منافقین و سیاه رویان می گیرند؟
انتخاب با شما؛ یا پیروی از جگرگوشه های رسول خدا(ص) یا سیاه چهره های بنی امیه!
#ماه_شعبان
#امام_زمان
#عزیزم_حسین
✧❁دانشگاه امامت❁✧
🆔 @Emamat110u
♦ان الحسین مصباح الهدی و السفینه
النجاه ♦️
به درستی که حسین چراغ هدایت و کشتی نجات است.
◀️ شهدای کربلا
شهید اول: زهیر بن قین
درود و رحمت خداوند بر محمد مصطفی (ص) و اهل بیت پاک و مطهرش و بر سالار شهیدان اباعبدالله الحسین علیه السلام و ۷۲ لاله آزاده که با خون پاکشان درخت اسلام را آبیاری کردند.
زهیر بن قین از فرماندهان سپاه امام (ع) و از بزرگان قبیله بجیله بود که در کوفه می زیست.
زهیر نخست از طرفداران عثمان بود. در سال ۶٠ هجری هنگام سفر بازگشت از مکه در منزلگاه "زرود" همزمان با کاروان امام، در یکجا فرود آمد.
تقدیر الهی اینچنین بود که مهر سعادت و خوشبختی بر پیشانی وی بخورد، خداوند اینچنین بر بندگان خود هدایت را عطا می کند و خداوند بر هرکاری قادر و تواناست.
امام حسین علیه السلام شخصی را نزد زهیر فرستاد تا با وی ملاقات کند، زهیر نخست از این دیدار اکراه داشت، اما به توصیه همسرش به محضر امام شرفیاب شد، این دیدار مبارک مسیر زندگانی او را تغییر داد، پس از این ملاقات، زهیر شادمان نزد خانواده و دوستانش برگشت و فرمان داد خیمه و بار و بنه اش را به کنار خیمه امام حسین علیه السلام منتقل کنند، با همسرش وداع کرد و به وی گفت: من عازم شهادت به همراه حسین (ع) هستم، تو با برادرت نزد خانواده ات برگرد، زیرا نمی خواهم از من جز خوبی به تو برسد. آنگاه خطاب به همراهانش گفت: هر که دوستدار شهادت است همراه من بیاید وگرنه برود که این آخرین دیدار من با شماست.
کاروان امام روز پنجشنبه، دوم محرم سال ۶۱ هجری وارد سرزمین نینوا شد و حر بن زیاد ریاحی به دستور ابن زیاد مامور شد که بر امام حسین علیه السلام سخت بگیرد، زهیر به امام پیشنهاد داد که با سپاهیان حر بجنگند چه بسا نبرد با این سپاه آسان تر از سپاهی است بر تعدادشان افزون گردد.
ولی امام فرمودند: من آغازگر جنگ نخواهم بود.
عصر تاسوعا نیز زهیر بن قین به همراه، حضرت ابالفضل العباس علیه السلام و حبیب بن مظاهر جهت گرفتن وقت و نصیحت نزد سپاهیان عمر سعد رفتند و آنها را از کشتن عترت پیامبر ص و شیعیان آنها نهی کردند،
در این هنگام یکی از افراد دشمن به نام "عزره بن قیس" خطاب به زهیر بن قین گفت: ای زهیر تو شیعه این خاندان نبودی و طرفدار عثمان بودی!
زهیر گفت: آیا از بودنم در اینجا پی نمی بری که از ایشان هستم؟... تصمیم به یاری و طرفداری از وی گرفتم و اینکه جانم را فدایش نمایم...
صبح روز عاشورا، امام حسین علیه السلام بعد از اقامه نماز صبح زهیر را فرمانده جناح راست سپاهش نمود. زهیر نیز به مانند سایر شهدای کربلا، لشکر خصم را نصیحت نمود که اثری بر دل سنگ آنها ننمود.
از صحنه های نبرد زهیر، دفع حمله شمر و شماری از اعدا، که قصد آتش زدن خیمه ها را داشتند بود.
زهیر و حر ساعتی از روز عاشورا را به کمک هم جنگ نمایانی کردند، ظهر عاشورا نیز در هنگام اقامه نماز، خود را سپر امام نمود.
بعد از نماز ظهر جنگ شدت گرفت،
زهیر پس از نبردی دلیرانه و هلاکت عده کثیری از دشمنان به شهادت رسید...
◀️ با نشر این مطلب در ثواب آن شریک شوید.
گروه خیرالبریه
https://eitaa.com/joinchat/4001759432Cb855f40ddf
✧❁دانشگاه امامت❁✧
🆔 @Emamat110u
گروه الغدیر
https://eitaa.com/joinchat/1560215768C4d44ee8b0a
♦️ان الحسین مصباح الهدی و السفینه
النجاه ♦️
به درستی که حسین چراغ هدایت و کشتی نجات است.
◀️ داستان کربلا
قسمت چهارم
عبیدالله بن زیاد برای سرکوبی مردم، هانی را دستگیر کرده و زندانی کرد، مسلم بن عقیل نیز تصمیم به قیام گرفت و دستور داد که یارانش جمع گردند و به سوی قصر حرکت کرد، در این هنگام تنها سی نفر پاسبان و بیست نفر از بزرگان و غلامان ابن زیاد از وی محافظت می کردند
ابن زیاد بزرگان کوفه را خواست و آنها را ترساند و از طرف دیگر به محمد بن اشعث فرمان داد پرچم امان برپا کند و از بزرگان کوفه خواست که مردم را از مخالفت برحذر دارند.
مردم به تدریج از اطراف مسلم پراکنده شدند و به همدیگر می گفتند: بازگرد مردم دیگر برای یاری کردن مسلم کافی هستند، آنان نیز بازمی گشتند،
تا اینکه به هنگام نماز مغرب تنها سی نفر با وی بودند و پس مدتی تنها ماند و کسی در اطرافش نبود.
عبیدالله بن زیاد ، محمد بن اشعث را برای دستگیری مسلم فرستاد، پس از یافتن مسلم، درگیری بین مسلم و یاران ابن اشعث درگرفت.
مسلم عده زیادی از یاران ابن اشعث را به هلاکت رساند و مانند شیر غران در میان روبهان گریز پای سربازان ابن زیاد را بر خاک مذلت نشاند.
ابن اشعث که دید اینگونه نمی تواند مسلم را دستگیر کند به وی امان داد، مسلم وقتی دید در اثر باران سنگ از پادرآمده و صدمات زیادی دیده است گفت: آیا واقعا در امانم؟ ابن اشعث گفت: آری و بدین ترتیب مسلم را دستگیر کرده و به نزد عبیدالله بن زیاد لعین بردند.
مسلم از ابن اشعث خواست که پیکی نزد امام بفرستد و ماوقع را عرض امام حسین علیه السلام برساند.
در دارالاماره ابن اشعث موضوع امان دادن خود به مسلم را به ابن زیاد گفت اما آن ملعون نپذیرفت و گفت: ما تو را نفرستاده بودیم او را امان دهی
در دارالاماره اتفاق عجیبی افتاد که نشان از خباثت عمرسعد ملعون دارد
وقتی که مسلم خواست وصیت کند چشمش به عمر سعد افتاد، مسلم به وی گفت میان من و تو خویشاوندی وجود دارد و بر تو لازم است خواسته مرا پنهانی به جای آوری آنگاه به اتفاق در جایی نشستند که کسی سخنانشان را نشنود، مسلم به عمر سعد گفت: از زمانی که وارد کوفه شدم هفتصد دینار قرض کردم زره مرا بپوش و بدهی ام را بپرداز پیکرم را به خاک بسپار و پیکی را نزد حسین بن علی بفرست و او را از آمدن منصرف نما زیرا من طی نامه ای بدان حضرت نوشتم مردم بازی او هستند و به اعتقاد من وی رهسپار این دیار شده است.
عمر سعد ماجرا را برای عبیداله گفت
ابن زیاد به مسلم گفت: شخص امانت دار هیچگاه به تو خیانت نمی کند ولی تو خائنی را امین قرار دادی
سپس یک گفتگویی میان مسلم و ابن زیاد روی داد که شجاعت و بلاغت مسلم را بر همگان آشکار ساخت
سرانجام مسلم را در بالای دارالاماره گردن زدند و پیکر پاکش را پایین انداختند و بعد از وی هانی نیز به شهادت رسید.
شهادت مسلم مصادف با روز هشتم ذی الحجه و خروج امام از مکه بود...
ادامه دارد
◀️ با نشر این مطلب در ثواب آن شریک شوید.
گروه خیرالبریه
https://eitaa.com/joinchat/4001759432Cb855f40ddf
✧❁دانشگاه امامت❁✧
🆔 @Emamat110u
گروه الغدیر
https://eitaa.com/joinchat/1560215768C4d44ee8b0a
❁﷽❁
🎬 برای جسارت به ساحت قرآن و عکس امام خامنه ای، دیپلمات نباشید؛ انقلابی باشید!
حداقل سفیر سوئد را اخراج کنید و روابط دیپلماتیک را قطع کنید!
#قرآن
#لبیک_یا_خامنه_ای
#اخراج_سفیر_سوئد
✧❁دانشگاه امامت❁✧
🆔 @Emamat110u
May 11
13.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❁﷽❁
عزاداری کودکان شیعه آفریقایی
تا کور شود هرآنکه نتواند دید💔😭
✧❁دانشگاه امامت❁✧
🆔 @Emamat110u
️♦ان الحسین مصباح الهدی و السفینه
النجاه ♦️
به درستی حسین چراغ هدایت و کشتی نجات است.
داستان کربلا
قسمت پنجم
هنگامی که امام حسین علیه السلام قصد خروج از مکه نمودند ابتدا دور خانه خدا طواف نموده، سعی بین صفا و مروه نموده و از احرام خارج شدند و حج خود را به عمره تبدیل کردند چون قصد اتمام آن را نداشت زیرا بیم آن داشت که در مکه دستگیر و به سوی یزید بن معاویه فرستاده شود و نمی خواست در مکه ، حرم امن الهی خون مردم بیگناه ریخته شود.
محمد بن حنفیه از امام خواست که به سمت یمن یا یکی از شهرهای دیگر برود
امام علیه السلام در پاسخ فرمودند:
پیامبر (ص) را در خواب دیدم، فرمود ای حسین خارج شو، خدای بزرگ دوست دارد تو را کشته ببیند.
محمد بن حنفیه عرضه داشت: همه ما از خدائیم و به سوی او بازمی گردیم، پس چرا زنان را با خود می بری با اینکه از آینده آنها خبر داری؟
فرمودند: پیغمبر خدافرمودند خداوند میخواهد آنها را اسیر مشاهده کند.
از امام صادق علیه السلام نقل است: هنگامی که امام حسین علیه السلام خواست به سوی عراق حرکت کند
کتیبه ای که داشت و وصایایش را نزد ام سلمه قرار داد که در بازگشت کاروان اسرا، امام سجاد علیه السلام از وی گرفت.
در طول مسیر، امام با مردم صحبت می کردند.
به عبدالله بن حر حنفی پیام دادند که به ایشان ملحق شوند اما وی به امام گفت: اسبم را که اسب خوبی است به شما می دهم، به تعبیر ما امام فرمودند: نه، ما اسبت را نمی خواهیم، ما می خواهیم خودت را به سعادت ابدی برسانیم، ما می خواهیم تو از ما باشی (به تعبیر بنده)
هنگامی که امام علیه السلام به ذات العرق رسید با بشر بن غالب که از عراق می آمد دیدار کرد و از کوفیان پرسید
وی گفت: قلب و جانشان با توست اما شمشیرهایشان با بنی امیه است
ابن قولویه قمی از امام صادق علیه السلام روایت کرده که فرمودند: هنگامی که امام حسین علیه السلام از گردنه بطن بالا رفت به اصحابش گفت: بی تردید کشته می شوم، گفتند چرا ای امام؟ فرمودند: در خواب دیدم سگ هایی مرا گاز می گیرند و سگی سیاه و سفید از همه بدتر بود.
کاروان به حرکت خود ادامه داد تا به منزلگاه شراف رسیدند، در اینجا امام علیه السلام از جوانان خواستند آب بسیاری با خود بردارند.
امام از شراف نیز حرکت کردند تا روز به نیمه رسید در حال حرکت، یک نفر از اصحاب تکبیر گفت،
امام فرمودند: خدا برتر است اما چرا تکبیر گفتی؟
گفت: نخل های خرما دیدم ، برخی از اصحاب گفتند ما تا کنون در این مکان نخل خرمایی ندیدیم، حتماً گروهی از سواران هستند
لذا امام دستور دادند کاروان به سمت تپه ای که در نزدیک شان بود به نام ذو حسم بروند و به عنوان پناهگاه از آن استفاده کنند...
ادامه دارد
در ثواب نشر این مطالب شریک باشید
گروه خیرالبریه
https://eitaa.com/joinchat/4001759432Cb855f40ddf
✧❁دانشگاه امامت❁✧
🆔 @Emamat110u
گروه الغدیر
https://eitaa.com/joinchat/1560215768C4d44ee8b0a