فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨
🌸دوشنبه ای دلنشین
💜روزی سرشاراز موفقیت
🌸آرامشی عمیق
💜لطف همیشگی خدا
🌸لحظه های پر از استجابت دعا
🌸سلامتی و سعادت دو دنیا
💜آرزوی همیشگی من برای شما
🌸تقدیم به شما
💜زندگیتون زیبا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨
نیایش صبحگاهی 🌺🍃
🌺خدایا🙏
✨دراین روز عید قربان
🌺 یاریمان کن و به ما قلبی
✨متواضع و دستی مهربان
🌺 عطاکن که در سختی
✨در شـادی و ناراحتی
🌺 در فقـر و دارایی
✨شـاد و بخشنده باقے
🌺بمانیم و شکرگزار باشیم
آمین یا ذَالْجَلالِ وَالْاِكْرام 🌺
#نیایش_صبحگاهی
#عشق_سوخته
#پارت_بیست_هشتم
دست وحید رو مثل یه بچه گرفتند و بردند…😳😳واقعا شوکه مونده بودم…..
من از وحید توقع نداشتم ازم دفاع کنه و یا توی روی پدر و مادرش وایسته ،،،حداقل توقع من این بود که از خونه اش قهر نکنه و باهاشون نره….. و برگرده و از دل من در بیاره…..
تا چند دقیقه ایی ماتم برده بود….وقتی به خودم اومدم شروع به گریه کردم….خیلی خیلی گریه کردم و در نهایت با خودم گفتم:فکر کنم دیگه اینجا موندن من فایده نداره….هر روز طلبکارتر میشند،،،،…زن دوم هم گرفتندولی باز هم از من توقع بچه دارند…..
خیلی فکر کردم و بعدش زنگ زدم به مشاورم…..مشاوری که گاهی مشکلات زندگیمو باهاش در میون میزاشتم و راه کار میخواستم…….
مشاورم بعد از شنیدن حرفهام گفت:ببین..!!…من از روزهای اول که باهات در تماسم اصلا پیشنهاد جدایی ندادم اما الان با قاطعیت میگم که همسرت بیماره…. مخصوصا که خانواده اش هم پشتش هستند…..خوب فکراتو بکن برو خونه ی پدرت….
گفتم:یعنی قهر کنم یا طلاق بگیرم؟؟؟
مشاور گفت:نه نه….اگه قراره بری و دوباره برگردی اصلا نرو….ولی رفتی تا آخرش محکم وایستا و طلاقتو بگیر….
با حرفهای مشاورم رفتم توی فکر و بالاخره چمدونمو برداشتم و چند دست لباس داخلش ریختم و درست ساعت ۲ظهر بود که با آژانس بانوان تماس گرفتم تا منو ببره روستا خونه ی بابام….
بین مسیر به وحید پیام داد و نوشتم:من رفتم….توهم راحت زندگیتو بکن….
جواب داد:بروووو….برو اینقدر بمون تا موهات هم مثل دندونات سفید بشه…..اونوقت طلاقت میدم…..
دیگه جوابشو ندادم ورفتم روستا خونه ی داداش بزرگم…..میدونستم که خانواده ام درک بالایی دارند و سوال پیجم نمیکنند ،خدایی هم اینکار رو نکردند….
تا رسیدم رفتم داخل یکی از اتاقها و چمدونم گذاشتم ….زن داداش گفت:ناهار خوردی؟؟
گفتم:نه….
برام ناهار اورد و خوردم و بعدش خودم کم کم براشون توضیح دادم که چه اتفاقی افتاده…………
در حال تعریف کردن بودم که جاریم زنگ زد و گفت:ساره…!!!…مادرشوهره اینجا بود….تا رفت بهت زنگ زدم….
گفتم:چی میگفت؟؟
جاریم گفت:خوشحال و خندون اومده و میگه که فرستادمش خونه ی باباش…..
گفتم:خب….
گفت:ساره…نزار به خواستشون برسند،،،برگرد خونه و زندگیت….اینا هدفشون همینه که تو طلاق بگیری….
گفتم:اشکالی نداره….بزار به هدفشون برسند،،من دیگه برنمیگردم….هیچی هم برام مهم نیست…..
جاریم ناراحت گوشی رو قطع کرد….
دو روز خونه ی داداش بزرگم موندم و بعدش رفتم خونه ی باباو براشون همه چی رو توضیح دادم و گفتم :من فقط طلاق میخواهم ….
بابا گفت:راستش تا اینجا هم باهاش زندگی کردی تقصیر خودته…..تو باید همون اولش جدا میشدی….
گفتم:این دفعه تصمیمم جدیه…
بابا گفت:هر کاری که لازمه انجام بده،،ما هم پشتت هستیم….
از اینکه خانواده ام درکم میکردند و هوامو داشتند خیلی خوشحال شدم و چند روز بعدش رفتم دادخواست طلاق دادم….برای اینکه کارا راحت تر پیش بره یه وکیل هم گرفتم و برگشتم خونه……….
تقریبا دو هفته ایی گذشته بود اما از وحید و خانواده اش خبری نبود….…..انگار که از نبودنم خوشحال بودند و از خداشون بود من جدا بشم…..
تیرماه بود که قهر کردم و رفتم خونه ی بابا و درخواست طلاق دادم تقریبا اوایل آذر ماه بود که یه روز خواهرشوهرم زنگ زد….
دو دل بودم که جواب بدم یا نه که مامان گفت:جواب بدی بهتره….
تماس رو برقرار کردم و خیلی سرد گفتم:سلام……….
خواهرشوهرم گفت:میخواهیم بیاییم دنبالت…..
عصبی گفتم:بعد از پنج ماه یادتون افتاده؟؟؟؟؟؟؟؟
ادامه پارت بعدی👎
.
وقتی کسی را
تحقیر
قضاوت
یا از او بدگویی میکنید
درحقیقت
کانال نفوذ انرژی منفی را
به سمت خود باز کردید
در این صورت:
فقر بیماری و تنگدستی به
سراغتان میآید
انرژیتان را صرف حرص خوردن و عصبانیت نکنید❤️
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
14.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#ویدیو_کلیپ
#حس_خوب
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
.
هفت جایی که انسان امتحان می شود:
مرد،هنگام بیماری همسرش!
زن ،هنگام فقر همسرش!
فرزند ،هنگام پیری پدر و مادر!
دوست ،هنگام سختی!
خواهروبرادر،هنگام تقسیم ارث!
اقوام، هنگام غربت!
مومن ،هنگام مصیبت!
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
.
آدمی تا زمانی که
سختی هایش را میفهمد
زنده است.
ولی وقتی سختیهای دیگران
را درک می کند
آن وقت یک انسان است
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
#عشق_سوخته
#پارت_بیست_نهم
خواهرشوهرم گفت:چه فرقی میکنه…!!؟؟میاییم دنبالت چون وضعیت اضطراریه….
گفتم:ارررره دیگه ،،،پنج ماه اصلا یادتون نیود که ساره ایی هست اما الان که وضعیت اضطراری شده به فکرم افتادید…..
خواهرشوهرم گفت:گوش کن ببین چی میگیم….وحید بیمارستانه….
تا اسم بیمارستان رو شنیدم یک لحظه قلبم ایستاد…خیلی ناراحت شدم ولی طوری وانمود کردم که خواهرشوهر متوجه ی ناراحتی من نشه….مثلا بیخیال گفتم:خب….من چیکار کنم؟؟؟
خواهرشوهرم گفت:اصلا حالش خوب نیست و میخواهد تورو ببینه……میدونم بهت بد کرده اما حلالش کن….
درسته که برای وحید ناراحت بودم ولی به خواهرشوهرم گفتم:حلالش نمیکنم….در صورتی ازش میگذرم که طلاقمو بده…..
خواهرشوهر گفت:ساره…!!!…….همینطوری داداشمو خدا زده ،حداقل تو حلال کن…
گفتم:همین که گفتم…طلاق داد ،حلال میکنم…..
گوشی رو قطع کردم و به حال وحید و خودم گریه کردم…..
شب که شد دو تا دیگه از خواهراش اومدند خونه ی بابام…..بعد از تعارفات اولیه یکیش به بابا گفت:اقا سید..!!…شما با ساره خرف بزنید تا قبول کنه….وحید بیمارستانه….
بابا گفت:اگه ساره براتون مهم بود همون هفته ی اول میومدید دنبالش تا مشکل و اختلافات به اینجا و دادگاه نمیکشید…..
خواهرشوهرم گفت:راستش مادرمون سکته کرده بود و درگیر بیمارستان بودیم…..به والا همون روزی که مامان سکته کرد روی تخت بیمارستان به من گفت که آه سید منو گرفته که به این روز افتادم……..اقاسید…!!!…انگار ما داریم تقاص پس میدیم ،اون از مادرم و اینم از برادرم…..
بابا یه کم اروم شد و گفت:این زندگی دیگه به درد نمیخوره،….مشکل وحید چیه که بیمارستان بستری شده؟؟؟
خواهرشوهرم گفت:راستش یه روز با یکی از دوستاش سر یه معامله ایی بحثشون میشه و وحید برای اینکه تلافی کنه یه شب در حالیکه مست بوده با اسلحه میره مغازه ی یارو(دوستش) و اونجا سه تا تیر شلیک میکنه….
بابا متعجب گفت:اسلحه از کجا اورده؟؟چقدر کار خطرناکی کرده……
خواهرشوهر گفت:از قبل داشت….
منم زود گفتم:درسته….یه شب فرشته به من زنگ زده بود میگفته وحید با اسلحه اونو تهدید میکنه…….
بابا گفت:بعد چی شد؟؟
خواهرشوهرم گفت:بعد از چند روز،دوستش تصمیم میگیره کار وحید رو تلافی کنه و برای همین به بهونه صلح و آشتی دعوتش میکنه خونشون…..وحید هم از همه جا بی خبر میره اونجا و رفیقش سه تا تیر به پای وحید میزنه….
بابا گفت:الله اکبر…!!..الان بیمارستانه؟؟؟
خواهرشوهرم گفت:اررره….پلیس هم بخاطر حمل غیر مجاز اسلحه دنبالش….
(این اتفاق ایام شهادت حضرت فاطمه برای وحید میفته)….قربون خانم زهرا بشم که وحید خیلی زود جواب ظلمهایی که در حقم کرده بود رو پس داد………………
خواهرشوهرام هر چی گفتند قبول نکردم باهاشون برگردم و برم بیمارستان …… اونا هم مجبور شدند و رفتند…
همون روزها بود که من بخاطر درد گوشم رفتم بیمارستان و دکتر گفت:خانم..!!..گوش شما پرده اش پاره و عفونت کرده …. راهی جز عمل ندارید چون ممکنه عفونت به مغزتون نفوذ کنه…..
بناچار بستری شدم و گوشمو عمل کردند….دقیقا نمیدونم پرده ی گوشم بخاطر کتکهای وحید پاره شده بود یا نه؟؟اما دکتر گفت در اثر ضربه این اتفاق افتاده……
بعد از اینکه از برگشتم خونه ی (بابام)، شنیدم که وحید تا از بیمارستان مرخص شده و رفته خونه ،پلیس دستگیرش کرده و برده زندان….در صورتی که هنوز حالش خوبه خوب نشده بود……….
من نمیدونم و به چشم خودم ندیدم ولی طبق شنیده هام انگار توی زندان اینقدر وحید رو تحت فشار و اذیت قرار میدند تا بالاخره به اسلحه اعتراف میکنه و بعد از تحویلش به قید وثیقه و سند آزاد میشه…………..
دادخواست طلاق من در جریان بود و چند بار برای وحید احضاریه فرستادند اما نیومد….بعد از چند بار احضاریه بالاخره یه بار اومد و جلوی ساختمون دادگاه منو دید و خیلی التماس کرد و گفت:من گوه خوردم….غلط کردم….میدونم بهت خیلی بد کردم اما خواهش میکنم منو ببخش و برگرد سرخونه و زندگی….
ادامه پارت بعدی👎
🖐 پنـج اصل را در زندگیـت به خاطـر بسـپار؛
.
1⃣ غـرور ⇜ مانع يادگيـری
2⃣ خودبزرگبینی ⇜ مانع محبوبیـت
3⃣ کمرويی ⇜ مانع پيشرفـت
4⃣ خودشیفتگی ⇜ مانع معاشـرت
5⃣ عادت کردن ⇜ مانع تغيير است
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
.
رنجش، کینه، نفرت، حسد،
همچون ریگ هایی هستند
در کفش ما ...
برای ادامه راه باید، این ریگها را
از کفش،خود خارج کنیم
پس برای راه رفتن متعادل نباید،
" ریگی به کفش داشت "
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
.
وقتی یه نفررو همش ببخشی٬
این فرصتو ازش میگیری
که بفهمه هر اشتباهی
یه تاوانی داره…
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
.
در زندگی ...
اشک هایت را پاک نکن!
اشخاصی را
پاک کن،،،
که باعث اشک ریختن تو می شوند...
برای کسی دل به دریا بزن،،،
که همسفر بخواهد
نه قایق....
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir