درود صبح قشنگتون بخیر🌷🍃
روزگارتان از رحمت
«الرَّحْمَنُ الرَّحِیم» لبریز
سفرهٔ تان از نعمت
«رَبُّ الْعَالَمِين» سرشار
روزتون پراز لطف وعنایت خدا🌺
❥
#صبح_بخیر #سلام #صبح
#سرگذشت_رعنا
#تاوان_سادگی
#پارت_صد_نه
اسمم رعناست ازاستان همدان
چراازدیروز جواب من رونمیدی منتظرتوضیح ازطرف من بود..گفتم من وتوبه دردهم نمیخوریم چون مادرت نمیذاره بهم برسیم وتواین تصمیمش هم جدیه..سعیدگفت توچکارمادرمن داری اون رومن راضی میکنم..گفتم نمیدونم مادرت شماره من روچه جوری پیداکرده ولی دیروز زنگزدوهرچی ازدهنش درامدبهم گفت..حالاکه خوب فکرمیکنم میبینم حق بامادرته..سعیدگفت مادرم واقعابه توزنگ زده،،گفتم بله وبعدبابغض گفتم لطفامن روفراموش کن وگوشی روقطع کردم سیم کارت رودراوردم،سریع چادرم روسرکردم رفتم دیدن رویا،درحیاطشون بازبودورویاپای شیراب بود..آروم چندبارصداش کردم تامتوجه ام شد.دویدسمتم گفت بیاتو،،گفتم تاعمه نیومده بایدبرم..امدم این گوشی روبهت بدم هروقت سعیدامدبهش بده..رویاازحرفهام سردرنمیاوردگفت چی شده نکنه دعواتون شده،،گفتم نه من نمیتونم دیگه باهاش ادامه بدم،شایدقسمت من وسعیدباهم نیست..رویاکه کلافه شده بودگفت نمیخوای بگی چرایهویی این تصمیم روگرفتی....
ادامه در پارت بعدی 👇
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
.
به شخصیت خود بیشتر از آبرویتان اهمیت دهید،
زیرا شخصیت شما
جوهر وجود شما و آبروی تان
تصورات دیگران نسبت به شماست....
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
.
زندگی مانند دوربین است
روی چیزهای مهم تمرکز کنید
لحظات خوب را ثبت کنید
زشتی ها را از آن کات کنید
و در نهایت اگر چیزی که
می خواستید از آب درنیامد،
کافیست عکس دیگری بگیرید.
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
.
اگه کسی به تو لقب بدی داد،
لازم نیست بهت بربخوره!
این لقب به تو صدمه نمی زنه،
برعکس نشون میده که
خود گوینده
از لحاظ اخلاقی،
چقدر فقیره!
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
.
ﻫﯿﭽﻮﻗﺖ ﺍﺯ ﻧﻘﻄﻪ ﺿﻌﻒ ﻫﺎﺗﻮﻥ با ﮐﺴﯽ ﺣﺮﻑ نزنید
ﺁﺩﻣﻬﺎ ﺳﻨﮕﺪﻝ ﺗﺮ ﺍﺯ ﺍﻭﻧﯽ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺗﺼﻮﺭ ﻣﯽﮐﻨﯿﺪ ...
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
#سرگذشت_رعنا
#تاوان_سادگی
#پارت_صد_ده
اسمم رعناست ازاستان همدان
رویاکه کلافه شده بودگفت نمیخوای بگی چرایهویی این تصمیم روگرفتی..گفتم زن عموت راضی نیست ودیروز زنگزدهرچی ازدهنش درامدبهم گفت.من سعیدروخیلی دوستدارم ولی مابه دردهم نمیخوریم..ازطرف من ازش عذرخواهی کن..ازاین ماجرادوروزگذشت،،ویه روزکه سرکلاس بودم..صدام کردن وگفتن بیرون کارت دارن..سرکلاس بودم که مستخدم اموزشگاه درزدوبعداسم من روصداکردگفت بیرون کارتون دارن..من کسی روتوشهرنداشتم که بخواد بیاد دیدنم..بااجازه استادوسایلم روجمع کردم وازکلاس امدم بیرون..مستخدم که یه پیرمردخوش اخلاق بود.گفت دخترم یه اقای بیرون اموزشگاه منتظرته به من گفت ازآشناهاتون هست وکارمهمی باهات داره..یه لحظه یادبابام افتادم گفتم نکنه براش اتفاقی افتاده ..دویدم بیرون واطراف نگاه میکردم..سعید روپشت فرمون ماشینش اون طرف خیابون دیدم..باورم نمیشدسعیدبازاین همه راه روامده باشه..رفتم سمت ماشین وبهش سلام کردم.. بدون اینکه جواب سلامم روبده گفت سوارشو،وقتی سوارشدم حرکت کرد....
ادامه در پارت بعدی 👇
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
.
زندگی مسئله است حل بایدکرد
راه است طی بایدکرد🌸🍂
دراز مدت است صبربایدکرد
تفریح است،بازی باید کرد
باغبانی است عشق باید کرد
تعهد است عمل باید کرد
راز است کشف باید کرد
زندگیتون پر از قشنگی🌸🍂
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
.
"زيبايي صورت " چشم رو خيره ميكنه،
ولي "زيبايي شخصيت" قلبها رو تسخير ميكنه...
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
.
بعضی وقتا باید بدترین درد هارو تحمل کنی تا بتونی بهترین تغییر رو ایجاد کنی.
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
.
می گویند قلب هر کس به اندازه
مشت بسته اوست….
اما من قلب هایی را دیده ام
که به اندازه دنیایی از
“محبت” عمیقند
دلهای بزرگی که هیچ وقت
در مشت های بسته جای نمی گیرند !
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
#سرگذشت_رعنا
#تاوان_سادگی
#پارت_صد_یازده
اسمم رعناست ازاستان همدان
وقتی سوارشدم حرکت کرد..یه پنج دقیقه ای سکوت بود.خودش گفت گوشی رو چراخاموش کردی!؟چرادادیش به رویا!؟فکر نمیکردم اینقدربچه باشی که سر چند کلمه حرف مادرم خودت روببازی وپاپس بکشی..دوست داشتنت دراین حدبود.گفتم تومادرت روبهترازمن میشناسیو خوب میدونی محاله بذاره توبامن ازدواج کنی..سعیدکه عصبانی شده بودگفت من انقدربزرگ شدم که خودم برای زندگیم تصمیم بگیرم..وقتی بهت گفتم تااخرش هستم ومیخوامت بدون ازخودم مطمئنم والکی حرف نزدم..سعید داشت میرفت سمت روستا
گفتم لابد میخواد بره خونه عموش،ولی وقتی رسیدیم جلوی خونه عمه نگهداشت..با تعجب گفتم میخوای چکارکنی..گفت میخوام باعمه ات حرف بزنم..گفتم سعیداگرعمه بفهمه من..از شهر تا اینجا باتوامدم اونم توروستاحتما من رومیکشه..تونمیشناسیش خیلی تعصبیه،،گفت باشه توبرومن چنددقیقه بعدخودم میام..وقتی رفتم خونه عمه ازاینکه زودبرگشته بودم تعجب کرده بود..گفت چرازودامدی..گفتم سرم درد میکرد نموندم کلاس تموم بشه امدم.اینقدر استرس داشتم ومیترسیدم که به زوریه لیوان اب خوردم ولباسهام روعوض کردم..یکربعی گذشت که صدای زنگ امد...
ادامه در پارت بعدی 👇
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir