2️⃣ روز تا شهادت فاطمه زهرا سلام الله علیها باقی مانده است...
☑️سرشگ از دیده ریزم بر تو و عُمر کَمَت مادر
از فضه خادمه علیها سلام در مورد وداع حسنین علیهم السلام با مادرشان روایت شده است:
پس از غسل حضرت زهرا سلام الله علیها هنگام وداع رسید...
فَأَقْبَلَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ ع وَ هُمَا يُنَادِيَانِ وَا حَسْرَتَا لَا تَنْطَفِئُ أَبَداً مِنْ فَقْدِ جَدِّنَا مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفَى وَ أُمِّنَا فَاطِمَةَ الزَّهْرَاءِ يَا أُمَّ الْحَسَنِ يَا أُمَّ الْحُسَيْنِ إِذَا لَقِيتِ جَدَّنَا مُحَمَّداً الْمُصْطَفَى فَأَقْرِئِيهِ مِنَّا السَّلَامَ وَ قُولِي لَهُ إِنَّا قَدْ بَقِينَا بَعْدَكَ يَتِيمَيْنِ فِي دَارِ الدُّنْيَا
حسنين عليهما السّلام در حالى آمدند كه فرياد ميزدند:
آه از اين حسرتى كه هيچ وقت به علت از دست دادن جدمان: پيامبر خدا و مادرمان: فاطمه زهراء از بين نخواهد رفت.😭
اى مادر حسن و حسين!
هنگامى كه جدّ ما: حضرت محمّد مصطفى صلى اللَّه عليه و آله و سلم را ملاقات نمودى سلام ما را به آن حضرت برسان و به آن بزرگوار بگو: ما بعد از تو در دار دنيا يتيم مانديم!
📚بحار الأنوار (ط - بيروت) ؛ ج43 ؛ ص179
#یاس_نبوی
@emamzadeh_sarab
سخنرانیحاجآقاوطنخواه۹۹.۱۰.۲۶.mp3
8.24M
صوت مراسم ایام فاطمیه 99 🏴
🎤سخنرانی استاد وطن خواه
📥زمان؛ 34دقیقه
🗓26 دیماه
🕌حرم مطهر امامزاده موسی و علی (علیهماالسلام)
@emamzadeh_sarab
تصاویر مراسم ایام فاطمیه 99 🏴
🗓26 دیماه
🕌حرم مطهر امامزاده موسی و علی (علیهماالسلام)
@emamzadeh_sarab
1⃣ روز شهادت فاطمه زهرا سلام الله علیها است و اکنون آخرین لحظات است...😭😭
😭پس از غسل حضرت زهرا سلام الله علیها هنگام وداع رسید...
فَقَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع إِنِّي أُشْهِدُ اللَّهَ أَنَّهَا قَدْ حَنَّتْ وَ أَنَّتْ وَ مَدَّتْ يَدَيْهَا وَ ضَمَّتْهُمَا إِلَى صَدْرِهَا مَلِيّاً وَ إِذَا بِهَاتِفٍ مِنَ السَّمَاءِ يُنَادِي يَا أَبَا الْحَسَنِ ارْفَعْهُمَا عَنْهَا فَلَقَدْ أَبْكَيَا وَ اللَّهِ مَلَائِكَةَ السَّمَاوَاتِ فَقَدِ اشْتَاقَ الْحَبِيبُ إِلَى الْمَحْبُوبِ قَالَ فَرَفَعْتُهُمَا عَنْ صَدْرِهَا😭😭
امیر مومنان علیه السلام فرمودند:
من خدا را شاهد مي گيرم كه فاطمه زهراء آه و ناله كرد، دستهاى خود را دراز نمود و حضرت حسنين را چند لحظهاى به سينه خود چسبانيد.
ناگاه هاتفى از آسمان ندا در داد:
يا ابا الحسن! حسنين را از روى سينه فاطمه بردار😭😭
«بخدا قسم كه ملائكه آسمانها را گريان كردند، زيرا دوست مشتاق لقاى دوست است»
حضرت امير عليه السّلام مي فرمايد: من حسنين را از روى سينه زهراء برداشتم..😭😭
📚بحار الأنوار (ط - بيروت) ؛ ج43 ؛ ص179
@emamzadeh_sarab
#یاس_نبوی
#یاس_نبوی
#کتاب_خوانی
#پیشنهاد_ویژه
⏳سه دقیقه در قیامت⌛️
3️⃣قسمت سوم
🖋 مجروح عملیات
سال ۱۳۹۰ بود و مزدوران و تروریستهای وابسته به آمریکا، در شمال غرب کشور و در حوالی پیرانشهر، مردم مظلوم منطقه را به خاک و خون کشیده بودند ...
آنها چند ارتفاع مهم منطقه را تصرف کرده و از آنجا به خودروهای عبوری و نیروهای نظامی حمله میکردند ... هر بار که سپاه و نیروهای نظامی برای مقابله آماده میشدند، نیروهای این گروهک تروریستی به شمال عراق فرار میکردند.
شهریور سال ۱۳۹۰ و به دنبال شهادت سردار جاننثاری و جمعی از پرسنل توپخانه سپاه، نیروهای ویژه سپاه به منطقه آمده و عملیات بزرگی را برای پاکسازی کل منطقه تدارک دیدند.
عملیات به خوبی انجام شد و با شهادت چندتن از نیروهای پاسدار، ارتفاعات جاسوسان و کل منطقه مرزی از وجود عناصر گروهک تروریستی پژاک پاکسازی شد.
من در آن عملیات حضور داشتم. از اینکه پس از سالها، یک نبرد نظامی واقعی را از نزدیک تجربه میکردم، حس خیلی خوبی داشتم... آرزوی شهادت نیز مانند دیگر رفقایم داشتم، اما با خودم می گفتم: ما کجا و شهادت؟!
دیگر آن روحیات دوران جوانی و عشق به شهادت، در وجودم کمرنگ شده بود.
در آخرین مراحل این عملیات، تروریستها برای فرار از منطقه، از گازهای فسفری و اشک آور استفاده کردند تا ما نتوانیم آن ها را تعقیب کنیم. آلودگی محیط باعث سوزش چشمانم شده بود.
دود اطراف ما را گرفت... رفقای من سریع از محل دور شدند، اما من نتوانستم... چشمان من به شدت میسوخت... سوزش چشمان من حالت عادی نداشت. چون بقیه نیروها سریع جلو رفتند اما من حتی نمی توانستم چشمم را باز نگه دارم!
به سختی و با کمک یکی از رفقا به عقب برگشتم. پزشک واحد امداد، قطره ای را در چشمان من ریخت و گفت: تا یک ساعت دیگه خوب می شوی.
ساعتی گذشت اما همین طور درد چشم مرا اذیت می کرد... به پزشک بیمارستان صحرایی و سپس بیمارستان داخل شهر مراجعه کردم... به وسیله آرامبخش توانستم استراحت کنم، اما کماکان درد چشم مرا اذیت میکرد.
چند ماه از آن ماجرا گذشت. عملیات موفق رزمندگان مدافع وطن، باعث شد که ارتفاعات شمال غربی به کلی پاکسازی شود... نیروها به واحدهای خود برگشتند اما من هنوز درگیر چشم هایم بودم.بیشتر، چشم چپ من اذیت می کرد.
حدود سه سال با سختی روزگار گذراندم... در این مدت صدها بار به دکترهای مختلف مراجعه کردم اما جواب درستی نگرفتم. تا اینکه یک روز صبح، احساس کردم که انگار چشم چپ من از حدقه بیرون زده!... درست بود. در مقابل آینه که قرار گرفتم، دیدم چشم من از مکان خودش خارج شده!... حالت عجیبی بود و درد شدیدی داشت.
◀️ ادامه دارد ...
با ما همراه باشید. هر روز با یک قسمت از داستان واقعی و تاثیرگذار " سه دقیقه در قیامت "
@emamzadeh_sarab
#سبک_زندگی
#یاس_نبوی
#راسخون
#مجموعه_نمایشگاهی
3️⃣ یاس بی نشان
🌷فاطمه (س)، شب قدر عارفان
🍃در آسمان معرفت حضرت زهرا (س) برترین اندیشههای بشری، حیران و تيز پروازترین عقلها، سرگردان گشتهاند. بلندای رتبت و اوج منزلت این دُر يكدانه خزاین عرش الهی، چنان والا و بالاست که در گستره ادراک نمیگنجد. بنابر روایات متعدد و معتبری که از ائمه طاهرین (ع) رسیده، حقیقت ليلة القدر به وجود فاطمه زهرا (س) تفسير شده است. آری، حقيقت ليلة القدر، وجود یگانه زهراست. و چرا چنین نباشد؟ حال آن که ليلة القدر، ظرف نزول قرآن صامت است و فاطمه (س)، ظرف نزول یازده قرآن ناطق. انسانهای به تکامل و فعلیت رسیده، قرآن ناطقند و این فاطمه (س) است که ظهور یازده كلام الله ناطق گردیده است: فاطمه (س)، از نظر حقیقت، باطن ليلة القدر است. وَمَا أَدْرَاكَ مَا لَيْلَةُ الْقَدْر؛ِ چه کس را یارای آن خواهد بود تا ليلة القدر را درک نماید؟ باری، قدر و منزلت فاطمه (س) برای مردمان، نهان است به همانسان که عظمت شب قدر برای ایشان، پنهان است. به دیگر سخن، معرفت حقیقی فاطمه (س)، همان قدر در اوج و دست نایافتنی است که ادراک شب قدر. او، همان حقیقت یگانهای است که رازگشای حقایق، حضرت امام جعفر صادق (ع)، معرفت وی را هم تراز ادراک شب قدر معرفی میفرماید: «لَيْلَةَ» فاطمه (س) است و «قَدْرُ» الله؛ از این روی هر آنکه به شناخت حقیقی فاطمه (س)، توفیق یابد، بیگمان شب قدر را درک کرده است.
💠حضرت فاطمه زهرا (س):
🌿همانا حقیقت و واقعیت تمام سعادتها و رستگاریها در دوستي على (ع) در زمان حیات و پس از رحلتش خواهد بود.
🆔 @Emamzadeh_sarab
#یاس_نبوی
اذانِ ناتمام!
بلال موذن پیامبر بود. حضرت که از دنیا رفت، بلال گفت دیگر برای کسی اذان نخواهد گفت. دختر دلش برای پدر تنگ شده بود. عجیب! اذان بلال، خاطرات پدر را برایش زنده می کرد.
یک روز گفت: دلم می خواهد صدای اذان بلال را بشنوم. بلال که شنید برای فاطمه(س) اذان گفت. الله اکبر... صدای گریه فاطمه(ع) بلند شد. اشهد ان لا اله الا الله... گریه حضرت شدیدتر شد. اشهد ان محمدا رسول الله... دیگر صدای فاطمه(س) به گوش نمی رسید. دختر پیامبر از هوش رفته و بر زمین افتاده بود!
مردم گفتند: بلال! بس است! دیگر اذان نگو! فاطمه(س) از هوش رفت! اذان ناتمام ماند! به هوش که آمد، از بلال خواست اذان را تمام کند. بلال گفت: ای سرور زنان! بر جان شما بیمناکم! ام ابیها دیگر چیزی نگفت. (بحارالانوار، ج43، ص157)
🆔 @emamzadeh_sarab
#سبک_زندگی
#زندگی_معنوی
#زندگی_پاک
🌷 بسیاری از تنش ها، حاصل محرک های بیرونی نیست، حاصل ذهن های معیوب و نگاه های آلوده ماست.
می توان با یک تغییر کوچک در نگاه خود،
تنش ها و استرس ها را از خود دور کرد.
#یاس_نبوی
🆔@emamzadeh_sarab