eitaa logo
دولت جوان انقلابی🇮🇷
118 دنبال‌کننده
7هزار عکس
3هزار ویدیو
184 فایل
🔆﷽🔆 ☘ذکر تعجیل فرج رمز نجات بشر است 🍃ما برآنیم که این ذکر جهانی بشود⚘ 📲ارسال انتقادات بسیار ارزشمند شما👇 @Taha_Yasin3 🛑هشدار: هر گونه کپی‌برداری از مطالب کانال بدون ذکر منبع، اصلا حرام نبوده و کاملا مجاز است✔😉 ♨️کانال دوم ما👇 @vacsam
مشاهده در ایتا
دانلود
✨﷽✨ 🌷با سلام و ادب و احترام خدمت شما اعضای محترم و بزرگوار 📽چند عدد فیلم بسیار زیبا ساخته شده در کشورهای گوناگون👇 تماشای آنها جهت یادگیری تاکتیک ها و استراتژی های خاص مدیریتِ تحول سازمانی، نابودی فساد و بی عدالتی در یک جامعه و نهایتا زمینه سازی برای ظهور حضرت ولی عصر(عج) ، پیشنهاد میگردد. 🔸🔸🔸
فیلم: سامبونگ محصول کره جنوبی
فیلم: جبار برگشته(Gabbar) محصول هند
فیلم: مردی به نام ایپ من(Ip man) محصول چین
فیلم : سوخته(Burnt) محصول آمریکا
﷽ 📆برگی از تاریخ📆 سال 58 مناظره ای داغ بین مهندس بازرگان و شهید بهشتی تحت عنوان " تخصص بالاتر است یا تعهد و تقوا؟ " در صدا و سیما برگزار شد. شهید بهشتی معتقد بود مسئولین باید متعهد باشند و بازرگان اعتقاد داشت تخصص مهمتر است. در لابلاى بحث بازرگان سوالى از شهید بهشتی پرسید:  آقای دکتر فرض کنیم که قصد دارید با اتوبوس از شهرى به تهران بیایید.راننده ای داریم که جاده را مثل کف دست میشناسه ولی اهل همه جور معصیتی است و راننده دیگری که تازه کار است ولی بسیار متقی و اهل تدین. شما خانواده تون رو با کدام راننده راهی میکنید؟! در این هنگام شهید بهشتی مکثی طولانی کرده سپس به علامت تایید نظر بازرگان، بزرگوارانه فرمودند : آقا من دیگه صحبتی ندارم! هر چند بازرگان برنده این مناظره بود ولی این پارادوکس هیچ گاه برای برخی حل نشد و همواره احساس میگفت که قطعاً تقوا و تعهد بالاتر است! تا اینکه بعد ها از شهید چمران سوال کردند آقای دکتر تقوا بالاتر است یا تخصص؟ شهید چمران فرمودند : تقوا بالاتر است!  ولی اگر کسی تخصص کاری را نداشته باشد و منصبی را قبول کند، قطعاً انسان “ بی تقوایی ” است. و امروزه چه بسیار افراد بی تقوایی امور دولت را به دست گرفته اند‼️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
﷽ 📖داستان📖 🗿بُت شکنی🗿 سفیر انگلیس(فرماندار) در دهلی از مسیری در حال گذر بود که یک جوان هندی ، لگدی به گاوی میزند. "گاوی که در هندوستان مقدس است"! فرماندار انگلیسی پیاده شده و به سوی گاو میدود و گاو را میبوسد و تعظیم می کند! بقیه مردم حاضر که می بینند یک غریبه اینقدر گاو را محترم می شمارد ، به گاو سجده نموده و آن جوان را به شدت مجازات کردند. همراه فرماندار با تعجب می پرسد: چرا این کار را کردید؟! شما که خودتان میدانید گاو ارزش تعظیم ندارد و اعتقادات هند خرافات است!! فرماندار می گوید: خودم میدانم اما خواستم این مردم در جهل خود بمانند و از پیشرفتشان در فرهنگ جلوگیری کنم. لگدِ این جوان آگاه می رفت که فرهنگ هندوستان را هزار سال جلو بیندازد ، ولی من نگذاشتم! 《 لَقَدْ کانوا هُم وَ آبَاؤُهُم فِي ضَلَالٍ مُّبِينٍ》
📖 داستان 📖 ⚔ مبارزه تنها راه نجات ⚔ کشاورزی الاغ پیری داشت که یک روز اتفاقی به درون یک چاه بدون آب افتاد. کشاورز هر چه سعی کرد نتوانست الاغ را از درون چاه بیرون بیاورد. پس برای اینکه حیوان بیچاره زیاد زجر نکشد، کشاورز و مردم روستا تصمیم گرفتند چاه را با خاک پر کنند تا الاغ زودتر بمیرد و مرگ تدریجی او باعث عذابش نشود. مردم با سطل روی سر الاغ خاک می ریختند اما الاغ هر بار خاک های روی بدنش را می تکاند و زیر پایش می ریخت و وقتی خاک زیر پایش بالا می آمد، سعی می کرد روی خاک ها بایستد. روستایی ها همینطور به زنده به گور کردن الاغ بیچاره ادامه دادند و الاغ هم همینطور به بالا آمدن ادامه داد تا اینکه به لبه چاه رسید و در حالت حیرت کشاورز و روستائیان، آن الاغ از چاه بیرون آمد. ❕مشکلات، مانند تلی از خاک بر سر ما می ریزند و ما همواره دو انتخاب داریم: اول اینکه اجازه بدهیم مشکلات ما را زنده به گور کنند و دوم اینکه از مشکلات سکویی بسازیم برای صعود! ‼️اگر دشمنان درونی در داخل کشور سدی برای پیشرفت ما هستند ،نباید ناامید شد و باید از این مشکلات علیه خود آنان و در جهت تقویت خودمان استفاده نمود.
﷽ 📖داستان📖 🕯 «لا تَقنَطوا» 🕯 چهار شمع به آرامی می سوختند، محیط آن قدر ساکت بود که می شد صدای صحبت آنها را شنید.🕯🕯🕯🕯 1⃣ اولین شمع گفت: « من صلح هستم، هیچ کس نمی تواند مرا همیشه روشن نگه دارد. فکر می کنم که به زودی خاموش شوم. هنوز حرف شمع صلح تمام نشده بود که شعله آن کم و بعد خاموش شد. » 2⃣ شمع دوم گفت: « من ایمان هستم، واقعا انگار کسی به من نیازی ندارد برای همین من دیگر رعبتی ندارم که بیشتر از این روشن بمانم . » حرف شمع ایمان که تمام شد ،نسیم ملایمی وزید و آن را خاموش کرد. 3⃣ وقتی نوبت به سومین شمع رسید با اندوه کفت: « من عشق هستم توانایی آن را ندارم که روشن بمانم، چون مردم مرا به کناری انداخته اند و اهمیتم را نمی فهمند، آنها حتی فراموش کرده اند که به نزدیکترین کسان خود محبت کنند و عشق بورزند. » پس شمع عشق هم بی درنگ خاموش شد . کودکی وارد اتاق شد و دید که سه شمع دیگر نمی سوزند. او گفت: « شما که می خواستید تا آخرین لحظه روشن بمانید، پس چرا دیگر نمی سوزید؟» 4⃣ چهارمین شمع گفت: « نگران نباش، تا وقتی من روشن هستم، به کمک هم می توانیم شمع های دیگر را روشن کنیم. من امید هستم. » چشمان کودک درخشید، شمع امید را برداشت و بقیه شمع ها را روشن کرد. بنابر این شعله امید هرگز نباید خاموش شود. ما باید همیشه امید و ایمان و صلح و عشق را در وجود خود حفظ کنیم.✨