eitaa logo
اقتدار ولایی
977 دنبال‌کننده
15هزار عکس
21.5هزار ویدیو
249 فایل
مباحث سیاسی فرهنگی اجتماعی اقتصادی تاریخی ادبیات فارسی و تفسیر و احادیث اهل بیت عصمت و طهارت صلوات الله علیهم اجمعین
مشاهده در ایتا
دانلود
علی کریمی احساس خطر کرد. آقای کریمی این که شما آشوبگران رو تحریک به برخورد با نیروی انتظامی کردید و آموزش ساخت کوکتل مولوتف دادید، یعنی حمایت از مردم ایرانه؟! با حمایت شما سلبریتی‌ها ۵۰ نفر آدم بی‌گناه کشته شدن... روزهای محاکمه نزدیکه آقای کریمی منتظر باش👌👌 🔴@EqtedareVelaeii🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 هشدار رئیس قوه‌قضائیه به آتش‌بیاران معرکه اغتشاشات 🔹اژه‌ای: کسانی‌که با حمایت نظام مشهور شدند و به‌جای اینکه در روز سختی در کنار مردم باشند با دشمن هم‌صدا شدند و دشمن به وسیله زبان و صفحات مجازی آن‌ها اغتشاش ایجاد کرد و جوانان را تحریک کرد که به خیابان‌ها بیایند، باید تاوان دهند. 🔹مسببین این اعمال، پشتیبانان آن‌ها و کسانی‌که با جعل و نشر مطالب کذب، مردم را تحریک کردند، همه آن‌ها بدانند که خسارت‌های مادی و معنوی به بار آمده برای مردم و کشور را باید پس دهند و پرداخت کنند. ✍:دادگاهی تشکیل شود و همه اموالی که سلبریتی ها از طریق مشهور شدن توسط نظام اسلامی بدست آورده اند مصادره و به خزانه واریز گردد تا درس عبرتی برای دیگر سلبریتی ها گردد. 🔴@EqtedareVelaeii🇮🇷
💠 امام رضا علیه السلام: 🍃 هرگاه برای شما پیشامد سختی روی داد، به وسیله ما اهل بیت از خدا یاری بجویید. 📚 مستدرک، ج 5، ص 228 📚 @HadithNegar
آیت الله العظمی جوادی آملی: «وقتی انسان در نماز قلب را مهار می ‌کند که چشم و گوش را در بیرون مهار کرده باشد، اگر در بیرون نماز، چشم و گوشش را حفظ کرد، در نماز دشمن درونی هجوم نمی آورد. مهم آن است که انسان در بیرون نماز خود را حفظ کند.» کتاب حکمت عبادات صفحه ۱۱۶ 📚 @HadithNegar
آیت الله العظمی جوادی آملی: «اينكه گفته مي‌شود:«العلماء ورثة الأنبياء»[١] گرچه اين جمله ،جمله خبريه است يعنی «العلماء» مي‌شود مبتدا «ورثة الأنبياء» مي‌شود خبر، اين جمله، جمله خبريه است ولی به داعی انشا القا شده است،يعنی «ايّها العلماء» بكوشيد كه از انبيا ارث ببريد، بكوشيد كه وارثان آنها باشيد، بكوشيد كه آنچه آنها گفتند سهمی از آنها به شما برسد، بكوشيد كه وارث شويد» [١]الکافی، ج۱، ص ۳۲ درس اخلاق ۹۲/١١/٢۴ 📚 @HadithNegar
💠 امام علی علیه السلام: 🔹 «وَمَا أَعْمَالُ الْبِرِّ کُلُّهَا وَالْجِهَادُ فِی سَبِیلِ اللّه ِ، عِنْدَ الْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَالنَّهْیِ عَنِ الْمُنْکَرِ، إِلاَّ کَنـَفْثَةٍ فِی بَحْـرٍ لُـجِّیٍّ.» تمام کارهاى نیک و حتى جهاد در راه خدا در برابر امر به معروف و نهى از منکر چون آب دهان است در برابر دریاى پهناور. 📚 نهج البلاغه حکمت ۳۷۴
tajziyeh.7.41.mp3
13.19M
🔴مهم / تیراندازی تجزیه طلب های بلوچ در حمایت از کومله / شبکه میدانی داعش متلاشی شد نقشه میدانی تجمعات و نقشه ی کلی که عوامل کومله و داعشیِ بازداشت شده روی آن مشخص شده نشان میدهد که این افراد به شکلی کاملا هوشمندانه در قالب دسته های دو الی سه نفره روی جغرافیای اعتراضات پراکنده شده بودند. آنها در تولید بخشی از خشونت ها نقش مستقیم داشته اند. این ویدئو را با دقت ببینید... 🔴@EqtedareVelaeii🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥نزدیکتر از آنچه گمان نمی کنند 🔹نظارت دقیق نهادهای امنیتی بر صفر تا صد اغتشاشات را در یکی از صحنه های آشوب ببینید 🔹تمرکز عجیب دوربین های امنیتی با دقت بالا تا مراقبت و دستگیری... 🔴@EqtedareVelaeii🇮🇷
✨﷽✨ 🌼داستان زیبای شیخ علی ✍️در کربلا واعظی بود به نام سید جواد که ساکن کربلا بود ولی در ایام محرم و عزا برای تبلیغ به نواحی و روستاهای دوردست می‌رفت نماز جماعت می‌خواند و مسائل شرعی می‌گفت و سپس به کربلا برمی‌گشت. (او می‌گفت): یکبار گذرم افتاد به روستایی که همه اهالی آن سنی مذهب بودند و در آنجا برخورد کردم با پیرمردی محاسن سفید و نورانی و چون دیدم سنی است با او از در صحبت و مذاکره وارد شدم ولی دیدم الآن نمی‌توانم تشیع را به او بفهمانم چون این مرد ساده‌لوح و پاکدل چنان قلبش از محبت غاصبین خلافت سرشار است که آمادگی ندارد و شاید گفتن حقیقت مطلب به او نتیجه برعکس بدهد. تا اینکه یک روز برای اینکه راه مذاکره با او را باز کنم و به تدریج ایمان در دل او پیدا شده و شیعه گردد از او پرسیدم: شیخ شما کیست؟ (عرب‌ها به بزرگ و رئیس قبیله شیخ می‌گویند) پیرمرد در پاسخ گفت: شیخ ما یک مرد قدرتمندی است که چندین خان ضیافت دارد. چقدر گوسفند دارد. چقدر شتر دارد. چهار هزار نفر تیرانداز دارد. چقدر عشیره و قبیله دارد. من گفتم: به به از شیخ شما چقدر مرد متمکن و قدرتمندی است! پیرمرد رو کرد به من و پرسید: شیخ شما کیست؟ گفتم: شیخ ما یک آقایی است که هرکس هر حاجتی داشته باشد برآورده می‌کند. اگر در مشرق عالم باشی و او در مغرب عالم و گرفتاری و پریشانی پیش آید و او را صدا بزنی فورا به فریادت می‌رسد و رفع مشکل از تو می‌کند. پیرمرد گفت: به به عجب شیخی است شیخ خوب است اینگونه باشد. اسمش چیست؟ گفتم: "شیخ علی". دیگر در اینباره صحبتی نشد ولی احساس کردم پیرمرد از شیخ علی خیلی خوشش آمده و دائم در فکر سخن من است. دهه محرم تمام شد و به کربلا برگشتم و بعد از مدتی دوباره به آن روستا عزیمت کردم و این دفعه با شور و علاقه فراوانی. با خود می‌گفتم: آن روز سنگ بنا را گذاشتم و نامی از "شیخ علی" بردم، این دفعه بنا را تمام نموده و "شیخ علی" را به طور کامل معرفی می‌کنم و پیرمرد روشن‌دل را با مقام مقدس ولایت، امیرالمومنین (ع)آشنا می‌سازم. تا وارد روستا شدم سراغ او را گرفتم. گفتند: از دنیا رفته است! خیلی متاثر شدم و با خود گفتم: عجب پیرمردی به او دل بسته بودم که او را با ولایت آشنا کنم. حیف که بدون ولایت از دنیا رفت. چون معلوم بود که اهل عناد و دشمنی نیست بلکه القائات و تبلیغات سوء او را از گرایش به ولایت محروم نموده است. به دیدن فرزندانش رفتم و پس از تسلیت تقاضا کردم که مرا سر قبر او ببرند. بالای قبر او گفتم: خدایا من به این پیرمرد امید داشتم. چرا او را از این دنیا بردی؟ خیلی به آستانه تشیع نزدیک بود. افسوس که ناقص و محروم از دنیا رفت. از قبرستان که برگشتیم شب را در منزل همان پیرمرد استراحت کردم. وقتی خوابیدم در عالم رویا از دری وارد شدم دیدم یک دالان درازی است و در یک طرف آن نیمکتی است بلند که روی آن دو نفر نشسته‌اند و آن پیرمرد سنی نیز در مقابل آن‌هاست. پس از سلام و احوالپرسی دیدم در انتهای دالان دری است شیشه‌ای که از پشت آن باغی بزرگ دیده می‌شود. از پیرمرد پرسیدم: اینجا کجاست؟ گفت: اینجا عالم قبر و برزخ من است و باغ در انتهای دالان متعلق به من و قیامت من است. گفتم: چرا به باغت نمی‌روی؟ گفت: هنوز موقعش نرسیده. اول باید این دالان را طی کنم. گفتم: چرا طی نمی‌کنی؟ گفت: این دو نفر معلم من هستند. آمده‌اند تا مرا تعلیم ولایت کنند، وقتی ولایتم کامل شد می‌روم. سپس به من گفت: آقا سید جواد گفتی و نگفتی! گفتی: شیخ ما چنین و چنان است ولی نگفتی که "شیخ علی" همون "حضرت علی بن ابیطالب علیهما السلام" است. به خداوند متعال قسم همین که صدایش زدم به فریادم رسید. پرسیدم: قضیه چیست؟ گفت:وقتی از دنیا رفتم و مرا دفن کردند نکیر و منکر به سراغم آمدند و از من سوال کردند که: (من ربک؟ و من نبیک؟ و من امامک؟) من دچار وحشت و اضطرابی شدید شدم و هر چه می‌خواستم پاسخ دهم زبانم نمی‌چرخید. با آنکه مسلمان بودم ولی نمی‌توانستم نام خدا و پیغمبرم را بر زبان جاری کنم. دور مرا احاطه کردند و می‌خواستند مرا عذاب کنند. من که به تمام معنا بیچاره شده بودم و می دیدم که هیچ راه گریز و فراری نیست ناگهان به یاد حرف تو افتادم که می‌گفتی (ما یک شیخی داریم که اگر کسی گرفتار باشد و او را صدا زند هر جا باشد فورا حاضر می‌شود و از او رفع گرفتاری می‌کند) من هم فریاد زدم: ای علی به فریادم برس. فورا آقای بزرگواری حاضر شدند و به آن دو مامور فرمودند: دست از این مرد بردارید. معاند نیست. او از دشمنان ما نیست. این طور تربیت شده. حضرت علیه السلام آن دو را رد کردند و دستور دادند دو فرشته دیگر بیایند و عقائد مرا کامل کنند. این دو نفری که روی نیمکت نشسته‌اند همان دو هستند که به امر حضرت مرا تعلیم عقائد می‌کنند. 📚کتاب راهنمای سفر آخرت، ناصرکاوه و کتاب معادشناسی، علامه طهرانی 🔴@EqtedareVelaeii🇮🇷
✨﷽✨ ✅ دینت را از خدا بگیر نه از مردم شهر ✍جوانی در ملأعام با گستاخی تمام روزه‌ خواری می‌کرد. او را نزد حاکم شهر آوردند. حاکم از او پرسید: ای جوان! چرا در شهر روزه‌خواری می‌کردی؟ چرا از اسلام گریزانی، تا چنان حد که جسارت یافته و در ماه رمضان در پیش چشم همگان روزه‌‌خواری می‌کنی؟ جوان گفت: مرا باور و اعتقاد زیاد به اسلام بود. روزی شیخ شهر را در خفا در حال معصیت یافتم. برو آن شیخ را مجازات کن که این‌چنین اعتقاد مرا از من گرفت و مرا روزه‌خوار کرد. حاکم شهر گفت: روزی دزدی را در شهر گرفتند که از خانه ‌های بسیاری دزدی کرده بود. طبق قانون قضاوت مأموری بر او گماردم تا او را در شهر بگرداند تا هر مال‌باخته‌ای از او شکایتی دارد، نزد من آید. ساعتی نگذشت که جوانی معلوم‌الحال از او برای شکایت نزد من آمد که هرگز او را در شهر ندیده بودم. به رسم قضاوت از او سؤال کردم: «ای جوان! او از تو چه دزدیده است؟» جوان گفت: «یک مرغ و دو خروس!» چون این سخن شنیدم مأمور خویش را امر کردم تا او را 8٠ تازیانه بزند. جوان در حالی که داد و فریاد می‌کرد، گفت: «من برای شکایت نزد تو آمده‌ام، چرا مرا شلاق می‌زنی؟!» گفتم: «وقتی تو را خانه‌ای در این شهر نیست، چگونه مرغ و خروسی داری که کسی بتواند آن را از تو بدزدد؟» داستان که بدین ‌جا رسید، حاکم شهر گفت: ای جوان! تو را نیز هرگز اعتقادی نبوده که آن شیخ از تو بستاند. هرکس که اعتقاد به خدا را با عمل به آنچه می‌شنود، از خود خدا بستاند و هدایت یابد هیچ ‌کس را توان ستاندن آن اعتقاد از او نیست. تو به ‌جای شناختن خدا در پی شناختن شیخ بودی و به‌ جای خدا، شیخ را باور کرده بودی! پس من، تو را دو حد جاری می‌ کنم؛ یکی به جرم روزه‌ خواری در ملأعام و دیگری به جرم کذب و افترا. 🔴@EqtedareVelaeii🇮🇷
بعضی از آیات هستند ڪه وقتۍ اونا رو میخـونم شـرمنده ی خدا میــــشم مـثل همـــــین آیه ⇩⇩   «أَلَیْــسَ اللَّهُ بِـــڪَافٍـــ »  آیا خدا برای بنده‌اش کافۍنیست؟ 🔴@EqtedareVelaeii🇮🇷
یک روزمردی از کار به خانه برگشت و از همسرش پرسید نمازت را خوانده ای؟ همسرش گفت:* نه,شوهر اش پرسید: چرا؟ همسرگفت: خیلی خسته ام تازه از کار برگشتم و کمی استراحت کردم. شوهر گفت: درست است خسته ای امانمازت رابخوان قبل از اینکه بخوابی! فردای آن روز شوهر به قصد یک سفر بازرگانی شهر را ترک کرد، همسرش چند ساعت پس از پرواز با شوهر اش تماس گرفت تا احوال اش را جویا شود اما شوهر به تماس اش پاسخ نداد، چندین بار پی در پی زنگ زد اما شوهر گوشی را برنداشت، همسر آهسته آهسته نگران شد و هر باری که زنگ میزد پاسخ دریافت نمیکرد نگرانی اش افزون تر میشد، اندیشه ها و خیالات طولانی در ذهن اش بود که نکند اتفاقی برای او افتاده باشد، چون شوهر اش به هر سفر که میرفت همزمان با فرود آمدن اش به مقصد تماس میگرفت اما حالا چرا جواب نمیداد؟ خیلی ترسیده بود گوشی را برداشت ودوباره تماس گرفت به امید اینکه صدای شوهر اش را بشنود، اما این بارشوهر پاسخ داد و شوهر اش گوشی را برداشت. همسر اش با صدای لرزان پرسید: رسیدی؟ شوهر اش جواب داد: بله الحمدلله به سلامت رسیدم. همسر پرسید: چه وقت رسیدی؟ شوهر گفت: چهار ساعت قبل، همسر با عصبانیت گفت: چهار ساعت قبل رسیدی و به من یک زنگ هم نزدی؟ شوهر با خون سردی گفت: خیلی خسته بودم و کمی استراحت کردم، همسرگفت: مگر میمردی که چند دقیقه را صرف میکردی و جواب منو میدادی؟ مگه من برایت مهم نیستم؟ شوهر گفت: چراکه نه عزیزم تو برایم مهم هستی. همسر گفت: مگر صدای زنگ را نمیشنیدی؟ شوهر گفت: میشنیدم. زن گفت: پس چرا پاسخ نمیدادی؟ شوهر گفت: دیروز تو هم به زنگ پروردگار پاسخ ندادی، به یاد داری؟ که تماس پروردگار(اذان) را بی پاسخ گذاشتی؟ چشمان همسر ازاشک حلقه زد و پس از کمی سکوت گفت: بله یادم است، ممنون که به این موضوع اشاره کردی......معذرت میخواهم عزیزم! شوهر گفت: نه عزیزم از من معذرت خواهی نکن، برو از پروردگار طلب آمرزش کن، من دیگر چیزی از این دنیا نمیخواهم، فقط میخواهم که در یکی از کاخ های بهشت در کنار هم زندگی حقیقی خویش را آغاز کنیم، آنجا بی تو چی کنم؟ پس از آن روز همسر هیچ وقت نماز را بی وقت نمیخواند و هیچ وقت یک نماز را ترک نمیگفت. ‎
{💕🌱} خداوندا ما یاغی نیستیم. روزی مرحوم آخوند کاشی مشغول وضو گرفتن بودند.. که شخصی باعجله آمد، وضو گرفت و به داخل اتاق رفت و به نماز ایستاد... با توجه با این که مرحوم کاشی خیلی بادقت وضو می گرفت و همه آداب و ادعیه ی وضو را بجا می آورد؛ قبل از اينكه وضوی آخوند تمام شود، آن شخص نماز ظهر و عصر خود را هم خوانده بود...! به هنگام خروج، با مرحوم کاشی رو به رو شد. ایشان پرسیدند: چه کار می کردی؟ .... گفت: هیچ. فرمود: تو هیچ کار نمی کردی!؟ گفت: نه! (می دانست که اگر بگوید نماز می خواندم، کار بیخ پیدا می کند)! آقا فرمود: مگر تو نماز نمی خواندی!؟ گفت: نه! آخوند فرمود: من خودم دیدم داشتی نماز می خواندی...! گفت: نه آقا اشتباه دیدید! سؤال کردند: پس چه کار می کردی؟ گفت: فقط آمده بودم به خدا بگویم من یاغی نیستم، همین! این جمله در مرحوم آخوند (رحمة الله عليه) خیلی تأثیر گذاشت... تا مدت ها هر وقت از احوال آخوند می پرسیدند، ایشان با حال خاصی می فرمود: من یاغی نیستم خدایا ما خودمون هم می دونیم که عبادتی در شان خدایی تو نکردیم... نماز و روزه مان اصلاً جایی دستش بند نیست!... فقط اومدیم بگیم که: خدایا ما یاغی نیستیم.... بنده ایم.... اگه اشتباهی کردیم مال جهلمون بوده..... لطفا همین جمله را از ما قبول کن. 🔴@EqtedareVelaeii🇮🇷
آورده‌اند که: سال‌ها پیش خواجه شمس‌الدین محمد شاگرد نانوایی بود. عاشق دختر یکی از اربابان شهر شد. که دختری بود زیبا رو بنام شاخ نبات. در کنار نانوایی مکتب خانه ای قرار داشت که در آنجا قرآن آموزش داده می‌شد و شمس‌الدین در اوقات بیکاری پشت در کلاس مینشست و به قرآن خواندن آنان گوش می‌داد. تا اینکه روزی از شاخ نبات پیغامی شنید که در شهر پخش شد " من از میان خواستگارانم با کسی ازدواج می‌کنم که بتواند 100 درهم برایم بیاورد!" 100 درهم، پول زیادی بود که از عهده خیلی از مردم آن زمان بر نمی‌آمد که بتوانند این پول را فراهم کنند! عده ای از خواستگاران شاخ نبات پشیمان شدند و عده ای دیگر نیز سخت تلاش کردند تا بتوانند این پول را فراهم کنند و او را که دختری زیبا بود و ثروتمند به همسری گزینند تا در ناز و نعمت زندگی کنند! در بین خواستگاران خواجه شمس‌الدین محمد نیز به مسجد محل رفت و با خدای خود عهد بست که اگر این 100 درهم را بتواند فراهم کند 40 شب به مسجد رود و تا صبح نیایش کند. او کار خود را بیشتر کرد و شب‌ها نیز به مسجد می‌رفت و راز و نیاز می‌کرد تا اینکه در شب چهلم توانست 100 درهم را فراهم کند و شب به خانه شاخ نبات رفت و اعلام کرد که توانسته است 100 درهم را فراهم کند و مایل است با شاخ نبات ازدواج کند. شاخ نبات او را پذیرفت و پذیرایی گرمی از او کرد و اعلام کرد که از این لحظه خواجه شمس‌الدین شوهر من است. شمس‌الدین با شاخ نبات راجع به نذری که با خدای خود کرده بود گفت و از او اجازه خواست تا به مسجد رود و آخرین شب را نیز با راز و نیاز بپردازد تا به عهد خود وفا کرده باشد. اما شاخ نبات ممانعت کرد. خواجه شمس‌الدین با ناراحتی از خانه شاخ نبات خارج شد و به سمت مسجد رفت و شب چهلم را در آنجا سپری کرد. سحرگاه که از مسجد باز می‌گشت چند جوان مست خنجر به دست جلوی او را گرفتند و جامی به او دادند و گفتند بنوش او جواب داد من مرد خدایی هستم که تازه از نیایش با خدا فارغ شده‌ام، نمی‌توانم این کار را انجام دهم اما آنان خنجر را به سوی او گرفتند و گفتند اگر ننوشی تو را خواهیم کشت بنوش، خواجه شمس‌الدین اولین جرعه را نوشید آنان گفتند چه می‌بینی گفت: هیچ و گفتند: دگر بار بنوش، نوشید، گفتند:حال چه می‌بینی؟ گفت: حس می‌کنم از آینده باخبرم و گفتند :باز هم بنوش، نوشید، گفتند: چه می‌بینی؟ گفت :حس می‌کنم قرآن را از برم؛ و خواجه آن شب به خانه رفت و شروع کرد از حفظ قرآن خواندن و شعر گفتن و از آینده‌ی مردم گفتن و دیگر سراغی هم از شاخ نبات نگرفت! تا اینکه آوازه او به گوش شاه رسید و شاه او را نزد خود طلبید و او از آن پس همدم شاه شد؛ و شاه لقب لسان‌الغیب و حافظ را به او داد. (لسان‌الغیب چون از آینده مردم می‌گفت و حافظ چون حافظ کل قرآن بود). تا اینکه شاخ نبات آوازه او را شنید و فهمید و نزد شاه است و به دنبال او رفت اما ... حافظ او را نخواست و گفت : زنی که مرا از خدای خود دور کند به درد زندگی نمی‌خورد ... تا اینکه با وساطت شاه با هم ازدواج کردند. این همه شهد و شکر کز سخنم می‌ریزد اجر صبری است کز آن شاخ نباتم دادند 🔴@EqtedareVelaeii🇮🇷
📺 مشاهده میزگرد پیرامون فتنه اخیر توسط *حسین شریعتمداری و قدیری ابیانه* در شبکه یک سیما برنامه "ایران عزیز" 📺 http://www.telewebion.com/episode/0x2996574 📆یک شنبه ۳ مهر ۱۴۰۱ ⏰۷۴ دقیقه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 ببینید | اعترافات تکان دهنده یکی از داعشیان حمله ‌کنندگان به آمبولانس امداد در آشوب‌ های اخیر حالا که مثل موش افتاده تو تله داره نه نه من غریبم بازی در میاره 🔴@EqtedareVelaeii🇮🇷
💠امام باقر عليه السلام فرمود:نگهدارى عمل، از خود عمل دشوارتر است. عرض شد: منظور از نگهدارى عمل چيست؟ حضرت فرمود: آدمى براى خداى يگانه بى انباز( بی شریک) بخشش و انفاقى مى كند و اين عمل پنهانى برايش نوشته مى شود، اما سپس كارش را به زبان مى آورد كه در نتيجه آن، ثواب نهانى[كه بيشتر است] پاك مى شود و برايش[ثواب عملِ ] آشكار مى نويسند، بار ديگر آن را به زبان مى آورد، كه در اين بار عملش پاك مى شود و عمل ريايى نوشته مى شود 📚ميزان الحكمه جلد4 صفحه338 🔴@EqtedareVelaeii🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥از کجا بفهمیم معده ما سالم است 🔹حتما ببینید، بدون مراجعه به دکتر متوجه مریضی های معده خودتون بشید 🔴@EqtedareVelaeii🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بی‌قراری‌های مادری که روز گذشته فرزندش بدست داعشی های حامی سلبریتی ها و غربیها در اغتشاشات تبریز شهید شد 🔴به پویش بپیوندید👇 http://eitaa.com/joinchat/963837952Cb758f6bd13
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺‌عرفان مرتضایی، پسرخاله مهسا امینی عضو رسمی حزب تروریستی کومله از اقلیم کردستان عراق در مصاحبه با یورونیوز: 🔻مرگ مهسا جرقه‌ای برای آتش اعتراضات سراسری در ایران شد! 🔴@EqtedareVelaeii🇮🇷
علی کریمی یک میهن پرست با شرف است‼️ کریم باقری در توهینی بیشرمانه، به افشاگری های دیروز استاد بسیجی دکتر عباسی در مورد فوتبالیست ها واکنش نشان داد. 🔸✨پ.ن. فریاد های دیروز دکتر عباسی صدای در گلو مانده اقشار ضعیف جامعه‌ است، دوران مفت‌ خوری و همیشه طلبکاری سلبریتی ها به پایان رسیده 🔴@EqtedareVelaeii🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥🚨جهان فهمید رضاجان است شاه مردم ایران، رضاخان نه به جمهوری اسلامی ایران گفته ایم "آری" به هرچه غیر جمهوری اسلامی ایران: "نه" کجا دیدی که یک مظلوم تا این حد قوی باشد/ اگرچه قدرت ما می شود تحریم، کتمان نه دفاع از حرم یعنی قرار جنگ اگر باشد زمین کارزار ما تلاویو است، تهران نه! ✍: شعر تمام عیار، اعتقادی، سیاسی، فرهنگی و دینی. تا آخر بشنوید و لذت جان کنید.
🔴روسیه: آمریکا درباره ایران با آتش بازی می‌کند ♦️لاوروف، وزیر خارجه روسیه، در سخنرانی خود در مجمع عمومی سازمان ملل: تصمیم گرفته‌ایم در راستای نظم جهانی چندقطبی گام برداریم. ♦️استقرار تسلیحات ناتو در مرزهای روسیه با هدف سیطره بر کشورهای آسیایی است. ♦️آمریکا درباره ایران و تایوان در حال بازی با آتش بوده و تحریم‌های آمریکا به ابزاری برای باج‌ خواهی تبدیل شده است. ♦️اقدامات آمریکا دموکراسی نبوده بلکه دیکتاتوری محض بوده و کشورهای غربی کاملا خصمانه عمل می‌کنند و درک خود را از دموکراسی تحمیل می‌کنند. ♦️آمریکا از طریق تحریم‌ها در تلاش برای تبدیل تمام جهان به حیات خلوت خود است. 🔴@EqtedareVelaeii🇮🇷
✡ یهود و شهادت رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وآله 1⃣ مطابق روایات معتبر، رسول گرامی اسلام صلی‌الله‌علیه‌وآله، با شهادت از دنیا رفته است. (١) 2⃣ برخی شهادت حضرت را بر اثر سمّی دانسته‌اند که زنی در عملیات در گوشت گوسفند کرده و به ایشان خورانده بود. (٢) 3⃣ اما اشکال بزرگی بر این نظر وارد است؛ با توجه به فاصله چهار ساله‌ی عملیات خیبر تا شهادت پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله آیا اثر کردن این زهر چهار سال طول کشیده است؟! 4⃣ بنابراین، نمی‌توان پذیرفت که این سم مربوط به خیبر باشد. شاید در تاریخ دست برده و کلمه «خیبر» را بدان افزوده باشند تا خطی را در کوره‌راه‌های تاریخ گم کنند. 5⃣ شهادت رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وآله در برهه‌ی حساس و مهمی رخ داد. 6⃣ درست در زمانی که آن حضرت را بسیج کرده بود تا به سوی پیش رود و شکست پیشین مسلمین را در این منطقه جبران کند، به یک‌باره و بدون هیچ سابقه‌ای، حال پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله دگرگون شد. 7⃣ اگر در این نبرد پیروز می‌شد، سد مستحکم به سوی فرو می‌ریخت و از سوی دیگر با شکست یهود، نیز در مدینه شکست می‌خورد و یهود آخرین پایگاه امید خویش را هم از دست می‌داد. 8⃣ بنابراین، برای جلوگیری از به دست پیامبر اسلام صلی‌الله‌علیه‌وآله دست به کار شد. 9⃣ اگر پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله تنها یک ماه دیگر زنده می‌ماند و این سپاه به جنبش درمی‌آمد، مرگ قطعی بود، اینجا بود که منافقان مدینه، برای حفظ حیات خویش و یهود، به پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله زهر نوشاندند. (٣) 📚 منابع: ١- تفسیر العیاشی، ج١، ص٢٠٠؛ تهذیب الاحکام، ج۶، ص۲. ۲- السیرة النبویة، ج٢، صص ٣٣٧ و ٣٣٨. ٣- ر.ک: تفسیر العیاشی، ج١، ص٢٠٠. 🔴@EqtedareVelaeii🇮🇷
🖼 | نماز به سبک ظهر وسط فتنه‌گران 🔴@EqtedareVelaeii🇮🇷