32.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❁﷽❁
✍ تقریب استدلال تبریک خلیفه دوم در روز غدیر بر خلافت امیرالمومنین (ع)
#غدیر
#ولایت
#تبریک
✧❁دانشگاه امامت❁✧
🆔 @Emamat110u
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❁﷽❁
✍ درماندگی ذهبی درباره اعتراف غزالی به دلالت حدیث غدیر بر خلافت حضرت علی علیه السلام و غصب خلافت توسط شیخین
#غدیر
#ولایت
#تبریک
✧❁دانشگاه امامت❁✧
🆔 @Emamat110u
26.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❁﷽❁
🎬 کلیپ : اشتراک نظر علمای شیعه و اهل سنت درباره کرامات و معجزات اولیای الهی
#ولایت
#کرامت
#ولی_الله
✧❁دانشگاه امامت❁✧
🆔 @Emamat110u
بسم الله الرحمن الرحیم
♦️ان الحسین مصباح الهدی و السفینه
النجاه ♦️
به درستی که حسین چراغ هدایت و کشتی نجات است.
◀️ داستان کربلا
قسمت دوم
هنگامی که امام حسین علیه السلام خواستند از مدینه خارج شوند، قلم و دواتی خواستند و این جملات را نوشتند:
بسم الله الرحمن الرحیم
از حسین بن علی بن ابی طالب به بنی هاشم، هرکدام از شما با من همراهی کند شهید می شود و هر که با من همراهی ننماید به پیروزی و سعادتمندی نمی رسد.
آنگاه که امام قصد خروج از مدینه را نمودند ام سلمه نزد ایشان حاضر شد و گفت:
ای پسرم از جدت شنیدم که فرزندم حسین در عراق در سرزمینی به نام کربلا به شهادت می رسد
امام فرمودند:
سوگند به خدا این مطلب را می دانم و بی تردید من به شهادت می رسم، سوگند به خدا از روزی که در آن به شهادت می رسم آگاهی دارم و قاتلم را می شناسم و از جایگاهی که در آن دفن می شوم مطلع هستم، می دانم کدام یک از اهل بیت و نزدیکان و یارانم کشته می شوند
ای مادرم خدا می خواهد مرا اینگونه ببیند که ظالمانه کشته می شوم و سرم بریده شود و می خواهد ببیند خاندان و خویشان من ظالمانه اسیر شده و در زنجیر باشند و فریاد کمک ولی یاری برآورند و کسی آنان را یاری نکند
امام علیه السلام به سوی مکه حرکت کردند و مسیر اصلی را برگزیدند
حضرت، روز سوم شعبان سال ۶٠ وارد مکه شدند در حالی این آیه را تلاوت می کردند:
آنگاه که موسی به سوی مدین رفت گفت: امیدوارم پروردگارم مرا به راه راست هدایت گرداند.
از طرفی وقتی خبر مرگ معاویه و امتناع بیعت امام باشند یزید به کوفه رسید در منزل سلیمان بن صرد خزاعی جمع شدند و تصمیم گرفتند تا نامه هائی برای امام بنویسند و از ایشان درخواست کنند تا نزد آنان بیاید
در حدود ۱۲ هزار نامه برای امام ارسال شد.
مضمون نامه ها اظهار شادمانی از مرگ معاویه، تحقیر یزید و شرف حضور امام علیه السلام در کوفه بود
همچنین تعدادی از اهلی بصره نیز نامه هائی برای امام فرستادند و برخی نیز به سوی امام رهسپار شدند،
امام حسین علیه السلام، مسلم بن عقیل و قیس بن مسهر صیداوی را به همراه دو نفر دیگر راهی کوفه نمود تا اگر مردم را متفق القول و مورد اعتماد دید سریع به ایشان خبر دهند.
◀️ با نشر این مطلب در ثواب آن شریک شوید.
گروه خیرالبریه
https://eitaa.com/joinchat/4001759432Cb855f40ddf
✧❁دانشگاه امامت❁✧
🆔 @Emamat110u
گروه الغدیر
https://eitaa.com/joinchat/1560215768C4d44ee8b0a
بسم الله الرحمن الرحیم
♦️ان الحسین مصباح الهدی و السفینه
النجاه ♦️
به درستی که حسین چراغ هدایت و کشتی نجات است.
◀️ داستان کربلا
قسمت سوم
امام حسین علیه السلام در جواب کوفیان، نامه ای به این مضمون نوشتند:
بسم الله الرحمن الرحیم
از حسین بن علی به تمامی مسلمانان و مومنان، نامه هایتان را خواندم گفته بودید: پیشوایی نداریم نزد ما بیا، شاید خداوند به وسیله تو ما را هدایت و حق گرد هم آورد، من پسر عمو و برادرم و فرد مورد اعتماد از خاندانم یعنی مسلم بن عقیل را به سوی شما می فرستم، اگر برای من بنویسد که عقیده بزرگان و خردمندان شما همانند چیزی است
که در نامه های شما ذکر شده و آنها را خوانده ام بزودی نزد شما می آیم، به جانم سوگند تنها کسی لیاقت زمامداری دارد که قیام به قسط و عدالت نموده و دین حق را اجرا کرده و خود را وقف خدا کرده باشد و درود بر شما
امام، مسلم بن عقیل و قیس بن مسهر صیداوی را به همراه دو نفر دیگر به کوفه و غلام خود سلیمان را به بصره فرستاد.
آنان پس از مطرح کردن درخواست امام با قبیله خود، نامه ای به امام حسین علیه السلام نوشتند و از آن حضرت حمایت کردند،
اما یکی از سران بصره از ترس ابن زیاد نامه را نزد او برد و موضوع را گزارش داد، ابن زیاد فرستاده امام را دار زد و روی منبر رفت و مردم بصره را از مخالفت با خود ترساند. به دستور ابن زیاد راههای خروجی بصره بسته شد، روز بعد ابن زیاد برادرش عثمان بن زیاد را جانشین خود در بصره کرد و به سمت کوفه حرکت کرد.
یزید بن نبیت از قبیله عبدالقیس بود، او ده فرزند داشت، به همراه دو فرزندش به نام های عبداله و عبیداله از بصره خارج شدند و در مکه خود را به کاروان امام رساندند.
و داخل خیمه ایشان شدند، امام علیه السلام که خبر آمدن ایشان را شنیده بودند به استقبال ایشان رفت و فرمود به فضل و رحمت الهی باید خرسند و خوشحال شوند.
آنگاه با امام حرکت کردند تا در کربلا خود و دو پسرش در رکاب امام شهید شدند و اینچنین سعادتمند و رستگار شدند.
اما مسلم بن عقیل از مکه راهی مدینه و از آنجا رهسپار مدینه شد و دو راهنما از قبیله قیس را به همراه خود برد، در راه تشنگی بر آنها عارض شد و راه را گم کردند، با اشاره راه را به مسلم نشان دادند و خود از شدت تشنگی جان باختند،
سرانجام مسلم به کوفه رسید و بر مختار ثقفی وارد شد، مردم کوفه به نزد وی آمدند و هجده هزار تن با وی بیعت کردند.
مسلم موضوع را به امام حسین علیه السلام گزارش کرد و به وسیله قیس بن مسهر نزد ایشان ارسال نمود.
امام نامه ای نیز به بزرگان بصره نوشت و آنان را دعوت به پیروی از کتاب خدا و سنت پیامبر و خودش نمود،
منذر از نامه آگاه شد و پیک را دستگیر و نزد ابن زیاد فرستاد. او نیز پیک امام را به شهادت رساند.
در این هنگام که مسلم در کوفه بود، حاکم کوفه نعمان بن بشیر بود که تمایلی به شدت عمل و سخت گیری نداشت،
عده ای از طرفداران عثمان نامه ای به یزید نوشتند و یزید، نعمان را برکنار و فرمانروایی کوفه و بصره را به ابن زیاد سپرد
ابن زیاد به همراه شریک بن اعور راهی کوفه شد، شریک در طول مسیر خود را بیمار نشان داد تا عبیداله را از سرعت در راه بازدارد اما ابن زیاد توجه نکرد و به سرعت وارد کوفه شد.
بعد از ورود ابن زیاد به کوفه، مردم مخفیانه با مسلم بیعت می کردند تا اینکه تعداد بیعت کنندگان به ۲۵ هزار نفر رسید
مسلم خواست قیام کند اما هانی گفت عجله نکن...
ادامه دارد
◀️ با نشر این مطلب در ثواب آن شریک شوید.
گروه خیرالبریه
https://eitaa.com/joinchat/4001759432Cb855f40ddf
✧❁دانشگاه امامت❁✧
🆔 @Emamat110u
گروه الغدیر
https://eitaa.com/joinchat/1560215768C4d44ee8b0a
هدایت شده از دانشگاه امامت
✧❁﷽❁✧
عاقبت هولناک خلفای بنی امیه در قبر
1️⃣ یکی از سنت های مسلم قرآنی تاثیر عقاید و رفتار انسان ها بر وضعیت جسمانی و اخروی افراد است. از این رو گروهی از یهودیان، مسخ و بوزینه شدند.
2️⃣ خلفای بنی امیه نیز سرنوشتی شبیه بوزینه های یهود پیدا کردند. بر اساس اسناد اهل سنت، عمر بن عبدالعزیز اعتراف می کند:
🔸«... وعن رجاء بن حيوة قال [ لي ] عمر بن عبد العزيز: كن فيمن يغسلني، وتدخل قبري، فإذا وضعتموني في لحدي، فحل العقد، ثم انظر إلى وجهي، فإني قد دفنت ثلاثة من الخلفاء، كلهم إذا أنا وضعته [ في لحده ] حللت العقد، ثم نظرت إليه فإذا وجهه مسود إلى غير القبلة ...»
رجاء بن حبوة می گوید: عمر بن عبدالعزیز به من گفت: تو از کسانی باش که مرا غسل می دهند و داخل قبر می گذارند. وقتی که مرا در لحد قرار دادند تو گره های کفن من را باز کن سپس به صورت من بنگر! زیرا من سه نفر از خلفای بنی امیه را دفن کردم که همگی آنها وقتی که آنها را در لحد قرار دادم و بند کفن آنها را باز کردم، وقتی به چهره آنها نگریسم، در آن زمان صورت آنها سیاه و پشت به قبله شده بود!
📚 سير أعلام النبلاء، ج5،ص: 143
✅ سیاه شدن چهره و روی گرداندن از قبله در قبر، علامت نفاق، شقاوت در دنیا و آخرت و دشمنی با خداوند است. اهل سنت چرا دین خود را از منافقین و سیاه رویان می گیرند؟
انتخاب با شما؛ یا پیروی از جگرگوشه های رسول خدا(ص) یا سیاه چهره های بنی امیه!
#ماه_شعبان
#امام_زمان
#عزیزم_حسین
✧❁دانشگاه امامت❁✧
🆔 @Emamat110u
♦ان الحسین مصباح الهدی و السفینه
النجاه ♦️
به درستی که حسین چراغ هدایت و کشتی نجات است.
◀️ شهدای کربلا
شهید اول: زهیر بن قین
درود و رحمت خداوند بر محمد مصطفی (ص) و اهل بیت پاک و مطهرش و بر سالار شهیدان اباعبدالله الحسین علیه السلام و ۷۲ لاله آزاده که با خون پاکشان درخت اسلام را آبیاری کردند.
زهیر بن قین از فرماندهان سپاه امام (ع) و از بزرگان قبیله بجیله بود که در کوفه می زیست.
زهیر نخست از طرفداران عثمان بود. در سال ۶٠ هجری هنگام سفر بازگشت از مکه در منزلگاه "زرود" همزمان با کاروان امام، در یکجا فرود آمد.
تقدیر الهی اینچنین بود که مهر سعادت و خوشبختی بر پیشانی وی بخورد، خداوند اینچنین بر بندگان خود هدایت را عطا می کند و خداوند بر هرکاری قادر و تواناست.
امام حسین علیه السلام شخصی را نزد زهیر فرستاد تا با وی ملاقات کند، زهیر نخست از این دیدار اکراه داشت، اما به توصیه همسرش به محضر امام شرفیاب شد، این دیدار مبارک مسیر زندگانی او را تغییر داد، پس از این ملاقات، زهیر شادمان نزد خانواده و دوستانش برگشت و فرمان داد خیمه و بار و بنه اش را به کنار خیمه امام حسین علیه السلام منتقل کنند، با همسرش وداع کرد و به وی گفت: من عازم شهادت به همراه حسین (ع) هستم، تو با برادرت نزد خانواده ات برگرد، زیرا نمی خواهم از من جز خوبی به تو برسد. آنگاه خطاب به همراهانش گفت: هر که دوستدار شهادت است همراه من بیاید وگرنه برود که این آخرین دیدار من با شماست.
کاروان امام روز پنجشنبه، دوم محرم سال ۶۱ هجری وارد سرزمین نینوا شد و حر بن زیاد ریاحی به دستور ابن زیاد مامور شد که بر امام حسین علیه السلام سخت بگیرد، زهیر به امام پیشنهاد داد که با سپاهیان حر بجنگند چه بسا نبرد با این سپاه آسان تر از سپاهی است بر تعدادشان افزون گردد.
ولی امام فرمودند: من آغازگر جنگ نخواهم بود.
عصر تاسوعا نیز زهیر بن قین به همراه، حضرت ابالفضل العباس علیه السلام و حبیب بن مظاهر جهت گرفتن وقت و نصیحت نزد سپاهیان عمر سعد رفتند و آنها را از کشتن عترت پیامبر ص و شیعیان آنها نهی کردند،
در این هنگام یکی از افراد دشمن به نام "عزره بن قیس" خطاب به زهیر بن قین گفت: ای زهیر تو شیعه این خاندان نبودی و طرفدار عثمان بودی!
زهیر گفت: آیا از بودنم در اینجا پی نمی بری که از ایشان هستم؟... تصمیم به یاری و طرفداری از وی گرفتم و اینکه جانم را فدایش نمایم...
صبح روز عاشورا، امام حسین علیه السلام بعد از اقامه نماز صبح زهیر را فرمانده جناح راست سپاهش نمود. زهیر نیز به مانند سایر شهدای کربلا، لشکر خصم را نصیحت نمود که اثری بر دل سنگ آنها ننمود.
از صحنه های نبرد زهیر، دفع حمله شمر و شماری از اعدا، که قصد آتش زدن خیمه ها را داشتند بود.
زهیر و حر ساعتی از روز عاشورا را به کمک هم جنگ نمایانی کردند، ظهر عاشورا نیز در هنگام اقامه نماز، خود را سپر امام نمود.
بعد از نماز ظهر جنگ شدت گرفت،
زهیر پس از نبردی دلیرانه و هلاکت عده کثیری از دشمنان به شهادت رسید...
◀️ با نشر این مطلب در ثواب آن شریک شوید.
گروه خیرالبریه
https://eitaa.com/joinchat/4001759432Cb855f40ddf
✧❁دانشگاه امامت❁✧
🆔 @Emamat110u
گروه الغدیر
https://eitaa.com/joinchat/1560215768C4d44ee8b0a
♦️ان الحسین مصباح الهدی و السفینه
النجاه ♦️
به درستی که حسین چراغ هدایت و کشتی نجات است.
◀️ داستان کربلا
قسمت چهارم
عبیدالله بن زیاد برای سرکوبی مردم، هانی را دستگیر کرده و زندانی کرد، مسلم بن عقیل نیز تصمیم به قیام گرفت و دستور داد که یارانش جمع گردند و به سوی قصر حرکت کرد، در این هنگام تنها سی نفر پاسبان و بیست نفر از بزرگان و غلامان ابن زیاد از وی محافظت می کردند
ابن زیاد بزرگان کوفه را خواست و آنها را ترساند و از طرف دیگر به محمد بن اشعث فرمان داد پرچم امان برپا کند و از بزرگان کوفه خواست که مردم را از مخالفت برحذر دارند.
مردم به تدریج از اطراف مسلم پراکنده شدند و به همدیگر می گفتند: بازگرد مردم دیگر برای یاری کردن مسلم کافی هستند، آنان نیز بازمی گشتند،
تا اینکه به هنگام نماز مغرب تنها سی نفر با وی بودند و پس مدتی تنها ماند و کسی در اطرافش نبود.
عبیدالله بن زیاد ، محمد بن اشعث را برای دستگیری مسلم فرستاد، پس از یافتن مسلم، درگیری بین مسلم و یاران ابن اشعث درگرفت.
مسلم عده زیادی از یاران ابن اشعث را به هلاکت رساند و مانند شیر غران در میان روبهان گریز پای سربازان ابن زیاد را بر خاک مذلت نشاند.
ابن اشعث که دید اینگونه نمی تواند مسلم را دستگیر کند به وی امان داد، مسلم وقتی دید در اثر باران سنگ از پادرآمده و صدمات زیادی دیده است گفت: آیا واقعا در امانم؟ ابن اشعث گفت: آری و بدین ترتیب مسلم را دستگیر کرده و به نزد عبیدالله بن زیاد لعین بردند.
مسلم از ابن اشعث خواست که پیکی نزد امام بفرستد و ماوقع را عرض امام حسین علیه السلام برساند.
در دارالاماره ابن اشعث موضوع امان دادن خود به مسلم را به ابن زیاد گفت اما آن ملعون نپذیرفت و گفت: ما تو را نفرستاده بودیم او را امان دهی
در دارالاماره اتفاق عجیبی افتاد که نشان از خباثت عمرسعد ملعون دارد
وقتی که مسلم خواست وصیت کند چشمش به عمر سعد افتاد، مسلم به وی گفت میان من و تو خویشاوندی وجود دارد و بر تو لازم است خواسته مرا پنهانی به جای آوری آنگاه به اتفاق در جایی نشستند که کسی سخنانشان را نشنود، مسلم به عمر سعد گفت: از زمانی که وارد کوفه شدم هفتصد دینار قرض کردم زره مرا بپوش و بدهی ام را بپرداز پیکرم را به خاک بسپار و پیکی را نزد حسین بن علی بفرست و او را از آمدن منصرف نما زیرا من طی نامه ای بدان حضرت نوشتم مردم بازی او هستند و به اعتقاد من وی رهسپار این دیار شده است.
عمر سعد ماجرا را برای عبیداله گفت
ابن زیاد به مسلم گفت: شخص امانت دار هیچگاه به تو خیانت نمی کند ولی تو خائنی را امین قرار دادی
سپس یک گفتگویی میان مسلم و ابن زیاد روی داد که شجاعت و بلاغت مسلم را بر همگان آشکار ساخت
سرانجام مسلم را در بالای دارالاماره گردن زدند و پیکر پاکش را پایین انداختند و بعد از وی هانی نیز به شهادت رسید.
شهادت مسلم مصادف با روز هشتم ذی الحجه و خروج امام از مکه بود...
ادامه دارد
◀️ با نشر این مطلب در ثواب آن شریک شوید.
گروه خیرالبریه
https://eitaa.com/joinchat/4001759432Cb855f40ddf
✧❁دانشگاه امامت❁✧
🆔 @Emamat110u
گروه الغدیر
https://eitaa.com/joinchat/1560215768C4d44ee8b0a
❁﷽❁
🎬 برای جسارت به ساحت قرآن و عکس امام خامنه ای، دیپلمات نباشید؛ انقلابی باشید!
حداقل سفیر سوئد را اخراج کنید و روابط دیپلماتیک را قطع کنید!
#قرآن
#لبیک_یا_خامنه_ای
#اخراج_سفیر_سوئد
✧❁دانشگاه امامت❁✧
🆔 @Emamat110u
May 11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❁﷽❁
عزاداری کودکان شیعه آفریقایی
تا کور شود هرآنکه نتواند دید💔😭
✧❁دانشگاه امامت❁✧
🆔 @Emamat110u
️♦ان الحسین مصباح الهدی و السفینه
النجاه ♦️
به درستی حسین چراغ هدایت و کشتی نجات است.
داستان کربلا
قسمت پنجم
هنگامی که امام حسین علیه السلام قصد خروج از مکه نمودند ابتدا دور خانه خدا طواف نموده، سعی بین صفا و مروه نموده و از احرام خارج شدند و حج خود را به عمره تبدیل کردند چون قصد اتمام آن را نداشت زیرا بیم آن داشت که در مکه دستگیر و به سوی یزید بن معاویه فرستاده شود و نمی خواست در مکه ، حرم امن الهی خون مردم بیگناه ریخته شود.
محمد بن حنفیه از امام خواست که به سمت یمن یا یکی از شهرهای دیگر برود
امام علیه السلام در پاسخ فرمودند:
پیامبر (ص) را در خواب دیدم، فرمود ای حسین خارج شو، خدای بزرگ دوست دارد تو را کشته ببیند.
محمد بن حنفیه عرضه داشت: همه ما از خدائیم و به سوی او بازمی گردیم، پس چرا زنان را با خود می بری با اینکه از آینده آنها خبر داری؟
فرمودند: پیغمبر خدافرمودند خداوند میخواهد آنها را اسیر مشاهده کند.
از امام صادق علیه السلام نقل است: هنگامی که امام حسین علیه السلام خواست به سوی عراق حرکت کند
کتیبه ای که داشت و وصایایش را نزد ام سلمه قرار داد که در بازگشت کاروان اسرا، امام سجاد علیه السلام از وی گرفت.
در طول مسیر، امام با مردم صحبت می کردند.
به عبدالله بن حر حنفی پیام دادند که به ایشان ملحق شوند اما وی به امام گفت: اسبم را که اسب خوبی است به شما می دهم، به تعبیر ما امام فرمودند: نه، ما اسبت را نمی خواهیم، ما می خواهیم خودت را به سعادت ابدی برسانیم، ما می خواهیم تو از ما باشی (به تعبیر بنده)
هنگامی که امام علیه السلام به ذات العرق رسید با بشر بن غالب که از عراق می آمد دیدار کرد و از کوفیان پرسید
وی گفت: قلب و جانشان با توست اما شمشیرهایشان با بنی امیه است
ابن قولویه قمی از امام صادق علیه السلام روایت کرده که فرمودند: هنگامی که امام حسین علیه السلام از گردنه بطن بالا رفت به اصحابش گفت: بی تردید کشته می شوم، گفتند چرا ای امام؟ فرمودند: در خواب دیدم سگ هایی مرا گاز می گیرند و سگی سیاه و سفید از همه بدتر بود.
کاروان به حرکت خود ادامه داد تا به منزلگاه شراف رسیدند، در اینجا امام علیه السلام از جوانان خواستند آب بسیاری با خود بردارند.
امام از شراف نیز حرکت کردند تا روز به نیمه رسید در حال حرکت، یک نفر از اصحاب تکبیر گفت،
امام فرمودند: خدا برتر است اما چرا تکبیر گفتی؟
گفت: نخل های خرما دیدم ، برخی از اصحاب گفتند ما تا کنون در این مکان نخل خرمایی ندیدیم، حتماً گروهی از سواران هستند
لذا امام دستور دادند کاروان به سمت تپه ای که در نزدیک شان بود به نام ذو حسم بروند و به عنوان پناهگاه از آن استفاده کنند...
ادامه دارد
در ثواب نشر این مطالب شریک باشید
گروه خیرالبریه
https://eitaa.com/joinchat/4001759432Cb855f40ddf
✧❁دانشگاه امامت❁✧
🆔 @Emamat110u
گروه الغدیر
https://eitaa.com/joinchat/1560215768C4d44ee8b0a
️♦ان الحسین مصباح الهدی و السفینه
النجاه ♦️
به درستی حسین چراغ هدایت و کشتی نجات است.
داستان کربلا
قسمت ششم
در ذوحسم به دستور امام خیمه ها را برپا کردند، فرمانده سواران حربن یزید ریاحی بود که تعداد شان به حدود هزار نفر می رسید، امام حسین علیه السلام دستور دادند به آنان و اسب هایشان آنقدر آب دادند تا همگی سیراب شدند.
در هنگام ظهر امام به حجاج بن مسروق دستور دادند اذان بگوید.
بعد از نماز امام بعد از حمد و ثنای الهی فرمود: ای مردم نزد شما نیامدم مگر بعد از اینکه نامه های شما به دست من رسید که گفته بودید رهبر نداریم نزد ما بیا شاید خداوند بوسیله تو ما را در مسیر حق و هدایت گرد هم آورد، اگر بر سر سخن خود هستید من آمده ام، عهدتان را با من تجدید کنید و اگر مرا نمی خواهید از همان راهی که آمده ام باز می گردم.
همه ساکت شدند و کسی سخنی نگفت، به موذن دستور دادند اذان بگوید، سپس به حر فرمودند: آیا می خواهی بر یارانت نماز بخوانی؟ گفت نه بلکه شما بخوانید و ما پشت سر شما نماز می خوانیم. نماز ظهر را خواندند.
بعد از نماز عصر امام فرمود: ای مردم اگر تقوای الهی پیشه سازید و حق را برای اهل آن خواستار شوید خداوند از شما بیشتر خشنود می شود ما خاندان محمد (ص) هستیم از این مدعیان برای حکومت سزاوارتریم کسانی که حق حکومت نداشته و با ظلم و ستم حکم می رانند اگر برای ما حقی قائل نیستید و عقیده هم اکنون شما چیز دیگری است من از نرد شما می روم.
حر از جریان نامه ها اظهار بی اطلاعی کرد، امام دستور دادند دو کیسه پر از نامه را آورد و جلوی حر ریختند
امام خواستند که بازگردند، اما یاران حر مانع شدند.
امام به حر فرمود: مادرت به عزایت بنشیند چه می خواهی؟
حر گفت: اگر غیر از شما فرد عرب دیگری این حرف را به من می زد و گرفتار بود همین توهین را به او می کردم اما سوگند به خدا که من جز نیکویی نمی توانم نام مادرت را بر زبان بیاورم
امام فرمود: چه می خواهی؟ حر گفت: می خواهم شما را نزد ابن زیاد ببرم
فرمود: همراه تو نمی آیم
گفت: من مامور جنگ با شما نیستم، اگر نمی خواهید به کوفه بروید راهی را در پیش بگیرید که نه به کوفه برود و نه به مدینه...
امام علیه السلام پذیرفتند و به سمت قادسیه حرکت کردند
در طول مسیر امام روی اسب لحظه ای خوابشان برد سپس بیدار شدند و فرمودند انا لله وانا الیه راجعون و سپاس خدای جهانیان را سزاوارست
علی بن الحسین علیه السلام که نزد پدر بزرگوارشان بودند عرضه داشتند چرا سپاس خدا را گفتید و این آیه را خواندید؟
فرمودند: لحظه ای خوابم برد اسب سواری را دیدم که می گفت: این گروه می روند و مرگ به دنبالشان در حرکت است
فرمود: پدر جان مگر ما بر حق نیستیم؟
فرمودند: سوگند به آن که بازگشت همه ما به سوی اوست ما بر حق هستیم
فرمود: در این صورت هراسی نداریم که در مسیر حق کشته شویم
فرمودند: خداوند به تو بهترین پاداشی را بدهد که از پدری به فرزندش می دهد
هر گاه امام به سمت کوفه متمایل می شدند، حر ممانعت می کرد همچنان رفتند تا به نینوا رسیدند
در نینوا نامه ای از ابن زیاد به حر رسید که در آن دستور داده شده بود امام را در همان جا نگه دارد تا اینکه دستور ابن زیاد برسد.
امام به حر گفت: وای بر تو ما را رها کن
حر گفت: من توانایی این کار را ندارم این مرد به عنوان جاسوس فرستاده شده است
زهیر بن قین از امام خواست که با آنان بجنگند قبل از آنکه بر تعدادشان افزوده شود
امام فرمودند: من آغازگر جنگ نیستم
آن روزی که کاروان امام در نینوا فرود آمد، روز دوم محرم سال شصت و یک هجری بود.
ادامه دارد...
در ثواب نشر این مطالب شریک باشید.
گروه خیرالبریه
https://eitaa.com/joinchat/4001759432Cb855f40ddf
✧❁دانشگاه امامت❁✧
🆔 @Emamat110u
گروه الغدیر
https://eitaa.com/joinchat/1560215768C4d44ee8b0a
♦️ان الحسین مصباح الهدی و السفینه
النجاه ♦️
به درستی که حسین چراغ هدایت و کشتی نجات است.
◀️ داستان کربلا
قسمت هفتم
کاروان امام حسین علیه السلام روز دوم محرم به کربلا رسید، هنگامی که امام به کربلا رسیدند پرسیدند اینجا کجاست؟ گفتند عقر
فرمودند خدایا از عقر به تو پناه می برم
سپس فرمودند اینجا چه نام دارد؟ گفتند کربلا و به آن نینوا هم می گویند.
امام علیه السلام گریستند و فرمودند: کرب و بلا
ام سلمه به من خبر داد جبرئیل نزد پیامبر بود و تو گریه می کردی پیامبر تو را در آغوش گرفت
جبرئیل گفت: او را دوست داری؟ فرمود آری گفت امتت او را می کشند...
امام فرمودند خدایا از کرب و بلا به تو پناه می برم
کاروان همانجا فرود آمد و خیمه ها را برپا کردند
امام نامه ای به برخی بزرگان کوفه از جمله سلیمان بن صرد نوشت و آنان را دعوت به مبارزه با پادشاه ستمگر نمود و بی وفایی آنان را در خصوص پدر، برادر و پسر عمویش مسلم یادآوری نمود.
سپس نامه را به قیس بن مسهر صیداوی این یار باوفای خود داد
قیس به سوی کوفه حرکت نمود هنگامی که به نزدیک کوفه رسید حصین بن نمیر نماینده ابن زیاد او را گرفت تا بازرسی کند.
قیس نامه را بیرون آورد و پاره پاره کرد، حصین او را به نزد ابن زیاد برد
ابن زیاد گفت: کیستی؟
گفت: مردی از یاران امیرالمومنین علی علیه السلام و پسرش
گفت: چرا نامه را پاره کردی؟
گفت: تا ندانی محتوای آن چیست؟
گفت: نامه از که بود و برای چه کسی می بردی؟
گفت: از حسین بن علی برای کسانی که نام ایشان را نمی دانم
ابن زیاد گفت تو را رها نمی کنم تا نام ایشان را بگویی یا بر روی منبر حسین بن علی و پدر و برادرش را لعنت نمایی
قیس گفت نام آنان رابیان نمی کنم اما بروی منبر آنچه گفتی انجام میدهم
قیس این یار باوفا که وجودش مملو از عشق به امام حسین و اهل بیت علیهم السلام بود بالای منبر رفته و حمد و سپاس الهی را به جا آورد و بر پیغمبر درود فرستاد، سپس بسیار برای امیرالمؤمنین و امام حسن و امام حسین علیهم السلام طلب رحمت کرد، آنگاه عبیدالله بن زیاد و پدرش و تمامی متجاوزگران بنی امیه را لعنت نمود و گفت ای مردم من فرستاده حسین بن علی به سوی شما هستم او در فلان منزل است دعوت او را پاسخ مثبت دهید.
به دستور ابن زیاد او را از بالای قصر به زمین انداخته و شهید کردند
وقتی خبر شهادت قیس به امام حسین علیه السلام رسید گریستند و فرمودند: خدایا برای ما و یارانمان نزد خود جایگاهی نیکو قرار بده و بین ما و آنان در جایگاه رحمتت گرد هم آور به درستی که تو بر هر کاری توانایی
اینچنین است داستان جوانمردان سعادتمندانی که مهر سعادت و خوشبختی بر پیشانی ایشان نوشته شده است
ادامه دارد...
در ثواب نشر این مطالب شریک باشید
◀️ با نشر این مطلب در ثواب آن شریک شوید.
گروه خیرالبریه
https://eitaa.com/joinchat/4001759432Cb855f40ddf
✧❁دانشگاه امامت❁✧
🆔 @Emamat110u
گروه الغدیر
https://eitaa.com/joinchat/1560215768C4d44ee8b0a
♦️ان الحسین مصباح الهدی و السفینه
النجاه ♦️
به درستی که حسین چراغ هدایت و کشتی نجات است.
◀️ داستان کربلا
قسمت هشتم
ابن زیاد نامه ای به امام حسین علیه السلام نوشت بدین مضمون که شنیده ام در کربلا فرود آمده ای، یا تسلیم حکم من و حکم یزید بن معاویه بشو یا تو را به خدا می رسانم.
هنگامی که نامه به دست امام رسید آنرا خواند و به زمین انداخت و گفت: گروهی که رضایت مخلوق را بر رضایت خالق ترجیح می دهند رستگار نمی شوند و در جواب فرستاده عبیدالله گفت: پاسخی ندارم چرا که عذاب الهی بر او ثابت شده است.
ابن زیاد هنگامی که ماجرا را شنید بسیار خشمگین شد و به عمر بن سعد نگاهی کرد و به وی فرمان جنگ با امام حسین علیه السلام را داد. عمر سعد قبلا فرمان حکومت ری را از ابن زیاد گرفته بود.
ابتدا از جنگ امتناع کرد، ابن زیاد گفت فرمان حکومت ری را برگردان
عمر سعد ملعون، یک روز مهلت خواست تا فکر کند و با هر کس مشورت کرد همه او را از این کار منع کردند اما مگر علاقه به حکومت ری او را رها می کند؟
بله او می داند کشتن حسین بن علی او را جهنمی خواهد کرد اما حکومت ری را چکار کند؟
سرانجام این شقی بدبخت راه بدبختی و نکبت ابدی را برگزید و به حکومت ری هم نرسید.
یک روز در مسجد کوفه امام علی علیه السلام فرمودند: سلونی قبل ان تفقدونی
از من بپرسید قبل از اینکه مرا در میان خود نیابید
یک نفر سؤال کرد سر و صورت من چقدر مو دارد؟
سوال خوب پرسیدن هم از فضل انسان است اما برخی سؤال کردن هم بلد نیستند
امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: من که میدانم اما شما از کجا می دانید که من راست می گویم؟
اما چیزی می گویم که عملی خواهد شد، تو پسری داری که پسر مرا در کربلا خواهد کشت و آن پسر عمر سعد بود.
اکنون نیز دشمنان امام علی علیه السلام برای اینکه سخن مولا غلط از آب دربیاید گفتند نکن، دوستان امام هم او را از انجام کار بازمیداشتند، اما عمر سعد می گفت: من ملک ری را ترک کنم؟ این آخرین آرزوی من است
و این آرزو را به همراه ننگ ابدی با خود به گور برد
او با خود می گفت بعد از این کار هم توبه میکنم و هم به ملک ری می رسم
به هر حال عمر سعد به کربلا رفت و کثیر را نزد امام حسین علیه السلام فرستاد و گفت: چرا به اینجا آمده ای؟ و چه قصدی داری؟
ابوثمامه صائدی او را دید و به امام عرضه داشت، بدترین مردم روی زمین به نزد شما آمده است و به وی اجازه نزدیک شدن به امام را نداد و او بازگشت، عمر سعد قره بن قیس حنظلی را نزد امام فرستاد
وقتی قره به نزد امام آمد، امام پرسیدند: او را می شناسید؟
حبیب بن مظاهر گفت آری او مردی از قبیله حنظله تمیم است من او را با عقیده خوب می شناختم احتمال نمی دادم در اینجا حاضر شود
پیک آمد و پیام عمر سعد را به امام رساند.
امام فرمود اهالی شهر به من نامه نوشتند و از من خواستند نزد آنان بیایم اگر نمی خواهید بر می گردم
حبیب بن مظاهر گفت: وای بر تو ای قره کجا میروی؟ میان ستمکاران؟ امام را یاری کن...
قره گفت: پیام را می رسانم و در این زمینه فکر میکنم
قره به لشکر عمر سعد رفت و دیگر به سوی امام نیامد.
عمر سعد پیام امام را به این زیاد رساند
ابن زیاد گفت حال که چنگال های ما او را فرا گرفته امید نجات دارد؟ ولی راه رهایی وجود ندارد به حسین پیشنهاد کن که خود و یارانش با یزید بیعت کنند اگر اینکار را کردند ما درباره آنها تصمیم می گیریم.
عمر سعد پیام ابن زیاد را به امام نرساند زیرا می دانست امام قبول نخواهد کرد،
تا روز ششم محرم سپاه عمر سعد به بیست هزار نفر رسیده بود
ادامه دارد...
◀️ با نشر این مطلب در ثواب آن شریک شوید.
گروه خیرالبریه
https://eitaa.com/joinchat/4001759432Cb855f40ddf
✧❁دانشگاه امامت❁✧
🆔 @Emamat110u
گروه الغدیر
https://eitaa.com/joinchat/1560215768C4d44ee8b0a
هدایت شده از صلوات
السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین
بحمدلله امسال توفیق شده برای تبلیغ ماه محرم به روستای مرزی مژن آباد از توابع شهر خواف آمده ام این روستا حدود هشتصد خانواده دارد که از میان آنها فقط حدود ده پانزده خانواده شیعه هستند
سال های گذشته مراسمات محرم پرشور و با حضور اهل سنت برگزار میشده است اما متاسفانه سال های اخیر حضور اهل سنت کم رنگ شده است.
لذا به هدف احیای این دهه، در چند مورد نیاز به کمک اعزه داریم
1- تعمیر سقف و دیوار تنها مسجد شیعیان که متاسفانه غیر اصولی گچ کاری شده و بر اثر زلزله های خفیف ریخته
خرید فرش و کتری قوری و سایر لوازم ضروری
2- هزینه مراسمات مذهبی و مساجد و فقرای روستاهای اطراف
البته اولویت با مورد شماره اول است لذا مبالغ واریزی در ابتدا صرف مورد اول میشود سپس مورد دوم
ان شالله با کمک به این موارد بتوانیم مسجد شیعیان را بازسازی کرده و عزای امام حسین علیه السلام و سایر مناسبات مذهبی را در این منطقه احیا کرده و ذخیره ای برای اخرتمان تهیه کنیم
شیعیان امیرالمومنین علیه السلام از کمک در حد وسع خود دریغ نفرمایید
6037998150158292
محمد عربشاهی
لطفا بعد از واریز، مبلغ را اطلاع دهید @yaale110
دانشگاه امامت
السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین بحمدلله امسال توفیق شده برای تبلیغ ماه محرم به روستای مرزی مژن آبا
👆👆
مورد تایید مجموعه دانشگاه امامت
♦️ان الحسین مصباح الهدی و السفینه
النجاه ♦️
به درستی که حسین چراغ هدایت و کشتی نجات است.
◀️ داستان کربلا
قسمت نهم
ابن زیاد به عمر سعد نامه نوشت بین حسین و آب مانع شو، مگذار قطره ای آب بنوشند همچنان که با عثمان اینگونه عمل شد.
از اینجا مشخص می شود که راه مولا علی و امام حسین علیه السلام از راه عثمان جدا بوده است.
عمر سعد، عمرو بن حجاج را به همراه پانصد نفر کنار رود فرات فرستاد تا بین امام و یارانش با آب مانع شوند و این سه روز قبل از شهادت امام بود.
عبیدالله بن حصین ازدی در میان کسانی بود که آب را بر امام بسته بودند او فریاد برآورد: ای حسین آیا آب را نمی بینی که چون آسمان آبی است، سوگند به خدا قطره ای از آنرا نخواهی نوشید تا تشنه جان دهی
امام حسین علیه السلام فرمودند: خدایا او را تشنه بمیران و هرگز آمرزشت را شامل حال او مگردان
حمید بن مسلم می گوید: در بیماریش به عیادت او رفتم سوگند به خدا آنقدر آب می نوشید تا به گلویش می رسید استفراغ می کرد ولی فریاد می زد تشنه ام تشنه ام این عادت او بود تا جانش درآمد.
وقتی که تشنگی بر امام و یارانش فشار آورد امام علیه السلام تیری برداشت و پشت خیمه زنان رفت و رو به قبله نه قدم برداشت و آنجا را کند، آب گوارایی ظاهر شد و امام و یارانش از آن نوشیدند و مشک هایشان را پر از آب کردند، آنگاه آب پنهان شد و اثری از آن دیده نشد
یکی از یاران امام به نام یزید بن حصین همدانی با اجازه امام نزد عمر سعد رفت و بدون اینکه سلام کند: از وی خواست آب را از خاندان پیامبر دریغ نکند
عمر سعد گفت: به خدا قسم از حرمت اذیت کردن آنها آگاهم اما حکومت ری آرزوی من است
یزید بن حصین نزد امام بازگشت و ماجرا را برای امام گزراش نمود
شیخ مفید می گوید: امام نزد عمر سعد فرستاد و شب هنگام گفتگوی طولانی با هم کردند.
عمر سعد نامه ای به ابن زیاد نوشت و گفت حسین بن علی به من تعهد داده به مکانی که از آنجا آمده برگردد یا به سرزمینی دیگر رود تا همانند مردی از مسلمانان زندگی کند و خواستار خاموش شدن آتش جنگ شد.
عبیدالله بن زیاد در جواب نوشت تو را نزد حسین نفرستادم تا از او دفاع نمایی و با وی مسامحه کنی متوجه باش اگر حسین و یارانش تسلیم شدند آنان را نزد من بفرست و اگر ممانعت کردند آنها را بکش و اسبها را بر پشت آنها بتازان
اگر از فرمان ما ممانعت کردی شمر بن ذی الجوشن را امیر لشکر نما و از لشکر ما دوری نما
ابن زیاد نامه را به شمر بن ذی الجوشن داد و گفت اگر عمر سعد فرمان ما را اطاعت کرد تحت امر او باش و اگر تمرد کرد گردن او را بزن و خود فرماندهی لشکر را بر عهده بگیر
ادامه دارد....
◀️ با نشر این مطلب در ثواب آن شریک شوید.
گروه خیرالبریه
https://eitaa.com/joinchat/4001759432Cb855f40ddf
✧❁دانشگاه امامت❁✧
🆔 @Emamat110u
گروه الغدیر
https://eitaa.com/joinchat/1560215768C4d44ee8b0a
هدایت شده از KHAMENEI.IR
📢 هماکنون؛ #تیتر_یک KHAMENEI.IR
🚨 موضع قاطع رهبر انقلاب اسلامی درمورد حادثه توطئهآمیز جسارت به قرآن مجید
👊🏻 اشد مجازات و تحویل دادن عامل جنایت جسارت به ساحت قرآن
✊🏻 دولت سوئد با پشتیبانی از جنایتکار، در برابر دنیای اسلام آرایش جنگی گرفته است
📩 متن کامل پیام:
khl.ink/f/53400
♦ان الحسین مصباح الهدی و السفینه
النجاه ♦️
به درستی که حسین چراغ هدایت و کشتی نجات است.
◀️ شهدای کربلا
شهید دوم: حبیب بن مظاهر اسدی
درود و رحمت خداوند بر محمد مصطفی (ص) و اهل بیت پاک و مطهرش و بر سالار شهیدان اباعبدالله الحسین علیه السلام و ۷۲ لاله آزاده که با خون پاکشان درخت اسلام را آبیاری کردند.
حبیب بن مظاهر اسدی از خاندان بنی اسد و از اصحاب پیامبر (ص)، امام علی (ع)، امام حسن (ع) و امام حسین (ع) و از زهاد و شب زنده داران است،در کتاب بلایا و منایا و رجال کشی آمده است: روزی گفتگویی میان حبیب و میثم تمار رخ می دهد، حبیب به میثم می گوید: گویا مردی را در الزرق می بینم که خربزه می فروشد... و در راه محبت اهل بیت پیامبر (ص) به دار آویخته می شود و شکمش را پاره می کنند.
میثم نیز کیفیت شهادت حبیب را به وی می گوید: گویا مرد سرخ رویی را می بینم که در راه فرزند پیامبر (ص) به شهادت می رسد، سر او را از تن جدا ساخته و در کوفه می گردانند. سپس از هم جدا شدند، رشید هجری زمانی که از این گفتگو آگاه گشت گفت: خدای میثم را رحمت کند، یادش رفت بگوید که برای آورنده سر حبیب صد درهم بیشتر جایزه تعیین می کنند.
این گفتگو نشان از مقام بالای یاران امام علی (ع) دارد
جبیب از ناقلان حدیث است، وی از امام حسین (ع) پرسید: شما پیش از آفرینش آدم چه بودید؟ امام پاسخ دادند: ما اشباهی از نور بودیم که دور عرش می چرخیدیم و به فرشتگان تسبیح و تحمید و تهلیل می آموختیم.
حبیب نیز از کسانی بود که امام را به کوفه دعوت نمود. پس از ورود مسلم به کوفه، بعد از عابس بن ابی شبیب شاکری نخستین کسی بود که اظهار وفاداری نمود.
حبیب و مسلم بن عوسجه از کسانی بودند که برای مسلم بیعت می گرفتند و پس از شهادت مسلم توسط قبایلشان پنهان شدند.
پس از توقف امام در کربلا، حبیب بن مظاهر و مسلم بن عوسجه شبانه، مخفیانه خود را به کربلا رساندند، آنها شبها راهپیمایی می کردند و روزها پنهان می گشتند.
حبیب بن مظاهر مردی بود که عاشقانه دور مولای خود اباعبدالله الحسین علیه السلام می گشت، وی در کربلا با کسب اجازه از امام میان قبیله بنی اسد شتافت و آنها را به یاری فرزند رسول خدا دعوت کرد، عبدالله بن بشر و تعدادی پاسخ مثبت دادند لکن ازرق بن حرب صیداوی با چهار هزار نفر به آنها حمله کرد و آنان را پراکنده نمود.
یا اباعبدالله یا لیتنی کنت معکم و نفوزوا فوزا عظیما
ای ابا عبدالله ایکاش در کربلا با شما بودم و به فوز عظیم سعادت نائل می شدم.
سعادتمندانی که همچون ستارگان درخشان شب در میان اهل آسمان اند، گرداگرد حسین بن علی (ع) می چرخیدند که تا زمانی که زنده اند، آسیبی به وجود مبارکش نرسد.
شب عاشورا حبیب با یزید بن حصین مزاح می کرد، یزید گفت: حالا چه وقت شوخی و خنده است؟ پاسخ داد: چه وقتی بهتر از اکنون سزاوار خنده و مزاح است؟ به خدا سوگند دیری نخواهد پایید که خصم با شمشیر بر ما حمله می برد و ما در بهشت حورالعین را در آغوش خواهیم گرفت.
در رجال کشی آمده که حبیب در شب عاشورا به حضرت زینب (س) اطمینان داد که فردا یاران امام وی را تنها نخواهند گذاشت.
در روز عاشورا امام حسین علیه السلام، حبیب را فرمانده جناح راست لشکر خود نمود. روز عاشورا وقتی امام (ع) خطبه ای برای لشکر دشمن می خواند، شمر ملعون گفت: نمی دانم چه می گویی؟ حبیب گفت: در اینکه سخنان امام را نمی فهمی صادق هستی زیرا خداوند بر قلب تو مهر زده است. در واپسین لحظات عمر مسلم بن عوسجه، حبیب بر بالین وی حاضر شد و مسلم او را به نصرت و دفاع از مولایشان، حسین بن علی سفارش نمود.
در هنگام نماز ظهر، حبیب در پاسخ حصین بن تمیم که گفته بود نماز شما قبول نیست، گفت: ای الاغ پنداشتی نماز آل پیامبر ص قبول نمی شود و نماز تو قبول می شود؟
پس از نماز، حبیب به میدان شتافت و کارزار سختی نمود، مردی از قبیله بنی تمیم بر حبیب حمله ور شد حبیب او را به قتل رساند، دیگری با نیزه بر او حمله کرد و وی را بر زمین انداخت، خواست برخیزد که حصین بن تمیم از راه رسید و با ضربتی حبیب را نقش بر زمین کرد، سپس از اسب پیاده شد و سر مبارک او را از تن جدا کرد و اینچنین حبیب، جوانمردی و وفاداری خود را کامل نمود.
امروزه مزار حبیب از سایر شهدا جداست و در ضریحی پوشیده از نقره در حرم امام حسین (ع) قرار دارد.
◀️ با نشر این مطلب در ثواب آن شریک شوید.
گروه خیرالبریه
https://eitaa.com/joinchat/4001759432Cb855f40ddf
✧❁دانشگاه امامت❁✧
🆔 @Emamat110u
گروه الغدیر
https://eitaa.com/joinchat/1560215768C4d44ee8b0a
✍🏻 مبحث "فرجٌ غصبناه" و دادن ناموس دختران ائمـه به حاڪم وقت !
✍🏻 سڪوت و نادیده گرفتن حضرت علۍ از [ افسانه ] قتݪ حضرت زهرا !
✍🏻 همڪارۍ با حڪام ظاݪم و جهاد چطور !
✍🏻 عظمت فضیݪت نماز خواندن پشت سر حاڪم ناصبۍ !
🪡 تمام این موارد را شیعیان بر تقیـــہ حمݪ میڪنند، گویا این احواݪ ائمه جدیداً به مذاق برخی شیعیان مجازۍ خوش نمی آید !!
ذلک فرج غصبناه.pdf
1.72M
════༅༅༅✺﷽ ✺༅༅༅════
📚↓« پی دی اف»↓📚
📍پاسخ به کج فهمی وهابی و بررسی حدیث ذلک فرج غصبناه و ابطال افسانه ازدواج ام کلثوم
┓ مجموعہ علمی«دانشگاه امامت» ┏
•|| @Emamat110u
─┅═ೋ❅🦋❅ೋ═┅─