🔴 امروز بغداد، فردا تهران! تعبیر وارونه یک رویا..‌. 🔻سردار نوعی اقدم از فرماندهان جبهه مقاومت در #ثریا: 🔹آمریکا خیال می‌کرد که حکومت عراق بعد از صدام، تمایل به ایران دارد. این فرضیه درست بود و تمایل مردم و حکومت عراق به ایران هنوز ادامه دارد. 🔹علاقه عراق به ایران برای آمریکا اذیتت کننده بود. آن‌ها نیروهای خود را در عراق مستقر کردند تا نظام عراق را دگرگون کنند. 🔹حضور داعش در عراق برای نزدیکی هر چه بیشتر به مرزهای ایران بود. @abuhossein

🔴 هر کجا تهدید و تعدی بود، «حاج قاسم» آنجا بود 🔺روایت سردار نوعی اقدم در #ثریا از خنثی کردن تهدیدها در مرزهای شرقی ایران توسط شهید سلیمانی؛ "حاج قاسم روی مردم تاثیر گذاشته بود" @abuhossein

🔴 حاج قاسم چگونه به ائتلاف غیر واقعی آمریکا بر ضد داعش پایان داد؟ ♦️پایان داعش، پایان رویای ناتمام آمریکا 🔻سردار رحیم نوعی اقدم، از فرماندهان جبهه مقاومت در نبرد با داعش در سوریه: 🔹برای داعش سخت بود که با ارتش‌‌های کلاسیک و منظم درگیر شود چرا که با آموزش‌های آمریکا، حرکت آن‌ها به صورت چریکی و متحرک بود. 🔹در زمان تصرف دو سوم از خاک سوریه و عراق، داعش مهم‌ترین کار خود در منطقه را بر مبنای ایجاد رعب و وحشت قرار داد که در افکار عمومی دنیا پذیرفته نبود. 🔹آمریکا برای سرپوش گذاشتن بر ایجاد داعش، یک ائتلاف دروغین بر ضد داعش تشکیل داد که هیچگاه مواضع آن‌ها را مورد هجمه واقعی قرار نمی‌داد. 🔹ویژگی‌های خاص فرماندهی شهید سلیمانی باعث شد که طرح آمریکا در قبال داعش شکست بخورد. @abuhossein

📍 سردار نوعی اقدم هم در لیست ترور موساد قرار دارند و اکانت موساد در اشتباهی فاحش تصویر سیدرضی را با ایشان اشتباه گرفتند. 📍 شهید رضی در بعد اطلاعاتی آنقدر عمیق کار کرده بودند که تا همین اواخر تصویر ساده‌ای از ایشان در دست دشمن نبود @abuhossein

🔴 نخ تسبيح شهید سلیمانی چه بود؟! 🔻سردار نوعی‌اقدم، فرمانده قرارگاه حضرت زینب(س) سوریه در #ثریا: 🔹اولین و مهم‌ترین مولفه مکتب قاسم سلیمانی، خدایی بودن او بود. 🔹شهید سلیمانی و شهید باکری، خدایی بودن را به ما آموختند. 🔹برای اینکه غباری روی موی یک کودک ایرانی ننشیند، جان‌های بسیاری فدا شد. @abuhossein

🔴 ماجرای «توکل» حاج قاسم 🔻روایت سردار نوعی‌اقدم از ایمان شهید سلیمانی و شهید باکری به «توکل» در نبرد با داعش و دوران دفاع مقدس 🔹وقتی شهید سلیمانی بعد از طرح‌ریزی عملیات در سوریه از من خواست که به میدان بروم از او پرسیدم چند کلیومتر فاصله داریم؟ گفت: «اگر توکل کنی میرسی...»